سخنران استاد فرحزاد

حُبِّبَ إلىَّ مِنَ الدُّنيا ثَلاثٌ النِّساءُ وَ الطّيبُ وَ قُرَّةُ عَينى فى الصَّلاةِ؛ سه چيز از دنيا محبوب و مورد علاقه من شده است: زنان، عطر و نور چشم من در نماز است.
«رسول اكرم صلى الله عليه و آله »

درود خداوند

يك وقتى ديدند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بسيار متبسم و خندان اند. طبيعى است كه آدم عاقل خنده و گريه اش دليلى دارد. كسى پرسيد: يا رسول اللّه، چرا خندان هستيد؟ فرمود: خداى متعال به من وحى فرمود: اى پيغمبر، هر كس بر تو صلوات بفرستد، من بر او ده مرتبه صلوات مى فرستم. هر كس به تو سلام كند، من به او ده مرتبه سلام مى كنم. خيلى عجيب است! پيغمبر پيش خدا چقدر عزيز است كه اگر كسى به اين عزيز خدا يك مرتبه درود بفرستد، خدا بر او ده مرتبه درود مى فرستد و اگر كسى يك بار سلام كند، خدا بر او ده بار سلام مى كند!

مَنْ صَلّى عَلىَّ مَرَّةً صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ عَشْرَاً وَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ عَشْراً صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ مِائَةَ مَرَّةٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ اَلْفَ مَرَّةٍ وَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ اَلْفَ مَرَّةٍ لا يُعَذِّبُهُ اللّهُ فِى النّارِ اَبَداً؛[1] هر كس يك مرتبه بر من صلوات بفرستد، خداوند ده مرتبه بر او صلوات مى فرستد. و هر كس ده مرتبه بر من صلوات بفرستد، خداوند صد مرتبه بر او صلوات مى فرستد. و هر كس هزار مرتبه بر من صلوات بفرستد، خداوند هرگز او را در آتش عذاب نخواهد كرد.

جايگاه زنان در جاهليت

يكى از سيره هاى مهم رسول خدا صلى الله عليه و آله كه به عمل نزديك تر است و بيشتر مورد ابتلاست، محبت و احترام به خانم هاست. من گمان نمى كنم كسى در عالم همانند پيامبر خدا به خانم ها محبت مى ورزيده و به آن ها احترام مى كرده است.

شما تاريخ را نگاه كنيد، چه ظلم ها و اجحاف هايى كه به دخترها و همسرها و مادرها و خانم ها شده است! چقدر از بانوان به عنوان برده استفاده شده است! اى كاش به همين اكتفا مى شد! آيا مى توان تصور كرد كه پدرى طفل معصوم خودش را زنده زنده در قبر بگذارد! اگر اين مطالب در قرآن نبود، مى گفتيم شايد افسانه و ساختگى باشد، شايد مبالغه و گزافه گويى باشد، ولى چه كنيم كه در قرآن آمده است!

شما ببينيد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اين سيره را در چه زمانى پياده مى كردند! در زمانى كه بيشترين ظلم به دخترها و خانم ها مى شد. در زمانى كه به فرموده قرآن:

وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَبِهِ اَيُمْسِكُهُ عَلى هَوْنٍ اَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرابِ اَلا ساءَ ما يَحْكُمونَ؛[2] هرگاه به يكى از آن ها بشارت دهند كه دختر نصيب تو شده است، صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مى شود و به شدت خشمگين مى گردد. به خاطر بشارت بدى كه به او داده شده است، از قوم و قبيله خود متوارى مى گردد (و نمى داند كه) آيا او را با قبول ننگ نگه دارد، يا در خاك پنهانش كند؟! چه بد حكم مى كنند!

در جزيرة العرب، در زمان جاهليت، فضا اين طور بود كه يك جمعى نشسته بودند. يك نفرى مى آمد و به كسى مى گفت: خانم شما زاييده است. مى پرسيد: چه زاييده است؟ مى گفت: دختر. بنا به فرموده قرآن با شنيدن اين خبر صورتش سياه مى شد و از شدت ناراحتى دختردار شدن، رنگش مى پريد. از مجلس مردها جدا مى شد و در گوشه اى مى خزيد. گويى اين بدترين خبر زندگى اوست. بعد فكر مى كرد كه چه خاكى بايد بر سرش كند. مى گفت دو راه دارم: يا اين كه دخترم را با خفت و خوارى نگه دارم و بزرگش كنم و يا اين كه با دست خودم زنده زنده در قبر بگذارمش. واقعاً گفتنش هم سخت است!

