خطبه 124 نهج البلاغه بخش 1 : آموزش نظامى

خطبه 124 نهج البلاغه بخش 1 : آموزش نظامى

موضوع خطبه 124 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 124 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 124 نهج البلاغه بخش 1

آموزش نظامى

متن خطبه 124 نهج البلاغه بخش 1

و من كلام له ( عليه السلام ) في حث أصحابه على القتال

فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ الْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ وَ الْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا لَا يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا وَ لَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ

ترجمه مرحوم فیض

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در ترغيب اصحاب خود بجهاد (و تعليم آداب و رسوم جنگ): (چون در كارزار با دشمن روبرو شديد)

پس زره دار را جلو قرار دهيد و بى زره را در عقب، و دندانها را بر هم فشار دهيد (در جنگ ثبات قدم داشته سختيها را بخود هموار نمائيد) زيرا استقامت در جنگ شمشيرها را از سرها بيشتر دور ميكند (تحمّل سختيهاى كارزار از هر تدبيرى براى بدست آوردن فتح و فيروزى بهتر است) در اطراف نيزه ها پيچ و خم داشته باشيد (موقعى كه نيزه بر دشمن فرود مى آوريد خود را كوتاه و بلند كنيد، يا در موقعى كه دشمن نيزه بطرف شما حواله ميكند خود را دور نمائيد) زيرا زدن نيزه ها باين طرز مؤثّرتر است (از فرود آوردن آنها بدون پيچ و خم، يا آنكه در مقابل كمتر اصابت ميكند) و چشمها را پائين اندازيد (بهر طرف نگاه نكنيد) زيرا چشم پوشاندن سبب بسيارى قوّت قلب و آرامى دلها (و نترسيدن از دشمن) است، و صداها را خاموش كنيد (غوغاء و هياهو بر پا ننمائيد) زيرا متانت و آرامى (از هر چيز) خوف و ترس را زودتر دور ميكند (چون ترسوها در كارزار هو و جنجال ميكنند و دليران سخن نگفته كار خويش انجام مى دهند) و پرچم خود را از جاى حركت نداده دورش را خالى نكنيد (كه موجب شكست لشگر خواهد شد، چون همه متوجّه پرچم مى باشند) و آنرا بدست هر كس ندهيد مگر به دلاوران و كسانيكه شما را از هر پيش آمد بدى مانع ميشوند و از آنچه كه حفظ و نگهدارى آن لازم است دفاع مى نمايند (و البتّه چنين كسانى پرچم از دست نمى دهند مگر اينكه ظفر يافته يا كشته شوند) زيرا كسانيكه بر بلاها و سختيها (ى جنگ) شكيبا هستند آنانند كه به اطراف پرچم دور زده آنرا از راست و چپ و عقب و جلو نگهدارى مى نمايند، از آن عقب نمى افتند كه (به دشمن) تسليم نمايند، و بر آن پيشى نمى گيرند كه آنرا تنها گذارند. بايد مرد (در كارزار) از دشمنى كه با او روبرو ميشود دفاع نمايد، و (پس از مغلوب نمودن يا كشتن او) برادر (همكار) خود را يارى كند، و نبايد دشمن خويش را رها كرده بسوى برادرش توجّه دهد تا با دشمن برادر همدست شده (او را از ميان برداشته) باتّفاق آهنگ او كنند 

ترجمه مرحوم شهیدی

و از سخنان آن حضرت است

زره پوشيدگان را پيش بداريد. و كسانى را كه خود ندارند، واپس بگماريد. دندانها را سخت بفشاريد، كه شمشيرها را از رسيدن به كاسه سر باز مى گرداند. و پيرامون نيزه ها بپيچيد كه آن پيچيدن، نيزه ها را اين سو و آن سو مى راند، تا آسيب چندان نرساند، و ديده ها را فرو خوابانيد كه دليرى را مى افزايد، و دل را بهتر آرام نمايد، و بانگها را آهسته كنيد، كه بد دلى را بيشتر مى زدايد. و پرچم خود را بالا بداريد، و پيرامون آن را خالى مگذاريد، و مدهيد آن را جز به دست دلاوران، و آنان كه حمايت كنند چيزى را كه واجب است حمايت آن، كه شكيبايان، هنگام نازل شدن بلاها كسانى هستند، كه گرد پرچم خود را دارند، و دو پهلو و پشت و پيش آن را خالى نمى گذارند، نه از آن پس مى مانند تا به دشمنش بسپارند، و نه از آن پيش مى افتند، كه تنهايش گذارند. هر يك از شما كار حريف خود بسازد، نيز به يارى برادر مسلمان خويش بپردازد، و كار هماورد خود را به عهده برادر خويش وانگذارد تا او ناچار شود دو تن را از پا در آرد.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله كلام بلاغت نظام آن جنابست در تحريص و ترغيب أصحاب خود بر مقاتله و محاربه معاويه و أصحاب او كه فرموده: پس مقدم داريد زره پوش را، و مؤخّر نمائيد عارى از زره را، و بگزيد بر دندانها يعنى دندانها را بالاى همديگر محكم بگذاريد، پس بدرستى كه استحكامى دندانها باز گرداننده تر است شمشيرها را از فرق، و پيچيده شويد در أطراف نيزها پس بتحقيق كه آن پيچيدگى حركت دهنده تر است نيزها را از نفوذ آنها، و فرو خوابانيد ديده ها را پس بدرستى كه آن موجب زيادتى ثبات دل بى آرام است و شدّت سكون قلبها است، و ترك كنيد بلندى آوازها را پس بدرستى كه آن راننده تر است جبن را.

