سخنران استاد آقامجتبی تهرانی

مروري بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین (علیه السلام) بود که عرض كردم هدفمند بود و مجموعه ای بود از درس هایی برای ابناء بشر در بعد معرفتی، فضیلتی، انسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی. و آن طور که خود حضرت در وصیتنامه اش مرقوم فرموده بود هدف اصلاح امّت بود لذا عرض کردم مصلحی غیور بود و منشأ این قیام هم غیرت دینی حضرت بود که غیرت دینی عبارت از حفظ دین است، کل دین اسلام در ربط با جامعه. و لذا حضرت قیام کرد در مقابل یزید و جلوی بدعت گذاری هایی را که موجب هدم دین می شد خواست بگیرد. جلسه گذشته در آخر جملاتی از نهج البلاغه از علی (علیه السلام) را نقل کردم که در آنجا حضرت این تعبیررا فرمودند «مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِكَ بِهَا سُنَّةٌ فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ الْزَمُوا الْمَهْيَعَ»[1]. جلسه گذشته عرض کردم حضرت اینجا یک ملازمه ای را بیان می فرماید بین اینکه اگر بدعتی آشکار شود سنتی از بین می رود و بین اینها تلازم است (حالا می خواهم این را توضیح بدهم، من فقط اصل تلازم را جلسه گذشته گفتم).

جامعيت اسلام

من مقدّمتا مطلبی را عرض کنم و آن اینکه ما در اسلام موضوعی نداریم که دارای حکمی نباشد،حكم تمام موضوعات موجود است.

جلسه گذشته یک روایتی از کلینی نقل کردم که روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) صحیفه اي را داد به دخترشان، که او هم به امام زین العابدین و روایت از امام باقر (علیه السلام) که فرمود پیش ماست. تمام احکام در آن صحيفه بود حتی «ارش خدش» ـ روایت را دیگر تکرار نمی کنم ـ موضوعی از موضوعات نیست مگر اینکه در اسلام حکمی دارد (این را خوب دقت کنید). حالا بدعت به این معنا بود که چیزی را که از دین نیست به عنوان دین قالب کند در جامعه یعنی براي یک موضوعی، حکمی جلب کند. حکم دینی نیست از خودش جعل کند و این را بخواهد جا بیندازد. پس این بدعت شد این موجب می شود که آن حکم اسلامی او از بین برود. پس هیچ بدعتی نیست مگر اینکه ملازم است با ترک سنّت. حالا انشاألله فهمیدید حرف علی (علیه السلام) را: «مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِكَ بِهَا سُنَّةٌ فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ الْزَمُوا الْمَهْيَعَ». بدعتی آشکار نگشت در جامعه مگر آنکه به سبب آن سنتی از بین رفت ـ چقدر قشنگ و روشن ـ بعد در ادامه دارد: «فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ الْزَمُوا الْمَهْيَع». که ذیل آن مطالبی دارد. در اینجا دو مطلب هست كه حالا یکی از آندو را امشب مطرح می کنم:

تدريجي بودن هدم دين

جلسه گذشته عرض کردم كه این ها تدریجی الحصولند (بعد هم این را توضیح دادم)و عواملی که مؤثرند؛ می رویم سراغ عوامل که چگونه به تدریج یک جامعة ـ فرض کنید ـ موحد به سمت شرک می رود، مسلمان به سوی کفر می رود و.... همين كه حکم این موضوع را برداشتی یکي دیگر گذاشتی جای آن همانطور یکی از آن می رود (تند و تند بروجلو) نهايت قضیه چيست؟ «عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ»[2]. ـ فاتحه صلوات ـ همان که امام حسین (علیه السلام) گفت که اگر این مردیکه { يزيد}بماند «عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ». امام حسین این را می گفت.

به تدریج در عمود زمان چه کار می کند؟ دانه دانه عوض مي كند. حالا فرض کنید نشسته مشروبات الکلی می خورد جلوی شما، فلان کار را می کند همین طور دانه دانه حلیت را مي آورد حرمت را مي برد. این همينطور می رود جلو.

