سخنران استاد فرحزاد

اسامی معصومین: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، امام علی علیه السلام ، امام رضا علیه السلام .

«قال مولانا علی ابن موسی الرضا علیهم السلام یابن شهید ان صدرك ان تكون معنا فی الدرجات العلی من الجنان فاحزن بحزننا و افرح بفرحنا و علیك بولایتنا و لو ان رجلاً احب حجرا عشره الله مع».

  • نوروجودت طلوع روی حسین استظلمت امكان ثواب موی حسین است
  • شـاهـد گیتی به خـویش جـلوه نداردجلـوه عالـم فروغ روی حسین است
  • مشی عدم را اصول ذات دگرنیستجنبش سالم به جستجوی حسین است
  • عاشق او را چه اعتناست به جنتجنـت عشـاق خاك كوی حسین است
  • عالـم و آدم كه مسـت جام وجودندمستی این هردوازسبوی حسین است
  • جـان ندهم جز به آرزوی جمالشجان مرا دل به آرزوی حسین است

برکات ذکر صلوات

كسی كه زیاد ذكر صلوات بگوید با صاحب صلوات (پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ) مشحور می شود. و این افتخار بزرگی است كه آدم در قیامت و بهشت با صاحب صلوات باشد. صلوات دعا به پیامبر و آل پیامبر است. مرحوم شیخ محمد تقی به پیرمردی گفت التماس دعا. آن پیرمرد گفت آیا عالم به آدم عوام التماس دعا می گوید. گفتند: بله. پیامبر ما به امتش گفته التماس دعا. یعنی مرا دعا كنید. این صلوات هایی كه می فرستیم التماس دعای پیامبر است، دعا به پیامبر و آل او است.

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «اولی الناس فی یوم القیامه من اكثر صلاه علیه فی الدنیا»[1]. سزاوارترین و نزدیكترین افراد به من روز قیامت كسانی هستند كه در دنیا زیاد صلوات بر محمد و آل محمد می فرستند.

محشور شدن با محبوبات قلبی

روز اول محرم رجاء ابن شدید خدمت آقا علی ابن موسی الرضا علیه الصلاه و السلام وارد شدند حضرت توضیح دادند كه محرم چه ماه مهمی هست و بعد هم جریان واقعه كربلا و عاشورا را بیان كردند. بیانات مهمی در فضیلت گریه بر امام حسین، زیارت امام حسین و آرزوی هم دردی با شهدای كربلا و همراهی با آن ها فرمودند. در بخش آخر این حدیث آمده که حضرت به ابن شبیب فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَاو علیك بولایتنا»[2]. ای پسر شدید دوست داری در اعلاء درجه بهشت با ما امامان محشور شوی؟ اگر می خواهی در اعلا درجه بهشت با ما محشور شوی در غم ما غمگین باش و در شادی ما شاد باش و بر تو باد به ولایت ما. اگر كسی یك سنگی را هم دوست داشته باشد با آن سنگ محشور می شود. ما به این دنیا آمده ایم و حق انتخاب داریم، تا وقتی كه از دنیا نرفتیم می توانیم انتخاب بكنیم. دلبرهای خوبی برای خودمان انتخاب بكنیم. دل به خدا و اولیای خدا بدهیم. بعد از رفتن از این دنیا با همان كسانی كه به آن ها علاقه داریم محشور خواهیم شد.

* دنیا پرستی مردم و عدم باورشان نسبت به مرگ و آخرت

مردم دنیا و پول را خیلی باور كرده اند. اگر فردا شب اعلام كنند كه هر كس در روضه مسجد امام زین العابدین شركت كند 2000 تومان به او پول می دهیم. از امشب ترافیك می شود. از شهرهای دیگرهم می آیند. 5 نفر اعضای یك خانواده باشند 5 تا 2000 تومان می شود 10هزار تومان. شما بگویید یك شام حسابی می دهند ببینید چه خبر می شود. مردم دنیا و پول را، پست و مقام را باور كرده اند بیایید آخرت و بهشت را باور كنیم، قیامت را باور كنیم.

