سخنران استاد میرباقری

تسليم در برابر ولي خدا، از ارکان اساسی توحید

مساله تسلیم بودن در مقابل ولی، یکی از باورهای شیعی است که باید آن را پشتوانه فرهنگ انتظار دانست. این اندیشه باید در میان شیعیان تحقق یابد.

درباره اين موضوع بين نگاه مکتب تشيع با دیگران تفاوت اساسی وجود دارد. در فرهنگ شيعه، اساس عبادت خدا، تسليم بودن در مقابل ولي خداست. به تعبير ديگر، تسليم بودن در برابر ولي خدا از اركان اساسي توحيد به شمار می رود.

براي اينكه ما به مقام توحيد و قرب برسيم، تصاويري وجود دارد. در عرفان و در اخلاق نیز به شکل های مختلفی این مسیر را تصوير كرده اند. صاحبان اين مكاتب، علماي اخلاق و عرفان، با تلاش فراوان، شاکله ای را ترسيم می کنند. بر این منوال، موحد آن كسي است كه با تمام وجود در مقابل خداي متعال تواضع مي كند. اين ركن اساسي توحيد است.

البته اين تسليم بودن، مراتبي دارد. ممكن است تا مرتبه رضا هم پيش برود؛ يعني افزون بر تسليم بودن به تقدیر خداوند هم راضی است. چه درباره دستوراتي كه به او داده مي شود و چه مقدراتي كه در تكوين عالم براي او رقم مي خورد.

رسیدن به خدا، از راه تسلیم بودن به ولی خدا

تسليم ولي الله بودن، يعني تسليم خدا بودن. ما مي خواهيم عبادت و فرمانبرداري كنيم. اين فرمان برداري چگونه محقق مي شود؟ در روايات كتاب الحجه كافي، آمده که اگر كسي دانست ربي دارد و اين رب، رضا و سخطي دارد، بلافاصله اين مساله مطرح است كه اين رضا و سخط را از چه راهي بايد به دست بياوريم؟ راه رسيدن به رضا و سخط خداي متعال ، انبياء و اولياء هستند.

انبيا و اولياي معصوم افزون بر اینکه راه رضا و سخط را به ما نشان مي دهند، حكمت ما نیز در اين مسير تابع تبعيت از ولايت آنهاست. آنها خودشان صراطند: أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ. [1] اگر بپذیریم كه مسير ما به سمت خداي متعال، از مسير ولايت آنها عبور مي كند، پس بايد بپذيريم تسليم باشيم. آنگاه معنای اساس عبادت دگرگون مي شود. ديگر راه رسيدن به خداي متعال تنها عبادت كردن و تهذيب نفس نيست .

ریاضت در تسلیم بودن نسبت به ولی خدا

همچنان که می دانید فرقه هایی دردنياي اسلام و مذاهب اسلامي وجود دارند که راهی را پيش روي طرفداران خودشان مي گذارند كه نرفتني است. در نهایت هم رهروان خود را به منزلگاه نمی رسانند، ولي در فرهنگ اهل بيت عليهم السلام راه ما به سوي خداي متعال، از تسليم مي گذرد. ما بايد تسليم شويم.

پس رياضت اصلي شيعه بايد رياضت در امر تسليم به ولي الله و تصديق ولي خدا باشد. آن كساني كه رياضت ها را به مسير ديگري مي كشند، به نتيجه ای نمي رسند. راهشان هم طولاني و پرمخاطره مي شود. اوست (ولی خدا) كه با اراده خودش به امر الهي، جامعه شيعه را به ان نقطه موعود مي رساند.

انسان، بدون ولی خدا نمی تواند به خدا برسد

البته اين طور نيست كه انسان ها بتوانند خودشان مسير عبادت را مستقل از ولي خدا بپیمایند، بلكه ركن اصلي تحقق عبادت در همه زندگي بشر چه در حيات فردي و چه در حيات اجتماعي، ولايت آنهاست.

باید دانست که نقطه اصلي مراقبه این است كه خداي متعال براي ما اولیایی فرستاده. اين ولي است كه ما را تا قرب خدا پيش مي برد. نعمت حقيقي كه خداي متعال به ما داده، نعمت ولايت است.

خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ [2] فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ [3] وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا [4] اين حضور شما معصومین علیهم السلام منتی است که خدا بر ما گذاشته. اگر خداي متعال شما را در اين خانه ها قرار نمي داد و در اين قالب بدن ها تنزل نمي داد، اگر خداي متعال شما را به دنيا نمي فرستاد، شمایی كه نور خدا هستيد شمایی كه اولياء خدا هستيد، اگر خداي متعال شما را نمي فرستاد و دست ما به شما نمي رسيد، راه رسیدن به قرب الهی ممکن نبود.

معرفت حقیقی نسبت معصومین(ع)

فلسفه تسلیم محض بودن در مقابل ولی حق تعالی چیست؟ باید گفت اگر بناست خطاي ما پاك و نفوس ما مطهر شوند راه رسيدنش اين است: جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ. [5]، صلوات بر نبي اكرم(ص) يعني مطهر دانستن حضرت از هر عيب است. معرفت اين است كه انسان پیامبر را مانند انسان های عادی نبیند، آدمی که به دنیا آمده و هوس هايي مثل ما دارد. باید دانست آنها در دنيا عهدي با خداي متعال بسته بودند و تمام حياتشان در وفای به عهدشان می گذشت تا بتوانند دست ما را بگيرند. در پی قدرت و جاه و لهو و لعب نبودند.

صلوات موجب مي شود انسان کم کم مطهر شود و ولايت آنها را بپذیرد. تا نور الهي در وجود انسان جاري نشده، انسان مطهر نيست. حقيقت طهارت، جريان نور خداست. چه در حيات فردي، چه در حيات اجتماعي. در عصر ظهور ولايت ولي الله محقق می شود. باید گفت حقيقت ولايت از عوالم بالا نازل شده تا عالم را پاك كند.

بنابراين نقطه اصلي رسيدن به مقام تسليم، پذيرش ولايت آنها، تصديق آنها، و فرستادن صلوات بر آنهاست. باید ایشان را از هر عيب و نقص دور بدانیم و یقین کنیم که آنان آمده اند تا در اين عالم، جريان حق را جاري كنند.

ارزش فروع دین در سایه ولایت

نماز، روزه و زكات اگر از تسليم بگذرند اثر می گذارند. وگرنه این نماز هيچ كاري براي آدم نمي كند. این اعمال در عین اینکه فروع اسلامند، ولی بسيار مهمند. پس مهم اين است كه بفهميم اساس، تسليم بودن است و این اعمال طريق تسليم شدن ما به ولايت آنها هستند؛ یعنی مثلاً اگر نماز طريق تسليم بودن به ولايت آنها بود، رشد مي آورد. نَحْنُ الصَّلَاةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ؛ [6] اگر حج طريق تولي به ولايت آنها بود قرب مي آورد. اينها مناسك و راه هاي گوناگونی هستند كه بايد ما را به آن صراط برسانند: أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ.[7]

مراقبۀ صحیح نسبت به مقام ولایت

انسان باید اهل مراقبه و دقت باشد، اما وقتی فقط به جزئيات مي پردازد، جهت گيري كلي را فراموش می کند. مثلاً شخصی می پرسید دهه محرم آدم شيريني بخورد یا نخورد؟ پاسخ این است که بهتر است آدم غذاي لذيذ نخورد. به ویژه روز عاشورا، ولی نباید نيت روزه كند؛ چون این از اعمال آل ابي سفيان است که به عنوان جشن روزه مي گيرند، بهتر است تا انسان بعد از ظهر چيزي نخورد، بعد از ظهر هم با يك غذاي ساده اي افطار كند تا ياد اهل بيت و گرسنگي و تشنگي اطفال امام حسين(ع) را زنده نگه دارد. البته آن غذايي كه با نام حسین بر سر سفره می آید با بقيه غذاها فرق دارد. جَعَلَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ [8] خاك کوی حسین با بقیه خاک ها متفاوت است. اما اگر فکر، فقط مشغول این شود که این آب مربوط به مجلس امام حسین هست یا نه به درد نمي خورد. اين مراقبه مطلوب نیست.

مرحوم علامه مطهري می نویسد: فلان عارف به من گفت نماز كه مي خواني فكرت كجاست؟ گفتم: در مفاهيم و توجه به معاني نماز. گفت: پس كي متوجه خدا هستي؟!

