نتیجة محبوب خدا شدن

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت مسیح علیه السلام نقل می کنند که به حواریونشان فرمودند: « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ».[1]بیایید هم خود را محبوب خدا کنید و هم خود را مقرّب به خدا کنید. اوّلاً از آیات قرآن و روایات استفاده می شود، برای محبوب شدن در پیشگاه مقدّس حق یک سلسله امور را باید در وجود خود تحقّق داد. آن سلسله امور است که سبب می شود محبّت حضرت حق به انسان جلب شود. از آیات و روایات استفاده می شود: کسی که محبوب حق شود، آثاری از این محبّت برای او در دنیا و آخرت ظهور پیدا خواهد کرد. یک نمونه اش را در ضمن یک روایت برایتان بخوانم. خیلی نمونة عالی و پرارزش و با قیمتی است.

از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: « اذا احب الله عبدا من امّتی ».[2]فردی از امّت من زمانی که خدا محبوبش شود، که آن فرد کارکرده باشد، راه را طی کرده باشد، حقایقی را که باعث ظهور محبّت خدا به انسان است را در خودش تحقّق داده باشد، خدا برایش چه کار می کند؟ « قذف فی قلوب اصفياء و ارواح ملائکه و سکّان عرشه محبّته ليحبوا ».[3]تیری را که یک تیرانداز از کمان رها می کند بسوی هدف، این تیزی تیر به هدف می نشیند، این را قذف می گویند. انداختن(انداختنی) که به هدف بنشیند. هنگامی که خدا فردی از امّت مرا دوست داشته باشد، تیر محبّت او را به دل تمام انتخاب شده هایش می اندازد و تیر محبّت او را به ارواح تمام فرشتگان پرتاب می کند و تیر محبّت او را به ساکنان عرشش می اندازد. برای چه؟ « ليحبوا ».[4]برای اینکه چون محبوب خدا شده، محبوب آنها هم بشود. شما فکر کنید این سرمایة محبّت که به خاطر یک نفر به تمام اصفیاء داده شده، به ارواح فرشتگان داده شده، به سکّان عرش داده شده، این چه سرمایه ایست؟ کسی می تواند ارزیابی کند؟ می تواند بفهمد؟ می تواند درک کند؟ آن وقت شما پروندة قیامتی این محبّت را ببینید که آدم وارد محشر شود، تمام اصفیاء، تمام فرشتگان تمام سکّان عرش، به آدم توجّه کنند. فرض هم کند که همة اینها از خدا برای آدم چیزی بخواهند، آنجا هم خیلی عجیب است.

دعایی که انسان را از جهنّم نجات می دهد

یک روایتی را من دیدم که الآن یادم نیست در چه کتابی دیدم، فکر کنم در شرح دعای کمیل این روایت را آورده اند، در روایت داشت که یک نفر را آماده می کنند ببرند جهنّم، کافر هم نیست، منکر هم نیست، کم دارد، نه این که ندارد. این را یقین بدانید که کافر حتماً می رود جهنّم، معاند حتماً می رود جهنّم، منکر حتماّ می رود جهنّم و ماندنی هم هستند. ممکن است مسلمان هم برود جهنّم امّا حدود ندارد. ولی خب یک لحظة جهنّم هم خیلی سنگین است. آتشی است که آسمانها و زمین تحملّش را ندارند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: گاهی افراد را به جهنّم می برند، سی هزار سال باید باشند تا تصفیه شوند، بعد درشان می آورند. خب خیلی زمان است، آن هم زمان دنیایی نیست، در خود قرآن است، یک روز قیامت برابر با پنجاه هزار سال شماست. « کان مقداره الخمسين الف سنه ».[5]خیلی مشکل است، اینقدر این عذاب سخت است که خود پروردگار در قرآن می فرماید: « فما اصبرهم علی النار ».[6] اینها چه طور می خواهند در این جهنّم طاقت بیاورند؟ حالا این آقا محکوم به عذاب است، حضرت می فرمایند: تمام مؤمنین و مؤمنات از زمان آدم تا قیامت به پروردگار عالم می گویند ما از تو خواهش می کنیم، درخواست می کنیم، او را به جهنّم نبر. چرا؟ چون یک عادت خوب این آدم در دنیا این بود که اغلب در دعاهایش می گفت: « اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات ».[7] و این تقاضایی که این از تو می کرد ما بهره اش را می بردیم. حالا خودش ندارد، مجموع ما از تو تقاضا می کنیم آزادش کن. خطاب می رسد، مانعی ندارد. آزاد است. این صحنة قیامت است. آنوقت حساب کنید یک نفر وارد قیامت شود تمام اصفیاء عاشقش باشند. تمام فرشتگان و سکّان عرش هم عاشقش باشند. از اینها هم کم نیستند. خود انبیاء از این طایفه هستند. حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی وارد محشر می شود، کل عاشقش هستند. یوسف علیه السلام وقتی وارد می شود کل عاشقش هستند. حضرت سید الشّهداء علیه السلام وقتی وارد می شود کل عاشقشند. حالا شما حساب کنید قیامت عشق ها کاربرد دارد. محبّتها کاربرد دارد و این کاربردها در حق یک نفر ظهور کند. چه خواهد شد؟ « اذا احب الله عبدا من امّتی قذف فی قلوب اصفياء و ارواح ملائکته و سکّان عرشه لمحبّته ليحبوا ».[8]و بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: « طوبی له فذلک المحب حقاً ».[9]محبّ واقعی به این می گویند، « ثم طوبی له ».[10]باز هم خوش به حال او. « و له عند الله يوم القيامة شفاعة ».[11]با لفظ نکره، «الشفاعة» نه، بدون (ال)، «و له عند الله يوم القيامة شفاعة» . این «و له» مقدم در جملة عربی خیلی حرف دارد، همین مقدم بودن «و له».