بعضی ها می گویند ما اگر بهشت و جهنم را می دیدیم باور می كردیم، یا اگر امام زمان را، پیامبر را می دیدیم باور می كردیم. خوب خیلی ها دیدند باور نكردند بنده می گویم مشكل ما با دیدن حل نمی شود. مرده ها و چاله قبر را كه همه امان دیده ایم آیا باور كرده اید؟ می خواهم بگویم با دیدن مشكل ما حل نمی شود آدم باید یقین كند. ممكن است كسی بهشت و جهنم را هم ببیند اما باور نكند بگوید خیال است، سحر و جادوست. مردم دنیا به وعده های دنیا، به پول و مقام ایمان آورده اند. بیایید ما هم به آخرت و بهشت ایمان بیاوریم.

می گویند یك قبركنی 30 سال در یك قبرستان قبر می كند گفتند كه چیز عجیبی در قبرستان ندیدی؟ گفت: عجیب ترین چیزی كه دیده ام خود من هستم. گفتند: چطور؟ گفت: 30 سال است در این قبرستان مرده دفن می كنم. فامیل، همسایه، قوم و خویش، آشنا، دوست، مكرر از دنیا رفته اند و و من به دست خودم بدن هایشان را در قبر گذاشته ام. صورتشان را از كفن درآورده ام در خاك گذاشته ام، لحد چیده ام، خاك ریخته ام. خودم به دست خودم 30 سال مرده در قبر گذاشته ام. تلقین خوانده ام، بدن میت را تكان داده ام ولی عجیب ترین چیزی كه من دیده ام این است كه هنوز باور نكرده ام كه خودمم هم می میرم و یك نفر خودم را هم در قبر می گذارد. علامتش هم این است كه حرص و جوش دنیا را می زنم و دنبال مال دنیا هستم. برای دنیا خودم را تكه تكه می كنم. چون اگر كسی باور می کردم محبت دنیا از دلم بیرون می رفت.

هر کس از پل صراط بگذرد خوشحال خواهد بود.

«فَمَنْ زُحْزِح عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّه فَقَدْ فاز» (آل عمران /185). هركس از پل صراط و آتش جهنم بگذرد خوشحال می شود. (از پول حرام و مقام بی جا و گناه و هوا و هوس و نگاه های بی جا بگذرید یعنی از پل صراط رد شدید.) موقع نماز نگوییم این فیلم را ببینیم بعد بخوانم.

  • بیا تا برآریم دستی ز دلكه نتوان برآورد فردا ز گل

دستمان باز است می توانیم با این دست سینه بزنیم، عزاداری كنیم، به سر یتیم بكشیم، به بچه و خانواده ا مان محبت كنیم، نوازش بكنیم، انفاق بكنیم. شب عیدی به فامیل هایی كه گرفتارند كمك بكنیم، با این دست خیلی كارها می توانیم بكنیم. دست به آسمان بلند كنیم. قنوت بگیریم و بگوییم ای خدا من را ببخش، العفو بگوییم، استغفرالله بگوییم. با این دست الآن می توانی خیلی كار بكنی. ولی این دست را بعد از مردن لای كفن می بندند دیگر هیچ كاری نمی توانی بكنی.

دیده اید ورزشكاران وقتی به فینال می روند یك وقتی به آن ها می دهند و می گویند هر هنری داری الآن روی این تشك باید پیاده بكنی. در دقیقه آخر فوتبال یا باید این تیم ببرد یا آن تیم ببرد. وقت سرنوشت ساز است ولی تمام می شود وقت كه تمام شد همه چیز جمع می شود. ما هم به فینال دنیا آمده ایم قبل از ما هم میلیاردها نفر آمدند و رفتند بعد از ما هم میلیاردها نفر در می آیند. نه اولش پیداست و نه آخرش، فعلاً ما روی تشک دنیا آمده ایم ببینیم چه كار می كنیم. چه چیزی انتخاب می كنیم. دنبال چه كسی می رویم. اگر كسی دنیا گولش نزند شیطان گولش نزند، از پل صراط رد می شود. خوشا به حال كسانی كه از پل صراط رد می شوند. هركه از پل بگذرد خندان خواهد بود.

عربی به سلمان گفت: سلمان ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ (چون سلمان ایرانی بود، بعضی از عربها تعصبات جاهلیت داشتند.) می خواست اهانت بكند. سلمان هم می خواست از این سؤال یك بهره برداری علمی و حكمت و بحث و موعظه داشته باشد. فكری كرد و گفت: اگر این ریش من از آتش جهنم از پل صراط رد شود و به بهشت برود این بهتر است و الا ریشی كه از پل صراط رد نشود برود در آتش جهنم بسوزد همان دم سگ بهتر است. (چون سگ گناه و معصیت نمی كند اگر انسانی از آتش جهنم رد نشود از حیوان هم بدتر است.)