باید گفت حضور قلب در عبادت غيراز حضور در معبود است. اگر فقط حضور در عبادت شد پس حضور در معبود چه مي شود؟ البته حضور در معبود هم درجاتي دارد.

مراقبه های اصلی و فرعی

مراقبه واقعی باید درباره صحنه ملكوتي عاشورا و آن اهانت عظيم نسبت به ولي خدا صورت گیرد. حادثه ای که خون انسان را به جوش می آورد. توجه به سید الشهدا(ع)، بلایش، عبادتش، تحملش و مقام رضایتش، سجده حضرت در گودی قتلگاه، توجه به آن روح عظيم عبادت، توجه به شيطنت ابليس در روز عاشورا، این موارد نیاز به مراقبه دارد.

بعضی از مراقبه ها مانند مواردی که گفته شد در نهایت مستحب است. البته آن كسي كه غرق در امام حسين(ع) است در روز عاشورا با ذكر عطش الحسين(ع) ومن معه فرمى بالماء من يده [9] نمي تواند چیزی بخورد.

باید بدانید که سير اين عالم به سمت عصر ولايت در حركت است. مسئولیت حركت دادن اين عالم، بر دوش شيعه افتاده. اگر شيعه هم به مراقبه هاي جزئي بپردازد و حرکت كلي مسئله را فراموش کند در حرکت به سمت ظهور ولایت مشکل ایجاد می کند.

اساس مراقبه، تسلیم بودن است

جهت گيري كلي اين است كه ما تسليم ولي خدا باشیم. همه مراقبه بايد بر این موضوع متمركز شود. در این مسیر انسان باید واجبات را به جا بياورد و محرمات را ترك كند. تا جایی که كم كم حتی يك مكروه هم از او سر نزند و مستحباتش هم ترك بشود؛ چون اينها طريق ولايتند. پس مراقبه در مناسك، نبايد اصل باشد. مراقبه توحيد، غير از مراقبه اعمال است. اساس مراقبه و محاسبه بايد بر تسليم بودن باشد و باید در این مسیر فرهنگ سازي صورت گیرد.

فرق شيعه با دیگران اين است که شیعه راه رسيدن به خداي متعال را از طریق ولايت می داند. حتی انبیاء و اولیا هم از اين راه رفته اند. هر كه تسليم تر باشد، مقرب تر است. پس، باید در تسلیم امر، فوق العاده باشیم.

سختی زندگی در هنگام ظهور

امام صادق(ع) فرمود: گويا مي بينم در مسجد كوفه وجود مقدس امام زمان بالاي منبر نشسته است. سيصد و سيزده نفر كه صاحب علويه و پرچمداران حضرتند گرد او آمده اند. آنها فرماندهان حضرتند. این گروه چنان مقتدر و پاکند كه وقتی صداي حضرت از كنار كعبه بلند مي شود، همه 313 نفر در دم حاضر می شوند. مي بينم حضرت روي منبر نشسته و دارند براي اينها صحبت مي كنند. سپس نامه سر به مهري كه مهر آن از طلا است را بیرون می آورند. مهر نامه از آن نبي اكرم(ص) است. امام زمان(عج) نامه را برای اینها می خوانند. برنامه این است که جز وزير حضرت و يازده نقيب، همه مي روند اطراف عالم را مي گردند تا ببینند ولي اللهي جز امام زمان(عج) وجود ندارد.

انسان باید تسلیم باشد. زندگی در آن زمان بسیار سخت است. دست کم در سرآغاز راه، سخت می گذرد.

مفضل مي گويد: در طواف بوديم که امام صادق فرمودند: چرا اينقدر اندوهگینی؟ گفتم: همه قدرت در دست بنی عباس است. اگر دست شما بود چه اتفاقي مي افتاد. آن وقت ما هم سهمي داشتيم. حضرت فرمود: در عافيت زندگی می کنید. حضرت كه ظهور كند، مثل امير المومنين(ع)، شب ها به سياست و برنامه ريزي مي گذرد. برنامه ريزي روز هم درگيري و كار است. خدا فعلا به خاطر شرایطی که پيش آمده، ما را در آن صحنه قرار نداده است.

