کلیدواژه ها: عزاداری ، گریه عاطفی، گریه عقیدتی، گریه فضیلت طلبی، ثواب زیارت،ویژگی های امام حسین
حجةالاسلام رفیعی
گریه و عزاداری برای امام حسین(علیه السلام)
ماه محرم، ماهی است که ائمة معصومین (علیهم السلام) ، نسبت به اقامة عزای امام حسین و اشک و گریه بر اباعبدالله (علیه السلام) و برپایی مجالس عزاداری سفارش کرده اند. شخصی به نام «ریّان بن شبیب» می گوید: خدمت امام رضا (علیه السلام) رفتم، امام رضا فرمود: می دانی امروز چه روزی است؟ امروز روزی است که حضرت زکریا (سلام الله علیه) دعا کرد و از خدا اولاد خواست، دعایش به اجابت رسید و خداوند حضرت یحیی (سلام الله علیه) را به ایشان عطا فرمود. سپس امام هشتم فرمودند: ریّان بن شبیب، محرم ماهی است که قبل از اسلام و قبل از آنکه پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) مبعوث شود، در جاهلیت این ماه را محترم می شمردند و می گفتند: جنگ و کشتار در این ماه جایز نیست. حتی مشرک ها و غیرمسلمان ها هم قبل از اسلام،
«یُحَرِّمونَ فِیهِ الظّلْمَ وَ الْقِتَالَ»
«جنگ را در ماه محرم ممنوع می دانستند».
به همین دلیل هم به آن «محرم» می گویند. این نامگذاری مربوط به قبل از اسلام است. سپس امام رضا (علیه السلام) فرمودند: ماهی که کافرها و مشرک ها در آن جنگ نمی کردند و می گفتند جنگ حرام است، در این ماه بنی امیّه به اسم اسلام و دین حرمت امام حسین (علیه السلام) را شکستند و او را مظلومانه به شهادت رساندند. بعد امام رضا فرمود: یا ابن شبیب، ای پسر شبیب؛
«إنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیءٍ»؛
«اگر خواستی بر چیزی گریه کنی» – اگر مصیبت و داغی دیدی، اگر عزیزی از دست دادی-
«فَابْکِ للحُسَینِ بْنِ عَلِیّ»
« برای حسین ما اشک بریز و گریه کن»؛
برای عزیز خودت گریه نکن،«فَإنَّهِ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ»[1]
در روایات به عزاداری و گریة بر اباعبدالله (علیه السلام) سفارش شده است. گرچه امروزه بعضی ها اشکال می کنند که گریه بر میّت و شهید و کسی که از دنیا رفته چه اثری دارد؟ گاهی در آثار وهّابی ها و نوشته های بعضی از افراد، این اشکال دیده می شود که گریه یعنی چه؟ این گریه به چه معناست؟ چرا باید برای کسی که 14 قرن قبل به شهادت رسیده است، اشک بریزیم؟ دلیل این اشک و بکاء چیست؟ من در توضیح این مطلب یک نکته ای را بگویم؛ اخیراً زیاد دیده ام بعضی از نویسندگان در نوشته هایشان اشکال می کنند که این اشک چه معنایی دارد؟ این گریه چه مفهومی دارد؟ به طور کلی ما پنج نوع گریه داریم؛ اما بعضی از بزرگان در کتاب هایشان نوشته اند: چهار نوع گریه داریم. من با توجه به روایات، یک نوع دیگر را اضافه کرده ام. مرحوم آقای بهاری کتابی به نام«الدَّعوَه الحُسینیَّه»دارد که ایشان این کتاب را در ردّ کسانی نوشته است که بر گریه و زیارت امام (علیه السلام) اشکال می کنند. ایشان در کتابشان اشاره کرده که گریه چهار گونه است. به نظر بنده چهار گونه گریه برای امام حسین هم می تواند باشد. گریه به دو قسمت تقسیم می شود: 1- گریة مثبت، 2- گریة منفی. گریه منفی مثل اینکه به کسی بگویند برو جبهة جنگ و او از ترس، گریه کند، این گریة ضعف است. یا مثلاً به کسی بگویند برای تحصیل باید از وطن و پدر و مادرش دور شود و او از این موضوع ترس داشته باشد و گریه کند، این گریة ضعف است.