در پیشگاه خدا شفاعتی ویژة اوست، این که کلمة «شفاعة» را نکره آورده است، دلیل بر عظمت آن شفاعت است. برای او یک نوع شفاعت ویژه است، اینقدر آبرو دارد که می تواند از پروردگار عالم نجات هر کس را بخواهد تقاضا کند، خدا هم که وقتی عاشق کسی باشد عجیب به حرفش گوش می دهد. من دعای محبوبم را اجابت می کنم، خواسته اش هرچه هست به او عطا می کنم. این از آثار محبّت است. از محصولات و میوه های محبّت خدا به انسان است.

چگونه محبوب خدا شویم؟

ولی بحث مهمتر این است که چه کار کنیم محبوب خدا شویم؟ ببینیم خود حضرت مسیح علیه السلام راهنمایی فرموده اند در این زمینه که به حواریون فرموده اند خود را محبوب خدا کنید، خود را مقرّب خدا کنید. ببینیم خودشان راهنمایی دارند در این زمینه؟ بعد برویم سراغ قرآن. حضرت می فرمایند: « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ببغض اهل المعاصی و التمسوا من الله بسخطهم ».[12] اگر می خواهید محبوب خدا باشید، اهل معصیت را، ببینید کلمة اهل دارد، یک وقت آدم چهار ماه می گذرد یک گناهی می کند، هشت ماه می گذرد یک لغزشی پیدا می کند، دین این آدم را نمی گوید اهل معصیت. الآن اگر بخواهید اهل معصیت را بشناسید مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی، با همة دم و دستگاههایشان که از همة دستگاههایشان بدتر، همین زمینه های تبلیغاتشان است که سرمایه گذاری سنگینی هم کنارش دارد. گاهی یک سی دی یا یک فیلمی که برای خودشان به پول ما هزار تومان تمام می شود، از آمریکا می فرستند، از اروپا می فرستند، نزدیکترین جایشان اسرائیل است، از اسرائیل می فرستند، در کوره دهاتهای ما که من رفته ام، برایم گفته اند، بهترین سی دی، فیلم، به دست دختران و پسران کوره دهات ها که می رسد دویست تومان، صد و پنجاه تومان، کینه به اهل معصیت برای این که از طریق زمینة این نفرت، من به هیچ شکلی رنگ آنها را نگیرم. و الا کینة خالی به چه دردی می خورد. ببینید کینة واقعی صدایش این است: نمی خواهم شکلت را ببینم، نمی خواهم قیافه ات را ببینم، نمی خواهم صدایت را بشنوم. یک کینة واقعی باعث می شود که آدم رابطه اش را با آن کس که به او کینه دارد در همة زمینه ها قطع کند. هرچه هم به آدم التماس می کنند بیا بگذر، بیا با او حرف بزن، بیا شریکش شو، بیا می خواهد به تو محبّت کند. می گوید نمی خواهم، تا قیامت هم نمی خواهم. شما متن قرآن کریم را ببینید، وجود مبارک حضرت ابراهیم علیه السلام با عمویشان چه کرده است؟ قطع رابطة کامل نشدند؟ شدند. همة ما می دانیم در حکم دین ما، سلام مستحبّ است ولی جوابش واجب است. همه هم می دانیم که حضرت حق، فاطمة زهرا سلام الله علیها را در آیة تطهیر به عصمت ستوده اند. معصوم یعنی کسی که خطا نمی کند. خطا دریافت نمی کند و خطای در ابلاغ هم ندارد. کسی که از خدا می گیرد در گرفتن خطا نمی کند در ابلاغ هم خطا نمی کند، در عمل هم خطا نمی کند. دو نفر را ایشان تشخیص دادند اهل معصیت هستند، قوم و خویش پهلو به پهلویشان هم بودند، وقتی آمدند عیادت حضرت، دو نفری نشستند، گفتند: «السلام عليک يا فاطمة الزهرا» با صدای بلند، ایشان جواب نداد. یعنی من می خواهم با قطع رابطه با شما دو نفر محبوب خدا بمانم. کینة شخصی نداریم. زهرا علیها السلام دنبال رضای حق و دنبال محبوبیت در پیشگاه حق بود، چرا جواب سلام نداد؟ چون واجب نمی دانست. چون طرفهای مقابلش را اهل معصیت می دانست. با جواب ندادن به سلام قطع رابطه کرد و بعد هم اعلام کرد من تا قیامت با شما سخن نمی گویم. امّا حالا معصیت کارید، حقّی را برده اید، فردی را به مظلومیت کشانده اید، عیبی ندارد، باز بیایید با هم زندگی کنیم، با هم رفت و آمد داشته باشیم، با هم بگو و بخند داشته باشیم، نه. « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ببغض اهل المعاصی ».[13]با اهل معصیت کینه داشته باشید. امروز مصداق اتم اهل معصیت همین مسیحیت جهان و یهودیت جهان و کافران داخلی اند و منافقین که به لباس اسلامی و چهرة دین همه جا هستند. در تمام مراکز هم هستند. آنهایی هم که باید آنها را بشناسند، می شناسند. امّا اغلب امّت با مسیحیت پالوده می خورد، با یهودیت پالوده می خورد، با حکومت های مسیحی و یهودی پالوده می خورند، بگو بخند دارند، رفتار اینان با آنان آقا منش نیست. همراه با کرامت نیست. اگر می خواهید محبوب خدا شوید، خیلی کار می برد، خیلی گذشت ها می خواهد.

اوّل کنار گذاشتن «لا اله» بعد ظهور «الا الله» و الا اگر اوّل کنار گذاشتن نبود پروردگار اوّل خودش را می انداخت جلو توی این «لا اله الا الله» امّا اوّل همة معبودان باطل را جلوی چشم ما آورده و بعد گفته «لا اله» تمام معبودهای باطل را بریز دور، رابطه ات را ببر، از معبودهای درونت و معبود های بیرون، تا الله در حیاتت ظهور کند. و الا با بازگیری های معبود های باطل زندگی اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی، رابطی، اجتماعی، سیاسی، الله ظهور نخواهد داشت.