آماده شدن برای ظهور

اگر مي دانستيد چه خواهد شد، آرزوی آمدن حضرت را نمی کردید. این سخن براي آدم هايي است كه هنوز آماده نشده اند. اول باید آماده شد. وقتي حضرت مي آيند، خيلي كار جدي است. اگر آمادگی نباشد، نمي شود خودت را برساني. بنابراين، شيعه اول بايد تسليم شود و گوش به فرمان باشد. اين فرهنگ تشيع است؛ تسليم محض بودن به ولي خدا. انسانی که در این مسیر قرار می گیرد، به بصیرت دست می یابد و انسان ها ، بر همین اساس زندگي اجتماعيشان را شكل می دهند.

تسلیم با دموکراسی جمع نمی شود

اين همان نقطه اصلي درگيري فرهنگ تشيع با فرهنگ دموكراسي است. در فرهنگ دموكراسي غرب، بت نفس پرستيده می شود. جنگ اصلي ما هم با همين بت دموكراسي است. بايد اين بت دموكراسي بشكند. بتی كه همه را فريب داده است. این جامعه زميني است كه به دموكراسي روي مي آورد. جامعه اي كه می خواهد رو به بالا برود، دموكراسي ندارد. نمی توان با تعارف و تكلف و تملق به جايي رسید. اين كار شيطان است.

ولی خدا، میزان حق و باطل است

در طول زندگي، بايد خودمان را آماده كنيم. از قبل هم براي حضرت تعيين تكليف نكنيم. باید تسلیم دورنمایی باشیم که تصویر کرده اند: قَوْلُهُ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَار[10] خود حضرت ترازوست و صراط است. نباید در عرض وليمان، صراطي قائل شویم. ایشان خود راه مستقیم است. ميزان حق و باطل، ولي خداست. هر چه با ولايت او تناسب داشت اين حق است. در غیر این صورت باطل است.

وقتي حضرت مي آيند، گویی دين جديدی مي آورند. بدعت ها، تحريف ها و ضلالت ها همه دگرگون می شوند. اگر انسان به چيزي جز ولي خدا دلبستگی داشته باشد، می خواهد براي حضرت دين خدا را تفسير كند. خوارج موجودات خبيثي بودند. اشكالشان هم اين بود که مي خواستند به امير المومنين دين داري ياد بدهند. نمي دانستند كه دين، خود امير المومنين است. این غلط فهميدن دين، عبادت و رشد و سلوك است که مانع رشد می شود.

اين تسليم از سر بصيرت هم هست و بصيرت ها را هم بالا می برد. خود اين تسليم، آدم را نوراني مي كند. انسان بايد رو به نور بياورد، تا نوراني بشود. اگر ما بناست نوراني بشويم، باید تسليم شویم. بايد هم به صورت جمعي و هم به صورت فردي، تسليم باشيم. حضرت ولی عصر پس از ظهور دستورهاي خاصی مي دهند.

اطمینان کامل نسبت به ولی خدا

در روايت می خوانیم حضرت وقتي مي آيند، به همراهانشان مي گويند آب و غذا برنداريد، ميدان جنگ است. هيچ چيز برنداريد. حضرت آثار انبيا را با خود به همراه دارند. از جمله آن سنگي كه حضرت موسي داشتند كه اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ [11] آن سنگ همراه حضرت است. چيزهاي ديگری هم هست. عده اي مي گويند: او مي خواهد ما را از گرسنگي بكشد. در روايت آمده است حضرت به سنگ اشاره می کنند و غذا و طعام و همه چيز براي خود و همراهانشان و مركبشان فراهم مي شود.

تسلیم بودن، رکن اصلی فرهنگ تشیع

در فرهنگ تشيع اصل اساسي انتظار، تسليم بودن است. اگر انسان تسليم شد، كم كم اخلاص هم پيدا مي شود، انگيزه ها خالص و خدایی مي شوند. یکی از اشتباه های اهل سلوک این است که گمان مي كنند بايد به كف بياوري، ولی این گونه نیست. بلکه بايد بدهند. باید بدانیم که حقيقت زهد، تسليم و رضا، نورانيت است. ما بايد اقدام كنيم تا از آن سو عطا شود و قدم به قدم با نور ولايت آنهاست كه عالم حركت مي كند: بِنَا عُبِدَ اللَّهُ.[12]

فرهنگ تسليم باید در جامعه شیعه اشاعه پيدا كند. در مقابل فرهنگ دموكراسي و بت پرستي مدرن، بايد فرهنگ شیعه رشد کند. ممکن است عناصر مثبتی در حرف های این گروه پيدا كنيد. اما اين عناصر مثبت را در يك تركيب باطل قرار داده اند و از آن سمی مهلك ساخته اند. در فرهنگ تشيع باید اين بت شكسته شود وگرنه، شيعه نمي تواند عصر ظهور را درك كند و همراه ولي خدا باشد.