اما گریة مثبت را شاید بتوان به پنج شاخه تقسیم کرد؛
گاهی اعتقادات انسان را به اشک وا مي دارد. این مطلب ریشه در قرآن دارد؛ وقتی این آیه بر نبی مکرم اسلام (صلی الله و علیه وآله و سلم) نازل شد:
«تَری أعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ»
[2]
«شما می بینید اشک مؤمنان جاری می شود.»[3]
همچنین وقتی آیه،
«إنَّکَ مَیّتٌ وَ إنَّهُمْ مَیِّتُونَ»
؛[4]
«پیامبر تو می میری، مردم هم می میرند»،
نازل شد، پیامبر (صلی الله و علیه وآله وسلم) خیلی گریه کرد. وقتی سوره نصر نازل شد؛«اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالفَتْح....»عموی پیامبر، عباس وقتی که این آیه را شنید، شروع به اشک ریختن کرد.[5]
بُکاءُ رَحمه (گریة رحمت)، یعنی اشکی که بر اساس عواطف و احساسات، انسان رقّت قلب پیدا مي کند و برای چیزی گریه می کند، این طبیعت همة بشر است. حتی اگر کسی مسلمان هم نباشد و قساوت قلب نداشته باشد وقتی یک صحنة غم انگیز می بیند یا می شنود اشک می ریزد. برای مثال، بچه ای که از گرسنگی در بغل مادرش جان می دهد هر کسی را متأثر می کند، کسی که در بغل پدرش شهید می شود، مثل آن جریانی که در فلسطین پیش آمد، هر کسی که در تلویزیون آن صحنه را دید متأثر شد. فیلمی که یک صحنة غم انگیز را نشان می دهد، افراد را به گریه می آورد. چشم، مجرای اشک وابسته به قلب و باطن انسان است، نمی تواند بی تفاوت باشد مگر کسی که منشأ این چشمه را خشک کند. در این رابطه حدیث هم داریم. پیامبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) فرمودند:
«مِنْ عَلاماتِ الشَّقاءِ»
«چهار چیز نشانة شقاوت و بدبختی است»: 1-«جُمُودَ العَیْنِ»؛ «خشکی چشم». 2-«وَقَسْوَهُ القَلْبِ»؛ «قساوت قلب». 3-«شِدَهُ الْحِرْصِ فِی طَلَبِ الدُّنیَا»؛ «حرص زدن و چسبیدن به دنیا.» 4-«وَالإصرَارُ عَلَی الذَّنبِ»؛[6] «گناه روی گناه» وگرنه هر انسان عاطفی به طور طبیعی در مسائلی که مصیبت گونه باشد متأثر می شود. برای نمونه چند مثال مي زنم؛
مورد اول: پیغمبر خدا (صلی الله و علیه وآله و سلم) پسری به نام ابراهیم داشت، هیجده ماهش بود، یعنی یک سال و شش ماه داشت که از دنیا رفت –بچة یک سال و شش ماهه، اول شیرین زبانی اش است. تازه به حرف آمده، کمی راه افتاده– پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) خیلی متأثر شد، در تشییع جنازه اش گریه می کرد. عایشه اعتراض کرد: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمودند:«لَیْسَ هَذَا بُکاءً وَ إنَّما هَذِهِ رَحمَهٌ»؛ این اشک رحم است، این اشک دل سوختن است، قلبم می سوزد و اشکم جاری می شود. من نمی توانم جلوی این گریه را بگیرم. بعد فرمودند:
«مَنْ لایَرْحَمْ لَا یُرْحَمْ»
[7]
«کسی که رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نمی کند.»
در منابع اهل سنت هم آمده که پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) اشک می ریخت.
مورد دوم: جعفر ابن ابیطالب شهید شد؛ جعفر برادر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. او در جنگ موته شهید شد. پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) در بعضی از جنگ ها مثل موته حضور نداشتند. پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) در مدینه بود، او از طریق غیب باخبر شد که جعفر شهید شده است. پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) زمانی که داشتند این خبر را در مسجد برای مردم تعریف می کردند و اشک می ریختند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از در مسجد وارد شد. حضرت فرمود: ساکت باشید برادرش دارد می آید -داغ برادر سخت است- ساکت باشید که متوجه نشود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد. وقتی نگاهش به چهرة پیغمبر و اصحاب افتاد. دید که چهره حضرت عادی نیست. گفت: یا رسول الله! چه شده؟! اتفاقی افتاده؟! پیغمبر اکرم فرمود: خدا به تو صبر دهد، برادرت به شهادت رسید. هر دو شروع به گریه کردن نمودند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
«انفَصَمَ ظَهری»
«کمرم شکست»؛
داغ برادرم جعفر در کمر من جدایی انداخت. رسول خدا به خانة اسماء آمد، عبدالله بن جعفر بچه بود او را روی زانوی مبارکش نشاند، دست روی سرش کشید و گریه کرد. به حضرت زهرا (علیها السلام) دستور داد سه روز برای خانة اسماء غذا ببرند تا اسماء بتواند عزاداری کند.