عوامل موثر درصلاح و فساد جامعه

خوب عوامل مؤثر در بالا را حالا عرض می کنم: ما داریم در روایات (این را مقدّمتا بگویم تا روشن شود) محیط هایی را که نقش سازندگی دارند برای انسان ها در جامعه، ( چون این را قبلاً بحث کرده ام اشاره می کنم رَد می شوم) چهار تا محیط است. 4محيطي كه من و شما را می پروراند معمولاً، غالباً این است: یک محیط خانوادگیمان؛ در چه بستری نشوونمو پیدا می کنیم؟ این مؤثر است در ما از نظر بینش ها، نگرش ها، اعمال و .......... . اول محیط خانوادگی است. دو، محیط آموزشی است، مدرسه اي كه می رویم. سه، محیط شغلی، کار. چهار، محيط رفاقتی. این چهار محیط نقش سازندگی دارند برای انسانها. ساختار روحی، فکری و عملی درست می کنند برای انسانها ـ قابل انکار نیست ـ . ما یک فضایی داریم که ( این را قبلا گفتم) حاکم بر هر چهار تا محیط است که یک جو حاکم بر کل جامعه است، فضای حاکم بر کل این چهار محیط که چه بسا خنثی می کند اینها را که اگر این ها در این محیط ها نقش فساد داشته باشند، او نقش صلاح داشته باشد چه کار می کند؟ خنثی می کند آن نقش فساد را و اگر نقش این محیط ها صلاح بود آن فاسد بود چه کار می کند؟ این را از بین می برد. بنابراين هم می تواند مصلح باشد برای کل جامعه و هم می تواند مفسد باشد. (این مطلب ازخودم نیست) یک روایت می خوانم از پیغمبر اکرم دارد: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِي- وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي- قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمْ قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاء»[3]. دو گروه هستند در امت من که اگر این ها صالح باشند امت من هم صالح می شود «وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي» اگر این ها فاسد شدند امت من هم فاسد می شود «قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمْ؟» از حضرت سؤال کردند که این ها چه کسانی هستند «قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاء» این دو گروه هستند.

یک روایت هم از علی (علیه السلام) بخوانم: «قال (علیه السلام): السلطان الجائر و العالم الفاجر اشدّ نکایهً»[4]. حاکم جائر و عالم فاجر؛ اینها کشتارشان خیلی شدید است، ضربه زدن های اينها. (جهت آن هم همين است).

قيام حسين (عليه السلام) عليه حاكم فاسد

ما بحثمان این بود كه حسین (عليه السلام) در وصیتنامه اش به محمدابن حنفیه ـ برادرش ـ كه در مدینه نوشت داد دست او گفت: «من برای اصلاح امتم دارم حرکت می کنم» یعنی این حاکمی که الان آمده است ـ یزید ـ یک مرد فاسدی است، سازنده جوّی است، فضایی است بر کل جامعه اسلامی که این فضا طوری است که فاسد می کند کل جامعه را با بدعتهایی که یکی پس از دیگری {مي آورد} و من می خواهم جلوی افساد این را نسبت به کل جامعه بگیرم، جلوی بدعت را بگیرم.(دقت کنید تمام این هایی که می گویم منسجم و زنجیره ای است) هدف من اصلاح امت ـ جامعه ـ است. من قیامم و حرکتم برای اصلاح امت است، چون این افساد می کند و بدعت گذار است، جو و فضای حاکم بر کل جامعه را فاسد می کند و افراد فاسد می شوند و به تعبیر جلسة گذشته؛ احکام اسلامی به وسیله بدعت های این شخص از بین می رود (هیچ بدعتی نیست مگر اینکه ملازم است با اين که سنتی برود).

حاكم جامعه و سنتها

«اَنَّ اَفضَلَ عِبادِ الله عِندَ الله اِمامٌ عادِلٌ هُدِیَ وَ هَدَی، فَاَقامَ سُنتَّهً مَعلومَه وَ اَماتَ بِدعَهً مَجهولَه، وَ اِنَّ السُنَنَ کَثیرَهٌ لَها اعلام، وَ إِنَّ البِدعَه لَظاهِرَهٌ لها أعلام»[5].

