سخنران استاد میرباقری

میزان شناخت دشمن در عاشورا

انسان باید خود را با حادثه عاشورا مقایسه کند و ببیند چرا دشمنان نتوانستند کنار سیدالشهدا قرار بگیرند. همه آن هایی که مقابل حضرت ایستادند، جزو طرف داران بنی امیه نبودند. بسیاری از آن ها به خوبی سیدالشهدا را می شناختند و با این که ایشان را می شناختند، مقابل او ایستادند.

خطبه های امام در عاشورا

سیدالشهدا روز عاشورا دو خطبه خواندند. در خطبه اول، خودشان را معرفی کردند، با این که همه ایشان را می شناختند. آن هایی که مقابل حضرت ایستادند، جاهل نبودند. حضرت فرمود: مگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره من و برادرم نفرمود که «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ».[1] این ها بزرگ جوانان اهل بهشت اند. همه اهل بهشت جزو سادات اند و این دو، بزرگان اهل بهشت اند.

صلح در عاشورا

عده ای در عاشورا احتمال می دادند که جنگ و کشتار پیش نمی آید و کار به صلح کشیده می شود و سیدالشهدا مثل برادرشان که با معاویه صلح کردند، با یزید صلح می کنند. حضرت صبح عاشورا دو سخنرانی داشتند. در هر دو سخنرانی، مسأله صلح و پذیرش بیعت با یزید و ابن زیاد را رد کردند. در هر دو سخنرانی با تعابیر مختلفی فرمودند که صبح عاشورا جز کشتن و کشته شدن چیزی پیش نمی آید. «وَ اللَّهِ لَا »«أ ُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَلَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ».[2] هم چنین فرمودند: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ لَهُ ذَلِكَ هَيْهَاتَ مِنِّي الذِّلَّةُ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ جُدُودٌ طَهُرَتْ وَ حُجُورٌ طَابَتْ».[3] مرا مخیر بین شمشیر و ذلت کردند و ذلت از ما دور است.

دعای بی بصیرتان در کربلا

در عاشورا کسانی قصد کشتار نداشتند، ولی جزو لشکر دشمن بودند و غارت کردند یا اگر غارت نکردند، روی بلندیها رفتند و صحنه های خونین قیام را تماشا کردند و گریستند و برای سیدالشهدا علیه السلام دعا کردند.

جبهه حق و باطل در عاشورا

به راستی چه چیزی موجب می شود که انسان با معرفت به مقام سیدالشهدا علیه السلام ، با علم به این که او و عزیزانش کشته می شوند و اهل بیتش به اسارت می روند، در صف عمر سعد و ابن زیاد بایستد؟ عمر سعد و ابن زیاد آدم های مجهول الهویه ای نبودند. جبهه عاشورا کاملاً شفاف و روشن بود. پیداست آن سو باطل و این سو حق بود. چطور می شود انسانی با معرفت به حق و باطل حاضر شود در صف باطل بایستد و تا حد خون ریزی به غارت و اسارت بیندیشد؟ به خاطر هواهای نفسانی و تمایلات انسان و تعلق خاطر به دنیاست که هیچ جنایتی بعید نیست. انسان خیال می کند اگر علاقه به دنیا در دل باشد، این علاقه موجب فتنه و معصیت نمی شود.

تفاوت تفرعن ما و فرعون

استادی می فرمود: ما هیچ کدام از تفرعن فرعون و فراعنه مصر دور نیستیم. همه این تفرعن و ادعای خدایی و عنانیت، به نحوی در وجودمان هست، منتها مملکت مان کوچک تر است. مملکت وجودی مان، کوچک تر و محدودتر است، و الا تفرعن در انسان هست. اگر انسان ریشه تفرعن را نخشکاند و به ساحل نجات نرسد، در دامن هواهای نفسانی و تعلق خاطر به دنیا، همه جور معصیت و طغیان و سرکشی می تواند بروید. انسان در فرصت هایی که دارد، باید با این هواها و تمنیات و تعلقات درگیر شود و با آن تسویه حساب کند، و الا اگر انسان در این فرصت ها نتواند با این آرزوها و تمایلات و تعلقاتش تسویه حساب کند، در فتنه های سنگین کم می آورد.

رهایی از آفت ها

آدمی که سال ها می خواهد آفتی را از خود دور کند و نتوانسته، دیگر چه امیدی دارد؟ وقتی همه این آفت ها سر برمی دارند، دیگر نمی تواند با همه آن ها روبه رو شود. انسان آرزوها و آمالی دارد. چنین انسان هایی هر روز انجام کارهای خیر را به فردا موکول می کنند.