مورد سوم: شهادت حمزه سیدالشهداء؛ وقتی حمزه در احد شهید شد، پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) کنار جنازه اش آمد و گریه کرد. ایشان وقتی که به مدینه برگشتند، دید که از همة خانه ها صدای گریه می آید ولی برای حضرت حمزه کسی گریه نمی کند. پیغمبر فرمود:
«لَکِنَّ حَمْزَهَ لَابَوَاکِیَ لَهُ»
«عمویم حمزه کسی را ندارد که برایش گریه کند.»
زنان مدینه وقتی شنیدند که پیغمبر (صلی الله و علیه وآله و سلم) ناراحت شده همة مجلس هایشان را تعطیل کردند و برای حمزه گریه کردند.[8]
مورد چهارم: پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شش سال داشتند که مادرشان از دنیا رفتند و در چهل سالگی به نبوت برگزیده شدند، وقتی کنار قبر مادرشان آمدند:«زارَ قبرَ امّهِ فَبَکی وَاَبْکی مِنْ حَوْلِهِ»[9] صورت روی قبر مادر گذاشتند و اشک ریختند. بعد از چهل سال! دلش مي سوزد. امیرالمؤمنین شب کنار قبر حضرت زهرا (علیها السلام) می رفت و گریه می کرد. حضرت زهرا (علیها السلام) کنار قبر حمزه می آمد و گریه می کرد. وقتی کسی بشنود، یک طفل شش ماهه در بغل پدرش در حالی که تشنه بوده جان داده، متأثر می شود. مگر انسان چقدر می تواند عواطف و احساساتش را خاموش کند.
در عربستان در تشییع جنازه های وهّابی ها، هیچ کس گریه نمی کند، مي گویند گریه حرام است. گاهی انسان شاهد اتفاقاتی است که در اثر آن پدر، برادر یا فرزندش را از دست می دهد، اما چون آنها مي گویند گریه حرام است گریه نمی کند؛ ولی واقعاً نگه داشتن خود در چنین صحنه هایی سخت است. درحالی که در اثر گریه کردن یک نوع آرامش و سروری به انسان دست می دهد. لذا روایت داریم که امام حسین (علیه السلام) فرمود: «من کشتة اشک هستم، هیچ کسی با غم و اندوه به زیارت من نمی آید مگر اینکه خدا او را با خوشحالی نزد خانواده اش برمی گرداند.»[10] وقتی پیش خانواده اش برمی گردد خوشحال است؛ یعنی احساس سبکی می کند. وقتی انسان کسی را از دست می دهد، می گویند بگذارید گریه کند، جلوی گریه اش را نگیرید؛ چون آرامش می آورد. همه این بحث ها برای این است که روشن شود؛ چرا ما برای امام حسین (علیه السلام) گریه مي کنیم؟! امام حسین نیاز به اشک ما ندارد، ما دلیلی برای گریه کردن داریم.
گاهی گریه، گریة فضیلت طلبی است؛ یعنی فضیلتی از انسان فوت شده باشد؛ مثل پدر و مادر خوب، استاد خوب، بعد انسان غصه می خورد. برای مثال، چرا امروز امام حسین نیست؟ چرا ما زمانی هستیم که امام حسین (علیه السلام) را درک نکرده ایم؛ مگر در دعای افتتاح نمی گویید:
«اللَّهمَّ إنَّا نَشکُو إلَیْکَ غَیْبَهَ نَبِیِّنا»
؛[11]
«خدایا، ما گریه و شکوه می کنیم که چرا پیغمبر نیست تا از او استفاده کنیم؟»
مگر در دعای ندبه نمی گویید:
«مَتی تَرانا وَنَراک»
«کی ما تو را می بینیم و تو ما را می بینی؟»
وقتی پیغمبراز دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشک می ریخت و می فرمود:
«یا رَسُولَ الله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ ما لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِک»؛[12]
«یا رسول الله، گریه می کنم، چون وقتی شما رحلت کردید وحی تمام شد و دیگر آیة قرآن نازل نمی شود.– چون با مرگ پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم) قرآن تمام شد- چیزی با مرگ شما از بین رفت که دیگر نمی آید و آن وحی است.»