من می روم سراغ نهج البلاغه، خطبه صدو شصت چهار (از نهج البلاغه اي که دست من بود) {ترجمة دشتي} «فاعلم» علی (علیه السلام) خطاب به عثمان می گوید: «فَاعلَم» بدان «اَنَّ اَفضَلَ عِبادِ الله عِندَ الله اِمامٌ عادِلٌ هُدِیَ وَ هَدَی». پس بدان برترین بندگان نزد خداوند آن پيشوا، حاکم و عادل درستکاری است که به راه حق هدایت شده باشد و دیگران را راهنما باشد «هُدِیَ وَ هَدی» توضیح می دهد: «فَاَقامَ سُنتَّهً مَعلومَه» یعنی آن حاکم که در رأس امور و کارهای اجتماعی است یک سنتی را که معلوم است «فَاَقامَ سُنتَّهً مَعلومَه» یعنی آن سنت و طریقه ای که دانسته شده، یعنی از پیغمبر اکرم است را به پا دارد ـ خیلی روشن ـ دنبال این باشد كه احکام اسلام را در جامعه پیاده کند یعنی طبق او رفتار کند «وَ اَماتَ بِدعَهً مَجهولَه» یعنی بدعت باطل و نادرست را بمیراند نه اينكه زنده کند «وَ اِنَّ السُنَنَ کَثیرَهٌ لَها اعلام» سنت های روشن زیاد است یا «إنَّ السُنَنَ لنَیِّرَهٌ لَها اَعلام» من این را دو گونه گفتم «وَ إِنَّ السُنَنَ لَنَیِّرَهٌ لها أعلام» سنتها روشن است یعنی این طور نیست احکام اسلام تاریک باشد نخیر خیلی روشن، معلوم هم هست جای آن هم مشخص است نشانه ها هم دارد و «وَ إِنَّ البِدعَه لَظاهِرَهٌ» این هم «لها أعلام» دارد. از این طرف ما می رویم سراغ بدعت ها، بدعت ها هم آشکار هستند برای آن ها هم نشانه ها هست. این طور نیست كه بگویيم حکم اسلام را نمی دانیم نخیر حکم آن ثابت است و مي دانيم. حقه نزن، کَلَک هم نزن هواي نفست نمی گذارد فهمیدی (من یک وقتی گفتم بر می دارید حرام را مشتبه می کنید بعد در مورد مشتبه اصل جاري مي كنيد، این کَلَک ها را ما خودمان وارد هستیم، ما بچه طلبه هستیم، اينها دیگر فن ما هست البته ـ نعوذبا الله ـ بنده این کار را نمی کنم).

حاكم جامعه و بدعتها

«وَ إِنَّ شَرَّ الناس عِندَ الله اِمامٌ جائرٌ ضَلَّ و ضُلَّ بِه، فَأَماتَ سُنَّتاً مَأخوذه وَ أَحیا بِدعهً مَتروکه»[6].

«وَ إِنَّ شَرَّ الناس عِندَ الله اِمامٌ جائرٌ ضَلَّ و ضُلَّ بِه». بدترین مردم نزد خداوند پیشوای ستمکاری است كه گمراه باشد و دیگران هم به وسیله او گمراه شوند چرا؟ چون او، آن جو حاکم بر کل جامعه را می سازد «فَأَماتَ سُنَّتاً مَأخوذه وَ أَحیا بِدعهً مَتروکه». او چه کار می کند؟ آن سنتی را که سنت الهی است، آن را می میراند و آن را که غیر الهی است، می خواهد زنده کند «فَأَماتَ سُنَّتاً مَأخوذه». مأخوذه یعنی چه؟ يعني کل جامعه آمده اند احکام اسلام را قبول کرده اند، مسلمانند، مسلمان یعنی چه؟ یعنی من این مجموعة دین را قبول کردم، پذیرفتم ـ مأخوذه ـ «وَ أَحیا بِدعهً مَتروکه» آن وقت می آید زنده می کند آن بدعتي را که متروکه است.

يزيد؛ سنتها و بدعتها

من از شما سؤال می کنم یزید چه کار می خواست بکند؟ یزید غیر از این کار را می خواست بکند؟ مي خواست احكام اسلامي را كه مردم مسلمان بودند، {بميراند} مي خواست همان شرك آباءاش را كه متروك شده بود{زنده كند} (پيغمبر آمده بود جامعه را تطهير كرده بود از شرك ، موحد كرده بود). اسلام آمده بود، اين احكام زنده شده بود. اسلامي كه زنده شده بود و شركي كه مرده بود مي خواست آن مرده را زنده کند، این زنده را بمیراندش. (ببينيد چقدر قشنگ علی (علیه السلام) اين بحث را مي كند تعبیر به بدعت هم دارد، خطاب به عثمان هم می کند. اینها را در آن قضیه کذا که من نمی خواهم وارد جنبه های تاریخی آن شوم می گوید. می گوید «فَأعلَم» بدان، آمدی سرکار از آن کسانی نباشی که بخواهی یک جو{فاسدي درست كني}چون الآن جو حاکم بر این چهار محیط که اگر نقش آن فساد باشد جامعه را به فساد می کشاند اگر صلاح باشد جامعه را اصلاح می کند در دست تو است.