حبّ دنیا مانع از ذکر الله

یک معلّمی داشتم دیشب هم به او اشاره کردم هنوز نمونه اش را ندیده ام، با این که من خیلی معلّم دیده ام امّا مثل او را هنوز ندیده ام. من ده، دوازده سالم بود، آن وقت ایشان تعریف می کرد: می گفت: یک آشنایی داشتم از منزلش آمدند دنبالم، گفتند در حال احتضار است، اگر ممکن است تشریف بیاورید بالای سرش. رفتم. واقعاً در حال احتضار بود ولی گاهی آدم در حال احتضار می رود ولی نمی خواهند او را ببرند، برش می گردانند. من خودم یک حادثه در ماه ذیحجّه برایم اتّفاق افتاده ده روز زیر دست پنج تا دکتر بودم. آنها می گفتند اسم این حال در قوانین طبّی ما مرگ باز گشتی است. گفتند در دنیا ده نفر که به این حال برخورد می کنند، هشت نفرشان می روند، دو نفرشان برمی گردند. شما یکی از آن دو نفر بودید. آدم می رود تا مرز آخرت بعد می گویند برگرد. مرحوم آیت الله العظمی حائری بیست و هفت سالگی در نجف مردند، خانواده شان هم دست و پایش را بستند، رو به قبله او را کشیدند، ولی دیگر نزدیک سرد شدن کامل بدن خودشان می فرمودند وقتی داشتند مرا می بردند من به باطن خودم متوسّل به حضرت سید الشهدا صلوات الله علیه شدم که من الآن بیست و هفت سالم است مرا بردید این طرف، کاری تا حالا نکرده ام، مرا برگردانید یک کاری برای خدا بکنم. حضرت سید الشّهدا علیه السلام در مسیرِ آنهایی که روح مرا داشتند می بردند قرار گرفتند، فرمودند: عبد الکریم را برگردانید. یک مرتبه خانواده اش دیدند دست و پایش دارد تکان می خورد. سریع چشم و دست و پایش را باز کردند. از آن وقت به بعد بود که آیت الله حائری یک بار نگذاشت آفتاب به او غروب کند، مگر این که برای ابی عبدالله علیه السلام گریه کرد. در تمام کتابهایی هم که نوشته، بالای همة صفحات نوشته یا حسین. احتمال دارد آدم تا مرز آخرت برود بعد بگویند نمی خواهد بیایی، برگردد. من اصلاً لب آن دنیا را خودم دیدم. ولی خب گذرنامه را امضا نکردند دوباره برگشتم. ایشان فرمودند: رفتم بالای سرش. دیدم دارد می رود. کمی دعا خواندم، عدیله خواندم. بعد به او گفتم که یک «لا اله الا الله» بگو. فقط مرا نگاه می کرد. بیهوش هم نبود. گفتم تو که زبونت بند نیامده، بیهوش هم که نیستی، مرا که می شناسی؟ اشاره می کرد آره، می گفتم خب یک «لا اله الا الله» بگو. نمی گفت. هر کاری کردم نگفت. اینقدر کسل شدم که از بالای سرش بلند شدم آمدم خانه. منتظر بودم بیایند بگویند برای تشییع جنازه. دیدم نیامدند و بعد هم خوب شد، برگشت. دو سه روز بعد از برگشتنش آمد پیش من. خوشحال شدم که نمرده بود. اگر آن طور می مرد بد مرگی بود. به او گفتم: توجّه داشتی من بالای سرت بودم می گفتم بگو: «لا اله الا الله» گفت: آره. گفتم: چرانمی گفتی؟ گفت: یک هیولای سیاهی یک سنگ بزرگی دستش بود، من هم در تمام زندگی ام عاشق این آینه ام بودم. می گفت: اگر بگویی: «لا اله الا الله» سنگ را به آینه می زنم که بشکند و خورد می کنم. من مانده بودم بگویم «لا اله الا الله» آینه برود یا آینه بماند نگویم «لا اله الا الله» یک حجاب، یک آینه، نه دو میلیون معصیت. نه این که در سر آدم ده هزار تا چهرة فیلمهای ماهواره ای باشد. از زیباترین دختران نیمه عریان، اینها با آدم باشند و آدم بخواهد بمیرد و آنجا راحت بگوید «لا اله الا الله» اصلاً مگر می شود؟ اصلاً آنجا آدم از خدا بدش می آید که چرا دارد او را می برد. «و اذا ذُکر الله وحده اشمأزَّت قلوب الذین لا یُومنون بالاخره ».[14]این متن قرآن است: وقتی اسم مرا پیش آنها می برند دلشان پرنفرت می شود. خیلی خطرناک است. گفت آقا خدا چه لطفی به من کرد و مرا برگرداند. اوّل کاری که کردم تا از رختخواب بلند شدم، چکّش آوردم خودم آینه را در حیاط خورد کردم. این یک قید بود، آن هم نه قید حرامی بود، نه قید معصیتی بود، نه حجاب شیطانی بود، یک آینة زیبای دست ساز دلش را گرفته بود. نمی گذاشت بگوید: «لا اله الا الله» می خواهید محبوب خدا شوید؟ حواریون گفتند: « کيف نتحبب الی الله و نتقرب ».[15]چگونه؟ مسیح علیه السلام فرمود: «ببغض اهل المعاصی».[16]باز هم تکرار می کنم اهل معاصی مصداق اتمشان در زمان ما مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی و بی دین های داخلی اند. مواظب باشید رنگ آنها به زندگیتان نخورد، نمی ارزد، اگر بخواهید محبوب خدا شوید. البته این یک مورد است برای محبوبیت.

«برحمتک يا أرحم الراحمين»

حجة الإسلام و المسلمین انصاريان