گاهی انسان گریه مي کند که چرا ما کربلا نبودیم، چرا ما روز عاشورا نبودیم، تا صدای «هَل مِنْ ناصر» امام را بشنویم و یاری اش کنیم. خیلی ها بودند که این آرزو را داشتند؛ جابر روز اربعین به کربلا آمد و گریه کرد: یا اباعبدالله (علیه السلام) ، من نبودم شما را یاری کنم. مگر موقع آب خوردن، نمی گوییم:
«یا لَیتَنا کُنّا مَعَک فَنَفوضُ فوزاً عظیماً»
«کاش ما بودیم فائض می شدیم.»
«عبید الله حرّ جوفی» امام حسین را یاری نکرد. بعداً کربلا آمد و شروع به گریه کردن کرد. به خودش خطاب کرد و گفت: توفیق نداشتی، اگر امام را یاری کرده بودی در قیامت از دست مادرش حضرت زهرا شفاعت می گرفتی. بنابراین گریه نوع سوم گریة عدم حضور است. مثلاً چرا امام حسین نیست؟ چرا امام زمان (عج) در بین ما نیست؟
چهارمین نوع گریه، اشک معرفت و اشک صفاتی است. برای مثال، گریه می کنم که چرا امام حسین اینقدر خوب بود و من اینقدر بد هستم؟! چرا امام حسین اینقدر صبور بود و من اینقدر کم صبر هستم؟! چرا امام حسین مظهر نماز و ایثار بود و من در نماز اینقدر سست و کاهل هستم؟! بنابراین گریة نوع چهارم گریة معصیت زداست؛ یعنی چرا من بدم؟ چرا من گناه مي کنم؟ چرا نور امام حسین (علیه السلام) در دل من نیست؟ چرا نور خدا در دل من نیست؟
این اشک هم اشک طبیعی است. اینکه گفته اند اشک بر اباعبدالله (علیه السلام) گناه را می برد، معنایش این است، نه اینکه بیمة گناه است. این که شما گریه کنید، بعد گناه کنید و بگویید این با آن پاک می شود، خیر چنین نیست. مثلاً شما کود را پای گل می ریزید، می گویند، این بوی بد می دهد، متعفن است؛ چرا این کود را این جا آوردید؟ می گوید: صبر کنید کود تبدیل به بوی خوش می شود. یک مدتی که می گذرد این کود جذب خاک می شود، کم کم این گل از این کود ارتزاق می کند و یک ماه الی سه ماه دیگر وقتی توی باغ می روید، می گویید: عجب بوی خوبی! دیگر بوی کود نیست. اینجاست که قرآن می فرماید:
«إنَّ الحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات»
[13]
«حسنات، سیئات را از بین می برد» یا
«یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»
؛[14]
«خدا بدی را به خوبی تبدیل می کند»،
معنایش این نیست که شما دروغ بگویید، به جای آن راست می نویسند. مثل این است شما کود را بیاورید بو بکشید، بعد بگویید بوی عطر می دهد؛ یعنی کود می رود جزو گل و بوی گل می گیرد. یک فرد دروغگو وقتی در زندگی اش دروغ و معصیت است؛ آیا اشک بر امام حسین (علیه السلام) این ها را می زداید؟! شما کلمه تبدیل را چه وقت می گویید؟ وقتی می گویید این ماشین را تبدیل کردم، به چه معناست؟ یعنی آن ماشین را دادم و ماشین بهتر گرفتم. تبدیل، قسم چهارم است. اشکی که تبدیل می کند، اشکی که تغییر می دهد، اشکی که تحول ایجاد مي کند، این اشک گناه زداست.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«لا یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَولِ إلّا مَنْ ظُلِمَ».[15]
«خدا دوست ندارد داد و فریاد بزنیم امّا مي گوید مردم، در یک جا فریاد زدن اشکالی ندارد و آن جایی است که به کسی ظلم شده است.»
خداوند در قرآن به صراحت فریاد مظلوم را ذکر کرده است. چگونه می شود انسان، مظلومی را ببیند ساکت بنشیند، گاهی باید مظلوم را با اشک یاری کرد. حضرت زهرا مظلوم را با چه یاری کرد؟ 75 روز یا 95 روز بعد از رحلت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به بقیع و اُحد رفتند و گریه کردند. این گریه صرفاً بر فقدان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نبود؛ بلکه به خاطر فقدان پیامبر و ظلم هایی که به امیرالمؤمنان شده بود، بود. بنابراین ما پنج قسم گریه داریم: «عقیدتی، عاطفی، فضیلت طلبی، گناه زدا و گریه بر مظلوم». که چهار قسم آن در واقعة کربلا هست.
