سخنران استاد فرحزاد

«قال مولنا موسی بن جعفر علیه السلام لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَنَةً اسْتَزَادَ مِنْهُ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ» [1].

برکات ذکر صلوات

در روایت داریم وقتی خدا حضرت آدم را خلق کرد حضرت تنها بود احتیاج به مونس داشت. انسان یا با خداست یا با کسی که همفکر وهم افقش است. «وجعل منها زوجها لیسکن علیها» (اعراف/189). خدای متعال برای سکونت و انس حضرت آدم، حضرت حوا را خلق کرد. خدا حضرت حوا را حلق کرد هم انس باشد هم تولید نسل بکند. وقتی حضرت حوا خلق شد (خانم ها جذبه و کشش دارند.) حضرت آدم فهمید که این برای او خلق شده است. خواست طرف حوا برود که خطاب رسید دست نگه دار باید خواستگاری کنی. گفت: خدایا مهریه حضرت حوا چیست؟ خطاب شد ای آدم مهریه حضرت حوا ده مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد است.

عدم تعلق پیامبران به دنیا

پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلمقسم می خورد «یا اباذر ولذی نفسی بیده»[2]. ای اباذر قسم به آن خدایی که جان من رسول الله در دستش است خدای متعال از وقتی که دنیا را خلق کرده به آن نظر نکرده و نخواهد کرد. (یعنی نظر لطف نکرده است.) حضرت امیرالمومنین می فرمایند: نگاه بکنید انبیاء چطور در مورد دنیا رفتار می کردند؟ از ظاهر دنیا هم پرهیز می کردند. حضرت موسی وقتی از مصر به طرف مدین فرار کرد و در آن جا برای دخترهای حضرت شعیب آب کشید فرمود: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر»[3]. یک ذره نان و غذا خواست. این قدر علف بیابان خورده بود معده اش سبز شده بود یعنی رنگ سبز گرفته بود. حضرت عیسی نه همسر و نه خانه داشت. شب ها چراغش ماه بود، خادمش دستانش بود، مرکبش پاهایش بود. پیامبر ما هم آن قدر زاهد بود که سنگ رو سنگ، آجر رو آجر نگذاشت تا از دنیا رفت. حتی یکی از همسرانش پرده زینتی به خانه آورد حضرت فرمودند: «غیبیه عنی فانی اذا نظرت الیها ذکرت الدنیا»[4]. این پرده را از جلو چشم من بردار. وقتی نگاهش می کنم یاد دنیا می افتم. ولی کارهای ما امت پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلمصد و هشتاد درجه با سیره آن ها فرق می کند. آن ها به طرف خدا فرار می کردند ما به طرف دنیا فرار می کنیم.

حضرت امیر علیه السلام می فرماید: چون پیامبر کلا از دنیا دل بریده بود حتی دوست نداشت که یاد دنیا را هم بکند. هم چون آدمی که از کسی یا چیزی بدش می آید که حتی حاضر نیست درباره آن چیز فکر هم بکند اگر در پیشش حرف او را بگویند حالش بد می شود. دنیا این قدر پیش پیامبر مضموم بود که می فرمود اصلا حرفش را هم نزنید. یاد دنیا را در دل خودش میرانده بود. تمام انبیاء و امام ها را برای چه کشتند؟ امام حسین را برای چه کشتند؟ به خاطر ریاست و پول. ائمه فرمودند: «لا يجتمع حب الله و حب الدنيا و متابعة الله و متابعة الهوى في قلب واحد»[5]. حب ما اهل بیت با حب دنیا در یک قلب جمع نمی شود. حب دنیا با حب خدا در یک دل جمع شدنی نیست. خداوند متعال می فرماید من دنیا را دوست ندارم آن وقت ما می خواهیم دنیا بغل کنیم. اگر خدا را دوست داشته باشیم دنیا و تعلقاتمان را ول می کنیم. «ارادتهم الدنیا فلم یریدوها»[6]. دنیا در خانه دنیا دوست ها می آید و می گوید آقا خواهش می کنم که شما رئیس بشوید. این هم می رود به مردم التماس می کند به من رای بدهید. ای بیچاره مرد خدا آنی است که از ریاست فرار بکند واقعا از دنیا ببرد.

