سخاوت

سخاوت

یا لطیف

سخنران: حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

موضوع: سخاوت

 

 

پيغمبر اكرم (ص) فرمودند : بالاترين و مهمترين صفت انبياء و مهمترين اخلاق اصفياء و اولياء كلمة مباركِ سخاوت هست . معناي سخاوت رو اگر بخوايم در يك جمله بگيم ، عبارت است از اينكه : انسان نسبت به داشته هاي خود براي خلق الله و مردم مفيد باشه . درجة بالاترش اين هست كه : نسبت به خودش براي مردم مفيدتر باشه . كه اين هم مي شه ” ايثار ” . يعني تجلي سخاوت . اوج تجلي سخاوت ، ايثار هست .

 

و مي فرمايند سخاوت ، بقدري مهمه كه خداوند تبارك و تعالي وعده فرموده در روز قيامت ، من براي اون كسي كه سخي هست بسيار كار رو آسونتر مي گيرم . ديگه اشاره نكرده كه اين چقدر نمازش درست باشه ، روزه اش درست باشه ، نه ! در يك كلام : سخي رو آسانتر مي گيرم !

 

در روايت ديگري پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايند : ” اگر شخصي از داشتة خود ، داشته اي كه به آن نياز دارد به برادر يا خواهرش (به مؤمن ديگر) بدهد ، (سخاوت به خرج دهد) و آن شخص را بر خودش ارجح بداند ، آمرزيده خواهد شد . ”

ديگه نگفته توبه كنه ، يا توبه نكنه ، چكار بكنه و . . . فرمود : اين شخص آمرزيده است . لذا سخاوت بسيار مهمه و از طرفي نحوه نگرش و نگاه كردن به اون متفاوت هست . در اصطلاح معنوي مي گيم بهش ” نظر ” كردن ( مثلاً مي گن : حضرت علي (ع) بهش نظر كرده ، امام حسين (ع) بهش نظر كرده ، خداوند بهش نظر كرده )

 

يه وقت هست كه شما از خداوند ، از انبياء و از اولياء يه چيزي رو مي خواي و احتمال اين كه به اين مطلب برسي ، از يك درصد تا صددرصد هست كه اگه بهت نظر كنن حاجتت برآورده مي شه . پائين و بالاكردن اين احتمال و از يك تا صد رسوندن و برعكسش رو دو تا كلمه تعيين مي كنه : سخاوت و بخل . پس خيلي مهم شد ! سخاوت و بخل اين رو تعيين مي كنه .

 

مي توني بگي 80 درصد نظر مساعد باشه يا 2 درصد يا يك درصد يا اصلاً ، نظر مساعد نباشه ، يا اصلاً نظر نكنند . اين رو كي تعيين مي كنه ؟ دو تا صفت : سخاوت و بخل . دو تا كلمة متضاد ، يعني ميل به ماكزيمم و مينيمم رحمت با اين دو كلمه تعيين مي شه . پس خيلي كلمات مهمي هستند ، يه وقت هست مي گن برترين مردم ، با فضل ترين مردم ، متقين هستند ، اينها عبارات مبهميه . خُب اين كلمه متقين تعريفات خيلي مختلفي داره . چه بسا اگر بخوايم به تعريفي كه امام علي (ع) در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه از متقين كرده عمل كنيم ، اصلاً يه چيزي نزديكي هاي محاله . فرمودند :

 

” انّ افضل الناس ايمان ابسطهم كفين ” برترين و با فضيلت ترين مردم از نظر ايمان ، اون كسي هست كه دستش و مشتش از بقيه بازتر باشه .

 

و در مقابل اين هم كلمة بخل يعني بسته بودن مشت قرار داره . بخل هم خودش درجات داره ، هم گنهكاران در بخل درجات دارن و هم با ايمان ها . يكي هست بخل داره نسبت به ديگران به اصطلاح ضرب المثل فارسي ، آب از دستش نمي چكه ، اين رو مي گن بخل نسبت به ديگران .