چرا ما بر اباعبدالله اشک می ریزیم؟
1- چون اباعبدالله (علیه السلام) مظهر اعتقادات ماست، امامت جزء لاینفک دین ماست؛
2- اباعبدالله مظهر فضیلت است، ما بر فقدان فضایل اشک می ریزیم؛
3- گریه می کنیم به خاطر این که دلمان برای اباعبدالله (علیه السلام) می سوزد که حتی شیرخواره اش را با تیر سه شعبه سیراب کردند؛
4- مظلوم واقع شدند.
شما هر کدام از آنها را در نظر بگیرید، عزاداری دارد. سید بن طاوس می گوید: اگر به ما فرمان عزاداری نمی دادند عاشورا جشن داشت. حفظ عاشورا جشن دارد. اما بُعد مصیبتی این چنین نیست. اگر تیر به دست کسی بخورد شما متأثر می شوید. چگونه ممکن است جلوی چشم انسان بچه ای قطعه قطعه شود، آدم ساکت بنشیند و به حال آن اشک نریزد! این گریه ها، گریة ضعف نیست، گریة بیچارگی نیست. به خاطر این است که برای گریة بر امام حسین (علیه السلام) این قدر ثواب وارد شده است. راوی می گوید: خدمت آقا امام صادق (علیه السلام) رفتم، دیدم آن حضرت نماز می خواند و در سجدة نماز برای زوّار قبر امام حسین (علیه السلام) دعا مي کند. می گوید: «خدایا اگر در این مسیر پول خرج کرده اند به جای آن به آنها پول بده، اگر اذیت شده اند به جای آن آرامش بده، خدایا به کسانی که به زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) رفته اند به آنها هر چه می خواهند بده، حاجاتشان را برآورده کن.» معاویه ابن وهبه می گوید: وقتی دعای امام تمام شد به حضرت گفتم: آقا برای چه کسانی دعا مي کنید؟ فرمود: «برای کسانی که قبر امام حسین (علیه السلام) را زیارت می کنند.» گفتم: آقا برایشان ثواب زیادی شمردید. حضرت فرمودند: «کسانی که در آسمان برای زائران قبر امام حسین (علیه السلام) دعا مي کنند بیشتر از زمینی ها هستند، فرشته ها دعا می کنند.» بعد فرمود: «دلت نمی خواهد با ملائکه مصافحه کنی؟» -اگر ملائکه انسان را لمس کند خیلی خوب است اما اگر شیطان انسان را لمس کند این خیلی بد است. اگر ملائکه آدم را لمس کند قلب او فرودگاه فرشته می شود- وقتی حضرت فرمود: می خواهی با ملائکه مصافحه کنی؟ گفتم: بله آقا. فرمود: «جدّم امام حسین (علیه السلام) را زیارت کن.»
امام رضا (علیه السلام) فرموند:
«مَنْ زارَ قَبْرَ أبی عَبدِاللهعلیه السلام بِشَطِّ الفُراتِ کَمَنْ زارَ اللهَ فَوْقَ عَرْشِهِ»؛[16]
«کسی که اباعبدالله (علیه السلام) را زیارت کند، مثل کسی است که خدا را زیارت کرده است.»