الآن در بعضى از جوامع اين گونه است. شايد در ايران ما هم باشد. وقتى مى گويند: فرزند پسر است، هورا مى كشند و شادى مى كنند. اما اگر دختر باشد، لب و لوچه شان آويزان و غمگين مى شوند. متأسفانه اين افكار و اعتقادات جاهليت در بعضى از خانواده ها وجود دارد.

امام سجاد عليه السلام هر وقت فرزنددار مى شدند، نمى پرسيدند دختر است يا پسر. مثل ما حساسيت به خرج نمى دادند. مى فرمودند: آيا سالم است؟ اگر سالم بود، خدا را شكر مى كردند.[3]

در تاريخ آمده است : چند نفر به محضر پيامبر خدا آمدند و گفتند: ما از اين كارها كرده ايم. يكى از آن ها هم همين دومى بوده است. از اول هم خشن بوده است. ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد: من نمى دانم چه سرّى است كه طرفداران حضرت امير عليه السلام اهل محبت و عاطفه و احساس هستند، ولى طرفداران دومى خشن اند. شما الآن هم كه به مدينه مى رويد، در اطراف قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ، خشونت آن ها را مشاهده مى كنيد.

اما اميرالمؤمنين عليه السلام به قاتل خودش، ابن ملجم هم ترحم مى كند؛ چون اسير است. ما او را لعن مى كنيم. به قول عوام خدا جاى حق نشسته است، حسابشان را مى رسد، اما؛ «چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا»

ابن ملجم اشقى الاخرين بود. وقتى اسير شد، امام حسن عليه السلام به اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: اين كسى است كه پشت ما را شكسته است. حضرت فرمود: فرزندم، ما خانواده رحمت و مغفرت هستيم. نمى بينى كه چشمانش چطور در حدقه مى گردد و وحشت زده است! فرمود: نگاه كن، اين قابل ترحم است![4] اگر كسى دلش به رحم آمد، خيلى به خودش ايراد نگيرد. خيلى عجيب است! البته خدا، كار خودش را مى كند. خدا يك وظيفه دارد، ما هم يك وظيفه.

اوج قساوت و سنگدلى

قيس بن عاصم در ايام جاهليت از اشراف و روساى قبائل بود. پس از ظهور اسلام ايمان آورد. وى در سنين پيرى به منظور جست و جوى راه جبران خطاهاى گذشته، به حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و گفت: درگذشته جهل، بسيارى از پدران را بر آن داشت كه با دست خود دختران بى گناه خود را زنده به گور سازند. من دوازده دخترم را در جاهليت به فاصله نزديك به هم زنده به گور كردم. سيزدهمين دخترم را زنم به دور از چشم من زاييد و چنين وانمود كرد كه نوزاد مرده به دنيا آمده، اما در پنهانى او را نزد قوم خود فرستاد.

سال ها گذشت تا روزى ناگهان از سفرى بازگشتم، دخترى خردسال را در خانه ام ديدم. چون شباهتى به فرزندانم داشت، به ترديد افتادم و بالاخره دانستم او دختر من است. بى درنگ دختر را كه زار زار مى گريست، كشان كشان به نقطه دورى بردم و از ناله هاى او متأثر نمى شدم و زنده به گورش كردم. وقتى عاصم به عمل پليد خودش اعتراف مى كرد، چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پر از اشك شد و فرمود:

مَنْ لا يَرْحَمُ لا يُرْحَمُ؛[5] هر كه رحم نداشته باشد، بر او رحم نخواهد شد.

البته عده اى نيز نوزادان دختر را مى خريدند و از مرگ نجات مى دادند. از آن جمله صعصعة بن ناجيه، جد فرزدق شاعر است. او به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: 360 دختر را از اين راه نجات داده ام.[6]

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در چنين شرايطى كه بدترين اهانت ها و اذيت ها به دختران و زنان مى شد، چنين سيره و سنتى را پايه گذارى كردند.

منزلت فاطمه زهرا عليهاالسلام

خداوند براى پيامبر اسلام كه اول شخصيت عالم هستى است، يك دختر به يادگار مى گذارد. حاج آقا دولابى مى فرمودند: در آيه شريفه «وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[7] مراد از رحمت، حضرت زهرا عليهاالسلام است كه خدا به پيامبرش مرحمت فرموده است.

