حقوق فرزندان بر والدين

حقوق فرزندان بر والدين

رابطه والدین با اولاد

اشاره پيامبر(صلى الله عليه و آله) به اهميت وراثت

والدین حضرت مریم(علیها السلام)

محصول دامان پاك حضرت مريم(عليها السلام)

اولين حق والدين بر فرزند

مسئوليت والدين در تربيت فرزند

امیرالمؤمنین(علیه السلام)، الگوى مناسب براى تربيت

اخلاق اسلامى، راه ترويج اسلام

کلید واژه ها: حق فرزند بر والدین، اهمیت وراثت، انتخاب نام نیک، حضرت مریم(س)، امیرالمؤمنین(ع) الگوی مناسب، اخلاق اسلامی

رابطه والدین با اولاد

از آيات و روايات استفاده مى شود كه پدر و مادر نسبت به فرزند حق عظيمى را به عهده دارند، چه اختيارى و چه غير اختيارى. رابطه پدر و مادر با فرزند، رابطه مولد برق با لامپ است. خود لامپ به خودى خود نور و روشنايى ندارد، بلكه نور و انرژى از محل توليد، به لامپ منتقل مى شود.قرآن مجيد مى فرمايد: فرزند در ابتداى امر، نطفه اى در صلب پدر است بدون اينكه پدر در اين زمينه اختيارى داشته باشد، نيروهاى مادى و معنوى خودش را به آن نطفه انتقال مى دهد.

روزى كه اسلام اين مطلب را به عنوان حقيقتى الهى و طبيعى براى مردم گفت، هيچ مكتب علمى در جهان به اين مطلب حتى اشاره نكرده بود. بعد از قرن هجدهم، با تحقيقات، مطالعات و ابزار علمى اين معنا در اروپا بيان شد كه بحثى علمى در اين زمينه حالت محورى پيدا كرد به نام «ژن و ژنتيك» كه در هر نطفه اى وجود دارد و عامل وراثت است؛ يعنى مايه هاى مادى وجود پدر و مادر را به فرزندان انتقال داده، واسطه بين فرزند و پدر و مادر است.

اشاره پيامبر(صلى الله عليه و آله) به اهميت وراثت

وجود مبارك رسول خدا(صلى الله عليه و آله) با آن ديد و بصيرتى كه داشتند، در آن زمان به اين ژن، در ضمن اتفاق غير منتظره براى خانواده اى اشاره كرده اند. جريان از اين قرار بود كه جوانى با همسرش، هر دو سفيد پوست، زيبا چهره، بعد از ازدواج، بچه دار شدند، ولى بچه آن ها رنگ پوستش سياه بود. البته شوهر مى دانست كه همسرش خوب، باوقار و اهل دين است و نمى شد به اين زن بدگمان شد كه بچه اى كه به دنيا آورده است، از مرد ديگرى باشد.

جوان گفت: با هم خدمت رسول خدا(صلى الله عليه و آله) مى رويم و اين مشكل را با ايشان در ميان مى گذاريم كه من به همسرم اطمينان دارم، اما بچه به دنيا آمده سياه است. يا رسول الله! اين مسأله واقعاً براى اين خانواده سنگين است.پيامبر(صلى الله عليه و آله) خيلى طبيعى فرمودند: اين طفل از خودتان است و اين جمله معروف را آن روز فرمودند: «العرق دسّاس» [1] عرب زمان پيغمبر(صلى الله عليه و آله) كلمه دسّاس را مى فهميدند كه چيست. دسّاس يعنى واسطه انتقال.

چيزى در نطفه بشر است كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) اسم آن را عِرْق گذاشت و اروپايى ها ژن ناميدند. بعد حضرت فرمودند: در چند نسل گذشته تو، پدر يا مادرى بوده كه سياه چهره بوده و رنگ پوست اين بچه به واسطه عِرق به بچه تو منتقل شده است. در امر رنگ پوست، شكل و امور مادى، اين مسأله حقيقت دارد.

