کلید واژه ها: صلوات, ثواب زیارت, انواع مردم, منافقین, سیرت نیکو, اقرار به گناهان
اسامی معصومین: امام صادق علیه السلام .
سخنران استاد فرحزاد
- ای خـدای پـاک بـی انـباز و یار دست گیـر و جرم ما را وا گدار
- ای دعـا از تـو اجـابـت هـم زتو ای مـنـی از تـو مهابت هـم ز تو
- بـاز خـرمـا را از ایـن نـفس پلید کـارد ش تـا اسـتـخوان ما رسید
- صدهزاران دام ودانست ای خدا مـا چـومـرغان حریص و بینوا
- بی عـنـایات حق خـاصـان حـق گرمـلک باشد سیاه استش ورق
- ایـن هـمـه گـفتیم لیکن در بسیج بـی عـنـایـات خـدا هـیچیم هیچ
اگر در بقیه ایام از ذکر صلوات غفلت می کنید در شب و روز جمعه از ظهر پنجشنبه تا عصر جمعه را جدی بگیرید. طلبه ای بود پیش آقای بهاءلدینی می آمد هر وقت هم می آمد حدیث های خوردنی می خواند. مثلا انار خوردن چقدر ثواب دارد فلان میوه را خوردن چه قدر ثواب دارد. آقا فرمود: ما این همه حدیث داریم تو فقط خوردنی ها را حفظ کردی. مرحوم آیة الله میلانی در جلسه ای در مشهد بود که صوری می دادند. به احترامش مرغ بریانی جلو آقا گذاشتند. پیرمرد اهل بخور نبود. خلاصه از آن مرغ استفاده نکرد. یک نفر آن طرف نشسته بود چشمش به این مرغ بود سیر نشده بود از پشت سر آقا می آید دیس مرغ را از جلو آقا برمی دارد می برد جلو خودش می گذارد. این آقا هم برای این که خیلی آبرو ریزی نشود می گوید آدم حق ندارد مرده ها را از جایی به جای دیگر ببرد. آن طلبه حاضر جواب بود می گوید: یکی از جاهایی که جایزه است مرده را نبش قبر کنی جایی است که بصورت امانت دفن کرده اند تا بعد به مکه و کربلا ببرند. حالا شب و روز جمعه اعمال زیاد است. یکی انار خوردن است. روایتش این است که کسی در روز جمعه انار بخورد تا چهل روز شیطان ازاو دور می شود. درهمین مفاتیح هم نوشتند. خدای متعال ششصد هزار نفر از آتش جهنم آزاد می کند. این قدر شب های جمعه بیاید که ما زیر خاک باشیم حسرت بخوریم. شب و روز جمعه یک مقدار کارهای دنیایی را بیشتر تعطیل کنید. حالا چه می دانی همان عملی که گاهی به ذهن انسان نمی آید قبول می شود. امام صادق علیه السلام فرمود: در میان مستحبات در شب و روز جمعه عملی پر ثواب تر وبافضیل ترو بالاتر از صلوات نیست.
مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حامد نقل می کردند شخصی کربلا آمده بود به زوار ایرانی می گفت: که من مدینه و مکه و کاظمین و سامرا رفتم ولی زیارت خراسان امام هشتم به دلم مانده است. به ایرانی ها گفت: شما حاضرید که یک زیارتی که کردید به من بفروشید؟ یک مشهدی بود گفت: من یک زیارت دارم می خواهم بفروشم و آن این است که یک بار جنب بودم حالم هم خوب نبود می خواستم دنبال کاری بروم خواستم از حرم رد بشوم و میان بر بزنم آمدم ازجلو پنجره فولاد رد شدم یک السلام علی علی بن موسی الرضا گفتم، همین را می شناسم. گفت: خوب اشکال ندارد همین را می خرم ما که نرفتیم همین هم غنیمت است. نمی دانم چه قدر دینار عراقی به او داد گفت: فردا دیدند که همین مشهدی دارد به سرو صورت می زند. گفتند: چه خبره؟ گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم. دیدم که یک باغ بزرگ بهشتی است خواستم وارد بشوم دربان جلوم را گرفت، گفت: تا دیروز این باغ مال تو بود دیروز به یک عراقی فروختی. یعنی همان زیارتی که از همه دلشکسته بودم به جایی حساب نمی کردم خدا را چه دیدی یک وقت همانی که به نظرنمی آید قبول می شود. پیامبر می فرماید: گاهی یک خاری، یک سنگی، وسیله لغزنده ای جلو راه مردم است بر می داری همان را خدا قبول می کند، به خاطر همان تو را بهشت می برد. هر حیله و نقشه ای داری بزن. دیگر شب و روز جمعه غوغاست دعا زوتر مستجاب می شود.