تفاوت اصلی فرهنگ تشیع و فرهنگ غرب

حالا بعد از قرن ها شيعه را دعوت كنيم تا جامعه ای دموكراتيك بسازد؟ فرهنگ غرب و سکولاریزم در پی عرفی کردن و زمینی کردن زندگی بشر است. آنها می خواهند رابطه زندگی اجتماعی ما با ادیان، خدا، انبیا و با مفاهیم مقدس قطع شود. می گویند حوزه زندگي اجتماعي، حوزه راي و دموكراسي و آزادي است. خير، حوزه عبوديت است. ما معتقديم حقيقت آزادی معنوي و اجتماعي در سايه عبوديت محقق مي شود، اما عبوديت اصل است، بت آزادي هم پرستيدني نيست.

تفاوت اصلي ما اين است که آنها بتي به نام آزادي درست كرده اند. اين آزادي يعني آزادي از عبادت خداي متعال. اين بت آزادي، مادر همه بت هاست و بعد هم وقتي انسان را به بت نفس، بتي كه مي خواهد آزاد از عبادت و بندگي و مفاهيم قدسي باشد مبتلا كردند، همه جور بردگي را در پی خواهد داشت. این دسیسه ابليس است: وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ [13] شیطان قسمشان داد كه من خيرخواه شما هستم. بخوريد تا جاودانه شويد. اينجا هم همين طور است.

معنای درست آزادی

اساس همه بردگي تاريخي بشر، به خاطر همين ميل به آزادي هایی است كه شما مي گوييد. ما به آزادي معنوي باور داريم. آزادي از اسارت نفس و دنيا كه مقدمه حركت به سوي خداي متعال و عبوديت است. اين در سایه عبوديت آشکار مي شود. آزادي اجتماعي یعنی ستم نکردن به ديگران. اين هم در سايه عبوديت پيدا مي شود. اگر زندگي بشر با عبادت گره خورد، فداكاري و آزادي رخ می نماید.

بنابراین، زندگي اجتماعي ما با تسليم فاصله دارد. این دو موج استقلال طلبی و آزادی خواهی که در سده های اخیر رایج شده چقدر به حال بشریت مفید بوده؟ ما اکنون با یک موج جهانی روبه روییم. هم در مقابل سلطه به پا خواسته اند و هم در مقابل استعمار کهنه و هم استعمار نو.

موج سوم در مقابل جریان مادی

موج سومي كه به نظر ما ايجاد شده موجي است كه با جوشش معنويت خواهي كانون تشيع، يعني دنياي تشيع با انقلاب اسلامي ايران آغاز گردیده است. موج جديد در جهان دشمن را به هراس انداخته است. باید اين موج جدید را جهاني كرد. اين موج دقيقا، موج مقابل جريان مادي است. این موج را باید موج معنویت خواهی دانست. ما باید با عمل، تمام توانمان را درگیر کردن این موج در جهان به کار بندیم. اين همان چيزيست كه آنها از آن می ترسند. کشیشان هم در مقابل این جریان قرار دارند. البته در همین راستا باید تسلیم بودن در مقابل امر ولی الله را برای تحقق اهداف عصر ظهور، اشاعه دهیم.

اکنون نقد تمدن مادی گری در خود غرب به سرعت رشد کرده است. ما هم بايد اين موج به راه افتاده در بستر معنویت را مغتنم بشماريم و فرهنگ نقد اين تمدن مادي را كه تمدن دنياپرستي است و مانع تحقق ظهور است، آغاز کنیم. اين چيزيست كه به نظر مي آيد دورانش كم كم فرا رسیده است. البته شتاب دادن به اين موج، به تدبيرهاي بزرگ و كلان - آن هم در مقیاس جهاني - نیاز دارد که بخش عمده آن به دست مبارک خود حضرت هدایت می شود. در نهايت خواهند دید از دل اين موج ها، معنويت خواهي در جهان ظهور پيدا مي كند.