 

اين آقا همه چيز داره اما به خانواده يه كم مي ده و به بقيه هيچي نمي ده . خانواده در حد بخور و نمير و بقيه هيچي . اين در مسئله مالي . يه وقت هست در اثر رياضتهاي مختلفي كه گنهكار مي كشه درجة گناهش بالا مي ره . درجه بخل پيشرفت مي كنه . مي رسه به يه درجه ديگه . اين نه به كسي مي ده بخوره و نه خودش مي خوره .

 

توي يكي از روزنامه هاي آمريكا نوشته بود : يكي از گداهاي خياباني يه دوچرخه قراضه داشته كه پشتش يه خورجين بوده و دائماً در حال جمع كردن ته ساندويچ تو سطل آشغالها بوده . بعد كه از دنيا مي ره معلوم مي شه توي حساب بانكيش ده ميليون دلار پول نقد داره ! بچه هاش بعد از مرگش از اين رو به اون رو شدند . ده ميليون دلار !! خيليه ها ! به پول ما مي شه هشت ميليارد تومن ! اين بچه ها يه دفعه با ثروت باباشون از اين رو به اون رو شدند . ثروتي كه نه به اينها داد و نه خودش خورد ! پس به اينجا كه رسيد ديگه اسمش بخيل نيست ، اينجا به درجه لئامت مي رسه . اين بدبخت لئيمه ” خسر الدنيا و الآخره ” به قول بچه هاي جبهه ، خرس دنيا و خر آخرت .

انواع سخاوت :

 

1 ـ سخاوت مالي : اين كه ديگه مشخصه ، آقا پول داره ، درجة سخاوتش با درجه انفاق و دستگيريش از مردم مشخص مي شه . يكي درجة سخاوتش بيسته يعني در حد نياز براي خودش و افراد تحت تكفلش نگه مي داره و بقيه رو تقسيم مي كنه . يكي درجه سخاوتش پنجه ، اين هم سخي هست منتها با نمرة 5 !

 

در اعمال امام مجتبي (ع) داريم كه ايشون 20 بار ثروتش رو نصف كرد و نصفش رو بخشيد و 5 بار كل ثروت رو بخشيد . يعني ثروتش شد صفر و دوباره از اول شروع كرد . و خيلي از انسانهاي ديگه كه به درجات مختلف سخاوت رسيدند .

 

2 ـ سخاوت خُلقي : يعني انسان ، در صورتش و در اخلاقش ( سيرت ) گشاده رو باشه . انسان ، ديگران رو از لبخند خودش محروم نكنه . ديگران رو از نوازش كلامي خودش محروم نكنه . ديگران رو به افتخار فحش شنيدن خود مفتخر نكنه ! زبان نبايد زبان گزنده اي باشه و بر اين زبان نبايد كلمات ركيك جاري بشه . اين چيزيه كه همه بايد رعايت كنيم . يه وقت هست توي يه خيابوني يه دستشويي عمومي هست ، شهرداري تشخيص مي ده به خاطر وضعيت آب و هوايي و نظافت خيابون اين دستشويي كوبيده بشه و مسطح بشه و اين كار رو انجام مي دن . بعد مشورت مي كنند كه به جاي اون چي بزنيم ؟ تنها چيزي كه فكرش روهم نمي كنند روي اين زمين بنا بشه ، مسجد يا حسينيه است . مي گن اين زمين ، زمين كثيفيه ، با اينكه پاك شده و از كثافت خبري نيست ، مي گن اثراتش هنوز هست . زباني كه با فحش ، ناسزا و دشمنام عادت داشته باشه ، اين زبان پاك و مطهر نيست . يعني بعضي ها لقه لقه زبانشون ، يه سري فحش هاست بعد هم فكر مي كنند خيلي خودموني هستند .

 

ـ فلان فلان شده بيا اينجوري كن ! ـ اِه ! چرا اينجوري مي گي ؟ ـ آقا ما خودموني هستيم ! ـ خودموني باش .

