سرعت و مسارعه لازمه رسيدن به مقام متقين

سرعت و مسارعه لازمه رسيدن به مقام متقين

مغفرت الهي؛ پاداش اهل سرعت در سبقت بر فرصت ها

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد الله رب العالمين و صل الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين. در آيه «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»(آل عمران/۱۳۳) خداي متعال با لحن خاص قرآن، ما را به سوي بهشت دعوت کرده است و بعد مي فرمايد: «سَارِعُواْ» يعني اگر مي خواهيد آن راه پيدا کنيد بايد اهل سرعت باشيد و به سوي جنتي از جانب پروردگارتان که «عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ» يعني وسعت و پهناي آن به اندازه همه سماوات و ارض است با سرعت حرکت کنيد.

سپس مي فرمايد: «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» در اين بهشت همه چيز مهيا است و تلاش معنا ندارد. در روايات هم آمده است که مؤمن در بهشت همين که آرزو و نيت کند خواسته هايش برآورده مي شود. درباره درخت هاي بهشتي هم تعبير اينست «قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ»(حاقه/۲۳) يعني ميوه هايش نزديک و در دسترس انسان است و در آيه اي ديگر مي فرمايد: «ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا»(انسان/۱۴) اين ثمرات در اختيار مؤمن و رام اوست.

بنابراين از ناحيه پروردگار در مسير پرورش شما مغفرت و بهشتي وجود دارد که براي متقين مهيا شده است و خداوند با مغرفتش همه ضعف ها، خطاها، عيب ها و کاستي هاي متقين را جبران و موانع را پنهان مي کند.

پس نکته اولي که خداي متعال ما را به آن دعوت و هدايت مي کند عبارتست از «سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ» يعني شما نسبت به اين مغفرت و بهشت سرعت داشته باشيد. در اينجا علاوه بر سرعت، مسارعه هم بايد باشد؛ مسارعه يعني هر کدام از شما سعي کند زودتر از ديگري به اين مغفرت برسد. سرعت يعني انسان فرصت ها را براي رسيدن به مقامات معنوي از دست ندهد و به گونه اي عمل کند که فرصت ها بر او سبقت نگيرند، زيرا فرصت ها محدود هستند. مثلا ديده ايد گاهي تا انسان تصميم مي گيرد براي نماز شب بلند شود وقت تمام مي شود، اين انسان اهل سرعت نيست. اهل سرعت آن کساني هستند که از قبل خودشان را آماده مي کنند يعني اگر بايد سر شب بخوابد مي خوابد، اگر بايد کم بخورد کم مي خورد.

شخصي به اميرالمومنين(ع) عرض کرد: موفق به سحر و نافله شب نيستم حضرت فرمودند: «قيدتک ذنوبک» يعني تو از آن کساني هستي که گناهانت دست و پايت را بسته و نمي تواني براي حرف زدن با خداوند بلند شوي(۱)

 

برنامه ريزي لازم براي سرعت در استفاده از فرصت ها

بنابراين اگر انسان بايد در روز چشم و زبانش را کنترل کند و براي اين که سحر بيدار شود مقدمه چيني کند خب اين کارها را بکند و اين يعني همان سارعوا. انسان اگر فرصت ها را از دست داد، روز مراقبه نکرد و شب هم وقتش را تلف کرد، پيداست که سحر بلند نخواهد شد. کودکي که صبح تا شب در کوچه بازي مي کند پيداست شب که پدرش به خانه مي آيد خواب است و نمي تواند از او بهره مند شود. کسي که مواظب خوراک، کلام و چشم خود نيست کي مي خواهد از نجواي سحر متنعم باشد؟!

سارعوا يعني فرصت ها را از دست ندهيد. فرصت ها مي آيند و منتظر نمي مانند، سحر و برکات ماه رمضان و شب قدر وقت محدودي دارند، منتظر من و شما نمي مانند که هر وقت آماده شديم شروع شوند. پس بايد از قبل لباس آماده کني، شستشو کني و خودت را براي مهماني مهيا کني. مسارعه يعني فرصت را از دست ندادن و مترصّد فرصت ها بودن. ديده ايد گاهي که شيطان کنار آدم مي آيد تا مي خواهيد بجنبيد وضو بگيريد و به نماز جماعت برسيد نماز تمام شده است.