وظیفه ما در قبال موج بیداری جهانی

در اين جريان ما بايد رسالت خودمان را بشناسيم و به سمت اين بيداري جهاني حركت كنيم. اکنون نوبت بيداري جامعه جهاني است. ما بايد به سرعت و در كنار تحكيم مباني تشيع به رشد فرهنگ تشيع با اعتقاد به ولايت ولي الله بپردازیم. اين می تواند علامت نزدیک شدن زمان ظهور باشد. به هر ميزان كه توجه به ولي الله بیشتر شود و مردم به مقام معرفت او تسليم شوند، ظهور نزديك تر مي شود. اکنون جامعه جهاني هم باید اين بصيرت را پيدا كند. گمان مي كنم اين گام اساسي به سمت عصر ظهور برداشته شده است. يكي از كانون هاي اصلي اين موج در دنياي شيعه و جهان، عاشورا است.

تضاد فرهنگ عاشورا با سكولاريزم

يكي از مسائلی که سكولارها می کوشند با آن دست و پنجه نرم کنند، عاشورا است. در همین راستا مقالاتی نوشته اند که چگونه مي شود عاشورا را به سكولاريزم نزدیک کرد. بنیاد سكولاريزم يك دين حداقلي است. اين ربطي به زندگي اجتماعي ندارد و با عاشورا نمی سازد. فرهنگ عاشورا، فرهنگ حاكميت اسلام است. فرهنگ دين حداكثري است. آنها می گویند: سكولاريزم يك واقعيت است، عاشورا هم يك واقعيت است. بايد اين ها را جمع كنيم. بايد فرهنگ عاشورا را به نفع سكولاريزم تفسير كنيم.

آنها متوجه نيستند كه فرهنگ عاشورا محور هجوم به فرهنگ سكولاريزم است. ظرفيت فرهنگ دنياپرستي، ظرفيتي نيست كه عاشورا را در خودش هضم كند. فرهنگ عاشوراست كه بيداري جهاني را به سمت پذيرش عبادت خداي متعال مي برد. شما نمي توانيد اين بندگي اعظم را به نفع دنيا پرستي تفسير كنيد. تفسير كردن عاشورا به نفع سكولاريزم، يعني تفسير اين عبادت عظيم به نفع پرستش دنيا. شيطان از روز اول مي خواست اين كار را انجام دهد، راه هاي مختلفي را هم پیمود. اما عظمت عاشورا شوکت پوشالی او را در هم شکست. اين موج معنویت با محوریت عاشورا، موجي نيست كه بشود با آن در افتاد. این یک موج خدایی است السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ.[14] هر كجاي عاشورا را بخواهي معنا كني، يعني حكومت ديني، يعني حاكميت خدا، يعني عبادت، يعني جريان عبادت در زندگي بشر.

یک نفر پرچم برداشته و 72 نفر طرفدار پيدا كرده، در همان شهري كه برايش نامه نوشتند، فرد دیگری حاکم است و در مقابل او قرار دارد. این حاکم در طول چند روز توانسته سي هزار نفر از كوفه بياورد. حالا مردم طرفدار چه کسی هستند؟ كدام اكثريتند؟ براساس دموكراسي مادی گری، شما حق نداشتي بجنگي بسیار نادرست است که عاشورا را بر اساس فرهنگ سكولاريسم تصوير كنيم. این شدنی نیست.

ذکر مصیبت حضرت علی اکبر(ع)

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ [15]

  • اي جوان من پدر پير تو هستمپدر پير و زمين گير تو هستم
  • سخني گوي و دلم را خوش كنتو كه آتش زده اي خاموش كن
  • اي جگرگوشه من لب وا كنشاد و خرسند دل بابا كن

از امام حسين اجازه گرفت به طرف ميدان رفت. ولي نظر اليه نظر آيس منك. گويا رسول الله(ص) به ميدان مي رود. ببين با دل امام حسين چه كرده اید. وقتي يوسف مي خواست از يعقوب جدا بشود با اينكه يعقوب مي دانست يوسف زنده مي ماند با اينكه او را به دست برادرانش مي سپرد، ولي چون مي دانست بلا براي يوسف تقدير شده گريست. يوسف را بردند. دويد و يوسف را در آغوش گرفت. نمي توانست از يوسف دل بكند. يوسف هم همينطور. نوشتند تا در زندان بود براي فراق يعقوب گريه مي كرد.