چنان كه در حديث كسا مى خوانيم: چهار شخصيت بزرگ عالم اسلام؛ شخص پيامبر و اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام ميهمان يك خانم هستند. و او فاطمه زهرا عليهاالسلام است. پيغمبر احساس ضعف مى كند، به چه كسى پناه مى برد؟ به يك خانم. «اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً ؛ من در بدنم احساس ضعف مى كنم.» و فاطمه عليهاالسلام چه پاسخ زيبايى مى دهند: «أُعيذُكَ بِاللّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ»؛ يعنى شما را در پناه خدا قرار مى دهم.

حضرت زهرا عليهاالسلام تجسم توحيد و «لا اله الا اللّه » است. در واقع پيغمبر صلى الله عليه و آله به خدا پناه برده است. او مظهر توحيد است و مى گويد: من تو را در پناه خدا در مى آورم. محور حديث كسا يك خانم است. ببينيد پيامبر خدا براى اين خانم چقدر احترام قائل است. اگر خداوند به ما دختر داده است، بايد او را شكر كنيم.

مظهر عواطف و احساسات

چه بسا دخترانى كه از پسرها بسيار ارزشمندتر و براى عاقبت به خيرى پدر و مادر بهترند. امام صادق عليه السلام فرمودند:

اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ، فَالْحَسَناتُ يُثابُ عَلَيْها وَ النِّعْمَةُ يُسْأَلُ عَنْها؛[8] دختران حسنه هستند و پسران نعمت. براى حسنات پاداش داده مى شود و از نعمت سؤال مى شود.

پسر نعمت است، تو بايد آن را حفظ كنى و از تو درباره آن بازخواست مى شود؛ چون خداوند فرموده است:

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعيمِ؛[9] آن گاه در آن روز «همه شما» از نعمت هايى كه داشته ايد بازپرسى خواهيد شد.

اما دختر حسنه است و خداوند براى حسنه به ما پاداش مى دهد. دختر رحمت است و رحمت انسان را حفظ مى كند. عاطفه و احساسى كه در دختر است، در پسر نيست. برخى افراد از خدا مى خواهند كه دخترى به آن ها بدهد تا در تشييع جنازه و پاى جنازه آن ها گريه كند. اول گمان كردم كه اين از حرف هاى عوام است، بعد ديدم اين روايت است. حضرت ابراهيم عليه السلام دختر نداشت. از خداى متعال درخواست كرد: خدايا، به من دختر بده كه بعد از مردن من به من رقت كند تا رحمت تو به من جلب شود.[10]

دقت كرده ايد كه معمولاً پدرى كه فوت كند، پسر مى گويد: من الآن مغازه و ماشين بابا را مى گيرم. شايد گوشه دلش هم شاد باشد كه دم و دستگاه و پول و كارخانه و دارايى پدر به او مى رسد؛ اما دخترها معمولاً اين طور نيستند. يعنى آن دلسوزى كه در دختر هست، قطعاً در پسر نيست. آن احساس و عاطفه و محبتى كه در بعضى از تشييع جنازه ها از دختر مى بينيم، از پسر نمى بينيم. پسرها در تشييع جنازه، به دنبال مراسم، آبرودارى و تشريفات هستند، ولى دختر از سوز دل گريه مى كند.

در يكى از اين تشييع جنازه ها ديدم كه دخترى با سوز گريه مى كرد، به طورى كه همه را به گريه انداخت. مى گفت: اى خدا، يك وقت باباى مرا عذاب نكنى و فشار قبر به او وارد نكنى! ديدم اين دختر با اين ناله هايش رحمت آسمان و زمين را جلب مى كند. پسر بعيد است از اين هنرها داشته باشد. اگر دختر داريد قدرش را بدانيد و اگر نداريد از خدا بخواهيد به شما مرحمت كند كه دختر رحمت است و جلب رحمت مى كند.

دوست داشتنى هاى دنيا

حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده است كه بسيار مهم و قابل توجه و تأمل است. آن حضرت مى فرمايند:

حُبِّبَ إِلَىَّ مِنَ الدُّنْيا ثَلاثٌ النّساءُ وَ الطّيبُ وَ قُرَّةُ عَينى فِى الصَّلاةِ؛[11] سه چيز از دنيا محبوب و مورد علاقه من واقع شده است: زنان، عطر و نور چشم من در نماز است.