سارعوا يعني اول اذان در مسجد باش، کسي که وقتي اذان تمام مي شود تازه مي خواهد وضو بگيرد پيداست که به نماز جماعت نمي رسد. اين که اين قدر مي گويند صف اول نماز جماعت ثواب دارد يعني اول از همه به مسجد برو و آخر همه از مسجد بيرون بيا، اين که بعضي افراد آخر از همه به مسجد مي آيند و مي خواهند با اذيت کردن ديگران بروند صف اول بنشينند، درست نيست. پس اين ثواب عظيم که فرمود اگر به نماز جماعت به ده نفر رسيد ديگر هيچ ملکي نمي تواند ثوابش را احصاء کند باز دست خود انسان است و مي تواند محل سرعت و شتاب ها باشد.

گاهي اين مثال را مي زنم که «ترما» از دوستان امام حسين عليه السلام بود و براي ياري امام حسين هم آمد ولي اهل سرعت نبود. او نزديک کوفه به حضرت برخورد کرد و به ايشان فرمود: آقا! اوضاع کوفه برگشته به آنجا نرويد. حضرت فرمودند: ما يک قراري داريم مي رويم. او گفت: آقا! پس من براي زن و بچه ام که در يمن هستند آذوقه مي برم و مي آيم. حضرت فرمودند: اگر مي آيي زود و سريع بيا. اما او فرصت را از دست داد و رفت آذوقه برساند اما وقتي برگشت در همين منزل به او گفتند کار تمام شد. عاشورا که منتظر ما نمي ماند تا برويم قرض هايمان را بدهيم، نماز و روزه هاي خود را به جا آوريم و با زن و بچه مان سير ديدار کنيم بعد بياييم.

 

مصاديق اهل سرعت در ياران امام حسين عليه السلام

در احوالات مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر نوشته اند که حبيب در کوچه به مسلم برخورد کرد و به او گفت: کجا مي روي؟ گفت: به حمام مي روم تا محاسنم را خضاب کنم. حبيب گفت: وقت اين کارها نيست، نامه امام حسين از کوفه آمده که حضرت در محاصره است، آن ها به خانه نرفتند تا با زن و بچه خود خداحافظي کنند از همان جا به کربلا رفتند و به عاشورا رسيدند.

زهير به حسب ظاهر عثماني بود هنگامي که حضرت در راه مکه به کربلا بود، او هم با کارواني در راه برگشت از مکه بود و خودش حشم و خدمي داشت. حضرت در منزلگاهي که آب بود و همه کاروانها آنجا متوقف مي شدند، ايستاد و همين که غافله پياده شدند و خيمه ها را بپا کردند، شخصي را سراغ زهير فرستاد که سيدالشهدا کارتان دارد او مي خواست نيايد اما همسر بزرگواري داشت که به او گفت: سعادت به تو روي آورده که پسر پيامبر خدا تو را دعوت کرده چرا اجابت نمي کني؟ زهير آمد به خيمه امام حسين ع نمي دانم چه شد و چه گذشت که وقتي از خيمه بيرون برگشت، خيمه خود را جمع کرد و گفت: من نه خيمه دارم و نه حشم و خدم دارم هر که مي خواهد برود، برود و هر که مي خواهد بيايد ما نوکر امام حسين هستيم. بعد حتي به همسرش گفت: من مي ترسم بني اميه تو را اذيت کنند تو را طلاق مي دهم تا بعد از من راحت باشي و کسي تو را اذيت نکند، شما را با يک آدم امني پيش اقوامت مي فرستم. اين مي شود سرعت اگر به حضرت مي گفت حالا اجازه بدهيد همسرم را برسانم که کار تمام مي شد.

بنابراين چنين نيست که يک عمر نامتناهي به آدم بدهند که حالا اول جواني هايمان را بگذرانيم و خوش گذراني هايمان را بکنيم و هر چه دلمان خواست دنيا را سير کنيم بعد هم بيايم راه خدا را برويم. بلکه بايد اهل سرعت باشيد و از هر فرصتي قبل از فوت آن استفاده کنيد والا به آن مغفرت که مهيا شده نمي رسيد.