داستان هائی از دنیا گریزی بزرگان

مرحوم بهاءالدینی می فرمودند: کسی که امام جماعت نمی شود به زور تو محرابش کنید و به او اقتداء کنید کسی که رئیس نمی شود و می گوید لیاقت ندارم او را رئیس بکنید اما کسی که تشنه مقام است این منافع خودش را در درجه اول قرار می دهد او را رئیس نکنید. مرحوم آیت الله بروجردی وقتی از نجف به ایران تشریف آوردند به قم نیامدند به بروجرد که آن زمان روستا بود رفتند. مریض شدند برای معالجه به تهران رفتند موقع برگشتن به قم رفتند که حضرت معصومه را زیارت کنند. علمای قم خبردار شدند با اسرار و خواهش که این آقا به درد مرجعیت می خورد آوردند مرجع تقلیدش کردند. آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: تمام حوزه وامام تلاش می کردند که ایشان مرجع بشوند. ایشان هم مرجع شد و ناراحت هم بود که می فرمود: تا به حال یک قدم هم برای دنیا برنداشتم اما نگرانم. مرحوم بهاأالدینی می فرمود: وقتی بعضی ها ایشان را زیاد اذیت می کردند می فرمود: من را ناراحت نکنید نفرینتان می کنم که مثل من گرفتار بشوید. یکی از شاگردهای ایشان نقل می کند که یک روز ایشان از کسی یک ده تومانی گرفتند فرمودند: آخر عمری کار ما شده صرافی، از یک عده ای پول بگیریم به یک عده ای بدهیم. بعد حساب و کتاب هایش را هم ما باید بدهیم. ریاست دینی مشکل دارد چه برسد به ریاست دنیایی، آیت الله بروجردی که فوت کردند همه بزرگان ختم گرفتند ایشان ختم نگرفت، گفتند: آقا شما چرا ختم نمی گیرید استادتان بود بی احترامی می شود؟ فرمودند: ختم گرفتن مطرح شدنست من نمی خواهم مطرح بشوم. امام(ره)زیر بار مرجعیت نمی رفتند. با التماس و خواهش به زور از ایشان رساله گرفتند.

مرحوم بهاءالدینی(ره)بعد از مرحوم اراکی ریش سفید حوزه بود. شرائط خیلی فراهم بود که ایشان رساله بدهند یکی از آقایان خدمت ایشان رسید و عرض کرد پشت سر شما حرف و حدیث است که اگر امام زمان امر کنند شما این کار را می کنید و الا نمی کنید؟ فرمودند: درست است پست و مقام خیلی کار سختی است. تمام فتواهایی که می دهی و مردم انجام می دهند باید جواب بدهی اگر به شما بگویند این بار را بردار درست است اما اگر خودت بخواهی برداری منهای امر آن ها، فردا توش می مانی گیر می کنی. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به شیخ مفید فرمود که تو فتوی بده ما کمکت می کنیم. یک جا که اشتباه فتوی داد حضرت کمکش کرد. مرحوم دولابی همیشه دعایشان این بود که من از خدا می خواهم که اهل دنیا دور من جمع نشوند. چون اهل دنیا سلامشان هم بی طمع نیست. اهل دنیا وقتی سلام کردند احوال پرسی کردند حتما بدان که یک کاری با شما دارند.

یک روز عالمی در نجف موقع درس دادن، شاگردانش دیدند که خیلی گرفته و پکر است گفتند آقا چرا اینقدر گرفته اید؟ گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم حال من را گرفته، خواب دیدم که مردم نجف ازدهام کردند و دارند به طرف حرم می روند گفتم چه خبر است؟ گفتند: مگر خبر نداری آقا امام زمان ظهور کرده اند و به حرم جدشان امیرالمومنین تشریف بردند. من هم همراه جمعیت رفتم. در بین راه دیدم که جمعیت قبلا سلام می کردند دست می بوسیدند احترام می کردند ولی الآن دیگر مرا تحویل نمی گیرند. بهم خیلی برخورد. (خورشید اگر بتابد دیگر شمع ها و چراغ ها باید کنار بروند.) ناراحت شدم خودم را به حرم رساندم به امام زمان گفتم آقا جان شما بیکار بودید تشریف آوردید ما خودمان امت جدتان را کفایت می کنیم. به خاطر این خواب ز دیشب تا به حال ناراحتم که من چه قدر ریاست طلبم که ناراحت شده بودم که چرا امام ظهور کرده است.

وقتی میزای شیرازی از دنیا رفت همه حوزه متفق بودند که بعد از میزاری شیرازی اعلم و بهترین گزینه برای مرجعیت مرحوم فشارکی هستند. علماء جمع شدند و در خانه آقا سید محمد فشارکی رفتند. ایشان گفتند: من به درد این مقام نمی خورم. هر چه اسرار کردند قبول نکرد. (متقین کسانی هستند که دنیا هم در خانه اشان بیاید فرار می کنند. می بیند که این طرف خبری نیست خبرها آن طرف است خبرها در فرار کردن از دنیاست.) آقا سید محمد فشارکی این قدر گریه کردند علماء گفتند آقا چرا قبول نمی کنید ما همه متفقیم که شما لایق ترین هستید. آقا فرمود: به خاطر این که یک ذره حب دنیا در دل من هست. وقتی که خبر پخش شد آیت الله شیرازی استادم فوت کرده من یک کم در دلم خوشحال شدم. وقتی استاد آدم فوت می کند آدم چرا باید خوشحال بشود؟ گفتم استادم می میره من رئیس می شوم من از ریاست خوشم می آید به به درد ریاست نمی خورم دنبال کس دیگری بروید.