قيام حضرت عليه باطل

حسین (علیه السلام) آمد این کار را کرد. برای اصلاح امت آمده بود. دقیقاً همین کار را می خواست بکند که تعبیر به حق و باطل می کند كه اگر در این قالب بریزیم مسئله حق و باطل است. يزيد باطل مرده را می خواست زنده کند، حقّ زنده را می خواست بمیراند ولي حسین (علیه السلام) می خواست حق زنده بماند. جلوی این را می خواست بگیرد.

روياي صادقة حضرت

«وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ فَفَعَلَ ذَلِكَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثاً فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ ابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع عَلَى فَرَسٍ فَقَالَ مِمَّ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ إِنِّي خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ لِي فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ يَقُولُ: الْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ الْمَنَايَا تَصِيرُ إِلَيْهِمْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِيَتْ إِلَيْنَا فَقَالَ لَهُ يَا أَبَتِ لَا أَرَاكَ اللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ قَالَ بَلَى وَ الَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ قَالَ فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ ع جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»[7].

این ابن خالد است می گوید: وقتی ما از قصر بنی مُقاتل حرکت کردیم شب بود در راه بود که می آمدیم یک ساعتی، آخر شب بود یک وقت دیدم حسین (علیه السلام) سر مبارک خود را گذاشت جلوی زین خوابید، خوابش برد (ثُمَّ انتَبَهَ و هو یقول) بیدار شد و دیدم که این جملات را می گوید « وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ فَفَعَلَ ذَلِكَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثاً». ابن خالد میگوید دو بار تکرار کرد یا سه بار تکرار کرد این را «فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ ابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع)». می گوید من نگاه کردم دیدم به اینکه پسرش علی اکبر رفت سمت پدر «و قال: مِمّ حَمِدتَ الله وَ استَرجَعتَ». رو کرد به پدرش گفت: چه بود؟ شما الحمد لله گفتید انا لله و انا الیه راجعون گفتید، دلیلش چیست؟ حسین (علیه السلام) رو کرد به پسرش علی اکبر گفت: ای پسرم دیدم یک منادی دارد ندا می دهد این جملات را می گوید «الْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ الْمَنَايَا تَصِيرُ إِلَيْهِمْ» این کاروان می رود و مرگ هم از آن ها استقبال می کند یا بدرقه می کند. مطلب را به پسرش گفت دیگر تمام شد. علی اکبر فهمید مسئله چیست. دارد این جا علی اکبر رو کرد به پدر گفت «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ؟» این حرکت ما، حرکتی که داریم می کنیم مگر ما در مسیر حق نمی رویم. قال «بلی» حضرت به او فرمود بله جواب «إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ» اگر ماها برای اقامه حق می رویم می خواهیم جلوی بدعت را بگیریم حق را زنده نگه داریم دیگر باکی از مرگ نداریم، مرگ که چیزی نیست. آنجا در آن بیابان اين جملات را گفت.

وداع عارفانة پدر با پسر

مرگ ما چند گونه داریم. چگونه مرگی آخر؟ این را باید ببينید راجع به علی اکبر در کربلا که ما فقط راجع به او داریم من فقط راجع به او دیدم جایی ندیدم که این تعبیر را کرده باشند می نویسند روز عاشورا که اصحاب همه شهید شدند و نوبت به بنی هاشم رسید دارد علی اکبر آمد از پدر اذن خواست می نویسند (همة مقاتل) حسین (علیه السلام) تأمل نکرد، بلافاصله به او اجازه داد حتی در مقاتل می نویسند حتی خود پدر آمد آراسته کرد علی اکبر را برای رفتن به میدان. زره تن او کرد، شمشیر به کمرش بست، کلاه خود گذاشت همه این ها را خودش کرد من این طور که دیدم این واقعاً چیز عیجیبی است شما نمی دانید اعجوبه بشریت است حسین (علیه السلام)، حالا این کارها را کرد امام، نه تمام نشد بی بی ها را هم صدا کرد بیایید با علی خداحافظی کنید. می دانید چه صحنه ای درست می شود اینجا می نویسند تمام این خانم ها دور علی را حلقه وار گرفتند ضجه می زنند حسین تماشا می کند. در بعضی جاها دارد بعضی ها خواهش می کنند نرو علی تو نرو تو نرو.