مي گن سخاوت خلقي يكي از نشونه هاش اينه كه زبان مطهره از كلمات ركيك ، زشت ، فحش ، دشنام ، نيش و كنايه . بعضي ها زبونشون نيش داره . سلام هم كه مي كنند آدم يه جوريش مي شه ! با خودش مي گه يه جوري سلام كرد !! احوالپرسي هم كه مي كنه ، اصلاً حال آدم بد مي شه . يكي مي بيني خيلي هم سخي هست ، خيلي هم اهل سخاوته اما چون سخاوت خلقي نداره ، اين سخاوت در او مصداق پيدا نمي كنه . مصداق معروفش رو همه بلديد : نه شير شتر مي خوايم نه ديدار عرب ! مي گي اصلاً نمي خوام سخاوت داشته باشه . اگر تو مي خواي به من كمك كني ، من نمي خوام .

 

لذا از لوازم سخاوت مالي ، سخاوت خُلقي هست . يكي هست هميشه اخموه ، انگار مردم باباش رو كشتن ! هر وقت

مي بينيش اخم كرده ، خُب اخمهات رو باز كن !

 

يكي از خصوصيات خوبي كه در يكي از اساتيد سراغ دارم اينه : هر حرفي مي خواد بزنه يه تبسمي روي صورتش هست . هرچي مي گه ولو بخواد انتقاد كنه ، انسان با جون و دل مي پذيره .

مي گن : در اخلاق احسان كن . مردم را به بندگي خودت استخدام كن . مي شه . سخاوت مالي بايد همراه با سخاوت خُلقي باشه .

 

3 ـ سخاوت علمي : انسان علمي رو كه فرا گرفت ، و مطمئن شد درسته . مي فرمايند : واجبه كه نشرش بده . شما يه جملة خوب ياد مي گيريد واجبه تو خونه ، به خواهرت ، به برادرت به پدر و مادرت ، با لحن خوب ياد بدي . بايد سخاوت ديني هم با سخاوت خلقي همراه باشه . اينها لازم و ملزوم يكديگه هستند . هر كدومش لنگ بزنه ديگه فايده نداره .

 

4 ـ سخاوت عاطفي : عاطفه تون روا ز جمع دريغ نكنيد ولو اينكه مي دونم خداوند ، انسان رو به گونه اي خلق كرده كه نمي تونه اين عاطفه رو صرف نكنه . به هر حال هر كسي انيسي و مونسي لازم داره . مخصوصاً در دوران جواني .

 

5 ـ سخاوت ديني : اين با اون سخاوت علمي فرق داره . اما سخاوت ديني چيه ؟ مي فرمايند : در راه دينتون مايه بذاريد . ماية نقدي ، چقدر جالب استاد بزرگوارمون مي فرمود ، مي گفت : من كسي رو مي شناسم كه از كارخونه دارهاي بزرگ تهرانه ، يعني از اون آدمهاييه كه ميليون ما براش پول خورده ! مي گفت : اين شخص غير از اينكه يه مقدار از درآمدش رو صرف امور خيريه مي كنه ، براي دينش هم مايه مي ذاره . يعني اولاً : تمام جوانهاي فاميل رو جمع مي كنه و باهاشون راجع به نماز صحبت مي كنه . راجع به روزه صحبت مي كنه و بعد هم براشون مايه مي ذاره . مشكلات مالي شون رو حل مي كنه . مي گه : شما ديندار بشيد ، خداوند كمكتون مي كنه . يعني شرط حل شدن مشكلات مالي اونها رو ، ديندار شدن شون مي ذاره .

 

مي گفت : يكي از كارخونه هاش كه سر و كارش با كوره و ذوب آهن هست ، 90 تا كارمند داره و اول ماه رمضون اينها رو صدا مي زنه مي گه : شما توي ماه رمضون نمي تونيد كار كنيد . قبل از ماه رمضون يكي يكي حقوق شون رو حساب مي كنه ، ازشون مي پرسه تو حقوقت چقدره ؟ مي گه : مثلاً 30 هزار تومن ، مي گه اين 30 هزار تومن اين ماهت ، اين 20 هزار تومن هم اضافه براي ماه رمضون بگير و مي گه : توي ماه رمضون كارخونه تعطيل ! اصلاً دليل پولدار شدنش همينه .