خدای متعال به حضرت موسی وحی کرد که تمام مردم سه دسته اند؛ عده ای دوست حقیقی خدا هستند، عده ای مومن حقیقی اند و عده ای هم دشمن حقیقی هستند. «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَنِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى يَا مُوسَى مَنْ كَانَ ظَاهِرُهُ أَزْيَنَ مِنْ بَاطِنِهِ فَهُوَ عَدُوِّي حَقّاً وَ مَنْ كَانَ ظَاهِرُهُ وَ بَاطِنُهُ سَوَاءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ مَنْ كَانَ بَاطِنُهُ أَزْيَنَ مِنْ ظَاهِرِهِ فَهُوَ وَلِيِّي حَقّا» (تاج الدین شعیری/جامع الأخبار /ص186). خدا دراین جا خیلی تندی به خرج داده است. دشمن حقیقی خدا کیست؟ آنی که ظاهرش بهتر از باطنش باشد. بعضی ها ظاهر و باطنشان یک نواخت است او مومن است. وکسی که باطنش بهتر از ظاهرش است این خیلی خوب است. تاجری گفت: حاج آقا من کار خانه دارم مدتی بده بستون دارم می گیرم می دهم. من در طول داد و ستدم از بی نمازها، از سبیل در رفته ها، از اشرار صدمه نخوردم. گفت: به خاطر این که وقتی یکی از لاتها واشرار می خواست با من معامله کند می گفتم: این را باید شش میخه کرد. چک وسفته ومدرک می گرفتم. چون ظاهرش نشان می داد این حقه باز است. از این ها هیچ کلاهی سرم نرفته است. اما حاج آقا از این ها که ریش و پشم و سجاده آب کش و هیئتی اند گفتیم این آدم متدینی است دیگر چک و سفته نگرفتیم. مثل آب خوردن بالا کشیدند. این آقا و امثال این ها دشمن خدا هستند. یعنی این هایی که ظاهرشان مذهبی است وهمه مردم رابه خدا و دین بدبین می کنند به روحانی بد بین می کنند. چرا خدامی گوید این دشمن من است. یعنی کسی که ظاهرش بهترازباطنش باشد ومردم را گول می زند این دشمن خداست چون همه مردم را به خدا و پیامبر و دین بد بین می کند. ما آیاتی که درمورد منافقین داریم شاید این قدر در مورد مومنین نداریم. «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» (النساء: 145). در سوره بقره دو، سه آیه در مورد متقین است و دو آیه هم در باره کافر است ولی یک صفحه و نیم در مورد منافقین است. یک وقت ظاهر ما بهتر از باطن ما نشود مردم به من و شما اعتماد می کنند می گویند این مسجدی و هیئتی است. خدا آن روز را نیاورد خدا می داند که ما ضربه هایی که در طول ایام سال، در طول قرن ها از این جور آدم ها که ظاهر الصلاح اند اما باطنشان خراب بود خوردیم از دشمنانمان نخوردیم. شما می روید میوه بخرید سیب ها همه بوی گلاب می دهد اما داخلشان پر از کرم است. یکی از دوستان نقل می کرد: زمانی خشک سالی بود آقایی به من گفت: حاج آقا من باغی دارم برویم شما دیدن فرمایید. رفتیم دیدیم عجب باغی درختان بقدری میوه آورده بودند که شاخه هایشان داشت می شکست اما باغ های اطراف همه یا خشک شده بودند یا این که خیلی وضعشان خراب بود. گفتم: چطور شد که باغ شما این طوری است اما باغ های اطراف این طوری نیست. گفت: حاج آقا من خمسم را می دهم زکاتم را می دهم مال کسی را نمی خورم مال نزول و ربا به زمینم نمی آورم از زمین مردم به زمینم قاطی نمی کنم. این نحال هایی که این جا کاشتم نصف شب می آمدم نماز شبم را در این باغ می خواندم، هر نحالی که می خواستم بکارم دو رکعت نماز شب می خواندم. قرآن می گوید: اگر مردم ایمان وتقوی داشته باشند خدا در برکات زمین و آسمان را برویشان باز می کرد. متوجهی این ها اثر وضعی دارد کرم که می افتد کرم در آن درست می شود مال انسان است. می روی گیلاس های درشت می خری می آو ری می بینی همه اش کرم دارد، قول می زند. منافق یعنی همین، یعنی گیلاس و سیب پر از کرم، که ظاهرشان خیلی زیباست را به جای میوه سالم به شما بفروشد. اگر شما کرم را ببینی می خری؟ هیچ کس نمی خرد. خدا روزی را نیاورد ظاهر مومن بهتر از باطنش باشد. ضربه ای که پیامبر ما از منافقین خورد از بت پرست ها نخورد. از آن ها که پدر زن بودند، از آن هایی که دور ورش بودند سجاده آب می کشیدند. چه کسانی امیرالمومنین 7را خانه نشین کردند؟ آقا پیامبر مارا کی کشته است؟ امام های ما را کی کشته است؟ نه یهودی ها کشتند و نه بت پرست ها و نه کافرها بدون استثناء همه رامنافقین کشتند. یعنی همان هایی که ظاهرشان بهتر از باطنشان بود. عمروعاص ها ومعاویه ها، ابن ملجم که جزء خوارج بود وسجاده آب می کشید. خوارج نهروان پیشانیشان پینه بسته بود زانوهایشان پینه بسته بود. این هایی که کربلا آمدند مگر مسلمان نبودند؟ مسلمان منافق بودند. نماز جمعه و جماعت می خواندند. آقا را چه کسانی شهید کردند؟ گفتند: تکبیر، الله اکبر. عزیزان به خدا پناه ببرید نفاق از وجودمان دور باشد. طوری نباشد که مردم به من و شما اعتماد بکنند ولی آن طور نباشیم. خدا آن روز را نیاورد یا آدم بگوید من آن طور که شما فکر می کنید نیستم نفاق بدترین چیزهاست. پیامبر6فرمودند: من بر شما از کفار نمی ترسم یعنی آمریکا واسرائیل خطر ندارد. یعنی اگردرمیان ما کسانی نباشند که آب به آسیاب بریزند یعنی این انرژی هسته ای که این قدر ما به زحمت افتادیم کی آن کار را کرد؟ چند تا منافق آمد لو داد. گفتند: ایران در نطنز ودر فلان جا و فلان جا دارد فعلیت هسته ای دارد. از خودمان رفتند لو دادند. پیامبر ما می فرمودند: که من برای شما از کفار نمی ترسم چرا؟ چون کافر ظاهر و باطنش خراب است. می گوید من کافرم حواسمان هم جمع است می گوید من دشمنم، دزدهستم. فرمودند: ازمومن هم برای شما نمی ترسم چون مومن ایمانش جلو بدی هایش را می گیرد. پس از کی می ترسی؟ از منافق، منافقی که زبان دان است. یعنی کافرو مشرکی که از آن خبیث ترین آدم هاست می آید میان ما جا باز می کند بعد تا ناف، سرمان کلاه می گذارد. ضرباتی که در انقلاب ما ازمنافقین خوردیم حقیقتا آمریکا و اسرائیل به ما نزدند. آیا شهید بهشتی که یک مغز متفکر بود کی اورا به شهادت رساند؟ و چندین نفر همراه او که از بهترین یاران امام بودند. آیا شهید مطهری چه قدر باید دور گردون بچرخد تا کسی مثل شهیدمطهری دوباره پیداشود؟ امام واقعا برای شهیدمطهری خیلی متاثرشدند. مغز متفکر عجیبی بود. ما کم داریم کسی در علوم مختلف این قدر تبحر داشته باشد و این قدر با استعداد باشد. چه کسی شهید بهشتی و مدنی را شهید کرد؟ ما مدنی چند تا داریم الآن در مملکت مشکل کمبود افراد داریم. یعنی افراد در سطح کلان که معتمد باشند گول ریاست و پول و مقام را نخورند آب به آسیاب دشمن نریزند. منافقین آمدند بهترین مهره های ما را گرفتند. می دانید شهید صدوقی چه فکر بازی داشت؟ قبل از انقلاب دانشگاه درست کرد. آیة الله صدوقی را کی از ما گرفت؟ آیا رجائی و باهنر که در دفترکارشان به شهادت رسیدند کی این ها را به شهادت رساند؟ رئیس دفتر این ها به نام کشمیری کسی بود که که شهید رجائی می گفت من به او اقتداء می کنم. این قدر آدم خوبی بود ببین چه کار کرده بود که شهید رجائی با همه زرنگی هایش درموردش این طور گفته است. نفاق درجه دارد دیگر بعضی موقع خیلی غلط اندازاست. این دو بزرگوار را چه کسی شهید کرد؟ خودش هم خارج رفت. یعنی دم هم به تله نینداخت. ضرباتی که ما از منافقین خوردیم و داریم می خوریم از دشمناننمان نخورده ایم.