والدین حضرت مریم(علیها السلام)

تأكيد قرآن به پاكى والدين حضرت مريم(عليها السلام)در اوايل سوره آل عمران، پروردگار عالم حكايت حضرت مريم(عليها السلام) مادر حضرت مسيح(عليه السلام) را كه مى خواهد تعريف كند، وى را همراه با پدر ذكر مى كند؛ ;«وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَ نَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا»[2] مى توانست اسم پدر حضرت مريم(عليها السلام) را نبرد، اما ممكن است كسى بگويد: خداى متعال مى گفت: مريم، مادر مسيح و به پسر نسبتش مى داد، اما چرا او را به قبل- پدر- نسبت داده، گفت: بنت عمران؟ و همچنين حضرت مريم(عليها السلام) را به مادر نسبت داده است، در آن آيه اى كه مادر حضرت مريم(عليها السلام) به خدا گفت: «رَبّ إِنّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرًا» [3] اينكه حضرت مريم(عليها السلام) را به پدر و مادرش نسبت مى دهد، اهميت و نقش عظيم وراثت را بيان مى كند و حضرت مريم(عليها السلام) را به تنهايى مورد تحليل و تجزيه تربيتى قرار نمى دهد؛ چون پدر و مادر نقش عظيمى در آن دارند.

اتفاقاً يهودى هاى زمان مريم(عليها السلام) از طريق پيغمبران گذشته به اين معنا آگاه شده بودند،؛ چون هيچ امتى به اندازه بنى اسرائيل، پيغمبر در ميانشان مبعوث به رسالت نشد. خدا براى امت اسلام يك پيامبر فرستاد، شايد حدود نصف انبيا براى آن ها مبعوث به رسالت شدند.آن ها از نقش پدر و مادر در تربيت يا بى تربيتى اولاد خبر داشتند. قرآن مجيد نيز آگاهى آن ها را خبر مى دهد. اين ها زمانى كه آمدند و عيسى(عليه السلام) را ديدند كه تازه به دنيا آمده بود، همه مى دانستند كه حضرت مريم(عليها السلام) شوهر نكرده است.

شهر نيز كوچك بود و عمران چهره معروفى بود، مادرش نيز زن بسيار والايى بود. آمدند به حضرت مريم(عليها السلام) گفتند: «مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا »[4] اى مريم! پدرت انسان بدى نبود، ما او را مى شناسيم. مادرت نيز با كسى رابطه نامشروع نداشته، زن پاكدامنى است، پس اين بچه را از كجا آورده اى؟ يعنى از تو باور كردنى نيست كه با اين پدر و مادر، با مردى غريبه ارتباطى داشته و اين بچه به دنيا آمده باشد.

خدا به حضرت مريم(عليها السلام) فرموده بود: قبل از اينكه يهودى ها بيايند تا با تو حرف بزنند، به ايشان بگو: من اجازه ندارم كه امروز سؤال كسى را جواب دهم. لذا اصلاً با يهودى ها حرف نزن و فقط به گهواره اشاره كن، بگو: اگر مى خواهيد بدانيد كه بچه از كجا آمده است، از خودش بپرسيد. به گهواره اشاره كرد؛ «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُواْ كَيْفَ نُكَلّمُ مَن كَانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيًّا» [5] اين ها نيز عصبانى شدند، خيال كردند كه حضرت مريم(عليها السلام)آن ها را مسخره كرده است، لذا با تعجب و خشم گفتند: عجب داستانى است! خودش دهانش را بسته و حرف نمى زند، مى گويد: با اين بچه يك روزه حرف بزنيد.

محصول دامان پاك حضرت مريم(عليها السلام)

ناگهان از درون گهواره صدا بلند شد و جواب داد كه: من عبدالله هستم، عبد زنا نيستم، من از گناه به وجود نيامده ام، بلكه به وجود آمده مستقيم الله هستم. شما فكر بدى كرده ايد. مگر شما نمى دانيد كه مادر من كيست؟ قرآن مى گويد:
«قَالَ إِنّى عَبْدُ اللَّهِ ءَاتنِىَ الْكِتبَ وَ جَعَلَنِى نَبِيًّا* وَ جَعَلَنِى مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ» [6] به قدرى حضرت مريم(عليها السلام) در پاكدامنى و سلامت نفس بود كه نتيجه پاكدامنى او اين شد كه من با دم الهى خود، حضرت مسيح(عليه السلام) را در رحم او قرار دادم. يقين بدانيد اى پدران و مادران! كه در روز قيامت نسبت به كم كارى در تربيت فرزندان؛ آشنا كردن فرزندان با خدا، قرآن و آداب الهى و انسانى، مورد محاكمه قرار خواهيد گرفت.