 

مگه خداوند تبارك و تعالي خودش نفرمود اگه به خاطر من يك درهم در راه دينم خرج كني ، من 70 درهم كمكت مي كنم ؟ يكي از دوستان مي گفت : يه بنده خدايي مغازه داره ، مغازه اش جوريه كه نمي تونه ظهرها تعطيل كنه و براي نماز بره ، از اون مغازه هاييه كه جنس ها رو بيرون مي چينند و باز و بسته كردنش 2 ساعت كار داره ، مي گفت ظهر موقع نماز كه مي شه خيلي راحت همون جا توي مغازه ، خودش و 5 تا شاگردش جانماز پهن مي كنند و نماز جماعت مي خونند . مي گفت : اصلاً از همون اول از شاگردهاش مي پرسه نماز مي خونن يا نه ؟ اگه بگن نه ، مي گه : خيلي خُب ، اشكالي نداره ، از اين به بعد بخون ، اگه نماز بخوني برجي 5 هزار تومن هم به حقوقت اضافه مي كنم !

 

باباهايي رو سراغ دارم كه بچه هاشون رو با پول ديندار كردند . بچه مثلاً 6 سالشه ، 7 سالشه ، نمي شه با كتك بهش بگي نماز بخون . اصلاً نماز بهش واجب نيست . به بچه مي گه : اگر نماز بخوني شبها ملائكه ، مي يان و زير متكاي تو يه پولي مي ذارن . هر شب كه بچه نماز مي خونه ، مي ياد يه پولي مي ذاره زير سرش . اين بچه يواش يواش نماز خون مي شه . بعد ديگه اگه پول رو هم برداره نمازش رو مي خونه .

 

براي دين خدا خرج كنيد . از ظاهر دين به باطن دين بياريد . ديگه لازم نيست مسجد و يا مدرسه بسازيم . بيائيم پولمون رو براي مسجدي ساختن خرج كنيم . اينها همه دين هست . براي دين خدا ، خرج كنيد . اونقدري كه براي شكم ، براي لباس خرج مي كنيد ، براي دين هم خرج كنيد .

 

روز قيامت ، پدران و مادران شيعه اين مملكت رو مي يارن كنار ميزان و از اونها سؤال مي كنند تو كه براي لباس بچه ات ، براي خونة بچه ات ، براي شكم بچه ات ، براي درس بچه ات ، براي ازدواج بچه ات ، اينقدر حساس بودي ، اينقدر غيرتي بودي ، اينقدر پول خرج كردي ، براي نماز بچه ات چكار كردي ؟ فقط با فحش بهش گفتي نماز بخون ؟!

 

پدري كه اگر بشنوي پسرت يه نمره اش زير 15 شده ، خونه رو روي سرت مي ذاري ، براي حال نماز بچه ات چكار كردي ؟ اگر بچه ات نمازش بي حال باشه ، هم اينجوري ناراحت مي شي ؟ ( چند نفر از 60 ميليون ما مي گن : بله ؟ ) اگه بچه ات گناه هم بكنه ، اينقدر ناراحت مي شي ؟ اگه بچه ات به دروغ و غيبت عادت كنه ، همين قدر ناراحت مي شي ؟ اگه بچه ات با خدا قهر باشه چقدر ناراحت مي شي ؟ نمي گم روي نمره بچه ها حساس نباشيد ، مي گم براي دين خدا هم اهميت قائل بشيد .

دليل بخل :

 

1 ـ شرك به خدا . آدم به خدا اعتماد نداره ، مي گه : اين 5 تومن اگه از كفم رفت ديگه رفته . نمي گه دارم به خدا مي دم ، خدا مي تونه زيادش كنه .

 

2 ـ حرص : از همين بچگي و جواني جلوي صفت حرص رو بايد گرفت . نذاريد حريص بشيد . خدا شاهده بعضي از ما الان به 500 تومن قانعيم اگر جلو خودمون رو نگيريم به 500 ميليون هم قانع نمي شيم ! نمونه هاش رو فراوون مي بينيد . شخصي كه همين الان اگه درب انبار ميوه اش رو باز كنند ، قيمت ميوه اش به تنهايي بالاي 20 ميليارد تومنه ! به غير از قيمت انبار و ماشين ها و زمين هايي كه داره . يه بنده خدايي مي گفت : يه مريضي نيمه شب به اين شخص مراجعه كرد ، براي 30 هزار تومن ، بيمارستان بستريش نكرده بود . مي گفت : داشت مي مرد . از اين خواست كه كمكش كنه . گفته بود نمي تونم ، ندارم ! اگر قرار باشه به همه كمك كنم كه هيچي براي خودم نمي مونه .

