سخنران استاد فرحزاد

«قال رسول الله: الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»[1].

  • هرکسی کو دور ماندازاصل خویش باز جـوید روزگار وصـل خویش
  • هـر که او از هـم نـوایی شـد جـدا بینـوا شـد گـر چه دارد صـد نـوا
  • هـم زبانی خوـیش و پیوندی است یار با نامحرمان چون بندی است
  • ای بـسـا هـندو و تـرک هـم زبان ای بسا دو تـرک چون بیگانگان
  • پس زبان محرمی خود دیگراست هم دلـی از هم زبانی خوش تراست

برکات ذکر لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و صلوات

در روایت است که ثواب یک «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[2]. در ترازوی اعمال انسان به اندازه سنگینی همه عالم است. انسان همین کار به ظاهر کوچک را که می تواند اوقات بیکاری انجام دهد. یا صلواتی بفرستد. «اولی الناس بی یوم القیامه من اکثر الصلاة بی یوم القیامة». نزدیک ترین افراد به من روز قیامت کسانی هستند که در دنیا زیاد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند.

اهمیت ساعات عمر انسان

در روز قیامت وقتی نامه اعمال ما در تمام عمرمان باز می شود اگر ساعتی بوده که در آن بندگی خدا شده است انسان بسیار خوشحال می شود و اگر لحظه ای بوده که در آن گناه انجام گرفته است بنده ناراحت می شود و اگر ساعتی بوده که نه کار خوب انجام داده است و نه کار بد و آن ساعتش را هدر داده است؛ آن لحظه بسیار پیشیمان می شود که چرا این ساعت را هدر داده است. در حالی که انسان در آن حالت می توانسته حداقل یک ذکری بگوید و ثواب کوچکی انجام دهد.

  • هر نفس ز انفاس عمرت گوهری استآن نفس سوی خدایت رهبری است

شخصی می گفت که من معنی در خسران بودن انسان را در آیه «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ»[3]. نمی فهمیدم. اما روزی در کوچه ای، یخ فروشی داد می زد که مردم یخ های من را بخرید که سرمایه من در حال آب شدن است. آنجا معنی خسران را فهمیدم که عمر ما هم مثل یخ است و در حال تمام شدن است. یا مثل شمع در حال سوختن است که به زودی می سوزد و تمام می شود.

رضای پرودگار در حضور انسان در مساجد

نفس های ما جزو عمر ماست. این نفس ها باید در راه بندگی خدا فانی شود «و انذرهم یوم الحسرة». عالم آخرت عالم حسرت است که انسان انگشت به دهانش می گیرد ولی هیچ راه برگشتی نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: من یک ساعت دنیا را با کل آخرت عوض نمی کنم چون در دنیا کاری می شود کرد که در آخرت نمی شود انجام داد. فرمود نشستن در مسجد برای من از نشستن در بهشت بالاتر است فرمود: چون در بهشت رضایت نفس من است و در مسجد رضایت پرودگار من است. پس معلوم می شود در دنیا هم جاهایی هستند که از بهشت هم ارزشش بالاتر است مانند حرم معصومین علیهم السلام و خانه خدا و مساجد. حتی مستحب است که در خانه هایمان گوشه ای را به عبادت اختصاص بدهیم و سجاده ای بندازیم و همیشه در آن گوشه عبادت هایمان را انجام بدهیم. حتی مستحب است کسی که در حال احتضار است او را به محل عبادت و نمازش در خانه ببرند مستحب است انسان در جاهای مختلف مسجد بایستد ولی در خانه مستحب است که در یک مکان اختصاصی فقط عبادت بکند. یعنی آنجا نورانی است و ملائکه رفت و آمد می کنند و آثار فراوانی دارد.

جان و نفس مهم ترین جواهر انسان

نقل شده است زمانی در بغداد، خلیفه ای خوش گذران دستور می دهد تخت و صندوق جواهرات گران قیمتش را کنار رود دجله ببرند. در کنار دجله در صندوقش را باز کرد و جوهرات را درون آب می انداخت. به او گفتند چرا این کار را می کنی؟ گفت: از صدای افتادن جواهرات در آب کیف می کنم. همه می گوییم این آدم نفهم است که جواهراتش را درون آب می اندازد. ولی اگر دقت کنیم می بینیم جواهر مهم تری که جان و نفس انسان است هم وجود دارد که لحظلات جواهریش مدام سپری می شوند. ببینیم ما این گوهر را خرج چه چیزی می کنیم.

  • گفت هنگام سپیده دم خروس سحری دانـی که چـرا هـمی کـنـد نـوحه گری
  • یعـنـی که دمـیـدن در آئـینـه صـبح کز عمر دمی گذشت و تو بی خبری

ماه رمضانی که گذشته است را نمی شود دوباره برگرداند. چیزی که بدل ندارد عمر و جوانی است مواظب باشیم عمرمان را هدر ندهیم.