ارتباط با خدا و اهل بیت علیهم السلام باعث عبور از پل صراط

فكر نکنید به همین راحتی بهشت می روید؟ بهشت آن طرف جهنم است. اول جهنم هست خندق و گودال عمیقی است، رویش پل كشیده اند. از این پل باید رد شوی تا به بهشت بروی ولی پلش مثل اتوبان وسیع نیست پل صراط از مو باریك تر، از شمشی برنده تر و از آتش سوزنده تر هست. چه كسی می تواند عبور كند؟

بعضی ها رابطه ا شان را با اهل بیت به اندازه مو باریك كرده اند مسلمان بودنشان به یك مو بند است. تا به آن ها پیشنهاد شغل حرام را می دهند قبول می کنند. اگر ارتباطتان با خدا و اولیای خدا محكم باشد شما را نگه می دارند و از پل رد می شوی. باید پل ارتباطیمان را با خدا محكم كنیم تا پل صراطمان مثل اتوبان پهن بشود. آن هایی كه صله رحم می كنند، ایمان دارند، نماز اول وقت می خوانند، ظلم نمی كنند، خوش اخلاق هستند دور اهل بیت علیهم السلام می چرخند پلشان خیلی وسیع و محكم است. ستون هایش هم خیلی محكم است اصلا نمی لرزد راحت رد می شوند می روند. اما آن هایی كه رابطه اشان را به اندازه مو باریك كرده اند این مو یا پاره می شود یا می سوزاند یا می برد. این مو را باید تبدیل به یك پل بكنیم. پل صراط را باید خودت درست كنی. رفقای خوب، جلسات خوب، زیارت عاشورا، مهر و محبت اهل بیت علیهم السلام محکم کنده پل صراط هستند.

  • رشته ای بر گردنم افكنده دوستمی كشد هرجا كه خاطرخواه اوست

پیوندت را با اهل بیت محكم بكن وقتی به شما می گویند مجلس روضه برویم نگو كار دارم می خواهم فیلم ببینم، مهمانی بروم. یا مغازه ام را نبندم تا بیشتر سود بكنم، چنین و چنان بكنم. شیطان رابطه ام را با امامان به اندازه مو باریك نكند كه زود پاره بشود ارتباط قطع بشود.