اولين حق والدين بر فرزند

انتخاب نام نیک

حديثى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) بشنويد: «حق الولد على الوالد أن يحسّن اسمه»[7] حق واجب پدر بر فرزند در اين چند حرف است؛ اول: زمانى كه به دنيا آمد، اسم هاى زشت و اسامى دشمنان خدا را بر فرزندش نگذارد، بلكه نام نيك براى او انتخاب كند.به قدرى انتخاب نام مهم است كه پدر و مادر اميرالمؤمنين(عليه السلام) تا سه روز براى مولود كعبه اسم انتخاب نكردند. گويا منتظر بودند كه كسى مافوق آن ها براى اين مولود اسم انتخاب كند. در حال طواف كعبه، ابوطالب متوجه شد كه صفحه اى مقابل روى او افتاد. نفهميد كه اين صفحه را چه كسى انداخته است، ولى فكر كرد چيزى كه در اين صفحه نوشته شده است، نكند اسم خدا باشد؟ آن را برداريم كه زير دست و پا نماند.

وقتى برداشت، ديد كه اين نوشته را به او و همسرش نوشته اند و با اين جمله شروع شده است:

خصّصتما بالولد الزكى;;;;;والطاهر المطهر الرضى

اى ابوطالب و فاطمه بنت اسد! من در بين مردم عالم شما را انتخاب كردم كه اين فرزند پاك و پاكيزه امين را به شما بدهم، اما اينكه منتظر نام گذارى او هستيد، خودم اسم او را انتخاب كرده ام. «2» پروردگار سه هزار اسم دارد كه هزار اسم او در دعاى جوشن كبير است و هزار اسم نزد انبيا(عليهم السلام) بوده و هزار اسم ديگر نيز نزد خود پروردگار است كه هيچ كس نمى داند چيست و به كسى اعلام نكرده است. ما خبر نداريم كه خداوند اين اسم ها را چه زمانى براى خود انتخاب كرده است، اما در روايات هست كه در اين سه هزار اسم، اولين اسمى كه براى خود انتخاب كرد، «على» بود. «1» روى اين صفحه نوشته شده بود كه شما پدر و مادر، اسم اين فرزند را على بخوانيد؛ چون من اين اسم را از اسم خودم گرفته ام. اين حق- «أن يحسّن اسمه» [8] - بر پدران و مادران واجب است. روز قيامت بر فرزندان ايراد مى گيرند كه چرا اسم تو مانند كفار، يهودى ها، مسيحى ها و زرتشتى ها است؟

فرزندان شما نيز مى گويند: خدايا! آن زمانى كه ما طفل بوديم، اسم ما را اين گونه گذاشتند. ما از پدر و مادرمان چند شكايت داريم كه يكى از آن ها همين است. آن ها را بخواهيد و بپرسيد كه چرا اين اسم را براى ما گذاشته اند؟ چرا مرا در مدرسه خوبى نگذاشتند؟ چرا مرا با خودشان در جلسات خوب نبردند؟ چرا در خانه راجع به تو براى من حرف نزدند؟ چرا قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) را به من معرفى نكردند؟ چرا ما را جاهل نگهداشتند؟ نه حرف تو را زدند و نه گذاشتند كه ما از تو خبردار شويم.

مسئوليت والدين در تربيت فرزند

پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: شش طايفه در قيامت بى محاكمه به جهنم مى روند؛ يكى از آن شش طايفه، پدران و مادرانى هستند كه مايه بى دينى فرزندشان بوده اند. بعضى از اين پدر و مادرها به من گفته اند: فرزندمان از خوبى ها خيلى بدش مى آيد. اين بچه مريض است و بهترين دكتر او پدر و مادرش هستند كه بايد مقدارى هنر، محبت و نوازش به خرج دهند. خوبى ها را براى فرزند خود هزينه كنيد تا تعليم بگيرد و دلش عوض شود؛ «يا مقلب القلوب والابصار» [9] دل قابل عوض شدن است.

پيغمبر(صلى الله عليه و آله) جمله اى درباره قلب دارند؛ دل، طبع زير و رو شدن را دارد، مانند برگ درخت در بيابان كه به محض اينكه نسيم مى وزد، برگ زير و رو مى شود، قلب نيز اين گونه است. قلب با سخن، محبت، تعليم و شركت در جلسات خوب زير و رو مى شود.مگر اشخاص بد در عالم چگونه خوب شدند؟ با ديدن و شنيدن. مگر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) با اجبار مردم عصر جاهليت را به آن مؤمنان واقعى تبديل كرد؟ پيغمبر زبان نرم به كار بست و آن ها نيز گوش دادند و اين گونه قلب آن ها زير و رو شد و هدايت شدند. قلب در مقابل زبان هاى هنرمند هدايت، زير و رو مى شود.