  • وقت را قدردان هر قدر که بتوانیحاصل حیات ای جان یک دم است تا دانی
  • اسراف در فرصت عمر

  • صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فرداگفتن از شرط طریق

از عمده مشکلات ما این است که تمرکز نداریم و مدام به گذشته و آینده و موهومات فکر می کنیم در حالی که باید الان خودمان را دریابیم. قبلا هر چه بوده گذشته است و بعدا چه می شود هم کسی خبر ندارد. شعری به حضرت امیر علیه السلام منسوب است که حضرت می فرماید: گذشته که گذشت و آینده که هنوز نیامده است پس فرصتی که بین این گذشته و آینده است را مغتنم بشمار. حسرت خوردن گذشته ها فایده ای ندارد و فکر به آینده ای که نیامده است هم فایده ای ندارد. همیشه «ابن الوقت»[4]. باشید. یعنی الآن را دریاب. چو فردا شود فکر فردا کنیم.

امیرالمومنین علیه السلام می فرماید «فإن بقية العمر لاقيمة لها»[5]. یعنی بقیه عمرت را دریاب چون برای بقیه عمرت قیمتی نمی توانی بگذاری. چون در این بقیه عمرت هم باید اشتباهات گذشته ات را جبران کنی.

متاسفانه ما علاوه بر عمرمان چیزهای دیگرمان را هم هدر می دهیم. در مذهب ما دور ریختن یک دانه خرما اگر استفاده ای دارد اسراف است ولی با اینکه می دانیم خدا اسراف را دوست ندارد «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ»[6]. خبرنگاری می گفت در کشور هندوستان با یک میلیارد جمعیت حتی یک قرص نان دور ریخته نمی شود. هدردادن عمر و جوانی هم اسراف است و ما توجه نمی کنیم. اگر دورریختن یک لیوان آب اسراف و گناه کبیره است هدردادن عمر هم گناه کبیره است. فرموده اند اگر کسی بقیه عمرش را کار خوب انجام بدهد خدا همه گذشته هایش را می بخشد ولی اگر بقیه عمرش را هم مشغول گناه باشد از گذشته هایش و آینده اش هم مواخذه می شود.

ذکر مصیبت حضرت رقیه (سلام الله علیها)

امشب به در خانه حضرت رقیه علیها سلام نازدانۀ امام حسین علیه السلام برویم. یکی از رفقای اهل منبر می گفت در سفری که به سوریه داشتم به زینبیه رفتم و عالم پیری را دیدم به ایشان گفتم آقا آیا اینجا چیز فوق العاده ای دیده اید فرمود خانمی مسیحی که در لبنان زندگی می کرد دختر مریض و فلجی داشت که هر چه معالجه کرده بود درمان نشده بود و دکتر ها عاجز شده بودند. گفت روزی که بچه خوابیده بود؛ برای تهیه نان و غذا، افراد سیاه پوشی را مشاهده می کند که حسین حسین می گویند. می پرسد چه خبر است و می گویند اینها دوستان و شیعیان امام حسین علیه السلام هستند و برای مظلومیت ایشان اشک می ریزند. جذبه این دسته او را می گیرد و از بچه که در خانه تنها بود غافل می شود و این دسته را همراهی می کند. این دسته هم به حرم حضرت رقیه رفتند و اتفاقا آن روز عاشورا بود. این خانم هم در حرم حضرت رقیه علیها سلام منقلب می شود می شود و خیلی گریه می کند و از این بانو استغاثه می کند که دخترم فلج است. ناگهان متوجه می شود که ظهر شده است و بچه اش در خانه تنهاست. خودش را با سرعت به منزل اجاره ای اش می رساند. تا در را باز می کند می بیند دخترش بلند شده و در اتاق قدم می زند. دخترش را بغل می کند و می پرسد دخترم چه اتفاقی افتاده است. دختر می گوید این خانمی که الان از اتاقم بیرون رفت را ندیدی. مادرش می گوید من خانمی را ندیدم. دختر گفت وقتی از خواب بیدار شدم و دیدم که نیستی خیلی گریه کردم. ناگهان دیدم یک دختر سه چهارساله آمد و گفت که نگران نباش مادرت به من متوسل شده. گفتم شما کی هستی؟ گفت من رقیه بنت الحسین هستم. امروز مادرت برای من خیلی گریه کرده است. دختر گفت چند ساعت است که با من بازی کرد و من بلندشدم و با او بازی کردم و پاهای من خوب شد.

این بانو، مسیحی را از در خانه اش رد نمی کند. جان همه عالم به قربانت خانم. کدام دختری طاقت دارد که سر بریده پدرش را ببیند.

  • عمه بیا گم شده پیدا شده کنج خرابه شـب یلدا شده
  • بس که دویدم عقب قافله پای من از ره شده پرآبله

روضه خوان کوچک امام حسین علیه السلام ناله می کند و روضه می خواند. باباجان چه کسی من را در کودکی یتیم کرد؟ چه کسی محاسنت را از خونت خضاب کرد. این دختر گریه می کند و اهل بیت علیهم السلام ناله می زنند. اما ناگهان رقیه از فراق پدر جان به جان آفرین تسلیم کرد.


[1]. أمالي الصدوق / 95 / المجلس العشرون ... / ص: 95.

[2]. الكافي / شیخ کلینی / 1 / 88 / باب الكون و المكان... / ص: 88.

[3]. عصر: 2.

[4]. ديوان الإمام علي علیه السلام / امام علی علیه السلام / 149 / ارشاد به ابن الوقت بودن...

[5]. منيةالمريد / شهیدثانی / 265 / السادس أن يقسم أوقات ليله و نهاره... / ص: 265.

[6]. االأعراف: 31.