 

توصيف خدا از بهشت؛ تشويق ما بر سرعت در لحظه ها

خداوند هم در قرآن ما را مي شناسد و مي داند چه طور با ما حرف بزند، به گونه اي بهشتش را توصيف مي کند که زير پايمان داغ و دلمان گرم مي شود اگر توصيف بهشت نبود آنهايي که دنبال رضوان الله هستند يعني اگر خدا بهشت هم نداشت عبادتش مي کردند به اندازه انگشت هاي دست هم نيستند. آن اميرالمومنين است که «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك »(۲) يعني من به جهت خوف نار و در طمع بهشت تو را عبادت نکردم با اينکه يقين به بهشت و جهنم تو دارم، خودت را دوست دارم.

البته منظور از سرعت در راه رسيدن به اين بهشت عجله نيست، عجله اضطراب در کار است مثلا محصلي که در طول سال بايد درس مي خوانده اما نخوانده و حالا که شب امتحان است کتاب را پاره مي کند اين مي شود عجله با کتاب پاره کردن که درس ياد نمي گيرد، سرعت يعني آن موقعي که بايد از اول سال تا آخر سال برنامه ريزي کني از لحظه هايت استفاده کن و نگذار فرصت ها از دست بروند.

البته براي کسي که ديگر وقتش تمام شده مثلا تا لحظه شب قدر، تا لحظه سحر جمعه غافل بوده باز هم يک سرعتي گذاشته اند و آن اين که حتي در لحظه مرگ هم اگر کسي واقعا همين يک جمله را بگويد و با خداي خودش حرف بزند و راست بگويد کافي است «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِير»(۳) يعني اي کسي که کم را مي پذيري و از گناهان زياد مي گذري اين کم را از من قبول کن و گناهان زياد من را ببخش. سرعت در لحظه يعني همين که قدر لحظه را بدانيد و آن کار را از دست ندهيد.

 

صفات متقين در قرآن

بعد از اين قرآن متقيني را که بهشت و مغفرت براي آن ها آماده شده توصيف مي کند و به ما مي گويد به طرف اين صفات و خصوصيات سرعت بگيريد تا جزو جمعيت متقين شويد و در اين مسير فوت وقت نکنيد چون «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» اين بهشت مال متقين آماده شده است. شما عجله کنيد صفات متقين را در خودتان مهيا کنيد تا ما شما را به بهشت ببريم حال اين صفات که خدا براي متقين بيان مي کند چيست؟

 

انفاق در سختي ها و راحتي ها

اول اين که فرمود: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ»(آل عمران/۱۳۴) يعني آنهايي که در سختي و راحتي انفاق مي کنند. چنين افرادي منتظر نمي مانند تا پول دار شوند و بعد انفاق کنند، اين طور نيست که وقتي آبرويش سرريز شد و ديگر هيچ خرجي برايش پيدا نکرد آن را خرج خدا کند بلکه آن وقتي هم که به آبروي خود احتياج دارد آن را خرج مؤمن مي کند، مي گويد ما که مي خواهيم قرض بگيريم نصف مي کنيم نصفش را براي رفيقمان مي گذاريم نصفش را براي خودمان.

انفاق فقط انفاق مالي نيست گاهي انسان دارايي اش را در راه خدا مي دهد، گاهي زبان يا آبرويش را خرج مي کند، گاهي قدمي براي مومني بر مي دارد و يا در سحر شب قدر دستش را بالا مي برد و براي مومني يا دوستش يا همسرش دعا مي کند اين ها همه انفاق است، منتهي آشکارترينش همان انفاق مالي است که انسان مالي که به زحمت به دست آورده در راه خدا انفاق کند.

قاعده کلي در رابطه با انفاق در راه خدا اين است که بيش از اين که پول داشتن بخواهد شرح صدر مي خواهد. در دعا نيز آمده که «وَ تَشْرَحَ صَدْرِي لإِيتَاءِ الزَّكَاة»(۴) آدمي که دل بزرگ ندارد هرچه به دست مي آورد براي خودش نگه مي دارد اما وقتي شرح صدر پيدا شد و دل به خدا نزديک شد هر چه به دست آورد در راه خدا مي دهد.

