امام صادق(ع)

امام صادق(ع)
 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الارضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین

بحث ما رسید به تعرض آنچه در مستند العروه در مورد شبهه ی صدقیه ی معدن بیان شده ولی تزاحم بحث با پیشامد شهادت رأس و رئیس مذهب ایجاب می کند که امروز دل ها متوجه مقامی شود که عقل مؤالف و مخالف در عظمت علم و قدرت او مبهوت است. و از عجایب این است که نه تنها مسلمان بلکه دهری مذهب در مقابل این عظمت به زانو درآمده است ولی افسوس که این قدر بر خود ما مجهول است.

ابن ابی العوجا دهری مذهب است، این کلام اوست: آن کسی که اگر بخواهد جسد روح می شود، روح می شود جسد، او جعفر بن محمد است. این کلام یک دهری مذهب است که عقیده به خدا ندارد .

مالک بن انس امام مالکیه، اول امام اهل سنت، تعبیرش این است: ما رأت عینی، چشم من ندیده در روزگار افضل از جعفر بن محمد در علم، در ورع، در عبادت. این هم بیان امام مذهب مالکی است که اول امام اهل سنت است.

امام اعظم اهل سنت تعبیرش این است که أعلم در روزگار از جعفر بن محمد نیست.

کراجکی در کنز الفوائد قضیه ای نقل می کند، یک بیانش غوغا است. شرح این حدیث برای فرصت دیگری. غرض این است که ما بفهمیم در این کلمات چه غوغایی است و اگر او نبود چه بود!!! تمام آنچه انبیاء آوردند از آدم تا به خاتم به ولایت امیر المؤمنین کامل شد. " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا". اما آن نبوت وآن امامت هر دو به ثمر نرسید الا وقتی که او بر کرسی نشست و آن غوغای علم را از مبدأ تا معاد، از سماء و العالم، از طهارت تا دیات به پا کرد . چه کسانی را تربیت کرد: هشام پرورد که در کلام بیچاره کرد تمام متکلمین را. اگر فقیه پرورد زراره ، عمار ، ابوبصیر ، لیث [بودند] کسانی که در عظمت آنها باز فکر متحیر است. محمد بن مسلم از زیر دست او بیرون آمد. ابن ابی عمیر ، از نفس او زنده شد. 4 هزار نفر در محضر او چه گرفتند و چه ها از بین رفت و آنچه که مانده ،هر حدیثی بحری از حکمت است .

کراجکی نقل می کند که ابوحنیفه - ابوحنیفه نزد عامه امام اعظم است- در محضر او نشسته بود. سفره ی غذا پهن شد. بعد که سفره برچیده شد... متن حدیث لازم است. بعد که[امام] دعای سفره را خواند، این دعا را خواند: قال: الحمد لله رب العالمین اللهم إن هذا منک ومن رسولک، بارالها این غذایی که به ما دادی از توست و از پیغمبر تو . این وهابیتی که این غوغا را در دنیا راه انداخته، تمام آنچه را که ببافند، در یک جمله پنبه کرده است آن روز. وقتی فرمود این جمله را، ابوحنیفه گفت: أجعلت مع الله شریکا؟ خوب اینها را بفهمید بعد مرجعتان روایات باشد تا به ثمر برسید. به شرق بروید، به غرب بروید، علمی نیست الا از این بیت. تمام شبهات وهابیت در یک حدیث او دفع می شود منتها کو فهمی که درک کند عمق کلام را. مثل ابو حنیفه ای گفت: أجعلت مع الله شریکا؟ همانی را که کنار قبر پیغمبر آن بی سواد ها با آن ریش و عبا می گویند: شرک! شرک! ابو حنیفه آن روز گفت: أجعلت مع الله شریکا؟ قال:ویلک، فرمود: وای بر تو! از قرآن بی خبری ، از کلام خدا بی اطلاعی!!! ابو حنیفه مات شد. إن الله تعالی یقول فی کتابه: وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ، این نص قرآن . تمام بساط وهابیت به همین جمله برچیده می شود منتها درآوردن آن جواهر علم و حکمت از این جمله وقت مفصلی لازم دارد. أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ، خدا بی نیاز کرد آن ها را و پیغمبر خدا.