شما براى خانواده خود نرم و به صورت داستان از خوبى هاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) تعريف كنيد، بعد از چند جلسه به او بگوييد: آيا على(عليه السلام) را دوست دارى؟ فوراً مى گويد: آرى، او انسان بزرگوارى است كه نمونه ندارد. وقتى كه مخزن وجود او را به على(عليه السلام) وصل كردى و او محبّ على(عليه السلام) شد، بعد، از اخلاق، حكومت، برخورد، تواضع و علم بى نظير على(عليه السلام) را براى او بيان كن و به او بگو: بعد از پيامبر(صلى الله عليه و آله) بالاتر از على(عليه السلام) در عالم وجود ندارد.

امیرالمؤمنین(علیه السلام)، الگوى مناسب براى تربيت

زمانى كه على(عليه السلام) حكومت، قدرت، ارتش، خزانه و مملكت در دست او بود، شبى تنها بيرون شهر كوفه مى رفت، شخصى را ديد كه كنار مركب خود نشسته و باز نيز از روى مركب افتاده است. امام جلو آمد و سلام كرد. پرسيد: چرا اينجا نشسته اى؟ او كه على(عليه السلام) را نمى شناخت، نگاه كرد، ديد مردى است با پيراهن عربى وصله خورده. فكر كرد باربر و يا كارگر است.گفت: بار اين مركب افتاده است و من نمى توانم آن را بلند كنم، نشسته ام كه ببينم آيا كسى مى آيد كه به من كمك كند. امام(عليه السلام) فرمودند: من تو را كمك مى كنم. مرد تا بلند شد، اميرالمؤمنين(عليه السلام) با يك دست بار را بلند كرد و روى مركب گذاشت و فرمود: اكنون به هر كجا مى خواهى بروى، برو، ديگر نمى افتد. بعد همراه شدند.

او به اميرالمؤمنين(عليه السلام) گفت: شما به كجا مى خواهى بروى؟حضرت فرمودند: به كوفه؛ شما كجا مى رويد؟ من به يكى از روستاهاى اطراف مى روم. بر سر دوراهى كه رسيدند، آن شخص به طرف روستاى خود پيچيد، ديد اميرالمؤمنين(عليه السلام) دارد به دنبالش مى آيد، گفت: آقا مگر نگفتيد كه به كوفه مى روم؟
فرمود: آرى، اما ادب دين ما اقتضا مى كند كه با هركسى دوست شديم، وقتى خواستيم جدا شويم، چند قدم او را بدرقه كنيم، من نيز دارم تو را بدرقه مى كنم. تعجب كرد كه اين چه دين خوبى است؟ تازه با ما رفيق شده است، اما چقدر مهربان است.

گفت: رفيق! تو خيلى خوب، گرم و با محبت هستى، مى شود آدرس خود را در كوفه به من بدهى كه اگر گذرمان به آنجا افتاد، بياييم و تو راببينيم. فرمود: به مسجد كوفه بيا، من آنجا هستم. گفت: اگر به مسجد آمدم و تو نبودى؟ اسم خود را به من بگو تا از كسى بپرسم، تو را به من نشان دهد. فرمود: اسم من على بن ابى طالب(عليه السلام) است. اين شخص مسيحى بود، متوجه شد كه اين شخص رئيس مملكت است. مبهوت شد. گفت: على جان! مرا با دين خودتان آشنا كن و بعد برو، من با اين اخلاق تو ديگر نمى خواهم مسيحى بمانم.

