سخنران استاد فرحزاد

«قال مولانا امیرالمومنین علیه السلام : مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا» (عبدالحمیدابن ابى الحدید معتزلی/ شرح نهج البلاغة / ج6/ ص:238).

  • سلسـله مـوی دوسـت حـلـقـه دام بلاست هرکه دراین حلقه نیست فارغ ازاین ماجراست
  • گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیـف نباشد که دوسـت دوست تـرازجان ماست
  • گـر بزننـدم به تیـغ در نـظرش بی دریغ دیدن او یک نـظر صـد چو منش خون بهاست
  • مالک مولک وجـود حـاکـم رد و قـبول هر چه کند جـور نـیـست ور تـو بنالـی جـفاست
  • هرچه به جور رفیق یا به جفای حبیبعـهــد فـرامــوش کـنـد مـدعـی بـی وفـاســت

برکات ذکر صلوات

صلوات یعنی خدایا درود و لطفت را دائم بر حبیبت پیامبر و آل او نازل کن. در واقع با صلوات فرستادن برای پیامبر و آل پیامبر دعا می کنیم و این دعا هم حتما مستجاب می شود. پیامبر صلی الله... فرمودند: «مَنْ صَلَّى عَلَی كُلَّ یوْمٍ أَوْ كُلَّ لَیلَةٍ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی» (محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج5/ ص:328). کسی که هر روز یا هر شب صلوات بر محمد و آل محمد می فرستد شفاعتش بر من واجب می شود. اگر کسی می خواهد شفاعت پیامبر بر او واجب بشود در هر روز یا هر شب بر این ذکر مداومت داشته باشد.

پستی دنیا از دیدگاه امام علی علیه السلام

محبت دنیا ریشه تمام مفاسد عالم است. «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَةٍ» (شیخ حرعاملی/ وسائل الشیعة/ ج16/ ص:8). امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «وَ اللَّهِ لَدُنْیاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَینِی مِنْ عُرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یدِ مَجْذُوم» (مجلسی/ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ ج 70/ ص: 1 ). امیرالمومنین قسم جلاله می خورد قسم می خورد والله یعنی قسم به خدا، برای این که ما باور کنیم. دنیای شما در چشم من علی پست تر و بی ارزشتر از استخوان خوک در دست یک آدم جذامی هست. اولا خوک یک حیوان نجس العین است. کافرها هم اگر چه گوشتش را می خورند باز استخوانش را دور می ریزند و از استخوانش استفاده نمی کنند. حالا این استخوان دست یک آدمی جذامی که مرض مصری دارد باشد، یعنی نزدیکش بروی تو هم واگیر می شوی. امیرالمومنین دنیای بی ارزش و از بین رفتنی را به استخوان خوک در دست آدم جذامی تشبیه کرده است. آن وقت ما می خواهیم شش دستی این دنیا را بچسبیم. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «الدنیا مطلقة الأكیاس» (عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدی/ غررالحكم/ ص: 142). دنیا طلاق داده شده آدم های زیرک است. آدم های زیرک پشت به دنیا و رو به خدا و آخرت می کنند. به درد ما نمی خورد که عشق به این دنیای فانی ببندیم که باید بگذاریم و برویم. باز تعبیر و تشبیه دیگری که مولا راجع به دنیا کردند. می فرمایند: «الدُّنْیا كَمَثَلِ الْحَیةِ مَا أَلْینَ مَسَّهَا وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ النَّاقِعُ یحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعَاقِلُ وَ یهْوِی إِلَیهَا الصَّبِی الْجَاهِلُ» (شیخ کلینی/ الكافی/ ج2/ ص :128). دنیا مثل مار گزنده می ماند. ظاهرش خوش و خط و خال و نرم است. اما در آن سم مهلکی است که یک نیشش کافی است تا قلب شما را از کار بیندارد. دنیا مثل مار خوش و خط و خال می ماند. اگر بچه ای مار را نشناسد فکر می کند اسباب بازی خوبی است و می خواهد با آن بازی کند. آدم نادان هم مثل بچه ای که عقلش نمی رسد دنبال خوش خط و خالی، و قشنگی دنیا می افتد. ظاهرش را نگاه می کنی ریاست و بزرگی است اما باید برای هزارها نفر رکوع بروی، سجده بکنی، شرک مشرک بشوی، ریا کار بشوی، هزارها خلاف بکنی تا رئیس بشوی. یا برای این که ریاستت بماند ربا بدهی، ربا بگیری، دروغ بگویی، حرص بزنی، خرابکاری بکنی. دنیای مذمومی که ما را از خدا و آخرت غافل کند به راحتی به دست نمی آید. آدم عاقل از این مار فرار می کند اما بچه و آدم نادان می رود به این مار می چسبد.