 

من مي تونم قسم بخورم اون كسي كه الان كل سرمايه اش100 هزار تومن هست ، خيلي راحت تر مي تونه 30 هزار تومن كمك كنه تا اين بابا . آنان كه غني ترند محتاج ترند !

تعريف مي كنن يه بنده خدايي حدود 200 ميليون تومن نقد توي بانك داشته ، از دنيا مي ره ، تمام دارايي هاش به بچه هاش مي رسه . وصيت كرده بوده كه 3 سال نماز و روزه براش بخرن . يعني سالي 100 هزار تومن ، بچه ها قبول نكردن ، گفته بودن : 300 هزار تومن بديم براي نماز و روزه ؟ تا زنده هستيد ، در دنيا سخاوت داشته باشيد .

 

خدمت پيغمبر اكرم (ص) رسيدند ، عرض كردند : شخصي از دنيا رفته ، چندين نخلستان و انبار خرما داشته ، همه رو در راه مستمندان اهداء كرده ، پيامبر اكرم (ص) نظارت كردند تا انبار خرما خالي شد . همه خرماها رو چيدند و بين مستمندان تقسيم كردن . هيچي نموند . يه نصفه خرمايي كه پرنده اي نصفة اون رو خورده بود و نيمي از هسته اش هم بيرون بود ، روي زمين افتاده بود و خاكي شده بود ، پيامبر اكرم (ص) اون رو برداشتن ، خطاب به اصحاب فرمودند : اگر موقع حياتش اين يه نصفه رو بخشيده بود ، ثوابش از همة اينهائي كه الان بخشيده بيشتر بود !

 

چه جوري سخاوت رو بدست بياريم ؟ مي فرمايند :

1 ـ توكل : قبول كنيم كه اگه به خدا چيزي قرض داديم ، خدا مي تونه صد برابرش رو به ما بده . 70 برابرش رو به ما بده . ميليون برابرش رو به ما بده .

 

شخصي رو مي شناسم كه عالي ترين كارمند دولت بود ، استاد دانشگاه هم بود ، يه مدرسة غير انتفاعي هم داشت . كلاس كنكور خصوصي هم داشت . اين صبح تا شب جون مي كند و پول در مي آورد هميشه هم مغروض بود . يه قضيه اي جور شد . بهش گفتم : تو كه خيلي داري زحمت مي كشي ، يه برنامه اي داشته باش 4 ساعت در شبانه روز براي خدا ، مجاناً به بعضي از ايثارگران و رزمندگان تدريس كن . ( زمان جنگ بود ) قبول كرد . جلسه اول و دوم بهش چسبيد . جلسة سوم و چهارم با روحية بچه ها آشنا شد ، بعد از مدتي رفت منطقه ! 6 ماه توي مجتمع رزمندگان اهواز مجاناً بچه رزمنده ها رو درس مي داد . اون زمان حقوق رزمنده ها 2200 تومن بود . اما ايشون حقوق 100 هزار تومن اون زمان رو خط زده بود و اومده بود منطقه .

 

از جنگ كه برگشت . ديگه وضعيت زندگيش داشت به فلاكت مي رسيد ، زير بار قرض داشت ديوونه مي شد . يه دفعه شهرداري طرح داد كه بلوار يه طرفه رو مي خوايم دو خطه كنيم . خونة اين آقا هم تو كوچه اي بود كه دو تا خونه با اول بلوار فاصله داشت . يه دفعه خونه اش افتاد بغل بلوار درجه يك ! حاشيه خيابون ! 8 باب مغازه از اين خونه در آورد ! هر مغازه اون زمان 20 ميليون تومن سرقفليش بود و قبل از اين كه اين اتفاق بيوفته كل خونه اش 7 ميليون بود .