حالا ببينيد چه به امام حسين گذشته است. يوسف كجا أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسول الله[16] كجا. برادران كجا و اين گرگ هاي درنده بيابان كربلا كجا. يعقوب كجا، امام حسين كجا. همه دلها از ازل مجذوب امام حسين بوده. در لحظه وداعش هر دستي كه به گردنش حمايل مي شد ديگر نمی خواست جدا شود.

امام حسين به او اجازه داد، ولي دلش پيش شبيه پيغمبر خداست. درست است که علي اكبر به ميدان رفته، ولي دلش پيش امام حسين است. نمي دانم كدام يك ديگري را جذب كردند؟ آيا علي آب را بهانه كرده بود يا امام حسين بود که راضي نشده بود؟

علي اكبر آمد تا دوباره با امام حسين وداع كند و اجازه بگيرد. رفت و اين بار صدايش از ميدان بلند شد: ابتا عليك مني السلام.[17] همين طور كه امام حسين كنار خيمه منتظر بود، ديدند حال حضرت تغيير كرد. به سرعت به طرف ميدان آمد. مقاتل نوشتند با زانو به طرف علي حركت كرد. مقابل لشكر بلند بلند گريه كرد. سر علي را به دامن گرفت. خون از دهانش پاك كرد. از ته دل صدا زد: ولدي علي ولدي علي. ولي افسوس پاسخی نشنيد. وقتي آمده بود كه ديگر: فقطّعوه بأسيافهم إرباً إربا [18] مقاتل نوشتند خم شد، صورت روي صورت جوانش گذاشت: على الدنيا بعدك العفا فقد استرحت من همّ الدنيا وغمّها وشدائدها،، وقد بقي أبوك وحيدا فريدا. [19]


[1] . من لايحضره الفقيه،شیخ صدوق،ج2،ص613،زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ..... ص609.

[2] . همان

[3] .همان

[4] .همان

[5] .همان

[6] . بحار الأنوار ،مجلسی، ج 24،ص 303، باب 66 أنهم الصلاة و الزكاة والحج واليام و سائر الطاعات و أعداؤهم الفواحش و المعاصي في بطن القرآن و فيه بعض الغرائب و تأويلها ..... ص 286.

[7] . ممن لايحضره الفقيه، شیخ کلینی، 2ج،ص613 زيارة جامعة لجميع الأئمة (ع).

[8] . وسائل الشيعة ،شیخ حر عاملی،ج14،ص537،76- باب استحباب الإكثار من الدعاء و...

[9].مع الركب الحسينى(ج 4) ،عزت الله مولایی،ج114،من هو أبوالفضل العباس بن أميرالمؤمنين عليهماالسلام؟...ص110.

[10] . إعلام الورى بأعلام الهدى،شیخ طبرسی،ج 159،الباب الثاني في ذكر النصوص الدالة على أنه هو الإمام بعد النبي بلا فصل ..... ص 156.

[11] . الأعراف : 160

[12] . الكافي /شیخ کلینی/1/145/باب النوادر ..... ص : 143

[13] . الأعراف : 21

[14] . الكافي،شیخ کلینی،ج4،ص575،باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين ب.

[15] . .زیارت عاشورا/مفاتیح-بحارالأنوار/مجلسی/98/290/باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه

[16] . اللهوف ،سیدبن طاووس،ج112،المسلك الثاني في وصف حال القتال.

[17] .همان

[18] . مع الركب الحسينى (ج 4) ، عزت الله مولائی ،361،مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص 355.

[19] . مع الركب الحسينى (ج 4) ،عزت الله مولائی،404،الإمام الحسين عليه السلام وحيدا فريدا في الميدان ...ص 404.

بلاغ عاشورا،الشیخ جوادمحدثی ، 27، المبدأ و المعاد ..... ص 25.