خضوع به درگاه خدا

برای انسان چیزی جز خضوع به درگاه خدا و التجا و التماس دائمی نمی ماند. اگر خدای متعال انسان را یک لحظه به خودش واگذار کند، همه خطاها ممکن است از انسان در یک لحظه سر بزند. اگر خدا انسان را در فتنه های سنگین رها کند، همه معصیت های سنگین ممکن است رخ بدهد. بنابراین، سرمایه ای برای انسان نمی ماند، جز خضوع و اظهار عجز در پیشگاه خدای متعال و کمک خواستن دائمی از خدای متعال و استغاثه دائمی به ساحت حق. انسان سرمایه ای ندارد که بتواند در فتنه ها و صحنه های سنگین سر بلند بیرون بیاید.

آزادگی حر

شخصیتی مثل حر بن یزید ریاحی، از فرماندهان سپاه دشمن بود. چشم و دل دشمن به او بود، ولی در یک لحظه خود را به امام رساند و راه طولانی را طی کرد و در مقابل همه اسارت ها و تعلقاتش ایستاد. اول به محاسبه و سنجش رسید و خود را بین دنیا و آخرت مخیر دید. در یک لحظه از همه اسارت ها و تعلقات دنیایی فارغ شد و به آزادی از همه اسارت ها و بندها و قیودها که در طول سال ها به دست و پا و دلش زده بود، به آزادی رسید و بعد هم در یک لحظه جانب خدا را گرفت و گزینه بندگی و خضوع در مقابل ولی خدا را انتخاب کرد. همه در این راه موفق نمی شوند. در لشکر ابن زیاد تنها چند نفر بودند که خود را به امام رساندند، با این که حق آشکار بود؟ بسیاری صدای العطش کودکان سیدالشهدا را شنیدند و زخم های یاران را دیدند، ولی همه نتوانستند از سپاه باطل جدا شوند.

تسویه حساب با هواها و هوس ها

باید همه مان به فکر باشیم که با این هواها و تعلقات و فتنه های دنیا که مي تواند در صحنه های سنگین، عامل غفلت و جدایی و سرمستی و غرور انسان شود، تسویه حساب کنیم. انسان باید دائم از خدا بخواهد که ما را به خودمان واگذار نکند. انسان باید نسبت به دیگران با کمال حسن ظن برخورد کند و نسبت به خودش، دائماً بدبین و سخت گیر باشد و تمام حسن ظن و اعتماد و اتکایش به خدای متعال باشد.

سرمایه انسان

نکته دیگری که قابل تأمل است، این است که چه سرمایه ای در اولیای خدا و در اصحاب و اهل بیت سیدالشهدا بود که این سرمایه موجب شد که این ها در رکاب سیدالشهدا بیایند بایستند تا مرز خون دادن؟ چه سرمایه ای باید انسان به دست بیاورد که این سرمایه موجب شود که ولی خدا برای انسان حساب باز کند و دست انسان را بگیرد و در حریم خود راه دهد و از او حمایت کند و دست او را بگیرد و به آن قله های رفیع ببرد؟ چه سرمایه ای باید در انسان باشد که مورد نظر ولی خدا قرار بگیرد؟ معرفت ولی خدا، محبت ولی خدا، طاعت ولی خدا، تسلیم نسبت به ولی خدا، جزو چیزهایی است که اگر در انسان وجود داشته باشد، موجب می شود انسان مورد عنایت و حمایت و دستگیری خدا و اولیای الهی قرار بگیرد.

تفاوت برادران یوسف با بنیامین

برادرهای یوسف به یوسف رسیدند. یوسف علیه السلام آن ها را شناخت و همیان شان را پر از گندم کرد و سرمایه شان را هم به آن ها برگرداند، ولی خودش را به آن ها معرفی نکرد، ولی بنیامین را با نقشه فرا خواند. یکی را طلب می کند و نگه می دارند و خودش را معرفی می کند، ولی کس دیگری را شناخته، تأمینش مي کند، ولی خودش را به او معرفی نمی کند. این ها از ولی خدا رفاه می خواستند. گندم می خواستند. این ها طالب یوسف نیستند. این ها متاع دیگری را دنبال می کنند، ولی بنیامین این گونه نیست. سرمایه ای دارد که موجب شده یوسف صدیق شب و روز با او باشد.

اتهام دزدی به بنیامین

قرآن نقل می کند وقتی یوسف صدیق اتهام دزدی به بنیامین زدند، با مشورت خودش این کار انجام شد. به او فرمودند اگر می خواهی بمانی، باید تهمت دزدی را به جان بخری. یکی از برادرها به حضرت یوسف عرض می کند: یکی از ما را نگه دارید. ما به پدرش قول دادیم که او را به سلامت برگردانیم. حضرت می فرماید: «مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ».[4] به خدا پناه می بریم که کسی را نگه داریم که متاعمان را پیش او یافته ایم.