براي خدا سرمايه گذاري كن ! بايد توكل داشته باشيم . بخل انسان رو در دنيا و آخرت بيچاره مي كنه . خداوند مي فرمايد : آدم بخيل در دنيا هم بهش خوش نمي گذره .

 

داستاني در يكي از كتب تاريخي نقل شده كه زن و مردي سر سفره نشسته بودند ، مرد رفت تا دست و صورتش رو بشوره ، مرغي هم سر سفره بود ، در زدند ، زن ديد گدايي پشت دره . با خودش گفت : خدا در قرآن دستور داده كه ” انفقوا من ما تحبون ” ( از چيزي كه دوست داريد به مردم كمك كنيد ) بهتره كه مرغ رو به گدا بدم . مرد دست و صورتش رو شست و برگشت . پرسيد : مرغ كو ؟! زن گفت : گدايي اومد و مرغ رو به اون دادم . مرد ناراحت شد ، گفت : من صاحب اين خونه هستم حالا خودم چي بخورم ؟ اينقدر مرد كوته فكر بود كه همون ساعت زن رو برد در محضر و به جرم اينكه يه دونه مرغ رو انفاق كرده طلاقش داد . اين ماجرا گذشت و هر كسي راه خودش رو رفت . زن با مرد مؤمني ازدواج كرد بعد از چند سالي دوباره همين قضيه پيش اومد ، سر سفره نشسته بودند ، باز هم غذاي سفره مرغ بود . سائلي اومد در زد ، زن رفت ديد گدائي هست و خاطرة قبلي براش زنده شد . به مرد گفت : اجازه مي دي اين مرغ رو به گدا بدم ؟ مرد گفت : بله ، خداوند گفته : “ انفقوا من ما تحبون ” ( از اون چيزي كه دوست داريم انفاق كنيم ، نه لباس پاره يا ته موندة غذا ! بعضي كمك هايي كه ما مي كنيم خجالت داره . بعضي از كمك هاي ما يادآور خاطره قرباني كردن قابيل هست . قابيل براي خدا چي قرباني كرد ؟ هرچي كهنه بود ) خلاصه زن مرغ رو برد داد و برگشت ، شوهر ديد زن داره گريه مي كنه ، علت رو پرسيد ، زن جريان رو تعريف كرد كه قبلاً هم سائلي اومد در خونه و من مرغ رو دادم و طلاغ گرفتم و . . . مرد گفت : خُب چرا گريه مي كني ؟ جواب داد : اين گدا همون شوهر قبلي من بود كه الان به اين روز افتاده ! براي اين گريه مي كنم . مرد هم گريه كرد و گفت : من هم گداي اون روز بودم !!

 

دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نگشت دائماً 

يكسان نماند كار دوران غم مخور

 

2 ـ زهد : بي علاقه بودن نسبت به مال دنيا . اين اسكناس ها رو نگاه كنيد ، آخه اين چيه كه آدم بهش بسته باشه ؟ خدا شاهده بعضي از دلبستگي هاي ما خجالت آوره . يعني خدا با اين همه عظمتش زورش نمي رسه اين رو دوباره به من برگردونه ؟ نسبت به پولتون هيچ علاقه اي نداشته باشيد . چه دارا باشيد و چه ندار .

 

ـ آقا ما نداريم ، كم داريم ، مجبوريم نگه داريم ، پس انداز كنيم ! ـ پس انداز كن ، منتها تو حساب خداوند .

براي خودت و خانواده ات در روز 5 تومن صدقه بده . به مستمندان كمك كن . در راه دين خرج كن . يكي از اين سخاوتها رو بكار ببر . هر كدوم رو صلاح ديدي .

مثلاً طرف نشسته تو ماشين آخرين سيستمش ، 15 ميليون تومن پول ماشينشه . 10 ميليون تومن چك بانكي تو جيبشه . صندوق عقب پر از ميوه و شيريني و آجيل و تخمه و بستني و . . . مي خواد بره مسافرت . مي رسه كنار صندوق صدقات ، 5 تومن تو صندوق مي ندازه ! براي چي ؟ كه خدا حفظش كنه ! خدا هم حفظش مي كنه چقدر خداي خوبيه . با

همين 5 تومن هم حفظ مي كنه . اما خجالت نداره ؟!