حرکت عرفانی حسین

حالا علی آمد همین که راه افتاد به سمت این لشگر، این طور می نویسند «و رفع الحسين سبابته نحو السماء و قال اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاءِالْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»[8]. بیائيد حرکت عرفانی حسین را حالا ببینید، حالا می رود سراغ بالا. اینها ظاهری بود حالا می رود سراغ بالا. حرکت معرفتی حسین: دست ها را می گیرد زیر محاسنش «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاءِالْقَوْمِ» خدا یا گواه تو باش که «فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ» می دانی خدا چه کسی را دارم می فرستم، می بینی از كه دارم دل می کَنم، خودت می بینی، جوانی که از هر جهت شبیه پیغمبر است هر وقت ما آرزو مي کردیم که چهره پیغمبر را ببینیم نگاهمان را به صورت این جوان می انداختیم. بعد می نویسند «و نظر الیه نظر آیس منه»[9]. یعنی یک نگاهی به قد و بالای علی کرد نگاه مأیوسانه برو که قطع کردم این علقه را. رفت به میدان، طولی نکشید علی بر می گردد اما چه می گوید (ببینید جگر حسین را می سوزاند) می گوید «یا اَبَه العطش قد قتلنی و ثِقلُ الحَدید اَجهَدنی»[10]. چه آمد به سر حسین (علیه السلام) با این جمله: بابا تشنگی دارد مرا می کشد نه دشمن، حسین (علیه السلام) آن حرکتی را که کرد گفت زبانت را بیاور زبان در دهانش گذاشت چه کار می خواست بکند من که نمی دانم خیلی چیزها می گویند (من نمی دونم) گفت برگرد رفت طولی نکشید صدای علی بلند شد: پدر جدم رسول الله آمده است.

مرگ منحصر بفرد علي اكبر

من فقط یک جمله می خواستم بگویم گفتیم: ما چند گونه مرگ داریم، این جمله فقط منحصر به اوست؛ حسین با عجله خود را رساند اما «فَقَطَّعُوهُ بِسیوفٍ ارباً اربا»[11]. به تکه تكه های بدن علی اکبر رسید.....

«اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم اِنّا نَسئَلُکَ وَ نَدعوک بِمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسين صلواتک عليهم و الأئمة المعصومين من ذُريَّةِ الحسين عليهم السلام باسمک العظيم الاعظم الاعَزِّ الأَجَّلِّ الأکرم يا الله، يا الله،......... اللهم صل علی محمد و آل محد، اللهم اجعلنا مع محمد و آل محمد فی الدنيا و الآخرة و توفنا علی ملتهم و ارزقنا شفاعتهم وَ زِد فی قلوبِنا محبتهم و لا تُفَرِّق بَينَنا و بَينَهُم، اللهم العن اعدائهم، اللهم وَفِّقنا لِما تُحِبُّ و ترضی، اللهم اقضِ حوائج المؤمنين و اشف مرضي المسلمين و أَدِّ ديونَهُم وسَلِّمِ المسافرينَ منهم و اغفر لموتاهم، اللهم اشغل الظالمين بالظالمين و اجعلنا من بينهم سالمين و احفَظ حُماةَ الدين و أَيِّدِ المُرَوِّجين و اجعلنا منهم، اللهم انصر الاسلام و اهله و اخذُلِ الکفر و اهله، اللهم انصر جيوش المسلمين، اللهم ارحم زعيم المسلمين، اللهم صل علی محمد و آل محد، اللهم عجل لوليک الفرج و العافية و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شيعته بمنک و جودک و کرمک يا ارحم الراحمين».


[1] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 2/ باب 32 البدعة و السنة و الفريضة و الجماعة و الفرقة و فيه ذكر قلة أهل الحق و كثرة أهل الباطل ..... ص : 261

[2] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 44/ باب 37 ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه و لعنة الله على ظالميه و قاتليه و الراضين بقتله و المؤازرين عليه ..... ص : 310

[3] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 74/ باب 7 ما جمع من مفردات كلمات الرسول ص و جوامع كلمه ..... ص : 139

[4] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ عبد الواحد تميمى آمدى/ ذم الحكومة الجائرة ..... ص : 347

[5] . الحياة با ترجمه احمد آرام/ج 6/ لط - عدالت، روشى روشن، ناپذيراى پرده پوشى و ظاهر سازى ..... ص : 512

[6] . الحياة با ترجمه احمد آرام/ج 6/ لط - عدالت، روشى روشن، ناپذيراى پرده پوشى و ظاهر سازى ..... ص : 512

[7] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد/ شيخ مفيد/ج 2/ ما جرى بين الإمام الحسين ع و الحر الرياحي ..... ص : 76

[8] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 45/ بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ..... ص : 1

[9] . مقالات/ 56 - هنر روضه خوانى... ص: 855

[10] . مع الركب الحسينى/ عزت الله مولايى/ (ج 4) مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص : 355

[11] . مع الركب الحسينى/ عزت الله مولایی/ (ج 4) مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص : 355