نقطه ی مقابل فقر، غنا است. غنا از جهت فنی اطلاق دارد. غنای مادی ، غنای روحی ، غنای دنیوی ، غنای اخروی ، نقطه ی مقابل فقر است . فقر مادی در اثر نداشتن مال و منال است. فقر معنوی در اثر جهل و نداشتن علم است ، فقر دنیوی نداشتن سر و سامان در این عالم است. فقر اخروی نداشتن سر و سامان در آخرت است ، مطلق الغنا وغنای مطلق از خداست و از پیغمبر خدا ، نه تنها این سفره ...

این جمله را وقتی از قرآن به ابی حنیفه گفت - ابی حنیفه عمری در علم کارکرده - مبهوت شد، فرمود: به موضع دیگر به قرآن رجوع کن، آن موضع این است: وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. باز خدا در اتیان توأم کرده رسول را با خودش ، بعد فرموده: وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ . این جملات ریشه ی همه ی افکار مردم پوچی که دنیا را به آشوب کشاندند، باطل می کند. مسئله ی شفاعت حل می شود. زیارت قبور حل می شود. توسل به ارواح انبیا و اولیاء حل می شود، تمام مشکلات در یک مجلس او منحل است.

بعد که به این جا رسید ابوحنیفه گفت: یا بن رسول الله! یک عمری بر من گذشت ولی این آیات را کأنه نه خوانده ام و نه شنیده ام. ابو حنیفه است!!! بعد جواب حضرت چیست؟ در آن جمله کمر وهابیت را شکست و ریشه ی تمام این معاندین را درآورد. در این جمله کمر تمام مخالفین مذهب حق را شکست، فرمود: بلى قرأتهما ، هر دو آیه را قرائت کردی،سمعتهما ، هر دو آیه را شنیده ای ولکن الله أنزل فیک وفي أشباهک: أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا. شرح این داستان هم که چه جور بر قلب منکرین ولایت امیر المؤمنین و معتقدین به خلافت خلفای به ناحق قفل است و آن اقفال چیست، این هم مباحثی است. فرمود: تو - کی قدرت دارد غیر از او که به مثل ابی حنیفه بفرماید- تو و اشباه تو مصداق این آیه اید: أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا. در آن جا دو آیه را آورد: .اول[آن آیه را] فرمود، بعد در موضع دیگر[آن را] فرمود ، در این جا هم نسبت به او و اشباه او[این آیه را فرمود] . اشباه او همه را می گیرد من الصدر الی الذیل، منتها فهمی باید که آن اقفال را بفهمد، نه یک قفل است بلکه قفل ها است. بعد فرمود: جای دیگری هم باز [خدا] فرمود:كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.

این یک روایت است، یک جلسه ی اوست . در این روایت هم ریشه ی افکار وهابیت به تمام جهات و هم ریشه ی تمام آنچه ذهبی، فخر رازی ، بخاری ، مسلم ، ابن حجر ، بافته اند پنبه می شود، منتها [با] آن فهمی که درک کند دقائق کلام او را. لا نعد الرجل منکم فقیها حتی یعرف معاریض کلامنا.