 

به نسبت مالمون كار كنيم . بعد مي بيني يه دختر 13 ساله پيدا مي شه ، چادر جديدش رو مي ذاره توي پلاستيك ،

مي گه اين رو بفروشيد و براي دين خدا خرج كنيد . خودم يه چادر كهنه دارم ، با همون سر مي كنم . اين دختر داره به همه معرفت رو ياد مي ده .

 

زمان جنگ يه دختر 5 ساله از روستاهاي دور افتاده يه نامه اي نوشته بود و براي بچه هاي جبهه فرستاده بود . اين به من رسيد لاي قرآنم گذاشته بودم . نوشته بود : ما هفته اي يك بار از نظر غذايي وضعمون خوبه و تخم مرغ مي خوريم .

( خوب دقت كنيد ، در زمان جنگ فقط رزمنده ها نبودند كه مي جنگيدند ، اينها هم بودند ) نوشته بود : با مادر پيرم و خواهرهام فكر كرديم و تصميم گرفتيم خوردن اين غذاي خوب رو ! دو هفته يك بار كنيم و پولش رو جمع كنيم و براي جبهه بفرستيم . 115 تا يك تومني ، رو جمع كرده بود و فرستاده بود ! آنان كه غني ترند محتاج ترند !

و بعد يه روزي مي ياد اينها رو روي دست به بهشت مي برند . فكر نكن هميشه بهشون سخت مي گذره . اينها رو روي بال ملائكه به بهشت مي برند . 7 ، 8 تا از اين نامه ها مال زمان جنگ دارم كه اينها به يك نفر رزمنده رسيده بود . اون موقع يه قسمتي در جبهه بود ، تحت عنوان ثبت خاطرات كه براي خودشون تشكيلاتي داشتند ، يه چيزهاي عجيبي نوشته بودند ! يكي گفته بود : هرچي فكر كردم ديدم هيچي ندارم . مدادم رو نصف كردم و نصفه اون رو براي شما رزمنده ها فرستادم تا براي پدر و مادرتون نامه بنويسيد !! واقعاً اين جلوه هاي ايثار ، باعث مي شه كه انسان به خودش بياد . يكي از راههاي برانگيختن مسئله سخاوت ، ترحمه . آدم ، بايد رحم داشته باشه . آدم نسبت به هم نوعش رحم داشته باشه .

 

تو كز محنت ديگران بي غمي 

نشايد كه نامت نهند آدمي

 

توي خونه فاطمه (س) سه روز ، اين بچه هاي كوچيك روزه گرفتند ، حسن (ع) و حسين (ع) و زينب (س) ، سه روز ! موقع افطار سائل اومد و 2 تا قرص نون داشتند ، مي خواستند بخورند اما به سائل دادند . سه روز گرسنه خوابيدند .

مي توني ؟! تا حالا شده گرسنه بشي و نخوري ؟ دو بار امتحان كن ! كي گفته تا من گرسنه ام شد بايد برم يه چيزي بخورم ؟ يه كم روي خودمون كار كنيم . يه كم بكشيم ! يه كم بچشيم !

 

چند وقت پيش يه پيرزني اومده بود پيش بچه هاي خيريه گفته بود : من توي اين شهر زندگي مي كنم هيچي هم ازتون نمي خوام ، نه خونه و . . . هيچي ! اما دو تا دختر كوچيك دارم ، فقط شما روزي سه تا قرص نون به من بديد ! اگه اين كار رو بكنيد ديگه هيچي از دنيا نمي خوام ! ( نون خالي ! )

اين لقمه هاي طعام چرب و نرم روز قيامت دامن ما رو نخواهد گرفت ؟ بايد يواش يواش روي سخاوت تون كار كنيد . فقط در حد نياز . سخاوت بايد براي انسان صفت بشه . فرمودند : اين صفت ، مال انبياء است ، صفت براي انسان اخلاق پايدار نمي شه . گفتند : اصفياء اولياء صلحاء ، در اونها هست كه اين صفت به صورت اخلاق مي شه و اهل بيت (س) ما به چه كساني سخاوت مي كردند !؟ دشمن ، دوست و . . .