من برداشتم این است که ائمة ما می خواهند راجع به امام حسین (علیه السلام) یک فرمان بسیج عمومی بدهند، یعنی بگویند هر کسی با هر گرایشی حتی اگر مسلمان هم نباشد، اگر برای امام حسین (علیه السلام) عزاداری کند ما به او اجر مي دهیم. چرا؟ چون می خواهند یاد امام حسین (علیه السلام) زنده بماند. شما دقت کنید وقتی حضرت ابراهیم به مکه آمد، آنجا بیابان بود، همسر و فرزندش را آنجا گذاشت. سرزمینی که در آنجا نه آب ، نه غذا و نه آبادانی بود؛ بلکه بیابانی صاف بود. بعد یک دعا کرد: «خدایا کاری کن این ها پیش مردم محبوب شوند، قلب های مردم را به این ها جذب کن.» قرآن کریم می فرماید: ابراهیم (سلام الله علیه) این گونه دعا کرد:
«رَبَّنا...فَاجْعَلْ أفْئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوی إلَیْهِمْ»[17]
«خدایا! قلب های مردم را به طرف این ها متمایل کن»،
جسم هایشان را نفرمود بلکه قلب هایشان را گفت و رفت.[18] بعضی نوشته اند: سی سال بعد آمد و کعبه را ساخت. وقتی کعبه را ساخت، خدا به اوفرمود: «ابراهیم اعلام کن مردم به مکه بیایند.» گفت: «خدایا چگونه اعلام کنم؟» گفت: «یک سنگ زیر پایت بگذار روی آن برو و بایست و داد بزن: ای مردم دنیا! ای اهل عالم!، بیایید حج خانة خدا.» گفت: «خدایا در این بیابان صدای من چگونه به مردم عالم می رسد؟ خودم می شنوم و این زن و بچه ام و چهار قبیله ای که دور آن جمع شده اند. خدایا! من چگونه به مردم عالم برسانم که حج بیایند؟» خطاب شد: «تو فریاد بزن ما صدایت را می رسانیم.»«أذِّنْ فِی النّاسِ بِالحَج»[19] فریاد بزن. حضرت ابراهیم اعلام کرد که مردم حج بیایند.[20] حال شما ببینید مردم برای زیارت کعبه چه می کنند! این را خدا خواسته است، هر کس آن جا می رود باید بین صفا و مروه بدود خواه رئیس جمهور باشد، حاکم باشد، عالم باشد، فقیر یا پولدار باشد، باید هروله کند. این هروله کردن و دویدن تکبر را می ریزد. هر کس که هستی، فقط با دو حولة سفید باید در صفا و مروه بدوی، بین صفا و مروه حتماً باید با لباس احرام باشی. مثل طواف مستحبی هم نیست که آدم بتواند بدون احرام هم حرکت کند بلکه وقتی آنجا وارد شدید باید با لباس احرام باشید، فقط با دو حوله سفید؛ حتی اگر ژنرال و رئیس جمهور هم باشید، باید هفت مرتبه بدوی، خدا این را قرار داده است:
«إنَّ الصَّفا وَالمَروَهَ مُنْ شَعائِرِ اللهِ»
«صفا و مروه از شعائر الهی است»،
«فَمَنْ حَجَّ البَیْتَ أوِ اعتَمَرَ»
؛[21]
«هر کس به این خانه می آید، باید این جا بدود.»
یک تکه سنگ سیاه را خدا محبوب کرده است. سنگ به خودی خود، که اعتباری ندارد، آن را در رکن حجر کار گذاشت. حال شما وقتی آنجا می روید، ببینید چه خبر است؟! مردم برای حجرالاسود چه می کنند؟! یک تکه سنگ سیاهی که در طول تاریخ قسمت های عمدة آن هم از بین رفته و یک قسمت هایی از آن باقی مانده حال مردم برای استعلام این سنگ چه مي کنند! خدا این سنگ سیاه را محبوب قرار داد. خدا امام حسین (علیه السلام) را محبوب قرار داد، کربلا را محبوب قرار داد، خاک آنجا را و سجدة بر آن خاک و قبّة امام حسین (علیه السلام) را محبوب قرار داد. امام هادی (علیه السلام) مریض شد. افرادی را به کربلا فرستاد تا برایش دعا کنند. خودش امام است، حجت خداست. وقتی به آن حضرت می گویند: آقا چرا خودتان که امام هستید دعا نمی کنید! می فرمایند:
«إنَّ الْاجابَهَ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ الشَّفاءَ فِی تُرْبَتِهِ»
[22]
«زیر قبة جدم حسین (علیه السلام) شفاست»؛
پس این همه ثواب زیارت و این همه ثواب گریه و این همه ثواب برگزاری مجالس برای امام حسین (علیه السلام) برای چیست؟ چون خدا مي خواهد نام امام حسین (علیه السلام) زنده بماند. کسی که اشک می ریزد و اقامة عزا می کند این نه تنها منعی ندارد بلکه به آن فرمان داده شده است. کسانی که به این عزاداری و این گریه اشکال می کنند و آن را منع می کنند مفهوم عزاداری را متوجه نشده اند، مفهوم تعظیم شعائر را متوجه نشده اند. در سابق وقتی کسی حج می رفت، گاهی با خودش شتر و گوسفند می برد، تا آنجا قربانی کند –امروزه آنجا خریداری می کنند- آنها روی آن شتر یا گوسفند علامتی می گذاشتند که مثلاً این شتر مال قربانی است؛ یعنی به اصطلاح کسی نمی تواند آن را خرید و فروش کند. در سابق از مدینه یا اطراف مدینه قربانی را با خودشان می بردند. قرآن می فرماید:
«وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ»
[23]
«ما این شتر را از شعائر الهی قرار دادیم»؛
«بُدنَ»
به معنای شتر است، کسی که می خواهد مکه برود آن شتری را قربانی می کند که این شتر از شعائر الهی است. بعد در آیة دیگر می فرماید:«وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإنَّها مِنْ تَقْوَس القُلُوبِ»[24] شعائر الهی را باید حفظ کنیم، «شعائر» از «شعار» می آید؛ یعنی آن شعور و درک و چیزی که علامت و نشانة خداست. چگونه شتری را که علامت گذاشته اند، نشانة خدا می شود باید حفظ شود! هر کسی که مِنا می رود باید قربانی کند! اما هفتاد و چند انسان برگزیده، که در یک روز، در یک سرزمین سر از بد ن هایشان جدا کردند، این از شعائر الهی نیست؟ آیا امام صادق (علیه السلام) نباید اشک بریزد؟! آیا امام رضا (علیه السلام) نباید سفارش کند؟! امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
«کَانَ أبِی إذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُری ضَاحِکاً وَ کانَتِ الْکَ آبَهُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّی یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَهُ أیَّامٍ فَإذا کانَ یَومُ العَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ الْیَومُ یَوْمَ مُصیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ»
؛[25]
«وقتی محرم می شد، کسی پدرم را از اول محرم تا روز عاشورا خندان نمی دید و هر روز بر حزنش افزوده می شد و در روز عاشورا پی در پی اشک بر گونه هایش سرازیر بود.»
من امروز این چند جمله را عرض کردم برای این که اهمیت عزاداری روشن شود و پاسخی باشد به شبهاتی که بعضی دربارة گریة بر امام حسین (علیه السلام) وارد می کنند. ما در این زمینه روایات زیادی از پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله و سلم) و معصومین (علیهم السلام) داریم. مرحوم علامه امینی در کتاب«سیرَتنا و سُنّتنا»شواهد و روایاتی را آورده که پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله و سلم) در تشییع جنازة عبدالمطلب، ابوطالب، فاطمه بنت اسد، کنار قبر حمزه، کنار بدن حمزه، کنار بدن فرزندش ابراهیم اشک ریخته و گریه کرده است، فرمود:
«مَنْ لایَرْحَمْ لَا یُرْحَمْ»
؛[26]
«کسی که در زندگی اش رحم نباشد، خدا هم به او رحم نمی کند.»
اشک ریختن یک میل طبیعی است. این اشک، اشک عظمت است، اشک ابهت است، اشکی است که سرور، شادی و انقلاب درونی برای انسان می آورد. قلب احساس می کند با این اشک از گناه شسته می شود، میل به عبادت پیدا می کند، میل به بندگی پیدا می کند. کسی که از روضه های امام حسین (علیه السلام) بیرون می آید، می فهمد که دیگر دلش نمی خواهد دروغ بگوید، دوست ندارد چشمش به نامحرم بیفتد؛ چون برای امام حسین (علیه السلام) اشک ریخته است. این اشک سازنده است، این اشک مخرب نیست، این اشک صرفآً بر مصیبت و مظلومیت نیست، این اشک، اشک معرفت و حضور و اشک درک و احساس ارتباط با اباعبدالله (علیه السلام) است.
امام صادق (علیه السلام) فرموند: «اگر نتوانستید به زیارت جدم اباعبدالله (علیه السلام) بروید، سه مرتبه رو کنید به طرف قبله و بگویید:«صَلَّی اللهُ عَلَیْک یا اباعبداللهِ»، در نقل دیگر دارد: پشت بام بروید، از بلندی حداقل یک سلام بدهید: « السلام «علیک یا اباعبدالله». یکی از بزرگان نمازش که تمام می شد بعد از تسبیحات می گفت: «السلام عَلَیکَ یَا أباعَبدِاللهِ» به او گفتند: آقا، آیا این جزء از تعقیبات نماز در جایی سفارش شده است؟ فرمود: نه، اما ما همة دین را از امام حسین (علیه السلام ) داریم، این نماز را از امام حسین (علیه السلام) داریم؛«أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ أقَمْتَ الصَّلاه». پیامبر (صلی الله و علیه وآله وسلم) فرمود:«حُسَینٌ مِنی وَأنا مِن حُسَین».[27]
نماز ما، دین ما از کربلا محفوظ ماند، از خون امام حسین (علیه السلام) محفوظ ماند. من می گویم: «السلام عَلَیکَ یَا أباعَبدِاللهِ» به عنوان اینکه یادم باشد، دین ما با عاشورا و کربلا با هم گره خورده است. ما هم امروز از کنار حرم کریمة اهل بیت (علیها السلام) دل هایمان را روانة کربلا می کنیم. عجب نامی است کربلا؛ کرب و بلا. عجب نامی است یادآور تشنگی، یادآور مصیبت.