گوهری بود که احدی او را نشناخت. اسم چه اسمی است؟ اسمی است که پیغمبر گذاشت. امام چهارم هم بیانش این است:اسمه عند أهل السماء الصادق - نه زمین! این جا عرضه ای نیست، خبری نیست؛ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ - اسمه عند أهل السماء الصادق ، در ملکوت أعلا اسم او صادق است. کسی که اسم او صادق است، واضع اسم، پیغمبر خاتم است. در ملکوت أعلا مسمی به این اسم است. نص بیان خودش این است... آن، کلمات مخالفین بود، اما از خود او که صادق به قول مطلق است، بیانش این است: آنچه در آسمان است می دانم؛ أعلم ما في السماوات . مفهومی از مفهوم ما اوسع نیست. آنچه در آسمان ها است می دانم، آنچه در زمین است می دانم، آنچه تا قیامت است می دانم. بعد هم این کلمه را برهانی کرد، گفت: همه را از قرآن در می آورم، وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ ، این نص قرآن است. این قرآن تبیان کل شیء است. اگر کسی نباشد که آن تبیان کل شیء نزد او نباشد ، خواه ناخواه طب بدون طبیب می شود، می شود قانون بدون مفسر ، پس بالضروره آن کسی که فرموده: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ ، کسی را هم در هر زمانی معین کرده که عنده علم الکتاب.

این کلمه را و این روایت را قطب الدین راوندی نقل می کند. رجال باید شناخته شود. او کیست ، مقامات علمی و عملی او چیست؟ قبل از آن کلمه این کلمه لازم است:

فرمود: می دانم آنچه در آسمان است آنچه در زمین است آنچه تا قیامت است. ممکن است بیسوادی تعجب کند ولی آن قدر جلوه کرد که در [کتاب] حیاة الحیوان آن نویسنده ی محقق سنی می نویسد: جفری است و آن جفر نزد جعفر بن محمد است و در آن جفر تمام آنچه تا قیامت است، مسطور است. این هم کلمه ی مخالف . افسوس! که ما هم قاصریم هم مقصر ، نشناختیم، نشناساندیم. مردمی که اهل علم اند ، عمری در این مباحث دقیق کار می کنند، باید در این ایام دامن به کمر بزنند، مقامات او را به عامه ی مردم بفهمانند تا روز شهادت او این مملکت یکپارچه عزا و شیون شود. رحم الله من أحیی أمرنا؛ خوشا به حال آن کسانی که به این دعا موفق شدند.

قطب راوندی نقل می کند از ابو حمزه، گفت: در یک سفری با آن امام مسافرت کردیم در صحرا ، رسیدیم به نخل یابسه ، یک نخل خشکی ، امام تکیه داد به آن نخل؛ ابو حمزه نقل می کند ، لب ها حرکت کرد اما من نفهمیدم چه گفت، بعد آن کلمه ای که شنیدم خطاب کرد به آن نخله ی خشک، فرمود: أیتها النخلة! أطعمینا ، ای نخله ما را اطعام کن! ابوحمزه گفت، به مجرد این که این کلمه را گفت: دیدم نخله سبز است، خوشه های خرما معلق است، خم شده تا به دست امام رسیده ، چند دانه چید ، من هم از آن خرما خوردم . علم آن، قدرت این . گفت: یک اعرابی تماشاگر بود وقتی این منظره را دید گفت: همچو سحری و همچو ساحری در روزگار نیست! تا این کلمه را گفت امام آن اعرابی را خواست، فرمود: سحر نیست، ما وارث انبیا ایم آنچه تمام انبیا دارند نزد من است ، یکی از آن ها را نشان دادم. قدرت این است . بعد فرمود: اگر می گویی سحر است می خواهی الان دعا کنم تا تو مسخ شوی. از خود او استفتسار کرد. می خواهی یا نه ، تو را الان بر می گردانم به صورت سگی؛ گفت: اگر قدرت داری بکن ، تا خواست لب ها حرکت کرد. ابو حمزه گفت: دیدم اعرابی سگی است یتوسوس ، دوان دوان رفت رو به خیمه اش. خانواده اش او را زدند، بیرون کردند ، خبر ندارند. گفت: سگ برگشت، مقابل امام نشست، من نگاه کردم دیدم از چشم ها اشک می ریزد، سر می جنبد. بعد حضرت فرمود: بیا! تا آمد گفت: حالا باور کردی سحر نیست، الان آدم بشو ، گفت: یک مرتبه دیدم این سگ همان آدم است.