 

شنيديد كه مي گن : نونش بده و از دينش نپرس ؟! گرسنه ، گرسنه است . نسبت به اطراف بايد حساس باشيد . بگو چرا كفش هاي رفيق من اينجوريه ؟ چند وقته عوض نكرده ؟ مي دونيد بعضي از لباسهايي كه شما در شبهاي عيد مي پوشيد ، چه دلهايي رو خون مي كنه ؟ زبان حال يك مستمند كه اهل گدايي نيست رو بشنويد :

 

پياده آمـده بودم پياده خـواهـم رفـت غـروب در نفـس گـرم جـاده خـواهم رفت

دگـر حـوالي شـبهاي عيـد همسايــه صـداي گـريـه نـخواهـي شـنيد همسايـه

غريبه اي كه قلك نداشت خواهـد رفت و كـودكي كـه عروسك نداشت خواهد رفت

بـه ايـن امام قسم چيز ديگري نبـرم بـه غيـر عكس حـرم چـيز ديـگري نـبرم

 

يكي از بچه هاي خوب ما كه عادتش اين بود (مخصوصاً شب هاي ماه رمضون ) دقيقاً مثل امام علي (ع) كوله بارش رو پر مي كرد و در خونة مستمند و فقير و اين ور و اون ور مي برد ، كمك مي كرد ، نقل مي كرد : يه شبي رفتم خونه اي در زدم و داخل شدم ، ديدم يه زن با 2 تا دختر و يه پسر كوچيك ، با يه وضع خيلي ناجور دارن زندگي مي كنن ! يه اتاق كاه گلي كوچيك ، توي زمستون حتي لحاف و پتو هم نداشتند ، هيچي ! يه دونه چراغ علاءالدين گذاشته بودن يه مقدار پياز و پي ( پي كه جلوي گربه مي ريزند ) درست كرده بودن كه بخورن ! مي گفت : خيلي دلم سوخت ، رفتم و دو دست رختخواب و تشك براشون آوردم . همين جوري كه مي آوردم ، تو ذهنم لحظات آخر شهيد شدن فرمانده مون داشت مرور مي شد . يادم اومد كه دو روز قبل از شهادتش بهش تلگراف زده بودن كه صاحب خونه داره اثاثيه رو بيرون مي ريزه و . . . ازش خواسته بودن كه برگرده .

 

فرمانده همين جوري كه جون مي داد مي گفت : ما رفتيم ، خانواده ما يادتون نره . مي گفت : رخت خوابها رو بردم و گفتم اجازه بديد بذارم داخل اتاق . داخل شدم ، خشكم زد ! ديدم توي طاقچه يه قاب عكسه . عكس فرمانده مون بود !! زيرش نوشته بودن ” باباي سفر كردة من ” دو تا شمع هم كنارش گذاشته بودن .

آيا روز قيامت ما جواب داريم ؟ خوب بپوشيد ! خوب بخوريد ! ماهي يه كفش عوض كنيد ! هفته اي يه لباس عوض كنيد ! 20 نوع مانتو بخريد ! 4 تا كت داشته باشيد ! اما جواب داريد ؟

 

مي گن : اين حرفها رو نزن ! چرا نگم ؟ بايد بگم ! بايد اينها رو گفت ، ولو اينكه مشتري نداشته باشه ، دوچرخه ات رو موتور گازي كن ! موتور گازيت رو هوندا كن ! هوندا رو پيكان كن ، پيكان رو پژو ، پژو رو دوو ! آرزوت همينه ؟ مي دوني آخرين چيزي كه سوارش مي شي چيه ؟ يه مركبه كه زيرش مي گن : بلند بگو : لااله الا الله ! اون وقت مي فهمي كه هيچ كدوم ، از دوو تا دوچرخه ، هيچ فرقي با هم نداره . آرزوهاتون همينه ؟ والسلام

 

و صلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
Powered by TayaCMS