قم آشیانه اهل بیت علیهم السلام

ما مردم ایران زیر سایه فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام (حضرت موسی الرضا و حضرت معصومه8) زندگی می کنیم. هیچ کجای ایران شرافت قم را ندارند ائمه فرمودند: حرم و آشیانه ما اهل بیت شهر قم است. «قم اش آل محمد»[7]. تعبیر آشیانه تعبیر خیلی قشنگی است. پرنده هر کجا که پرواز کند به آشیانه خود برمی گردد. فرمودند: قم از ماست ما از قمیم، قمین از ما هستند ما از قمیین هستیم. تربتش مقدسه است خاک قم ولایت ما را قبول کرده است. «تُرْبَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ وَ أَهْلُهَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُم»[8]. امام زمان علیه السلام فرمودند: قم شهر ما اهل بیت است. امام صادق علیه السلام دعا کردند فرمودند: «اللَّهُمَّ اعْصِمْهُمْ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ وَ نَجِّهِمْ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ»[9]. خدایا شهر قم را از هر فتنه و هلاکتی نجات بده. سه در از هشت در بهشت به قم باز است. ائمه علیهم السلام فرمودند: در آخرالزمان علوم ما از قم به همه جهان پخش می شود. با این وسایل ارتباطات امروز این از اخبار غیبی است.

جوانی نقل می کرد که پدرم فوت کرده بود وضع مالیم هم خوب نبود خیلی دچار بحران شده بودم یاس و ناامیدی من را گرفته بود. نه شغل داشتم و نه ازدواج کرده بودم و نه سرپرستی داشتم که زیر بال و پرم را بگیرد. یک روز در کوچه، خیابان قم راه می رفتم که آقایی به من برخورد کرد گفت: چرا این قدر گرفته ای؟ گفتم: امیدی به آینده ندارم ناامیدم. یک نهیبی به من زد من را زیر و رو کرد گفت: تو عرضه نداری. در جوار کریمه اهل بیت حضرت معصومه (آیت الله مرعشی فرموده بود من هر چه می خواستم از حضرت معصومه گرفتم. یک زرتشتی در تهران بود که هر گرفتاری برایش پیش می آمد نذر حضرت معصومه می کرد و حاجت می گرفت. زرتشتی بود ولی عاشق حضرت معصومه بود.) خجالت نمی کشی کسی که بهشت را بر ما واجب می کند زیارتش نمی تواند مشکل ما را حل بکند. به حرم حضرت معصومه برو وضو بگیر دو رکعت نماز بخوان زیارت بکن به خانم التماس بکن شک نکن حتما مشکلت حل می شود. بی خود که خدا او را سرپرست ما قرار نداده است. جوان می گوید من هم به حرم آمدم و وضو گرفتم و نماز خواندم و زیارت کردم درد دلم را به خانم عرض کردم و استغاثه کردم. همان موقع وقتی از حرم بیرون آمدم تاجری در مسیرم قرار گرفت سلام کرد و گفت تو پسر فلانی نیستی؟ گفتم: چرا، گفت: اتفاقا من با پدرت خیلی رفیق بودم روحش شاد، حالا چه کار می کنی؟ گفتم: بی کارم، گفت: نمی خواهی کار کنی؟ گفتم: چرا، گفت: من را به مغازه اش برد، حقوق حسابی برای من معین کرد بعد از مدتی هم که دید امین هستیم دختر خودش را به عقد ما در آورد. زندگی من به برکت توسل به حضرت معصومه علیها السلام از این به آن رو شد.

«اللهم و رضاک و الدار الاخرة»[10]. بالاترین چیزها خشنودی خدا و بهشت است و این خانم می تواند این ها را تضمین کند. «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنة»[11].