مقابلش آن هایی که ظاهرشان خیلی نشان نمی دهد اما باطنشان خیلی خوب است. این ها خیلی خوبند این ها مثل میوه ای هستند که ظاهرش خیلی نشان نمی دهد اما درونش خوش طعم و شیرین است. بارک الله به آنی که درستش کرده است. آنی که پرورش داده است.
کسی چهل روز ریاضت بکشد ذکر بگوید خلوت نشینی کند نفسش یک مقدار ضعیف می شود روحش قوی می شود. یک مکاشفه و خواب خوبی می بیند فکر می کند پیغمر یا امامی شده اسعت. دستور اسلام انجام همین وظایف شریعی است. پیامبر وائمه ما ترک حیوانی را نمی فرمودند. ترک حیوانی یعنی گوشت و هرچه از حیوانات است مثل تخم مرغ و لبنیات ترک شود. بله کم خوردن گوشت را زیاد فرمودند. فرمودند: شکم هایتان را مقبره حیوانات نکنید اما ترک گوشت هم مذمت شده است. حدیث داریم سید طعام ها گوشت است. یکی از اساتید ما داستان جالبی نقل می کردند می گفتند: کسی در اصفهان زمان های صفویه بود. به او گفته بودند که ترک حیوانی بکن خواب های خوب می بینی، جبرئیل برایت نازل می شود چه می شود. گفت: من ترک حیوانی می کنم چهل روز ترک حیوانی کردم. آدم هم وقتی چیزی جلوش را می گیرد حرص و ولعش بیشتر می شود. سی و نه روز تحمل کرد و گوشت نخورد. روز سی و نهم نصف، روز هم گذشته بود آمد از محل رد بشود بوی کباب به مشامش خورد سرش گیج رفت دید دل از دستش دارد می رود پاهایش دارد او را به طرف کبابی می کشد هی رفت وبرگشت. جلو آمد دید نمی شود. بعضی وقت ها دیدیی که شهوت و غضب بر آدم غالب می شود آن موقع، موقع امتحان خداست. دید نصف روز مانده خیلی حیف است. پاسبانی آنجا بود ظاهرش خیلی غلط انداز بود معروف هم بود این پاسبان با خانم های شر رابطه دارد و شراب خورعجیبی هم هست. گفت: چه کار می کنم می روم پس کله اش می زنم این پاسبان ما را کلانتری می برد این باعث می شود که دیگر ما گوشت نخوریم. مجبورا قربة الی الله آمد یک پس گردنی محکم زد. پاسبان رویش را برگرداند و گفت: تو هوس کباب کردی گردن من چه گناهی کرده است. از دلش هم خبر داشت. گفت: برو خجالت بکش از این کارها نکن من از تو گذشت می کنم. گفت: آقا شما از کجا خبر داری؟ گفت: من از دل مردم خبر دارم. گفت: آقا شما معروفین که می گویند شما با زن های فاحشه رابطه دارید. گفت: بله دارم. گفت: من اگر پولی اضافه داشته باشم بعضی از زن های فاحشه را خانه می برم توبه اشان می دهم. تاحالا چندین زن بد را توبه دادم و برایشان کسب و کاری درست کردم. مردم فکر می کنند من کار خلاف می کنم. ببینید ظاهرش خیلی نشان نمی دهد ولی باطنش خیلی خوب است. گفت: می گویند شما شراب می خوری. گفت: چرا بعضی موقع ها اگر پول داشته باشم شراب می خرم می برم در چاه می ریزم وسیله معصیت و گناه را محو می کنم مردم به من اعتماد نکنند که فردا ناموس و مالشان را به من بسپارند که من خراب کنم.