مرحوم سيد بن طاووس کتابي براي پسرش دارد و در آن به او مي گويد: اگر خدا دنيا را به دست راست پدرت بدهد همه دنيا را از دست چپش مي دهد اين سينه اي که بين اين دو دست است آنقدر بزرگ است که وقتي از دست چپ مي دهد دست راست خبردار نمي شود. در روايت آمده لازمه انفاق اينست که انسان خودش را مالک نبيند اگر خودش را مالک آبرويش ديد آن را براي خودش خرج مي کند و بخيل مي شود ولي اگر خدا را مالک آبرو و مال و جواني خود ديد مي گويد مال اوست ببنيم کجا گفته خرج کن همان جا خرج مي کند، همانطور که اگر مومني شما را با يک ميليارد پول وصي خودش قرار بدهد شما که وصيش هستيد چکار مي کنيد؟ مي گوييد ببينم چه طور وصيت کرده طبق آن عمل کنم، چون شما کاره اي نيستند و امانت دار هستيد. اگر انسان خودش را نسبت به خدا امانت دار ببنيد مي گويد چون خدا داده ببينم کجا بايد خرج بشود و اين امر امکان انفاق را براي انسان فراهم مي کند. در مقابل برخي منتظرند ميلياردر بشوند بعد انفاق کنند اينها هيچ وقت منفق نمي شوند حتي اگر خدا هم به آن ها مالي بدهد باز نمي بخشند.

بنابراين صفت متقين اين است که وقتي تقواي الهي در دل آن ها مي آيد، خدا را مالک مي بينند و منتظر شرايط نمي مانند بلکه در خوشي ها و سختي ها انفاق مي کنند. اين خاصيت تقوا است که انسان دارايي ها و مقدوراتش را با خدا راحت معامله مي کند. علاوه بر اين اگر انسان مال کمي داشت ولي به اندازه وسعش انفاق کرد در مقابل ثواب خدا هم خيلي فراوان است.

استاد ما مي فرمود مثلا اگر کسي از مال صد ميليارد توماني خود يک صدم آن را در راه خدا داد که مي شود يک ميليارد تومان و شخص ديگري از مال ده هزار توماني خود يک دهم آن را داد که هزار تومان مي شود، شخصي که هزار تومان داده بيشتر انفاق کرده است هر چند که کميت اولي بيشتر است زيرا اين يک دهم مالش را داده و او يک صدم مالش را و خداي متعال که فقط با کميات سر و کار ندارد. بنابراين اگر انسان دارايي هايش را چه در سختي و چه در خوشي در راه خدا خرج کرد و براي خودش نگه نداشت خداي متعال او را واسطه فيض خود مي کند.

مثالي مي زنم از استادمان ايشان مي گفت که ديده ايد آب را که در جوي مي اندازند براي درخت است اگر جوي سربالايي شد اين جو را پر مي کنند و يک جوي ديگر تدارک مي بينند چون اين جو پر و کثيف مي شود ولي اگر جوي، آب را به درخت رساند خودش هم تميز هست.

در روايات فرموده اند خيلي وقتها آن چه خدا به شما مي دهد مال شما نيست بلکه به شما مي دهد تا به صاحبش برسانيد از اين دست بگيريد و از آن دست بدهيد. اين که از خدا بگيريد و در راه خدا خرج کنيد خودتان رشد مي کنيد. قرآن مي فرمايد آنهايي که مالشان را در راه خدا مي دهند مثل دانه اي هستند که در زمين مي افتد و هفتصد دانه مي شود «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ»(بقره/۲۶۱) يعني آنهايي که مالشان را در راه خدا مي دهند مثل دانه اي هستند که در زمين حاصل خيز مي افتد هفتصد خوشه مي شود. حال اگر انسان آنچه از خدا مي گيرد را در راه او نداد، خدا هم اين واسطه فيض را برمي دارد و ديگري را واسطه مي کند.

در روايت است که: «إِنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَم »(۵) يعني حاجت هاي مومنين به شما نعمت هاي خداست به شما، خسته نشويد. لذا اگر کساني آمدند از شما پولي بگيرند اين طور نباشد که با اولي با اخلاق خوب برخورد کنيد، با دومي سردتر و آخري را با بداخلاقي رد کنيد. چطور اگر برايتان پول بياورند اولي يا آخري فرقي نمي کنند همه را احترام مي کنيد ولي حالا که آمده اند پول بگيرند يکي يکي سرد مي شويد! فرمود: خسته نشويد پس اگر خسته و ملول شديد خداي متعال اين نعمت را از شما مي گيرد.