ذکر مصیبت: امام موسی بن جعفرعلیه السلام

فرهاد میرزا پسر ناصرالدین شاه از شاهزاده های قاجار و خیلی هم فاضل و دانشمند بود. کتاب های قشنگی دارد و ایشان بانی شد تا صحن و بارگاه قدیمی امام هفتم را درست کرد. فرهاد میرزا به امام هفتم خیلی علاقه داشت وقتی می خواست فوت کند وصیت کرد من را ببرید کنار قبر امام هفتم دفن بکنید. دستور داد برای این که بدانید چقدر جسارت و اهانت و مصائب امام هفتم سنگین بوده سفارش می کنم من چون شاهزاده هستم اعیان مملکت و بزرگان همه می آیند ولی من را وقتی به بغداد بردید همه کنار بروید بگویید جنازه ام را چهار نفر حمال غریبانه بردارند. به احترام امام هفتم شما هم فاصله بگیرد و به مظلومیت و مصیبت های امام هفتم گریه کنید. ببینید با بدن امام هفتم چه کردند. («وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ»[12]. آدم گاهی حقیقت و مغز مصیبت را درک نمی کند اگر یک آدم بیگانه و اجنبی هم در مملکت ما از دنیا برود همسایه ها جمع می شوند با احترام دفنش می کنند ولی جنازه امام و حجت خدا را چهار نفر حمال برداشتند.) وصیت اکید کرد همین کار را کردند جنازه اش به بغداد بردند همه فاصله گرفتند و چهار تا کارگر جنازه اش برداشتند یک وقت دیدند خدام آقا امام هفتم آمدند به سینه می زنند و عزادارند گفتند این جازه فرهاد میرزاست؟ همراهان گفتند: آره، خدام گفتند: چند نفرمان خواب دیدیم امام هفتم فرمودند که من دوست ندارم جنازه دوستم را غریبانه ببرید. شما خادم های حرم بروید کمک کنید مصیبتی که من دیدم دوستم فرهاد میرزا نبیند. ای عالمی قربان غریبیت، امام هفتم علیه السلام فرمود: بنا بود بلایی نازل بشود بخدا قسم من موسی بن جعفر خودم را سپر بلای شیعیانم کردم. «السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم المفامیر زساق المرزوز بحلق القیود»[13]. سلام ما بر آن آقایی که در زندان تاریک و سیاه چال هارون، از پاهای آقا از بس در بند غول و زنجیر ساییده شده بودند خون می آمد. آقا می فرمود: ای خدایی که بچه را از شکم مادر نجات می دهی روح را از بدن نجات می دهی «نَجِّنِي مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِي مِنْ يَدِهِ»[14]. مرا از زندان هارون نجات بده. چه وقت دعای آقا مستجاب شد؟ وقتی عده ای از اهل قم برای ملاقات آقا به بغداد رفتند گفتند فردا آقا از زندان آزاد می شوند. می رفتند عرض ادب بکنند یک وقت دیدند که چهار تا حمال جنازه ای را غریبانه برداشتند و می برند. عرض کنیم بی بی جان فاطمه معصومه شما در مدینه بودید خبر شهادت پدرتان را برایتان آوردند آرزوی پدرتان به دلتان ماند اما شکنجه های پدرتان را از نزدیک ندیدید. اما دل ها بسوزد برای عمه اتان زینب کبری، بالای تل زینبیه آمد دید آن هایی که شمشیر دارند با شمشیر و آن هایی که نیزه دارند با نیزه و آن هایی که سلاحی ندارند با سنگ به بدن برادرش می زنند. دست به روی سر گذاشت و صدا زد «اما فیکم مسلم»[15]. «لاحول و لا قوة الا بالله».


[1] -مستدرک الوسائل /محدث نوری /12/153/95- بابوجوب محاسبه النفس کل یوم و ملاحظتهما وحمدالله علی الحسنات وتدارک السیات...ص:152

[2] - الکافی /ثقه الاسلام کلینی /2/129/ باب ذم الدنیا والزهد فیها ...ص:128

[3] - الکافی /ثقه الاسلام کلینی/6/287/باب ان ابن آدم اجوف لا بدله من الطعام ...ص:286

[4] -بحار الانوار/علامه مجلسی /16/285/فی سواکه ...ص:254

[5] -بحار الانوار /علامه مجلسی /72/208/باب 63- ذی اللسانین و ذی الوجهین ...ص:202

[6] - بحار الانوار /علامه مجلسی /64/315/باب 14- علامات المومن و صفاته...ص:261

[7] -بحار الانوار /علامه مجلسی /57/214/باب 36- الممدوح من البلدان والمذموم منها و غرائبها ...ص:201

[8] - بحار الانوار/علامه مجلسی /57/219/ باب 36- الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها ...ص:201

[9] - همان

[10] - بحار الانوار /علامه مجلسی /99/267/باب 1- زیاره فاطمه بنت موسی ع بقم ...ص:265

[11] - همان

[12] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ اما زيارت مختص به امام موسى7.... ص: 479

[13] - بحار الانوار /علامه مجلسی /99/17/ باب 1- کیفیه زیارتها صلی الله علیها ...ص:7

[14] . عيون أخبار الرضا عليه السلام/ شيخ صدوق /ج 1/ 7 باب جمل من أخبار موسى بن جعفر ع مع هارون الرشيد و مع موسى بن المهدي ..... ص : 69

[15] - الارشاد/شیخ مفید /2/12/فصل...ص: 71