شناخت امام

شب عاشورا، سیدالشهدا به اصحاب و اهل بیتش فرمود: بروید که دشمن مرا می خواهد. کاری با شما ندارد. اول کسی که صحبت کرد قمر بنی هاشم علیه السلام بود.

زهیر به سیدالشهدا عرض کرد: یابن رسول الله دوست داشتم خدا هزار بار مرا می کشت و دوباره زنده می کرد و دوباره جان مرا می گرفت و این هزار بار کشته شدن موجب می شد مرگ از شما و اهل بیت تان دور شود. انسانی که تحمل یک بار مرارت مرگ را ندارد، چطور می شود به وسعت و عظمتی برسد که مرگ برایش بازیچه باشد؟ این سخنی است که زهیر شب عاشورا در آن محفل گفته و مبالغه هم نیست.

سخن امام با خدا

امام حسین علیه السلام عرضه می دارد: «الهی مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ».[5] خدایا کسی که تو را نیافته، چه یافته و چه دارد و کسی که تو را دارد، چه ندارد؟

یک موقعی است که انسان عوالم را آزمایش نکرده و از سر خامی و نپختگی این حرف ها را می زند. این جمله کوچک است. هنوز لذت های دنیا در ذائقه اش جلوه نکرده و اگر بچشد، این حرف ها را می زند. کسی هم هست که همه هستی را تجربه کرده و بعد از تجربه همه هستی و عوالم به خدا عرضه می دارد.

رسیدن به معرفت

انسان می تواند به مقامی برسد که اهل تجارت نباشد و به گونه ای محبت و معرفت در او شکل بگیرد که نخواهد تجارت کند و ولی خدا را ب خواهد. خودش و منفعت خودش را نمی بیند، ولی اگر تاجر اهل معرفت باشد، بهتر از سیدالشهدا را پیدا نمی کند. این معرفت، معرفتی است که به انسان کمک می کند.

فرازی از زیارت عاشورا

در زیارت عاشورا عرض می کنیم: «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكُمْ وَ رَزَقَنِي الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِكُمْ أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».[6] از خدایی که به من کرامت معرفت شما و اولیای شما را داد و مرا گرامی داشته و به واسطه این معرفت و رزق برائت به من داده، از خدایی که این دو جود را به عطا کرده، می خواهم مرا همراه شما در دنیا و آخرت قرار بدهد و ثبات قدم صادقانه ای در دنیا و آخرت نزد شما به من بدهد و همیشه در آستان شما باشم.

برکات در دامن معرفت

هیچ کرامتی بالاتر از این معرفت نیست. برکاتی که در دامن این معرفت مي روید و به بار می نشیند، قابل مقایسه با بهشت و درجات آن نیست. کدام معرفت است که موجب می شود انسان به همراهی با اولیای خدا به ثبات قدم نزد ولی خدا برسد و بتواند خود را به سیدالشهدا برساند و در محضر سیدالشهدا باشد و ثابت قدم بایستد و از رکاب سیدالشهدا جدا نشود؟

سعید بن عبدالله پیش روی حضرت ایستاد. پیرمرد نورانی ای است که سینه خود را سپر و از تیرها استقبال کرد و آن ها را به جان خرید که حضرت نماز بخواند. وقتی حضرت نمازشان تمام شد، این پیرمرد به زمین افتاد. مقاومتش هم فقط برای دفاع بود. تیر اول کافی بود که انسان را از پا در بیاورد. سیزده چوبه تیر پشت سر هم بر بدن این پیرمرد نشست، ولی ایستاد. نماز که تمام شد، روی زمین افتاد. به حضرت عرض کرد: وفا کردم؟ حضرت فرمودند: «نَعَمْ أَنْتَ أَمامى فِى الْجَنَّة».[7] در بهشت هم پیش روی من هستی.

حضور در برابر امام در بهشت

این که انسان در بهشت هم در محضر ولی خدا باشد، بسیار ارزش مند است و هیچ نعمتی بالاتر از این نیست. این چه معرفتی است که موجب می شود انسان به این ثبات قدم برسد؟ هیچ چیزی بهتر از همراهی ولی الله نیست. به راستی چه لذتی، چه نشاطی، چه نعمتی، چه سروری، چه بهجتی، بیشتر از سرور لقای اولیای خدا می ارزد؟

جلوه ای از امام حسین علیه السلام

در بعضی روایات نقل شده دارد که در بهشت، انوار سیدالشهدا تجلی مي کند که متناسب با درجات افراد فرق می کند. بعضی ها هفته ای یک بار، سالی یک بار، بعضی ها چند سال یک بار، این نور را می بینند. نقل است که بهشتی ها در طول این مدت مدهوش آن یک جلوه اند و به خدای متعال می خواهند که جلوه ای از سیدالشهدا را نشان دهد.