«السلام علیک یابن امیرالمؤمنین، و ابن سید الوصیین، السلام علیک یابن فاطمه، سیده نساء العالمین.»
- کربلا؛ یعنی کمال بندگیکربلا؛ یعنی رها در زندگی
- کربلا؛ یعنی ندای العطشروی لب ها ردّ پای تشنگی
- کربلا؛ یعنی حضور فاطمهپیش سقّا در کنار علقمه
- کربلا؛ یعنی علی اصغر شدنتشنه بر دوش پدر پرپر شدن
- کربلا؛ بوی خدایی می دهدعطر ناب آشنایی می دهد
- کربلا؛ یعنی وداع زینبینپشت خیمه با گل زهرا، حسین
- السلام ای تشنه کام کربلاالسلام ای خامس آل عبا
- ای لبانت بوسه گاه فاطمهای خجل از تو فرات و علقمه
- بر لب دریا لبت خشکیده بوداز عطش کی اصغرت خوابیده بود
کربلا خیلی معنا دارد؛ اما یک معنای کربلا خودش را خیلی نشان می دهد:
«کربلا؛ یعنی ندای العطش»
آن هم معنای تشنگی اباعبدالله (علیه السلام) است. نمی دانم تشنگی چقدر سخت بوده، همین قدر بگویم بیش از سی و پنج سال بعد از حادثة عاشورا هر وقت نگاه امام سجاد (علیه السلام) به آب می افتاد گریه می کرد. صدا می زد: «قُتِلَ ابْنَ رَسول الله عَطشانا»؛[28] مردم بابای من را کنار آب با لب تشنه کشتند.
[1]. بحارالانوار، ج 44، ص 285؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 299، اقبال، ص 544.
[2]. مائده: 83.
[3].تفسیر نمونه، ج 5، ص 56.
[4]. زمر: 30.
[5].تفسیر نمونه، ج 27، ص 395.
[6].الکافی، ج 2، ص 290؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 337.
[7].وسائل الشیعه، ج 3، ص 281؛ بحار الانوار، ج 22، ص 151؛ الامالی للطوسی، ص 388.
[8].من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 183؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 284؛ بحارالانوار، ج 79، ص 104.
[9].مسکن الفؤاد، ص 104؛ ارمغان شهید، ص 90.
[10].قال الحسین: انا قتیل العبره قتلت مکروباً و حقیق علی الله ان لا یاتینی مکروب قط الارده الله او اقبله الی اهله مسرورا (بحار الانوار، ج 44، ص 279؛ ثواب الاعمال و عقاب العمال، ص 98؛ کامل الزیارات، ص 109.
[11]. صحیفه علویه، ص 326.
[12]. نهج البلاغه، حکمت 235؛ امالی المفید، ص 103.
[13]. هود: 114.
[14]. فرقان: 70.
[15]. نساء :148.
[16]. التهذیب، ج 6، ص 45؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 411؛ مستدرک، ج 10، ص 250.
[17]. ابراهیم: 37.
[18]. تفسیر نمونه، ج 10، ص 363.
[19]. حج: 27.
[20]. تفسیر نمونه، ج 14، ص 69.
[21]. بقره: 185 .
[22]. وسائل الشیعه، ج 14، ص 452.
[23]. حج: 36.
[24]. حج: 32.
[25]. بحارالانوار، ج 44، ص 284: مسند الامام الرضا، ج 2، ص 27؛ امالی الصدوق، ص 128.
[26]. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 380؛ التهذیب، ج 2، ص 32؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 281.
[27].بحارالانوار، ج 43، ص 261؛ الارشاد، ج 2، ص 127؛ اعلام الوری، ص 217.
[28].وسائل الشیعه، ج 3، ص 282؛ بحارالانوار، ج 45، ص 149؛ اللهوف، 29.