در یک مجلس این است. إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ. وقتی اراده متصل شد به اراده ی او، خاصیتش این است: به یک نگاه، آدمی را منقلب می کند. بار الها! به آبروی آن حضرت که راه تو به وسیله ی او باز شد... مذهب یعنی چه؟ یعنی طریق ذهاب . از نقطه ی وجود ما به خدا، راه فقط راهی است که او ترسیم کرده است . این است معنای مذهب جعفری. بارالها! به حرمت آن حضرت به همه ی ما توفیق بده درک کنیم او را ، بفهمیم کلمات او را ، عمل کنیم به آنچه او خواسته است.

 

جدیدترین ها در این موضوع

سهيم بودن نسلهاي آينده در اعمال گذشتگان

سهيم بودن نسلهاي آينده در اعمال گذشتگان

تمام مؤمنان امروز، و آنها که در رحم مادرانند و هنوز متولّد نشده اند يا کسانى که قرنها بعد از اين از صلب پدران در رحم مادران منتقل و سپس متولّد و بزرگ مى شوند، در ميدان جنگ «جمل» حضور داشته اند! چرا که اين يک مبارزه شخصى بر سر قدرت نبود، بلکه پيکار صفوف طرفداران حق در برابر باطل بود و اين دو صف همچون رگه هاى آب شيرين و شور تا «نفخ صور» جريان دارد و مؤمنان راستين در هر زمان و مکان در مسير جريان حق و در برابر جريان باطل به مبارزه مى خيزند و همه در نتايج مبارزات يکديگر و افتخارات و برکات و پاداشهاى آن سهيم اند.
No image

اطلاعات عمومی (1)

حضرت علی(علیه السلام)در مورد مسلمان واقعی می‌فرماید: مسلمان واقعی كسی است كه مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند مگر آن جا كه حق اقتضا كند. و آزار رساندن به هیچ مسلمانی جز در مواردی كه موجبی( به حكم خدا) داشته باشد روا نیست.
بهترین ترجمه های نهج البلاغه کدامند؟

بهترین ترجمه های نهج البلاغه کدامند؟

گاهی در بعضی مجالس دینی و مذهبی پاره ای از کلمات این کتاب را خوانده و معنی می کردم. شنوندگان به شگفت آمده و می گفتند: اگر علما و رجال دینی ترجمه فرمایشات امام علی(ع) در کتاب نهج البلاغه را به طوری که در خور فهم فارسی زبانان باشد نوشته بودند، همه از آن بهره مند می شدند ولی افسوس که از ترجمه و شرح هایی که در دسترس است، چنا نکه باید استفاده نمی شد. بنابراین بر نگارنده واجب شد که دست از کار بردارم و این کتاب جلیل را به زبان فارسی سلیس و روان ترجمه کنم.
كتابي معتبرتر از نهج البلاغه

كتابي معتبرتر از نهج البلاغه

گروهى از هوى پرستان مى گويند: بسيارى از نهج البلاغه گفتارهايى برساخته است كه گروهى از سخنوران شيعه آنها را پديد آورده اند و شايد هم برخى از آنها را به سيد رضى نسبت داده اند. اينان كسانى اند كه تعصّب ديده هايشان را كور كرده و از سر كجروى و ناآگاهى به سخن و شيوه هاى سخنورى ، از راه روشن روى برتافته، و كجراهه در پيش گرفته اند
تفاسير نهج البلاغه

تفاسير نهج البلاغه

ترجمه اى كه مؤلف براى متن نهج البلاغه ارائه مى دهد ترجمه اى روان است، گرچه كه بلاغت و فصاحت متن پارسى شده به متن عربى نمى رسد، چونان كه مؤلف خود نيز در مقدمه كوتاهى بر جلد نخست بدين حقيقت تصريح مى كند كه «هيچ ترجمه اى هر اندازه هم دقيق باشد نمى تواند معنايى را از زبانى به زبان ديگر چنان منتقل نمايد كه هيچ گونه تغيير و تصرفى در آن معنا صورت نگيرد