براى خانواده بگو: اميرالمؤمنين(عليه السلام) كانون محبت بوده است. اگر همرنگ على(عليه السلام) شويد بهتر است، يا همرنگ دشمنان او؟ بگو: دلم مى خواهد خودتان قضاوت كنيد كه روز قيامت شخص وارد شود، خدا بگويد: هر كس كه همرنگ على(عليه السلام) است، اين طرف بيايد و هر كس همرنگ كفار است، آن طرف برود، شما چه مى كنيد؟

اخلاق اسلامى، راه ترويج اسلام

اين كار على(عليه السلام) است، يعنى اخلاق و رفتار، انتقال دهنده اسلام است. در خانه كارى نكنيد كه فرزندان ما را ببينند، از اول با اين فكر بزرگ شوند كه پدر و مادرم چگونه مسلمان و شيعه اى هستند؟ اگر اسلام اين است كه اين ها دارند، ما اين اسلام را نمى خواهيم. اگر اين باشد كه خيلى خطرناك است و در قيامت ما را آزاد نمى كنند و راه نجات نداريم. همين درس را از على(عليه السلام) بگيريد كه ايشان با منش، رفتار، تواضع و كردارش انتقال دهنده فرهنگ خدا به ديگران است، هر چند كه اين طرفش، مسيحى باشد. وقتى آن مسيحى برخورد على(عليه السلام) را ديد، ايستاد و گفت: مرابايد مسلمان و ديندار كنى و با فرهنگ خدا آشتى دهى. همين درس از على(عليه السلام) براى ما كافى است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

حجة الاسلام و المسلمین انصاریان


[1]. مکارم الاخلاق ص197

[2]. التحریم/ آیه 12

[3]. آل عمران/ آیه 35

[4]. مریم/ آیه 28

[5]. مریم/ آیه 29

[6]. مریم 30و31

[7]. نهج البلاغه (للصبحی) ص 546

[8]. همان

[9]. مصباح المتهجد ص 132و365

 

جدیدترین ها در این موضوع

سهيم بودن نسلهاي آينده در اعمال گذشتگان

سهيم بودن نسلهاي آينده در اعمال گذشتگان

تمام مؤمنان امروز، و آنها که در رحم مادرانند و هنوز متولّد نشده اند يا کسانى که قرنها بعد از اين از صلب پدران در رحم مادران منتقل و سپس متولّد و بزرگ مى شوند، در ميدان جنگ «جمل» حضور داشته اند! چرا که اين يک مبارزه شخصى بر سر قدرت نبود، بلکه پيکار صفوف طرفداران حق در برابر باطل بود و اين دو صف همچون رگه هاى آب شيرين و شور تا «نفخ صور» جريان دارد و مؤمنان راستين در هر زمان و مکان در مسير جريان حق و در برابر جريان باطل به مبارزه مى خيزند و همه در نتايج مبارزات يکديگر و افتخارات و برکات و پاداشهاى آن سهيم اند.
No image

اطلاعات عمومی (1)

حضرت علی(علیه السلام)در مورد مسلمان واقعی می‌فرماید: مسلمان واقعی كسی است كه مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند مگر آن جا كه حق اقتضا كند. و آزار رساندن به هیچ مسلمانی جز در مواردی كه موجبی( به حكم خدا) داشته باشد روا نیست.
بهترین ترجمه های نهج البلاغه کدامند؟

بهترین ترجمه های نهج البلاغه کدامند؟

گاهی در بعضی مجالس دینی و مذهبی پاره ای از کلمات این کتاب را خوانده و معنی می کردم. شنوندگان به شگفت آمده و می گفتند: اگر علما و رجال دینی ترجمه فرمایشات امام علی(ع) در کتاب نهج البلاغه را به طوری که در خور فهم فارسی زبانان باشد نوشته بودند، همه از آن بهره مند می شدند ولی افسوس که از ترجمه و شرح هایی که در دسترس است، چنا نکه باید استفاده نمی شد. بنابراین بر نگارنده واجب شد که دست از کار بردارم و این کتاب جلیل را به زبان فارسی سلیس و روان ترجمه کنم.
كتابي معتبرتر از نهج البلاغه

كتابي معتبرتر از نهج البلاغه

گروهى از هوى پرستان مى گويند: بسيارى از نهج البلاغه گفتارهايى برساخته است كه گروهى از سخنوران شيعه آنها را پديد آورده اند و شايد هم برخى از آنها را به سيد رضى نسبت داده اند. اينان كسانى اند كه تعصّب ديده هايشان را كور كرده و از سر كجروى و ناآگاهى به سخن و شيوه هاى سخنورى ، از راه روشن روى برتافته، و كجراهه در پيش گرفته اند
تفاسير نهج البلاغه