اگر مادر يا همسر مريضي داريد خدمتش کنيد و خسته و ملول نشويد که اگر خسته شديد ملائکه آن طرف منتظر اين مومن هستند تا خدمتش کنند و ثواب از شما گرفته مي شود. به آن عبادتي که خدا برايتان پيش مي آورد بچسبيد عزيزي به من مي گفت: ديدي آدم مثلا از تهران مي خواهد به مشهد برود، آن طرف به شيراز مي رودريا، اين طرف به مشهد مي رود. اگر رفت آن طرف ايستاد تا فردا هم بگويد مشهد، يک ماشين هم سوارش نمي کند چرا آن طرف مي ايستد بيايد اين طرف بگويد مشهد اولين ماشين سوارش مي کند.

حال طرف مادر يا همسر يا برادر مريض دارد ولي دنبال عبادات ديگر مي گردد، خب عبادت تو همين است کجا مي روي خدا عبادت تو را اينجا قرار داده همه مستحباتت را روي اين بگذار. يک وقتهايي حرم تو در خانه هست، مريض در خانه محتاج توست او را در تنهايي مي گذاري و براي زيارت به حرم مي آيي؟ خب پيداست که امام رضا ع از تو قبول نمي کند.

در احوالات يکي از علماي بزرگ ديدم که ايشان مي گفت: يک موقعي رفتم بوذرجمهوري کتاب فروشي اسلاميه در زيرزمين کتاب بخرم ديدم آقايي يک مشت کتاب مفصل خريد و در بغچه اي جمع کرد، سنگين بود وقتي مي خواست روي کولش بگذارد ديدم با خدا حرف مي زند و آدم عادي نيست و ظاهرش هم نشان نمي داد رفتم جلو گفتم: آقا جان! در مشرب ما تک خوري جايز نيست اگر چيزي داري به ما هم بگو اين حال، حال وصل است. شروع کرد گفت: من يک جواني بودم که پدرم فوت کرد و مادرم مسن شد و من پرستار مادر شدم و او را شب و روز تر و خشک مي کردم تا اين که کم کم مريض شد و حافظه اش را از دست داد مثلا مي گفت برو آب بيار تا من بروم از يخچال آب بياورم هر چه از دهنش در مي آمد به من مي گفت و خيال مي کرد من دير کرده ام. من همه چيز را گذاشتم بالاي سرش که تا صدا مي زند زمان نبرد و در دم اجابت کنم. نصف شبي بود مادرم صدا زد و آب مي خواست از خواب پريدم و ظرف آب را بلافاصله به دستش دادم اما او احساس کرد دير شده و شروع کرد به بد و بيراه گفتن من با صبر و ملاطفت و ادب برخورد کردم. همين که صحنه تمام شد ديدم فضا نوراني است و انگار خداي من با من حرف مي زند بعد از آن ديگر هميشه در محضر خدا هستم و حضور حضرت حق را با خودم احساس مي کنم. يعني اين گونه است اگر آن راهي را که خدا گذاشته رفتيد خيلي سريع مي رسيد. بله تکلم با خدا نيست ولي همراهي با خدا دارد. خدايي که «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ»(حديد/۴) يعني خدا با ماست هر کجا که باشيم. ما در حجاب هستيم که خدا را با خودمان نمي بينيم.

 

فرو بردن خشم

بعد فرمود «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» متقين کساني هستند که کظم غيظ مي کنند. مومنين خيلي حواسشان جمع است که اسير شهوت نشوند، چشم و دلشان هرزه نرود بيخودي نخورند و نخوابند و مواظب اين چند چيزي که گفته اند: صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به دوام هستند. چيزي که گاهي ما مواظب آن نيستيم و از آن غافليم غيظ و غضب است که يکي از بدترين راه هاي تسلط شيطان بر ماست. مثلا ديده ايد گاهي فرد آنجايي که پاي آبرويش در ميان است و اگر بداخلاقي کند آبرويش مي ريزد خيلي رعايت مي کند اما وقتي به خانه مي آيد همين که به همسر و زن و فرزند و خواهر و برادرش مي رسد که با هم روي در وايسي ندارند، مواظب رفتار خودش نيست. متقين غضبشان را فرو مي خورند و لذا در روايات دارد اين غضبي که انسان فرو مي خورد جزو محبوبترين جرعه هايي است که مي نوشد و با همين يک جرعه راهش باز مي شود.