پستی صفت بخل و عواقب آن بر عاقبت انسان

خساست آدم را به نفاق و ارتداد می کشاند و سخاوت جامع خوبی هاست که اگر کسی سخاوت داشته باشد و لو کافر هم باشد آتش جهنم او را نمی سوزاند. حاتم طایی در زمان جاهلیت و بت پرستی از دنیا رفت ولی دست دهنده داشت. اگر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» (شیخ کلینی/ الكافی/ ج1/ ص: 8). می گفت مسلمان می شد و قطعا به بهشت می رفت. اما چون کافر از دنیا رفت حضرت فرمودند: به بهشت نمی رود ولی به خاطر سخاوتش آتش جهنم او را نمی سوزاند. سخاوت در کافر اثر دارد چه برسد به مومن، و اگر کسی مومن نماز شب خوان باشد، در صف اول جماعت سجاده آب بکشد، مفاتیح بخواند، تمام قرآن را حفظ کند ولی دست دهنده نداشته باشد قطعا در آتش جهنم می رود. بخل آدم را به جهنم می کشد چون بخیل خمس و زکات نمی دهد، مالش را حلال نمی کند و این به درد نمی خورد. روایت داریم کسی که زکات ندهد نمازش هم قبول نیست. کنار نماز زکات آمده است. چقدر ما آیات قرآن داریم که می فرمایند: «أَقیمُوا الصَّلاةَ» (البقرة: 43). بلافاصله می گویند؟ «آتُوا الزَّكاةَ» (همان). یعنی تا زکات ندهی نمازت قبول نیست. آدم خم و راست شدن راحت است اما دست به جیب کردن سخت است. مهندسی می خواست پول بنا و کاگرها را بدهد دستش می لرزید. معمار گفت: چرا دستت می لرزد؟ گفت جان که نیست به این راحتی بدهم پول است از جان عزیزتر است. بعضی ها هستند که مال دنیا را از جانشان بیشتر می خواهند.

آدم خسیسی سحر بلند می شود به حمام برود چراغ نفتی را روشن می کند بقچه و حوله اش را برمی دارد به حمام می رود.حمام دور بود نیم ساعت پیاده روی می کند دم حمام که می رسد یادش می آید که چراغ نفتی را خاموش نکرده است برمی گردد. به خانه که می رسد خانمش می گوید: چرا زود برگشتی؟ گفت: عقلت نمی رسد یادم رفته چراغ نفتی را خاموش کنم نفتم حرام می شد. خانمش گفت: تو خیلی نفهمی. فکر نکردی که این همه راه می روی و بر می گردی کفش هایت سایده می شود مالت حرام می شود. مرد گفت: فکر این را هم کردم. کفش هایم را در آوردم زیر بغل گذاشتم پا برهنه آمدم. آدم خسیس همیشه خودش را فدای مال دنیا می کند. سعی بکنید خودتان را فدای مال دنیا نکنید مال دنیا را فدای خودتان بکنید. به خانه فامیل خسیسی رفته بودم کولر را روشن نمی کرد. عرق می ریختیم گفتم: پس این کولر برای چیست؟ گفت: برق مصرف می شود، کولر سائیده می شود. البته صرفه جویی با خساست فرق می کند. امام حسن مجتبی علیه السلام خیلی موقع ها پیاده به مکه می رفتند. اما نه مثل بعضی ها که پیاده می روند برای این که پول ندهند این بد است. اما یک وقت پیاده مکه و کربلا رفتن ثواب دارد. حضرت شترها را هم می آورند پول شترها را هم می دادند. ولی می گفت: چون خدا دوست دارد که من پیاده بروم پیاده می روم. نمی گویم اسراف بکنید، بی جا مصرف بکنید. خساست بد است نه بجا و به اندازه خرج کردن.

داستانی در پستی و مذمت آدم خسیس

گاهی زمین را با درخت و گاهی بدون درخت می فروشند و درخت به اسم شخص دیگری سند دارد. شخصی به نام سمره بن جندب درخت خرمایی در خانه یکی از انصار مدینه داشت. ملک دست به دست خرید و فروش شده بود و خانه مال کس دیگری بود اما این درخت خرما برای سمره بود. سمره بن جندب آدم حریص و بخیلی بود. خرماهایش که می رسید بدون اجازه و سر زده وارد این خانه می شد. می گفت: درخت خرمای من در این خانه هست من باید بیایم. و خرماها را هم که می چید تعارفی به بچه های صاحب خانه نمی کرد.

مرد انصاری به صاحب خرما گفت: ما حرفی نداریم بیایی خرماهایت را بچینی اما یا الله بگو، در بزن، ما زن و بچه داریم. سمره گفت: این حرف ها سرم نمی شود درخت خرما مال من است من هم بی اجازه می آیم. چند بار به او تذکر داد فایده نداشت خدمت خاتم انبیا محمد صلی الله... آمدند شکایت کردند یا رسول الله گیر یک صاحب خرمایی افتادیم که این بلا را به سر ما می آورد. حضرت دنبال سمره فرستادند که بیا کارت داریم. سمره آمد حضرت فرمودند: چرا بدون اجازه وارد می شوی؟ گفت: خرمای خودم است. پیامبر فرمودند: خوب اجازه بگیر احترام بگذار. گفت: نه من بدون اجازه می روم. حضرت فرمودند: این درخت خرمایت را می خرم. گفت: نمی فروشم. حضرت فرمودند: بیشتر می خرم. گفت: نمی فروشم. حضرت فرمودند: این درخت را بده در بهشت به تو درخت بدهم. گفت: نمی دهم. خیلی آدم خبیثی بود. ببین بخل چه کار می کند. به خاطر یک درخت مقابل پیامبر خدا می ایستد. وقتی که کار به اینجا رسید که هر چه قیمت تعیین کردند حاضر نشد بدهد. حضرت به مرد انصاری فرمود برو درخت را از جا بکن به صورت صاحبش بزن. «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِی الْإِسْلَام» (شیخ صدوق/ معانی الأخبار/ ص: 277). عموم فقهای ما به این روایت استدلال کردند. استدلال کردند که در اسلام جایی که انسان کاری می خواهد بکند که جامعه و مردم ضرر می رساند جلویش را باید گرفت. شما تا جایی می توانید کاری بکنید که ضرر به دیگران نرسانید. مثلا این آقا خانه اش در طرح واقع شده یا مسجد در طرح قرار گرفته و این صاحب خانه نمی فروشد. و در شهر اگر خیابان 75 متری نکشند قفل می کند ترافیک می شود مردم همه در زحمت می افتند. همه مردم اذیت بشوند به خاطر این که این آقا خانه اش را واگذار نمی کند. فقهای ما روی همین حدیث فتوا می دهند که جایی که ضرر به دیگران می خورد و با زبان خوش قیمت عادلانه را قبول نمی کند دادگاه پولش را به حسابش واریز می کند یا طور دیگری پولش را می دهند و خانه اش را خراب می کنند.

بچه های آدم بخیل هم آروز می کنند ای کاش این بابا بمیرد یک چیزی گیر ما بیاید. یکی از رفقای اهل منبر می گفت: در همین شهر قم به جایی ده شب منبر رفتم. مسجد نیمه کاره بود. ثروتمندهایی که واقعا پول را با پارو این طرف و آن طرف می کنند ولی مسجد را نمی ساختند. هیئت امناء به ما گفتند: حاج آقا ثروتمندی است که پای منبر شما می آید خیلی ملک و پول دارد کافیست کمکی کند مسجد احیاء می شود. شما روی منبر راجع به انفاق و سخاوت و کار خیر تذکر بدهید. یکی دو شب بحث سخاوت و انفاق و کار خیر و این ها را کردیم. یک شب بعد از منبر آمد با ما مصاحفه کند گفت: حاج آقا نیت کردم کاری بکنم. همان ایامی که ما آن جا منبر می رفتیم این آقا فوت کرد. از مسجد که بیرون آمدم دیدم یک آمبولانس آمده گفتم: چه خبر است؟ گفتند: فلان حاجی که پای منبرت می آمد مرده است. این که می گویند در کار خیر باید عجله کرد به خاطرهمین است که که آدم این گونه بی نصیب نشود. دیدم چند نفر که دور آمبولانس هستند لباس هایشان خونی است گفتم: چه شده؟ گفتند: داماد و پسرش هستند. هنوز بدن بابا و پدر زن را دفن نکردند سر تقسیم ارث دعوایشان شده است.

محدث قمی فرزند بزگوارش محدث زاده فرموده بود یک ثروتمندی در تهران از دنیا رفت در تشییع جنازه اش بچه هایش چاقو به هم زدند چند تایشان کشته شدند و این ها را هم همراه بابا دفن کردند. بابای خسیس بچه را هم حریص بار می آورد. آدم دست دهنده داشته باشد اولاد هم دعا می کنند عمرش زیاد بشود سالم وسلامت باشد. سمره بن جندب رو در روی پیامبر ایستاد بعد هم دشمن مولا امیرالمومنین و از منافقین شد.

«وَ اللَّیلِ إِذا یغْشى»(اللیل: 1). تا این که می رسد به این آیات «إِنَّ سَعْیكمُ ْ لَشَتىَ فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى وَ صَدَّقَ بِالحْسْنىَ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَى»(سورة اللیل:4،5،6،7). خداوند در این آیات اول می فرماید: کسی که دست دهنده داشته باشد بعد می فرماید: تقوا داشته باشد، می فرماید: اعتقاد به آخرت داشته باشد، آخرت را تصدیق بکند. شما که می گویی: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»(شیخ کلینی/ الكافی/ ج1/ ص:72). ولی اصلا برای این لا اله الا الله پول خرج نمی کنی. شما اصلا مسلمان نیستی. مسلمانی که فقط شعار دهد و مال و جاه ندهد به چه درد می خورد. یک نفر بیست سال پای منبرم می آمد به او گفتم: خمست را دادی؟ گفت: هر چه بخواهی لا اله الا الله برایت می گویم ولی حرف خمس را نزن. در زمان قحطی کسی در کوچه نشسته بود داشت گریه می کرد. نا نداشت بلند بشود. یک نفر هم ده تا نان زیر بغلش گرفته بود می رفت. دید یک نفر نشسته گریه می کند گفت: چرا گریه می کنی: گفت: از گرسنگی دارم می میرم. این هم بغلش نشست شروع کرد گریه کردن، گفت: تو که این همه نان داری تو دیگر چرا گریه می کنی؟ گفت: به خاطر غربت و مظلومی تو دارم گریه می کنم که داری از گرسنگی می میری. گفت: خوب یکی از این نان ها را به من بدهی نمی میرم. گفت: هر چه قدر بخواهی برایت گریه می کنم ولی حرف از نان نزن. از این طور مسلمان ها زیاد داریم که می گویند حاضریم گریه بکنیم، شعار بدهیم، ولی پول و مال نمی دهیم. پیامبر فرمودند: ما خانواده ای هستیم که وقتی خدا به ما وسعت بدهد ما هم به خانواده امان وسعت می دهیم. وقتی هم خدا به ما کم داد ما هم کمتر خرج می کنیم. ولی بعضی ها هستند که خدا به آن ها داده ولی باز هم خرج نمی کنند. در همین قم خانمی چند بار به من زنگ زده پشت تلفن مثل ابر بهار گریه می کرد می گفت: حاج آقا شوهر من کارخانه دارد. ولی ماهی شصت هزار تومان به من می دهد می گوید تمام خوراک و پوشاک از همین شصت تومان باشد. دیگر پول به تو نمی دهد. می گفت: شوهرم به قدری خسیس است که دلم خون است. می گویم الهی بیرون از خانه که می رود جنازه اش را بیاورند. چرا نفرین من مستجاب نمی شود. ببین بخل چیست؟ از هزار تا سرطان بدتر است.

ثواب و تاثیرات انفاق و سخاوت بر زندگی آدم سخی

«فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» (اللیل: 5). اعطی یعنی کسی که بدهد، تقوا داشته باشد، تصدیق به آخرت بکند. «فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَى» (سورة اللیل: .(7خدا می فرماید: گره هایش را باز می کنیم. «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالحْسْنىَ» (اللیل: 9،8). پشت سرش می فرماید: اما کسی که دست دهنده نداشته باشد بخل بورزد و اظهار بی نیازی بکند و بگوید: من احتیاج ندارم و نمی دهم و آخرت را تکذیب بکند، خدا می فرماید: ما زندگی را برایش تلخ می گیریم. هم در دنیا بی آبرو می شود و هم در آخرت ذلیل و خار خواهد بود. نمی تواند از نعمت های دنیا استفاده بکند. در آخرت هم در قعر جهنم باید بسوزد. شان نزول این آیه این است که مردی از انصار (شبیه همان داستان سمره است.) خدمت پیامبر صلی الله... آمد وعرض کرد یا رسول الله در خانه ای که ما زندگی می کنیم همسایه ما درخت خرمایی دارد شاخه های درخت خرمایش به حیاط ما آمده است. خرماها در حیاط ما می ریزد بچه های کوچک ما که گرسنه هستند میل خرما دارند این خرماها را می گیرند می خورند. این آقا هم گاهی روی درخت می رود به خانه ما نگاه می کند بعد هم متوجه می شود که این بچه خرما خورند از درخت پائین می پرد می دود در خانه را می زند خرما را از دست این بچه می گیرد که بچه ما نخورد یا از دهانش در می آورد. می گویم این درختت به خانه ما آمده، موقع آمدن یا اجازه بگیر یا این درخت را به ما بفروش. حضرت یک روز او را حاضر کردند و فرمودند: حاضری این درخت خرما را به من بفروشی؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: چند تا درخت خرمای دیگر به تو می دهم. هر چه کرد حاضر نشد. حضرت فرمودند: یک باغ در بهشت به تو می دهم. گفت: حاضر نیستم این معامله را بکنم. این آیه درباره او نازل شد. «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالحْسْنىَ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَى» (اللیل: 7،8،9). ما به او سخت می گیریم. هم در دنیا و هم در آخرت در زحمت و فشار است. نه می تواند از دنیا استفاده کند و نه از آخرت، این خبر به گوش ابودهداه یکی از یاران سخاوتمند پیامبر رسید که همچین پیش آمدی شده و پیامبر ضمانت کردند باغ بهشتی بدهد ولی صاحب آن درخت زیر بار نرفته است. آمد صاحب درخت را دید گفت: من فلان جا یک باغ دارم حاضری این یک درخت را بدهی آن باغ را به تو بدهم. گفت: آره حاضرم. چون مقابلش مال دنیا است حاضر شد بدهد یک باغ بگیرد. درخت را خرید و به این انصاری بخشید. خبر به پیامبر رسید دل پیامبر خوشحال شد. یک سوره نازل شد. «إِ نَّ سَعْیكمُ ْ لَشَتىَ» (اللیل: 4). این مصداق اول آیه ابودهداه است.«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى وَ صَدَّقَ بِالحْسْنىَ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَى» (اللیل: 5،6،7). کسی که اعطی می کند، بخشندگی دارد، خدا او را در همه کارهایش راحت می کند. دعای پیامبر و امام و اولیاء خدا بالای سرش است. ابودهداه خدمت پیامبر خدا آمد عرض کرد آقا من این مسئله را فیصله دادم درخت را در مقابل یک باغ آزاد خریدم و به مرد انصاری دادم. پیامبر خوشحال شدند. ابودهداه عرض کرد: آن ضمانت را برای من هم می کنی. پیامبر صلی الله... فرمود: برای تو حدائقی است. نه یک باغ بلکه برایت باغ های زیادی در بهشت ضمانت می کنم. باغ ها و قصر و کاخ و این ها در بهشت ریخته اگر کسی باشد که جمع بکند.

روایت می فرماید: کسی که خمس می دهد مالش کم نمی شود و کسی که خمس ندهد دو برابر در راه باطل باید خرج بکند. یک اتفاقی می افتد چاله ای کنده می شود دو برابر خمس باید خرج کنی. اما خیلی جاهای دیگر داغت می کنند جریمه ات می کنند. شعله های آتش حسادت و بخل در این دنیا آدم را می سوزاند. امام هشتم علیه السلام می فرماید: کسی که خمس ندهد ما دعایش نمی کنیم. حالا شب قدر هی بگو العفو، امام زمان دعایت نمی کند. مالت را حلال نکنی از دعای ائمه محروم می مانی. اگر ما کمی از این دنیا کنده بشویم دنیا را در مسیر آخرت قرار بدهیم و دنیا را در راه خدا خرج بکنیم. نفسمان، مالمان، جانمان چقدر شیرین می شود. حالا آن هایی که دنبال آخرت و خدا می روند دنیایشان کم نمی شود دنیایشان هم پربرکت می شود. زندگیشان هم مرفه می شود و راحت زندگی می کنند. بلاها از آن ها دور می شود، مشکلاتشان حل می شود. امواج بلاء با انفاق از بین می روند.

دو داستان از باب الحوائجی حضرت ابالفضل علیه السلام

حضرت ابالفضل علیه السلام مال و جان و آبرو و دست هایش را در راه خدا داده است. آقایانی که از کربلا آمده بودند می گفتند: نذورات حضرت ابالفضل این قدر زیاد است که گاهی در حرم امام حسین پول کم می آورند از حرم حضرت ابالفضل قرض می کنند. ببین ایثار و فداکاری آدم را به کجا می رساند: امام سجاد علیه السلام فرمود: خدا عمویم عباس را رحمت کند. فداکاری و جان نثاری کرد که این منصب باب الحوائجی را به این شخصیت بزرگوار دادند. اگر گاهی در حرم امام حسین علیه السلام دعا مستجاب نشوند می روند پناهنده به حضرت ابالفضل می شوند. معمولا کسی را ناامید بر نمی گرداند.

پاسداری پای منبر ما بود بعدا تعریف کرد که حاج آقا شب تاسوعاء که شما روضه حضرت ابالفضل علیه السلام را خواندید دل من خیلی شکست گفتم: یا ابالفضل العباس من شنیدم شما باب الحوائجید. کسی را ناامید از در خانه اتان بر نمی گردانید ولی من تا به حال از شما حاجت نگرفتم. شنیدن کی بود مانند دیدن، اگر شما باب الحوائجید من آرزوی زیارت قبر شما را دارم. من تا حالا کربلا نرفتم. این قدر دلم می خواهد کربلا بیایم حرم شما را از نزدیک زیارت کنم. گفت: باور کنید خدا شاهد است همان شب در آخر مجلس یک نفر به من برخورد کرد گفت: فلانی نمی خواهی کربلا بروی؟ گفتم: چرا از خدا می خواهم. گفت: بیا برویم. رفتیم گذرنامه ام را گرفت سحر از قم راه افتادیم. فردا غروب حرم حضرت ابالفضل علیه السلام بودیم. شب تاسوعاء توسل کردم و شب عاشوراء در کربلاء بودم. وقتی حضرت اباالفضل اراده کند هر چیزی می شود.

  • در راه خدا بی دست ماند و داد خدا دست خود به اوآنان که منکرند بگو رو به او کنند
  • گر دست او نه دست خدایی است پس چرا از شاه تا گداء همه رو سوی او کنند

سیدی می گفت: قبل از انقلاب با قافله ای کربلا رفتیم. در همسفرهایمان یک نفر بود که چندین سال بچه دار نمی شد. بعد از نذر و نیاز و توسل زیاد خدا یک پسر به آن ها داده بود. ما را اول به بغداد و زیارت کاظمین بردند. در هتل استراحت می کردم که دیدم در اتاق مرا محکم می زنند. آمدم دم در دیدم همین رفیق قمی ماست. رنگش پریده بود گفت: حاج آقا به داد ما برس بچه ام مرده است. آمدیم دیدیم بچه روی تخت افتاده نا ندارد. گفتم: حالش بد شده، انشاءالله نمرده است. بچه را بلند کردیم پیش متخصص اطفال بردیم و روی تخت خوابانیدیم. دکتر معاینه کرد یک نگاهی تندی به ما کرد و با ناراحتی و عصبانیت گفت: شما این قدر شعور ندارید. مرده را که پهلوی دکتر نمی برند. این بچه مرده می خواهی جواز دفنش را بنویسم. دیدم پدر این بچه دارد از حال می رود گفتم: آرام باش. بچه را بغل کردم و بیرون آمدم. گفتم: ما در عراق حضرت اباالفضلی داریم که کسی را ناامید بر نمی گرداند ما هم زائرش هستیم. یک تاکسی دربست گرفتیم و بی ادبی نکرده باشیم به تاکسی گفتیم اول ما را به حرم موسی بن جعفر ببر بگوییم آقا جان شما سفارش ما را به عمویتان اباالفضل بکنید. ما را امروز ناامید نکند. به حرم حضرت امام هفتم آمدیم و دعا و توسل مختصر کردیم و سوار ماشین شدیم. ماشین کنار صحن آقا نگه داشت هم سفرمان بچه اش را بغل کرد آمدیم نزدیک ایوان رو به ضریح ایستادیم. شروع کرد به گریه کردن که یا اباالفضل بچه ام را از شما می خواهم. همین طور که داشت ناله می کرد آدم قد بلندی آمد و به عربی گفت: با اباالفضل علیه السلام این گونه صحبت می کنند این طوری گدایی می کنند؟ بچه را به من بده. بچه را گرفت ما هم پشت سرش رفتیم. آمد کنار ضریح گفت: یا ابالفضل این ها مهمان های تو هستند. این ها از ایران آمدند. بروند بگویند با بچه رفتیم بی بچه برگشتیم. آیا از زائر این طوری پذیرایی می کنند. یا ابالفضل باید این ها را ناامید نکنی. سید گفت: خدا شاهد است بچه ای که دکتر متخصص گفت این مرده است عطسه ای زد و بلند شد نشست. آقا اباالفضل هم چین کارهایی می کند. گفت: خوشحال شدیم گفتیم مادرش منتظر است سوار ماشین شدیم به بغداد برگشتیم. گفتم برویم به این دکتر خبری بدهیم عیب ندارد. گفت: از پله ها بالا رفتیم دکتر چشمش به بچه صحیح و سالم افتاد گفت: حتما در خانه اباالفضل العباس رفتید. از این نمونه ها زیاد داشتم. غیر از آن جا خبری نیست هر چه هست آن جاست.

ذکر مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السلام

ای آقایی که غم و غصه از چهره برادرت اباعبدالله برطرف می کنی. ما هم همه درمند و گرفتار و نیازمندیم لطف و عنایتی بکن. می دانید چه وقت دل اباعبدالله خیلی به درد آمد؟ وقتی ناله عباس را شنید رنگ از چهره اباعبدالله پرید. کنار نهر علقمه آمد دید برادر دست در بدن ندارد. تیری به چشم برادر خورده و مشک یک طرف علم یک طرف افتاده است. یک وقت آقا دست به کمر گرفت و صدا زد الآن پشت من شکست امیدم نا امید شد. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ». «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » (هود: 18).

خدایا به حق اباالفضل العباس دردهای ما را دواء بفرما. گناهان ما را ببخش و بیامرز. قلب امام زمان را از ما راضی و فرجش را نزدیک بگردان. در دنیا و آخرت ما را آنی از قرآن و اهل بیت جدا مگردان. مقام معظم رهبری، علماء، مراجع و جوان هایمان را در پناه امام زمان حفظ بفرما. اموات گذشتگان، شهداء، امام راحل، اموات و شهدای این جمع را با انبیاء و اولیائت محشور بگردان. و عجل فی فرج مولانا یا صاحب الزمان.