مجلس ملائکه خدا

مجلس سیدالشهدا، مجلس ملائکه خداست. ملائکه در این مجلس می آیند و پر و بال خود را زیر پای عزاداران سیدالشهدا پهن می کنند، مجلسی که انسان هم نفس با ملائکه است. در این مجالس انسان راحت و سبک است و سخنی از لهو و لعب ها نیست.

معرفت و محبت، ره توشه انسان

سعید بن عبدالله کمال انبساط و نشاطش در این است که مقابل سیدالشهدا بایستد و تیرها و نیزه ها به بدنش بخورد و مقاومت بکند. در روایات نقل شده که این ها درد تیر و نیزه را نمی فهمیدند. این گونه عاشق بودند و لذت می بردند. کسی که به مقام عبودیت می رسد، فارغ از این هاست. دیگران هم بودند، ولی دیگران یکی از این تیرها را نمی توانستند تحمل کنند. نه تیرها که فشارها و تنگناها را هم نمی توانستند تحمل کنند. بالاترین لذت ها و ابتهاج ها و سرور ها در آن مقام هست، ولی به آن مقام کسی راه پیدا می کند که فارغ شده باشد، و الا اگر انسان را آن جا ببرند، چیزی جز عذاب و رنج برایش وجود ندارد.

حالاتی بین اولیای خدا و خدا

حالاتی بین اولیای خدا و خداست که آن حالات برای هیچ فردی در هیچ عالمی پیدا نمی شود، نه در دنیا و نه در آخرت، ولی آن حالت و سرور و انس برای انسانی است که به آن ظرفیت ها رسیده است. کسی که به آن ظرفیت ها نرسیده، آن حضورها برای او جز رنج و ملالت نیست. معرفت و محبت، ره توشه و سرمایه انسان است و می تواند انسان را به همراهی و ثبات قدم در نزد ولی خدا به مقام عندکم برساند. «وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».[8] انسان باید در همه احوال، خواب و بیداری و عباداتش، عند الحسین باشد.

ذکر مصیبت : حضرت علی اصغر (علیه السلام)

یکی از جلوه هایی که خیلی سنگین بوده، ماجرای طفل شش ماهه سیدالشهداست. چگونه حضرت او را به میدان آورد؟ بعضی نوشتند وقتی حضرت تنها شد، به میدان آمد و مقابل دشمن استغاثه و استنصار کرد و صدای گریه از خیمه ها بلند شد و فرمود: «الا ناصر فينصرنا الا مِن ذاب يذب عن حرم رسول اللَّه (ص)».[9]جوابش را ندادند و کف زدند و هلهله کردند. صدای گریه از خیمه ها بلند شد. حضرت آمد کنار خیمه ها و فرمود: عزیزان من تا من زنده ام، بلند گریه نکنید. دشمن مرا شماتت می کند. بعضی نوشته اند دو طفل سیدالشهدا در عاشورا به شهادت رسیدند. طفلی در همان عاشورا به دنیا آمد و آن را دست حضرت دادند و حضرت خم شد که او را ببوسد. هنوز لب های حضرت آشنا نشده بود که دشمن او را هدف قرار داد.


[1] . من لايحضره الفقيه، شیخ کلینی، ج4، ص420، و من ألفاظ رسول الله ص الموجزة التي لم یسبق الیها...، ص 376 .

[2] . بحارالأنوار، مجلسی، ج44، ص191، باب 26، مكارم أخلاقه و جمل أحواله وتاریخه...، ص189.

[3] . همان، ج45، ص83، بقية الباب 37، سائر ما جرى عليه بعدبیعة الناس...، ص 1.

[4] . يوسف : 79.

[5] . بحارالأنوار، مجلسی، ج95، ص226، باب 2، أعمال خصوص يوم عرفة و ليلتها...، ص212.

[6] . مفاتيح الجنان، ص 457، أول زيارت عاشوراء معروفه است...، ص 457.

[7] . مع الركب الحسينى، عزت الله مولایی، ص182، عمرو بن قرظة الأنصاري(رض) ...، ص 181.

[8] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص45، أول زيارت عاشوراء معروفه است ...، ص 457.

[9] . ذخيرة الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين، جمعی از نویسندگان، ص456، سعد بن الحرث الأنصاري واخوه ابوالحتوف بن الحرث ...، ص 456.