اولين شخصيت عالم هستى و فخر همه انبيا و اولياى الهى مى فرمايد: سه چيز از اين دنيا در دلم جا باز كرده و مورد علاقه من واقع شده است. يكى از آن سه چيز محبت زن هاست. وقتى اين محبت براى پيامبر خدا باشد، براى همه هست؛ يعنى اين محبت با وجود يك مؤمن گره خورده است. محبت زن ها، يعنى اين كه آن ها را دوست داشته باشيد.

در باب نكاح رواياتى به اين مضمون داريم كه دوست داشتن زنان را نشانه ايمان و محبت اهل بيت عليهم السلام دانسته است. در بعضى از اين روايات دوست داشتن شيرينى نيز به آن اضافه شده است. از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

كُلُّ مَنِ اشْتَدَّ لَنا حُبًّا اَشْتَدَّ لِلنِّساء حُبّاً وَ لِلْحَلْواء؛[12] هر كس محبتش به ما اهل بيت زياد گردد، محبتش به زنان و شيرينى زياد مى گردد.

حلاوت مؤمن

معمولاً آدم هاى محبتى طبعشان به شيرينى مايل تر است. آدم هاى تند بيشتر به ترشى علاقه دارند. در روايات فراوانى آمده است كه اهل ايمان و اهل ولايت شيرين طبع اند. فرمودند: ما شيرينى را زياد دوست داريم. امام حسين عليه السلام شكر زياد انفاق مى كردند. پرسيدند: چرا اين قدر شكر انفاق مى كنيد؟ فرمودند: چون من به شيرينى زياد علاقه دارم و خدا فرموده است:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبّونَ؛[13] هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمى رسيد مگر از آنچه دوست مى داريد (در راه خدا) انفاق كنيد.

در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است:اَلْمُؤْمِنْ عَذْبٌ يُحِبٌ الْعُذُوبَةَ وَ الْمُؤْمِنْ حُلْوٌ يُحِبُّ الْحَلاوَةَ؛[14] مؤمن خود گواراست و گوارا را دوست دارد. و مؤمن شيرين است و شيرينى را دوست دارد.

امام صادق عليه السلام نيز فرمود: اِنّا وَ شيعَتَنا خُلِقْنا مِنَ الْحَلاوَةِ فَنَحْنُ نُحِبُّ الْحَلواءَ؛[15] ما و شيعيانمان از شيرينى خلق شده ايم؛ از اين رو شيرينى را دوست داريم. يعنى مؤمن تلخ و تند و ترش و بد مزه نيست، بلكه شيرين و خوشمزه و گواراست.


[1] جامع الاخبار، ص 58 ، فصل 28؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 63 ، ح 52 .

[2] سوره نحل، آيه 58 ـ 59 .

[3] كانَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَينِ عليهماالسلام اِذا بُشِّرَ بِوَلَدٍ لَمْ يَسْألْ ذَكَرٌ هُوَ اَوْ اُنْثى حَتّى يَقُولَ اَسَوِىٌّ فِاذا كان سَوِيًّا قالَ: اَلْحَمْدُللّه ِِ الّذى لَمْ يَخْلُقْ مِنّى شَيْئاً مُشَوَّهاً. تهذيب، ج 7، ص 439، ح 1754؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 123، ح 68 .

[4] منتهى الآمال، ج 1، ص 333.

[5] تفسير نمونه، ج 11، ص 273 ؛ يكصد موضوع، 500 داستان، ج 1، ص 188 .

[6] اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 2 ، ص 404 .

[7] ما تو را جز رحمت براى جهانيان نفرستاديم. سوره انبياء، آيه 107 .

[8] من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 481، ح 4692؛ بحار الانوار، ج 101، ص 90، ح 3.

[9] سوره تكاثر، آيه 8 .

[10] قال الصادق عليه السلام : اِنّ اِبْراهيمَ سَأَلَ رَبَّهُ اَنْ يَرْزُقَهُ بِنْتاً تَبكيهِ و تَنْدُبُهُ بَعْدَ مَوْتِهِ. كافى، ج 6 ، ص 5 ؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 99، ح 76.

[11] بحارالأنوار، ج 73، ص 141، ح 8 .

[12] مستطرفات، ص 636؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 227، ح 20 ؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 11، ح 24933 .

[13] سوره آل عمران، آيه 92 ؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 363، ح 236 .

[14] محاسن، 2، ص 408؛ وسائل الشيعة، ج 17، ص 218، ح 2.

[15] الكافى، ج 6 ، ص 321 ؛ بحارالأنوار، ج 63 ، ص 285، ح 3 .