متقين هنگام غضب خودشان را آزاد نمي گذارند؛ زيرا هر عملي که انسان در حال غضب انجام دهد، هر حرفي بزند يا هر اقدامي کند معصيت و شيطاني است و عادلانه نيست. بنابراين حتي اگر کسي در حال غضب به شما ظلم کرد او را مجازات نکنيد و کظم غيظ کنيد و الّا به ظلم و تجاوز و تعدي مي افتيد. مثلا بچه بايد به اندازه خودش مجازات شود اين فريادي که بر سر او مي زني براي بچه دو ساله نيست در نتيجه روزي خدا مبتلا و گرفتارت مي کند که چرا آن روز بر سر بچه داد زدي. گفته بودند: مادر يک بزرگواري سه روز است تب کرده و خوب نمي شود؟ گفته بود: سه روز پيش بچه اش را زده بد هم زده، بچه را که اين طوري نمي زنند.

بله تنبيه و ادب لازم است اما غضب غلط است و آن چه در حال غيظ اتفاق مي افتد تشفي نفس و خاطر است نه تربيت. من اصلا سوال مي کنم ما چکاره هستيم که سر کسي داد بزنيم؟ ما کجاي عالم هستيم و خودمان را چه ديده ايم که صدايمان را بلند مي کنيم؟ مومن که سر و صدا ندارد. «يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان/۶۳) يعني آرام در زمين راه مي رود. سر و صدا براي آنهايي است که خدا ندارند و الا کسي که بنده است هميشه سرش پايين است. حال آنجايي که خدا مي گويد غضب کن، مي ترسد؛ با يک گردن کلفتي مواجه مي شويد معصيت کرده، خدا مي گويد جلويش را بگير، انسان مي ترسد. اما وقتي با بچه خود برخورد مي کند صدايش را بلند مي کند.

فرو بردن غضب از آن صفات فوق العاده اي است که اگر کسي نداشت جزو متقين نيست. فرصت را از دست ندهيد و جزو «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» بشويد، آن وقت مغفرت و بهشت خدا به سراغتان مي آيد. غضب خودتان را فرو بخوريد زيرا شيطان بر ما از راه غضب بيشتر مسلط مي شود تا شهوت، لذا بايد غضب خود را بيشتر کنترل کنيم و براي خدا غضب کنيم.

اين روايت را نديده ام عزيزي مي خواند که پيامبر صلي الله عليه و آله از تواضع شان بود که سوار الاغ مي شدند حتي گاهي بدون خرجين و شخص ديگري را هم سوار مي کردند. روزي الاغ سر و صداي زيادي کرد حضرت سرشان را زير انداختند و فرمودند: خدايا اين حيوان است که صدا مي کند و من نيستم. بنده خدا که سر و صدا ندارد. داد و بيداد يعني چه؟ مگر چه کسي هستيم که صدا بر کسي بلند کنيم؟! داد زدن سر زن و فرزند يعني چه؟! ما کي هستيم که بر فرزندمان داد بزنيم؟! مگر او بنده خدا نيست؟! اگر مي خواهي تربيت کني قاعده دارد که آدم بايد ياد بگيرد آنوقت تربيت کند. پس بايد کظم غيظ داشته باشيم و در حال غضب عمل نکنيم که هر اقدامي در آن حال معصيت است. انسان در اين حالت به ظلم دچار خواهد شد. و در ادامه آيه هم مي فرمايد که ويژگي ديگر متقين «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» مي باشد که در فرصت ديگري بيان مي کنيم. «السلام عليک يا اباعبدالله»

 

    پي نوشت ها:
  • (۱) الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۳، ص: ۴۵۰
  • (۲) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۶۷، ص: ۱۸۶
  • (۳) من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص: ۱۳۲
  • (۴) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۹۹، ص: ۱۷۰
  • (۵) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۷۱، ص: ۳۱۸
Powered by TayaCMS