مرحوم برقعه ای می گفت: کسی داشت در کوچه می رفت آدم شری بود دید یک بنده خدا دارد در پیاده رو می رود. گفت: حیف این که پس گردنی نزنیم. هی جلو رفت و برگشت، خلاصه یک پس گردنی خواباند. این بنده خدا یک دفعه از جا پرید و گفت: آقا چه خبرته؟ گفت: آقا من دربست در اختیارتم هر چه که شما فرمان می دهی در اختیارتم، جریمه دارد جریمه می دهم، قصاص دارد قصاص کن، زندان دارد زندانش را می کشم، پول می خواهی پول می دهم، برای همه اش آماده ام. این حرف خوبی است اگر ما هم همین طور پیش خدا باشیم خدا می بخشد. بدبختی ما این است که اقرارنمی کنیم که پس گردنی زدیم. صدام مصاحبه کرده بود گفته بود من هنوز رئیس جمهور عراقم، من خلافی نکردم. در گیلان یکی رفته بود می گفت: ذولجناح امام حسین علیه السلام خیلی متدین بود. گفته بودند اسب که متدین نمی شود. گفته بود شما متدین هستید ذولجناح امام حسین متدین نباشد. حالا صدام گفته بود من بیکار می شوم قرآن می خوانم، نماز می خوانم، فکر نکنیم ما متدین هستیم صدام خیلی بیشتر از ما متدین است. گفته بود چه کسی گفته من آدم کشتم؟ این ها خبیث بودند شرور بودند من این ها را کشتم. حاضر نیست خودش را بشکند. بنده معتقدم ما در مقابل خدا همین حرف لاته را بزنیم بگوییم خدایا من مقصرم، بد کردم، جریمه دارد در خدمتم گذشت می کنی؟ آقایی می کنی؟ زندان بروم حقم است، جهنم بروم حقم است. حدیث داریم کسی بیاید در خانه خدا به بدیش اقرار کند حق را به خدا بدهد خدا می گوید من همه اش را می بخشم. اصلا زیر بار نمی روم که اشتباه کردم. خلاصه این آقا گفت: آقا من دربست نوکرتم سیلی زدم در اختیارتم. گفت: کلانتری برویم. گفت: برویم. کلانتری پرونده درست کردند فرستادنش دادسرا، با مامور به اتاق قاضی آمدند. قاضی گفت: چه شده، من تاحالا پرونده این شکلی نداشتم که یکی بی هوا پس گردن یکی بزند. شما بشینید من از کتاب قانون حکمش را پیدا کنم ببینم حکمش چیست. عینکش را زد نیم ساعت، یک ساعت خلاصه خسته شد. آن بنده خدا که پس گردنی خورده بود کار و زندگی داشت آن طرفش هم بیکار بود این کسی که پس گردنی خورده بود بلندشد یک پس گرنی به قاضی زد و گفت: من رفتم شما بعد پیداکردن حکم با این طرف دعوا حساب کنید.
شب جمعه زیارت قبر آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام مستحب است. آقا امام حسین چه کرده است.برای پیامبر، برای امام ها، برای هیچ معصومی همچین گزینه ای نیست که هر شب جمعه، شب های قدر، شب نیمه شعبان، شب عید قربان و عید فطر زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است. علمای بزرگ از نجف پیاده راه می افتادند برای زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا می رفتند. روایت می فرماید: هر قدمی که بر می داری ثواب یک حج عمره است. خدا قسمت کند وارد مزار امام حسین می شدید دست چپ قبر حبیب بن مظاهر است. مثل این که دربان آقا اباعبدالله است. پیرغلام آقا اباعبدالله است. چشمت به ضریح که می افتد حالت منقلب می شود اما پایین پای آقا اباعبدالله یک ضریح کوچکی چسبیده است که قبر علی اکبر است. سرش را زیر پای پدر بزرگوارش اقا اباعبدالله گذاشته است. داغ جوان خیلی سخت است آن هم جوان بزرگی هم چون علی اکبر، بنا بر مشهور فرزند اول بود پسر بزرگتر بود. می گویند وقتی که سرهای شهدا را پیش یزید آوردند یزید آن ها را ندیده بود از نزدیک گفت معرفی کنید. یک سری جوان وزیبا ودلربا بود. پرسید این سر کیست؟ گفتند: این سر علی اکبر فرزند بزرگ آقا اباعبدالله است. یزید منقلب شد گفت: خدا لعنت کند آن هایی که امام حسین را کشتند. من گفتم: نمی خواهد امام حسین را بکشید برای از بین بردن پدر داغ این جوان بس بود. لذا شما ببینید در هیچ موضعی حضرت زینب به معرکه نیامد، به وساطت جنگ نیامد اما در شهادت علی اکبر ترسید برادرش اباعبدالله روح از بدنش جدا بشود. آمد خودش را روی بدن علی اکبر انداخت آقا را مشغول کرد که مبادا اباعبدالله تاب نیاورد. آقا آمدند خواهر را بلند کردند کنار نعش پسر نشستند. هر چه کردند دلشان آرام نشد یک وقت دیدند صورت به صورت علی گذاشت و فرمود: علی جان رفتی و راحت شدی اما پدرت غریب و تنها مانده است... «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ».