سخنران استاد میرباقری

هدایت، صنع خدا

در روایات متعدد و بیانات نورانی معصومین علیه السلام این مطلب آمده که هدایت امری است که از جانب خدای متعال، به عبد و بنده عنایت می شود. هدایت، صنع خدا و فعل حضرت حق است. کار ما نیست. نقش بنده، پذیرش این هدایت است. انسان می تواند هدایتی را که از طرف خدای متعال نازل می شود، قبول کند.

پذیرش هدایت الهی

خداوند می فرماید: «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ».[1] انسان به هر مقداری که هدایت الهی را بپذیرد، خدای متعال این هدایت را افزایش می دهد. ازدیاد هدایت از طرف خدای متعال است و انسان به نسبتی که هدایت های بعدی را قبول کرد، هدایت ادامه دارد و باز هدایت های بالاتری برای انسان در نظر گرفته می شود.

هدایت قلب توسط خدا

یکی از معانی آیه نورانی سوره مبارکه تغابن هم همین است: «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ».[2] اگر کسی به خدای متعال ایمان آورد، خدای متعال قلب او را هدایت می کند. هدایت قلب برای راهبری قلب به سوی خدای متعال و به سوی مقاصد عالی و درجات عالی است که قلب انسان به سوی اهداف حرکت کند و دنبال مقاصد کوچک نباشد.

رهبری به سوی کمال

هدایت، فعل خداست. رهبری به سوی کمال، کار خدای متعال است که قلب مؤمن را، قلب کسانی که این هدایت را می پذیرند، در درجات بالاتر هدایت می کند. داستان این هدایت در قرآن در یک مثل بیان شده است.

خدای متعال در سوره مبارکه نور جریان هدایت مؤمن را بیان می کند: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ.فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاصَالِ، رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تجِارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوةِ يخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».[3]

این آیه معانی رفیع و بلندی دارد که در روایات متعددی تفسیر شده است.

معصومین آیه را این گونه معنا کردند: خدا نور همه عوالم است. روشنی همه عوالم، بیداری همه موجودات و بصیرتی که همه موجودات پیدا می کنند، به واسطه نور الهی است.

ضرورت یاد خدا

در توحید صدوق کافی هست که فرمود: «هَدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هَدَى مَنْ فِي الْأَرْض»[4] یا «هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ».[5] خدا هادی است و همه مخلوقات به سمت کمال و خدای متعال هدایت مي شوند. اگر نور الهی نباشد، هیچ هدایتی نیست. همه ظلالت و تاریکی است. اگر توجه به حضرت حق و یاد خدا را از جامعه بشری حذف کنید، جامعه تاریک می شود و در این تاریکی، حق و باطلی در کار نیست. همه چیز یکسان است.

ضرورت توجه به خدا

اگر توجه به خدا و یاد خدا و حرکت به سمت خدا را از جامعه ای حذف کنید، خوبی ها و بدی ها یکی می شود. هیچ خیر و هدایتی نمی ماند. همه هدایت ها با نور الهی است. خدای متعال می فرماید: مثل نور خدا، مثل چراغ دانی است که در دل این چراغ دان، چراغی برافروخته شده و این چراغ در درون یک آبگینه و شیشه شفافی قرار داده شده که هم از این نور محافظت، و هم این نور را منعکس می کند. خدا هر کس را که شایسته بداند و قصد هدایت او را داشته باشد، به سوی این نور هدایت می کند و این مثل هایی است که خدا برای مردم می زند تا حقیقت های عالم را در غالب این مثل ها بفهمند.

بازگشت همه نورها به خدا

روایاتی که این آیه را معنا کرده، متعدد است. علی بن ابراهیم در تفسیرش از وجود مقدس امام صادق علیه السلام نقل مي کنند که امام صادق فرمودند: خدای متعال با نور خودش شروع کرد. همه نورها به او بازمی گردد. مبدأ همه انوار هم خدای متعال است. اگر هدایت به نور هست، مبدأ همه انوار اوست. اگر در عالم دنیا، این نور را بردارید که در عالم حس هست، ماه و ستاره و خورشید را بردارید، نه خورشیدی طلوع کند، نه ماهی باشد، نه ستاره هایی، تاریکی محض باشد، در این تاریکی، انسان هیچ چیز را نمی بیند. راه خودش را هم نمی تواند ببیند.

انسان به وسیله نور است که راه و هدف را می بیند و حرکت می کند. با همین نور است که همه عوالم دیده می شود.

مبدأ نور الهی

در هر عالمی متناسب با آن عالم، نور و چراغی است. خورشیدی و ستارگانی هستند. همه این انوار مبدأش نور الهی است. هیچ نوری در عالم نیست، الا این که به نور خدای متعال برمی گردد. لذا هدایت و بصیرت در همه عوالم، ناشی از نور الهی است.

هدایت الهی، نوری است که در قلب مؤمن نازل می شود. لذا وقتی خدای متعال می خواهد هدایت را بیان کند، می فرماید: «الله نور السماوات و الارض...».

مشکات الهی

خدا در صحنه های مختلف قلب انسان را هدایت می کند. چگونه این هدایت واقع می شود؟ مثل این هدایت چیست؟ مثلش این است: «كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ».[6] فرمود: مشکات الهی، باطن و قلب مؤمن است، چراغ دانی است که خدای متعال چراغ هدایت را در باطن مؤمن روشن کرده. پس مؤمن وجودش مثل یک چراغ دان و محفظه ای است که خدای متعال آن چراغ را روشن کرده. خدا با این چراغ او را هدایت می کند.

قلب مؤمن، مشکات انوار الهی

قلب چراغ دانی است که در او انوار هدایت برافروخته و مؤمن با همین انوار هدایت می شود. لذا خدا به مؤمن این صفات قلبی را عنایت، و به وسیله این صفات مؤمن راه خدا را پیدا، و راه خدا را طی می کند. این صفات به نور معرفی می شود.

یقین نوری در قلب مؤمن است. وقتی می خواهد ایمان و توکل و زهد را معنا کند، می فرماید نور است. صفاتی که انسان را به سمت خدا هدایت می کند، فارغ از غیر می سازد و از غیر بی نیاز می کند و رغبت انسان را از غیر برمی دارد و قلب را به سوی خدای متعال رهنمون می کند. این صفات نور است. انوار هدایت خدای متعال است. در واقع تجلیات انوار الهی در قلب مؤمن است. توکل به خدای متعال نورانیتی است که خدای متعال در قلب مؤمن قرار می دهد.

هدایت انسان به یاری نور

انسان با این نور، به سوی خدای متعال هدایت می شود. صبر، رضا، یقین، ایمان، جود و شجاعت، هر کدام صفاتی از کمال هستند که شعبه هایی از آن نور هدایت اند که خدا در قلب مؤمن ایجاد می کند و با این نور انسان به سمت خدا هدایت می شود. انوار باطنی است که انسان را به سمت خدا هدایت می کند. بنابراین، مثل هدایت خدا در قلب مؤمن که در واقع این هدایت ناشی از همان نور الهی است، مثل چراغ دانی است که چراغ هدایت برافروخته شده است.

مؤمن و اسرار الهی

روایت هست که مؤمن از اسرار الهی و از شعاع وجودی ائمه هدات معصومین است.

در روایات فرمود: مؤمنین و شیعیان سرشتشان از ادامه سرشت ماست. روح مؤمن از مرتبه جسم ما آفریده و ملحق به ماست. این وجودی که وجود پاک و طیب و نورانی است، از علیین آفریده شده است. ما جسممان از مرتبه علیین است. روح شیعیان ما از آن مرتبه است، روحی که از عالم علیین و طهارت است، روحی که از عالم بالا و پاک است. این روح وجودی است که انوار هدایت را از این وجود و از باطن مؤمن استضائه می کند، یعنی وقتی خدای متعال این چراغ را در وجود مؤمن روشن می کند، این چراغ خاموش نمی شود و دائماً در وجود مؤمن برافروخته است. این چراغ هدایت در وجود مؤمن خاموش شدنی نیست و مؤمن وجودی دارد که دائماً از انوار الهی برخوردار است، مثل آن درخت زیتونی است که دائماً خورشید به او می تابد.

بهره مندی از مؤمن

در این روایت هست که فرمود: «يَكَادُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ يُضِي ءُ وَ إِنْ لَمْ يَتَكَلَّمْ نُورٌ عَلى نُورٍ فَرِيضَةٌ عَلَى فَرِيضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَى سُنَّةٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ».[7]

آن نوری که خدا در قلب و وجود مؤمن قرار داده، آن علم و بصیرتی که خدا به مؤمن بخشیده، بصیرت و روشنی ای است که در بین مردم آن ها را نورانی می کند. لازم نیست حرف بزند. از وجودش هدایت می گیرند و بهر ه مند می شوند. وقتی مؤمن چراغ هدایت در درونش روشن شد، وقتی وجود مؤمن، وجود ناب و ارزش مندی است که دائماً آن حقیقت نورانی در وجودش هست، دائماً این مؤمن از نور خورشید استفاده می کند و شعله هدایت هم در وجودش برافروخته می شود. آن قدر نورانی است که لازم نیست حرف بزند. هنوز حرف نزده، انوار هدایت از وجودش ساطع می شود و مردم از وجود مؤمن بهره مند و نورانی می شوند.

چراغ های هدایت

در روایت داریم: «فَرِيضَةٌ عَلَى فَرِيضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَى سُنَّةٍ». همه اوصاف و اخلاق حمیده، چراغ های هدایتی هستند که خدا در قلب مؤمن روشن می کند و بالاتر از این فریضه ها و شرایط و احکام الهی، شعله هایی از هدایت الهی هستند که مؤمن به وسیله این احکام و شعله ها هدایت می شود، یعنی هم اخلاق حمیده، هم احکام و شرایع الهی، انواری هستند که نازل شدند.

در واقع دین الهی، جریان نور و هدایت و نورانیت الهی است که به قلب نبی اکرم، و از قلب نبی اکرم به معصومین، و از معصومین به ما رسیده است.

جریان انوار، شرایع الهی

احکام و شرایع الهی، جریان انوار است. وقتی ما نماز می خوانیم، در واقع به یک رشته نور متصل می شویم. وقتی زکات می دهیم، به شعبه دیگری از نور متصل می شویم. این ها جریان نور و هدایت الهی هستند که وقتی هر مؤمنی به هر یک از این رشته های هدایت متمسک می شود، در واقع نورانیتی در وجودش پدید می آید. زکات، روزه، حج و جهاد، شعبه هایی از نور و هدایت و جریان دین الهی و به تعبیری جریان ولایت هستند که باطنشان ولایت ولی الله و آن شعله هدایت و چراغ هدایتی است که خدای متعال در عالم بر افروخته است.

هدایت الهی

خدای متعال مؤمن را از درون نورانی، و هم از بیرون چراغ های هدایت و مجاری و مسیرهای هدایت و راه های هدایت را به سوی او باز می کند. این شرایط و احکام و دین و حقایق اخلاقی، همه چراغ های هدایت الهی هستند که از درون و بیرون، راه مؤمن را روشن می کنند و عامل هدایت مؤمن می شوند، ولی کسانی به این نور هدایت می شوند که خدای متعال آن ها را شایسته می داند.

مؤمنینی هستند که به سنت های الهی و فریضه های الهی هدایت می شوند. این طور نیست هر کسی زکات داد، هدایت شده و هر کس نماز خواند، هدایت گشته است. خیلی ها نماز می خوانند، ولی نمازشان چراغ هدایت نیست. نورانیتی در وجود آن ها ایجاد نمی کند. مؤمن هست که به حقیقت و فرایض سنن هدایت می شود.

لذا اگر در روایات کسی ایمان و ولایت ولی خدا را قبول نداشته باشد، ولو هزار سال هم بین رکن و مقام نماز بخواند، یک قدم هم جلو نمی رود و هدایت نمی شود.

مؤمن و سرچشمه نور

مؤمن از طریق این رشته ها به سرچشمه نور متصل می شود. بعد حضرت فرمودند: این مثلی است که خدا برای مؤمن زده که وجود مؤمن مثل چراغ دانی است که خدای متعال در وجود او چراغ هدایت را برافروخته و وجود خودش مثل درخت زیتونی است که دائماً چراغ و خورشید هدایت از بیرون بر او تابیده و یک وجود آماده و مهیایی است که وقتی این چراغ هدایت را در وجودش روشن می کنند، خودش این چراغ را سر پا نگه می دارد و دائماً از وجودش این نور و پرتو هدایت ساطع، و مؤمن به سوی سنن و فرایض الهی و راه های هدایت و چراغ های هدایت راهبری می شود.

پیوند مؤمن با پنج نور

حضرت فرمودند: «الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّور».[8] مؤمن در پنج نور در حال رفت و آمد و تحول است. همه زیر و رو شدن و رفت و آمد و تحولات وجودی اش، در نور است. ورودش در هر کار و راهی، ورود نورانی است. در تاریکی قدم برنمی دارد. خروجش نیز نورانی است. آن علمی که در وجودش قرار داده شده، الهی است. وقتی سخن می گوید، شعله های نور باطنی اش هست که از زبانش جاری می شود و راه و قلب دیگران را روشن می کند. مسیر مؤمن در روز قیامت هم مسیری نورانی است.

هدایت، جریانی نورانی

خداوند می فرماید: «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ».[9] جریان هدایت، جریان نورانیتی است که در قلب مؤمن واقع می شود و همه صفات حمیده که در وجود مؤمن راسخ می شود و همه شرایع و آدابی که مؤمن به آن ها عمل می کند، مجاری نورند. هم از درون نورانی است، هم از بیرون، نورانی. مؤمن با همین نور به سوی شرایع هدایت می شود و با عمل به این شرایع، به هدایت های بعدی و درجات دیگر راه پیدا می کند.

نور قلب مؤمن

جریان نورانیتی که در قلب مؤمن واقع می شود، چیست؟ مثل هدایت مؤمن، مثل نورانیتی است که در قلب مؤمن واقع می شود. ما در امم گذشته مؤمن هایی داریم. در امت خود نبی اکرم (ص)، ریشه چراغی که در دل مؤمن روشن، و هدایتی که در دل مؤمن واقع می شود، کجاست؟ ریشه علمی که در قلب مؤمن است و با او نورانی می شود، کجاست؟ آیا چراغ های مستقلی است که در قلوب مؤمنین برافروخته می شود؟

جزیره های مستقل

به تعبیری مؤمنین جزیره های مستقلی هستند که در دل هر کدامشان، چراغی روشن می شود یا یک چراغ هدایت در عالم بیشتر نیست؟ کدام یک از این دو است؟ ظاهراً دومی است، یعنی هدایت الهی به وسیله یک چراغ در عالم واقع می شود و آن چراغی که همه انوار هدایت الهی در او نازل می شود، یک هدایت بیشتر نیست. آن چراغ همان چراغی است که به تعبیری، نور وجود مقدس نبی اکرم (ص) است.

رابطه ائمه و مؤمنین

ائمه هدات معصومین فرمودند: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ».[10] اگر قلب مؤمنی در هر کجای عالم نورانی می شود، آن ها هستند که با شعاع وجودشان قلب مؤمن را نورانی می کنند.

بنابراین همه انوار هدایت در هر کجا بر قلب هر مؤمنی وارد می شود، شعاعی از این خورشید گرفته است.

هدایت به سمت ائمه

همه هدایت ها، هدایت به سمت امام علیه السلام است. هدایت قلبی، هدایت به شرایع و هدایت به دین و امام است. لذا در روایت هست که فرمود: مؤمنین متمسک به رشته و حبل ما در قیامت هستند.

در روایت فرمود: این حبل همان نور الهی است. همان دین است. دین، جریان نور است. این نورانیت از سرچشمه خورشید بهره می برد. خدای متعال مبدأ اصلی است. این مبدأ و هدایت الهی در چراغ دانی است که آن چراغ دان قلب نبی اکرم (ص) است و همه هدایت ها و چراغ ها از آن جاست، هدایت هایی که به همه مؤمنین در هر کجای عالم می رسد، راهبری می شود. حتی در قیامت هم به وسیله همین نور هدایت می شوند. از این جا در وجودش طلوع مي کند. به وسیله شعاع این نور، شرایع و فرایض و سنن از بیرون مؤمن را هدایت می کنند و از درون هم چراغ هدایت هست. همین چراغ هدایت است که در قیامت هم راهش به سوی بهشت است. اگر کسی این راه را رفته باشد، در قیامت هم به سوی بهشت حرکت می کند. اگر نرفته باشد، در قیامت به سوی بهشت راهی ندارد.

وجود مقدس رسول الله (ص)

در روایتی می خوانیم: «الْفُضَيْل بْنِ يَسَارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قُلْتُ مَثَلُ نُورِهِ قَالَ لِي مُحَمَّدٌ ص قُلْتُ كَمِشْكاةٍ قَالَ صَدْرُ مُحَمَّدٍ ص قُلْتُ فِيها مِصْباحٌ قَالَ فِيهِ نُورُ الْعِلْمِ يَعْنِي النُّبُوَّةَ قُلْتُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ قَالَ عِلْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص صَدَرَ إِلَى قَلْبِ عَلِيٍّ ع».[11]

شمس، وجود مقدس رسول الله (ص) است. خورشید کانون نور است. اگر خدا خورشید را در خانه های ما بگذارد، همه ذوب و شعله ور می شویم. این نور باید از حجاب هایی عبور کند و کم بشود و از بین برود، وگرنه هزار مشکل برای ما ایجاد می کند.

این نور الهی در قلب حضرت هست که از آن جا به قلوب معصومین نازل می شود تا این که به قلوب ما می رسد.

ائمه، نور خدا

خداوند می فرماید: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا».[12] به آن نور ایمان بیاورید که ما نازل کردیم تا راهتان روشن بشود. فرمود: نوری که خدا نازل کرده، ما هستیم. نازل شده تا قلوب ما و مؤمنین را روشن کند. لذا وقتی مؤمنین می خواهند از این نور هدایت استفاده کنند، این گونه نیست که همه بتوانند مستقیم استفاده کنند. عده ای نزدیک ترند و مستقیم می توانند از خود امام، نور را بگیرند. بعضی ها با ده ها واسطه باید این نور را بگیرند. ممکن نیست حتی مستقیم به نور امام متصل بشوند.

گاهی در زیارت عاشورا از خدا می خواهیم که «وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ».[13] مرا به مقام محمود شما برساند، یعنی من بی حجاب باشم، نه این که من به مقام شما برسم. هیچ کس درک نمی کند که بخواهد طمع کند. بعضی ها با ده واسطه کمتر بیشتر بهره می گیرند.

سرچشمه نور

سرچشمه نور یکی است. همه هدایت ها به آن نور برمی گردد. همه انبیا آمدند تا بساط هدایت را در عالم پهن و بشر را هدایت کنند.

خداوند می فرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ».[14] این جریان هدایت، اخلاق و آداب و احکامی دارد. هزار نکته دیگر در آن هست. همه این ها جریان آن هدایت است.

حجب نور

بعضی فرمودند: حجب نور، همان واسطه هایی است که بین ما و نبی اکرم اند. این ها حجب نورند. اگر برداشته شود، انسان می تواند از سرچشمه نور، یعنی معصومین استفاده کند. ائمه بدون حجاب از نور الهی استمداد می کنند. آن ها واسطه در جریان هدایت اند. اگر آن چراغ دانی که همه هدایت های هستی در آن برافروخته شده، نبود، عالم تاریک بود. شعله های نوری که خدا در آن وجود قرار داده، جنود رحمت و هدایتی است که خدا به آن پیامبر عطا کرده است. این ها جریان هدایت را در عالم رهبری می کنند.

مشکات صدر رسول الله

در روایتی هست که فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فَاطِمَةُ ع فِيها مِصْباحٌ الْحَسَنُ وَ الْمِصْباحُ الْحُسَيْنُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ كَأَنَّ فَاطِمَةَ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بَيْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْيَا».[15]

مشکات انوار الهی، مشکات صدر رسول الله و قلب پیغمبر و کانون وجودی پیغمبر است. اگر انوار هدایت در قلب پیغمبر نازل شده، در این مشکات نازل شده است.

امیرالمؤمنین، جان و نفس پیغمبر

حضرت فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي، وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ».[16] روحی که بین دو جانب وجود حضرت است، یک جانب وجودی حضرت خداست. لذا جنب الله است. یک جانب وجودی حضرت ماسوی الله است. روحی که بین این دو جنبه وجودی است، به همه حقایق و انوار جاری و نازل می شود و بعد به عالم مادون می رسد. ائمه از این نور استمداد می کنند. امیرالمؤمنین جان و نفس پیغمبر است، ولی این وجود مقدس، همه روحی است که بین دو جنب حضرت است.

کسانی که به هدایت می رسند

هر کسی به هدایت می رسد، شعله ای از این چراغ هدایت در وجود او برافروخته و هر کسی با واسطه یا بی واسطه به سوی درجات بهشت هدایت می شود. مسیر او به وسیله این جنب هدایت است و همه انوار هدایت الهی در این وجود مقدس تجلی کرده و این وجود مقدس چیزی جز جان پیغمبر نیست.

وجود نورانی مؤمن برای دیگران

خداوند می فرماید: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ».[17] این چراغ در خانه هایی است که بیوت اول، نبی اکرم، بعد معصومین، بعد مؤمنین هستند.

وجود مؤمن، بیت النوری است که شعله نور هدایت از آن جا ساطع می شود. دیگران هم از این نور برخوردار و بهره مند می شوند. لذا مؤمن وجودش برای دیگران نور است.

ذکر مصیبت حضرت فاطمه سلام الله علیها

«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».[18]

  • چهار تن دارند تابوتی به دوش دیده گریان، سینه سوزان، لب خموش
  • در دل تابوت، جان حیدر استهستی و تاب و توان حیدر است

اسما نقل می کند علی دست از غسل دادن برداشت و سر را به دیوار گذاشت و بلند بلند گریه کرد.

  • او پی تابوت زهرا می دویدنه، بگو تابوت او را می کشید
  • کم کم از دستش زمام صبر رفتبا دو زانو تا کنار قبر رفت

کنار قبر آمد. می خواهد بدن فاطمه را در قبر بگذارد. کسی نیست به امیرالمؤمنین کمک کند. رسول خدا به فریاد امیرالمؤمنین رسید. دست های رسول خدا در قبر آشکار شد . فرمود: «علی جان الی الیّ بدن». فاطمه را تحویل رسول خدا داد و خیالش آرام گرفت و روی بدن فاطمه را پوشاند. وقتی دستش را از خاک قبر فاطمه تکان داد، غصه به امیرالمؤمنین هجوم آورد. علی چه کردی؟ فاطمه را با دست خودت در خاک قرار دادی؟ دو رکعت نماز خواند و خطاب به رسول خدا گفت: «لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ».[19] یا رسول الله، غصه مصیبت های فاطمه مرا رها نمی کند. برای همیشه این حزن و غصه با من می ماند. دیگر بعد از فاطمه خواب به چشم من راه ندارد. یا رسول الله به من فرمودی، باید صبر کنی.

جبرییل آمد در محضر شما و از من پیمان گرفته شد. یا رسول الله من صبر کردم، ولی «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي».[20]

یا رسول الله می خواهی ببینی چه بر من گذشته؟ نگاهی به بدن فاطمه ات بینداز. جز سایه ای، از فاطمه چیزی نمانده. ببین یک عضو سالم برای فاطمه ات باقی نگذاشتند. بازویش ورم کرده. هنوز خون تازه از زخم های بدن فاطمه جاری است. «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا».[21]

  • علی جان ز کارم گره وا شدهشب آخر عمر زهرا شده
  • خداحافظ ای مجتبی نور عینخداحافظ ای عشق مادر، حسین
  • خداحافظ ای مهربان زینبمز بی تابی ات من به تاب و تبم
  • خداحافظ ای لاله زار علیخداحافظ ای ذوالفقار علی
  • خداحافظ ای آسمان ماه نوخداحافظ ای سفره نان جو
  • خداحافظ ای داغ ها دردها خداحافظ ای شهر نامردها
  • خداحافظ ای درب افروختهخداحافظ ای جامه سوخته
  • خداحافظ ای بند دهلیز درخداحافظ ای میخ خون ریز در
  • خداحافظ ای ماجرای فدک خداحافظ ای کوچه سیلی کتک
  • خداحافظ ای شاهد خاکی امخداحافظ ای چادر خاکی ام

اسما آب می آورد. مولا بدن فاطمه را غسل می دهد. اسما می گوید من بلند بلند گریه می کردم. امیرالمؤمنین فرمود: اسما گریه نکن. از صدای گریه تو بچه ها به گریه می افتند. من آرام آرام گریه می کردم، اما یک وقت دیدم علی دست از غسل کشیده و سر به دیوار گذاشته و های های دارد گریه مي کند. آقا اگر برای جوانی فاطمه گریه می کنی، حق داری. علی گفت: نه اسما، گریه ام برای این است که زهرا درد دل هایش را به من نمی گفت.

یک وقت دید بچه ها دارند بال و پر می زنند. بابا اجازه بده یک بار دیگر مادرمان فاطمه را ببینیم. بند کفن را باز کرد. امیرالمؤمنین می فرماید: خدا را گواه می گیرم یک وقت دیدم فاطمه دست از کفن بیرون آورد. یک دست به گردن حسن انداخت و یک دست به گردن حسین انداخت. بچه ها را به سینه گرفت. دیدم منادی ندا مي دهد که یا علی بچه ها را از سینه مادر جدا کن. دیگر ملائکه طاقت ندارند.

این جا ملائکه نتوانستند طاقت بیاورند. در کربلا این منادی کجا بوده است؟ لحظه ای سکینه خودش را روی بدن بابا انداخت. یک وقت دیدند ابی عبدالله با آن سر بریده، دو دستش را بلند کرد و سکینه را در آغوش گرفت. لشکر دشمن آمد و گفت: بزنید.


[1] . محمد : 17.

[2] . التغابن : 11.

[3] . النور :35، 36،37.

[4] . توحيد للصدوق، شیخ صدوق، ص 155.

[5] .همان

[6] . النور: 35.

[7] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 4 ، ص 17، باب 3.

[8] . بحار، مجلسی، ج 64، ص 23.

[9] . التغابن : 11.

[10] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 194، باب أن الأئمة ع نور الله عزوجل...؛ ص 194.

[11] . بحارالأنوار، شیخ کلینی، ج 4، ص 15.

[12] . التغابن : 8.

[13] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 457، أول زيارت عاشوراء معروفه است...، ص 457.

[14] . البقرة : 2.

[15] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 4، ص 18، باب 3.

[16] . اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد، شیخ صدوق و شیخ مفید، ج 1، ص 105، [38]، باب الاعتقاد في الظالمين ... ، ص 102.

[17] . النور : 36.

[18] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 108، دوم دعاى توسل ...، ص 108.

[19] . أمالي المفيد، شیخ مفید، ص 282، المجلس الثالث و الثلاثون ...، ص 282.

[20] . شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 10، ص 265، ح 195، و من كلام له ع ...، ص 265.

[21] . أمالي المفيد، شیخ مفید، ص 282، المجلس الثالث و الثلاثون ...، ص .282