پر بازدیدترین ها

 بررسي‌ نظام‌ فاعلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

بررسي‌ نظام‌ فاعلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

بهترين‌ وجه‌ معقول‌ آفرينش‌ جهان‌، همانا تجلّي‌ است‌؛ كه‌ از ظريف‌ترين‌ تعبيرهاي‌ قرآني‌ و روايي‌ است‌، چنان‌كه‌ در آية‌ «فلما تجلي‌ ربه‌ للجبل‌ جعله‌ دكّا وخرّ موسي‌ صعقا» آمده‌ است‌. و در جريان‌ معاد هم‌، تلويحاً به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌است‌؛ زيرا، خداوند در آية‌ «قل‌ اءنما علمها عند ربّي‌ لايُجَليها لوقتها الا هو»، تجلية‌ساعت‌ و قيامت‌ را به‌ خود اِسناد داده‌ است‌ و چون‌ در قيامت‌ كبرا و حشر اكبر،تمام‌ اشخاص‌ و اشيا به‌ عنوان‌ مبدأ قابلي‌ حضور و ظهور دارند نه‌ به‌ عنوان‌مبدأ فاعلي‌ ـ زيرا همة‌ آن‌ها، تحت‌ قهر حاكم‌اند ـ بنابراين‌، تنها عامل‌ تجلّي‌قيامت‌، ظهور خود خداوندِ متجلّي‌ خواهد بود.
 بررسي‌ نظام‌ غايي‌ قرآن‌، در نهج‌البلاغه‌

بررسي‌ نظام‌ غايي‌ قرآن‌، در نهج‌البلاغه‌

آن‌ فاعل‌ غيرمتناهي‌ هم‌،اوّل‌، و مبدأ فاعلي‌ بالذات‌ تمام‌ ماسوي‌ است‌؛ و هم‌، آخِر، و مبدأ غايي‌ بالذات‌همة‌ ماعدي‌. هدفمند بودن‌ نظام‌ هستي‌ ـ كه‌ قرآن‌ تكويني‌ است‌ ـ و نيز هدفدار بودن‌قرآن‌ حكيم‌ ـ كه‌ جهان‌ تدويني‌ است‌ ـ بر اساس‌ دو اسم‌ از اسماي‌ حسناي‌خداوند خواهد بود.
 بررسي‌ نظام‌ داخلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

بررسي‌ نظام‌ داخلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

همين‌ معنا، درباره‌ قرآن‌ تدويني‌ ـنيزـ صادق‌ است‌. يعني‌ اگر كسي‌درباره‌ نظام‌ معرفتي‌ قرآن‌ ـ كه‌ جهان‌ علمي‌ است‌ ـ صحيح‌ بيانديشد و پرسش‌استواري‌ ارايه‌ كند، پاسخ‌ صائب‌ خود را از قرآن‌ كريم‌ دريافت‌ مي‌كند؛ ولي‌اگر كسي‌ در اين‌ باره‌ درست‌ فكر نكند، و سؤال‌ متقن‌ و مشخصي‌ را عرضه‌ندارد، اصلاً پاسخي‌ از قرآن‌ نمي‌شنود؛ و اگر در اثر خامي‌ و كژ راهه‌ رفتن‌،سؤال‌ ناصوابي‌ را مطرح‌ كند، پاسخ‌ غلطي‌ را بر قرآن‌ صائب‌ صامت‌ تحميل‌ مي‌كند.
No image

نامه 70 نهج البلاغه : روش برخورد با پديده فرار

موضوع نامه 70 نهج البلاغه درباره "روش برخورد با پديده فرار" است.
Powered by TayaCMS