بهشتی شدنش حاج عباس رشتی در اثر محبتش به امام حسین علیه السلام

آیت اللهی می گفتند قبل از انقلاب در كربلا ساكن بودم و در صحن امام حسین امام جماعت بودم. صدام خیلی از ایرانی هایی كه آنجا مقیم بودند را بیرون كرد ما هم آمدیم در قم زندگی كردیم. در كربلا پیرمردی به نام حاج عباس رشتی اهل گیلان بود که بچه هایش همه بزرگ شده بودند آمده بود به عشق امام حسین در كربلا ساكن شده بود. امام حسین معشوق و محبوبش شده بود. در كربلا اتاقی اجاره كرده بود كه آخر عمری در جوار امام حسین باشد. به مجالس امام حسین می رفت چای و آب می داد. مشكی داشت می آمد به كسانی كه مجلس روضه آمده بودند آب می داد. در صحن كه ما نماز می خواندیم. زیلوها و فرش های صحن را برای جماعت پهن می كرد جمع می كرد. آدم سرحال بود. یك روز که مصادف با وفات یكی از امام ها بود با دو تا از دوستان از منزل بیرون آمدیم كه به مجلس روضه برویم. همان طور كه داشتیم می رفتیم یكی از روضه خوان های كربلا به ما برخورد كرد و گفت: فلانی، حاج عباس رشتی را می شناسی؟ گفتم: بله، گفت: در این شهر غریب است و هیچ كس را ندارد؟ مریض است و در رختخواب افتاده و حالش خیلی بد است؟ خوب است به عیادتش برویم دوست اهل بیت است و كسی را ندارد. گفتم: حرفی ندارم، برویم. رفتیم دیدیم حاج عباس در رختخواب به حالت اغما و بیهوشی افتاده و یك پتوی كهنه رویش انداخته اند. رفیقش داشت كه از او پرستاری می كرد. سلام كردیم جواب سلام ما را نتوانست بدهد. من دیدم حاج عباس افتاده به حالت احتزار و جان دادن افتاده به رفقاء گفتم كه دور بسترش بنشینیم این در حال جان دادن است نفس هایش به شماره افتاده، الآن است كه جانش تمام شود. این ساعت برای من و شما هم هست. به روضه خوان گفتم الآن وقت خوبی است یك توسلی بكن، یك روضه ای بخوان. شروع كرد یك روضه مختصری خواند. حاج عباسی كه نمی توانست از جا بلند شود، دستش را تكان بدهد و جواب سلام ما را نتوانست بدهد یك وقت دیدم كه با قدرت پتو را كنار زد و بلند شد دو زانو نشست. رویش را به طرف راست كرد و (به زبان رشتی) گفت: السلام علیك یا رسول الله. قربان قدم هایت شوم. من چه لیاقتی داشتم كه به دیدن من آمدی؟ السلام علیك یا امیرالمؤمنین قربان قدم هایت شوم به دیدن دوستت آمده ای. السلام علیك یا فاطمه زهرا، السلام علیك یا اما مجتبی، السلام علیك اربابم سید الشهدا قربان قدم هایت شوم. من چه لیاقتی داشتم كه به دیدن من آمدید؟ السلام علیك ای زین العابدین، ای امام باقر، ای امام صادق... همین طور تا امام دوازدهم.. امام زمان به دیدن نوكرت آمده ای؟ از شما تشكر می كنم كه این لحظه به دیدن من آمده اید. از امام زمان تشكر كرد و از عقب داخل رختخواب افتاد و از دنیا رفت. موقع جان دادنش 14 معصوم به دیدن او آمدند. ما خیلی منقلب شدیم. به رفیقش گفتم یك وقت جنازه اش را برنداری. گفت: برای چه؟ گفتم: این آقا نوكر سیدالشهدا بوده، باید مثل یك آیت الله جنازه اش را برداریم. به روضه خوان های كربلا تلفن زدم که روی منبر بگویند که تشییع جنازه داریم، به متولی حرم هم گفتم که بهترین جا را در حرم برای ایشان آماده كند، به علماء گفتم درس ها را تعطیل كنند، به هیئت ها گفتم پرچم و علامت و علم هایتان را بردارید فردا می خواهیم نوكر امام حسین را تشیع جنازه كنیم. مثل ایام عاشورا هیئت ها و دسته های كربلا راه افتاد تا نوكر خالص امام حسین را تشیع جنازه كنند. مردم به سر و سینه می زدند، گریه می كردند، حسین حسین می گفتند. خوش به سعادت كسی كه با امام رابطه دارد.

وقتی او را دفن كردیم، مجلس ختم و فاتحه گرفتیم در حوزه، طلبه ها هم مجلس فاتحه گرفتند. در كربلا آیت اللهی به نام آیت الله سیروی بودند. پیرمرد 90 ساله ای بود آمد كنار من روی تخت نشست و گفت: فلانی می شود در مجلس ختم حاج عباس من روی منبر بروم؟ مردم هم تعجب كردند که یك آیت الله بیاید در مجلس ختم یك آدم معمولی روی منبر برود. آقا آمد روی منبر نشست و گفت: لا حول و لا قوت الا بالله، مردم من منبری و روضه خوان نیستم فقط می خواهم یک پیغام از حاج عباس به شما بگویم. وقتی فلانی به من تلفن كرد و گفت من موقع جان دادن حاج عباس رشتی آن جا بودم 14 معصوم به دیدن او آمدند. بعد از اینكه تلفن را قطع كردم نشستم به حال خودم گریه كردم. كه من امام جماعت حرم امام حسینم، آیت اللهم آیا امامان به دیدن من هم می آیند؟ من هم كاری كرده ام؟ من هم رابطه ام با اهل بیت قوی بوده. به حالت بیچارگی خودم خیلی گریه كردم گریه كردم گریه كردم تا خسته شدم و خوابم برد. خواب دیدم در باغی از باغ های بهشت هستم گفتم این باغ مال كیست؟ گفتند: مال حاج عباس رشتی. حاج عباس رشتی جوان شده بود گفتم حاج عباس چه خبر؟ گفت: فلانی وقتی كه مرا در قبر گذاشتید من تك و تنها ماندم، یک دفعه قبر من وسیع و نورانی شد و آقا سید الشهداء به دیدن من آمد. آقا مرا به این باغ آورد و فرمود: روز قیامت می آیم و تو را به بهشت می برم. برو به مردم بگو هرچه هست در خانه سیدالشهداست. هرچه هست در خانه اباعبدالله الحسین علیه السلام است. جای دیگر نروید مردم هرچه هست كشتی نجات امام حسین است.