تفاسير نهج البلاغه

ترجمه اى كه مؤلف براى متن نهج البلاغه ارائه مى دهد ترجمه اى روان است، گرچه كه بلاغت و فصاحت متن پارسى شده به متن عربى نمى رسد، چونان كه مؤلف خود نيز در مقدمه كوتاهى بر جلد نخست بدين حقيقت تصريح مى كند كه «هيچ ترجمه اى هر اندازه هم دقيق باشد نمى تواند معنايى را از زبانى به زبان ديگر چنان منتقل نمايد كه هيچ گونه تغيير و تصرفى در آن معنا صورت نگيرد

پر بازدیدترین ها

 بررسي‌ نظام‌ غايي‌ قرآن‌، در نهج‌البلاغه‌

بررسي‌ نظام‌ غايي‌ قرآن‌، در نهج‌البلاغه‌

آن‌ فاعل‌ غيرمتناهي‌ هم‌،اوّل‌، و مبدأ فاعلي‌ بالذات‌ تمام‌ ماسوي‌ است‌؛ و هم‌، آخِر، و مبدأ غايي‌ بالذات‌همة‌ ماعدي‌. هدفمند بودن‌ نظام‌ هستي‌ ـ كه‌ قرآن‌ تكويني‌ است‌ ـ و نيز هدفدار بودن‌قرآن‌ حكيم‌ ـ كه‌ جهان‌ تدويني‌ است‌ ـ بر اساس‌ دو اسم‌ از اسماي‌ حسناي‌خداوند خواهد بود.
 بررسي‌ نظام‌ فاعلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

بررسي‌ نظام‌ فاعلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

بهترين‌ وجه‌ معقول‌ آفرينش‌ جهان‌، همانا تجلّي‌ است‌؛ كه‌ از ظريف‌ترين‌ تعبيرهاي‌ قرآني‌ و روايي‌ است‌، چنان‌كه‌ در آية‌ «فلما تجلي‌ ربه‌ للجبل‌ جعله‌ دكّا وخرّ موسي‌ صعقا» آمده‌ است‌. و در جريان‌ معاد هم‌، تلويحاً به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌است‌؛ زيرا، خداوند در آية‌ «قل‌ اءنما علمها عند ربّي‌ لايُجَليها لوقتها الا هو»، تجلية‌ساعت‌ و قيامت‌ را به‌ خود اِسناد داده‌ است‌ و چون‌ در قيامت‌ كبرا و حشر اكبر،تمام‌ اشخاص‌ و اشيا به‌ عنوان‌ مبدأ قابلي‌ حضور و ظهور دارند نه‌ به‌ عنوان‌مبدأ فاعلي‌ ـ زيرا همة‌ آن‌ها، تحت‌ قهر حاكم‌اند ـ بنابراين‌، تنها عامل‌ تجلّي‌قيامت‌، ظهور خود خداوندِ متجلّي‌ خواهد بود.
 بررسي‌ نظام‌ داخلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

بررسي‌ نظام‌ داخلي‌ قرآن‌ در نهج‌البلاغه‌

همين‌ معنا، درباره‌ قرآن‌ تدويني‌ ـنيزـ صادق‌ است‌. يعني‌ اگر كسي‌درباره‌ نظام‌ معرفتي‌ قرآن‌ ـ كه‌ جهان‌ علمي‌ است‌ ـ صحيح‌ بيانديشد و پرسش‌استواري‌ ارايه‌ كند، پاسخ‌ صائب‌ خود را از قرآن‌ كريم‌ دريافت‌ مي‌كند؛ ولي‌اگر كسي‌ در اين‌ باره‌ درست‌ فكر نكند، و سؤال‌ متقن‌ و مشخصي‌ را عرضه‌ندارد، اصلاً پاسخي‌ از قرآن‌ نمي‌شنود؛ و اگر در اثر خامي‌ و كژ راهه‌ رفتن‌،سؤال‌ ناصوابي‌ را مطرح‌ كند، پاسخ‌ غلطي‌ را بر قرآن‌ صائب‌ صامت‌ تحميل‌ مي‌كند.
No image

نامه 70 نهج البلاغه : روش برخورد با پديده فرار

موضوع نامه 70 نهج البلاغه درباره "روش برخورد با پديده فرار" است.
No image

خطبه 32 نهج البلاغه بخش 4 : روش برخورد با دنيا

خطبه 32 نهج البلاغه بخش 4 به موضوع "روش برخورد با دنيا" می پردازد.
Powered by TayaCMS