ذکر مصیبت

اباعبدالله الحسین علیه السلام

دل ها را روانه كربلا كنیم و از امام حسین بخواهیم انشاءالله یك اربعین هم ما را بطلبد كربلا برویم. غوغاست كربلا، كسانی كه رفته اند می گویند شاید 10 برابر عاشورا جمعیت می آیند. اصلاً جای سوزن انداختن نیست. چون اهل بیت كربلا آمده اند مرسوم شده كه دوستان و شیعیان هم بروند. شخصی می گوید جابربن عبدالله اولین زائری بود كه كربلا آمد و در آب فرات غسل كرد. دیدم قدم هایش را آهسته آهسته برمی دارد گفتم چرا قدم هایت را آهسته برمی داری؟ گفت: پیامبر خدا فرمودند: هر قدمی كه برای زیارت امام حسین برمی دارید ثواب یك حج عمره دارد. می خواهم ثوابم بیشتر شود. چون جابر پیر و نابینا بود دست او را گرفتم و كنار قبر اباعبدالله آوردم و دستش را روی خاك اباعبدالله گذاشتم، جابر آن قدر گریه و ناله كرد که از هوش رفت. آب آوردیم به صورتش ریختیم و جابر را به هوش آوردیم. سه بار فرمود: یا حسین یا حسین یا حسین! منتظر جواب ماند ولی جوابی نشنید. گفت: آقا جان من پیر غلام شما جابرم، از راه دور آمده ام، از مدینه آمده ام، چرا جواب دوستت را نمی دهی؟ امام حسین ارباب خوبی است. چرا جواب مرا نمی دهد؟ خود جابر جواب خودش را داد صدا زد جابر چه انتظاری داری؟ از آن آقایی كه سر در بدن ندارد. رگ های گردنش روی شانه هایش افتاده و بین سر و بدنش فرسنگ ها فاصله افتاده. مشغول نجوا با اباعبدالله بود که صدای زنگ غافله ای به گوش رسید. غلامش را فرستاد گفت برو ببین چه خبر است. غلام رفت و برگشت گفت: جابر غافله اهل بیت به كربلا آمدند. (اولین اهل بیتی كه کربلا آمدند امام سجاد و بی بی زینب و بچه ها بودند که تمام داغ های عاشورا برایشان تازه شده بود. اربعین عاشورای دوم است. شما می دانید هفتم یا چهلم اگر سر خاك عزیزی می روند تمام خاطرات گذشته زنده می شوند. مصیبت ها تجدید می شود.) امام سجاد وقتی جابر را ملاقات كرد فرمود: جابر روز عاشورا نبودی همین جا بود که بچه شش ماهه ما را با تیر زدند. همین جا بود که برادرم را به شهادت رساندند. همین جا بود که پدرم را با لب تشنه شهید كردند. همین جا بود که خیمه های ما را آتش زدند. اما آنی كه از همه بیشتر بی طاقت است بی بی زینب كبراست. چهل روز است که از فراغ برادر می سوزد. چهل روز است گشته ورد زینب حسینم وای حسینم وای حسینا...

می گویند بی بی زینب خودش را روی خاك قبر برادر انداخت آن قدر ناله و گریه كرد، فریاد زد تا از هوش رفت. خانم های بادیه نشین آمدند تسلا دادند و بی بی زینب را هم دردی كردند، محبت كردند و او را به هوش آوردند. در روز یازدهم اهل بیت وقتی خواستند از كنار قتل گاه عبور كنند (بی بی زینب و بچه ها) از بدن برادر و پدر جدا نمی شدند نانجیبان عوض این كه آن ها را تسلا بدهند آمدند با تازیانه... «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»...


[1] .

[2] - وسائل السیعه/شیخ/حر عاملی/14/503/16- باب استحباب البکاء لقتل الحسین و ما اصاب اهل البیت ع و خصوصا یوم عاشوراو اتخاذه یوم مصیبه وتحریم التبرک به ...ص:500