و علم خودتان را پس ميل ندهيد آنرا و خالى نگذاريد آنرا و مگردانيد آنرا مگر بر دست شجاعان خودتان، و مگر بر دست كسانى كه باز دارندگانند بى غيرتى را از شما در روز هيجا، پس بدرستى كسانى كه صبر نماينده اند بر نزول حقيقة كارهائى كه حقيق است بحمايت ايشان اشخاصى هستند كه احاطه ميكنند بعلمهاى خود، و دور آنها را مى گيرند از دو جانب چپ و راست آنها و از پس آنها و پيش آنها يعنى محافظت ميكنند علمها را از چهار طرف و پس نمى افتند از آن علمها تا تسليم كنند آنها را بر أعداء، و پيش نمى روند از آنها تا اين كه تنها گذارند آنها را بايد كه كفايت كند مرد كفو خودش را در كار زار، و مواساة كند با برادر خودش بنفس خود، و واگذار ننمايد قرين و كفو خود را ببرادر خود تا مجتمع شود بر او قرين او و قرين برادر او

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام في حث أصحابه على القتال

فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ الْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ وَ الْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا لَايَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا وَ لَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ 

اللغة

أمور: أشدّ حركة و نفوذا. و الجأش: روعة القلب و اضطرابه عند الخوف. و الذمار: ما وراء الرجل ممّا يجب عليه حمايته، و حفافا الشي ء: جانباه.

المعنى

و قد أمرهم بأوامر في مصلحة الحرب و كيفيّتها و نهاهم مناهى:

فأوّلها: الأمر بتقديم الدارع و تأخير الحاسر. و المصلحة فيه ظاهرة.

الثاني: العضّ على الأضراس. و حكمته ما سبق في قوله: معاشر المسلمين استشعروا الخشية، و في قوله لابنه محمّد بن الحنفيّة: تزول الجبال و لا تزل، و قد كرّره هنا أيضا.

الثالث: الالتواء في أطراف الرماح. و علّته ما ذكر، و هو أنّه إذا التوى الإنسان مع الرمح حال إرساله كان الرمى به أشدّ، و ذلك لحركة صدر الإنسان بعد التوائه مع حركة يده حين الإرسال فكانت حركته أشدّ و أقوى نفوذا.

الرابع: غضّ الأبصار. و فائدته ما ذكر من كونه أربط لاضطراب القلب و أسكن، و ضدّ ذلك مدّ البصر إلى القوم فإنّه مظنّة الخوف و الفشل و علامة لهما عند العدوّ.

الخامس: إماتة الأصوات. و فائدته أيضا طرد الفشل، إذ كانت كثرة اللغط (اللفظ خ) و الصياخ علامة لخوف الصائخ، و ذلك مستلزم لطمع العدوّ فيه و جرئته عليه.

السادس: قوله: و رايتكم فلا تميلوها. فإنّ إمالتها ممّا يظنّ به العدوّ تشويشا و اضطراب حال فيطمع و يقدم، و لأنّها إذا اميلت تغيب عن عيون الجيش فربّما لا يهتدى كثير منهم للوجه المطلوب.

السابع: و لا تخلّوها. و سيفسّر هو التخلية.

الثامن: لا تجعلوها. إلى قوله: منكم. و ذلك أنّها أصل نظام العسكر و عليها يدور و بها يقوى قلوبهم ما دامت قائمة فيجب في ترتيب الحرب أن يكون حاملها أشجع القوم. و قوله: فإنّ الصابرين. إلى قوله: فيفردوها. تخصيص لمن يحفظ الراية و يحفّها بوصف الصبر على نزول الحقائق: أى الشدائد الحقّة المتيقّنة الّتى لا شكّ في نزولها، كى يسارعوا إلى حفظها و الإحاطة بها رغبة في تلك المحمدة، و بيّن بقوله: لا يتأخّرون عنها. إلى قوله: فيفردوها. معنى التخلية الّتى نهاهم عنها، و قوله: فيسلموها و يفردوها. نصب الفعلان بإضمار أن عقيب الفاء في جواب النفى.

التاسع: قوله: أجزء امرؤ قرنه.

العاشر: آسى أخاه بنفسه فعلان ماضيان في معنى الامر، و التقدير و ليجزى امرؤ قرنه و هو خصمه و كفوه في الحرب: أى لتقاومه و ليواس أخاه بنفسه في الذبّ عنه و لا يفرّ من قرنه اعتمادا على أخيه في دفعه فيجتمع على أخيه قرنه و قرن أخيه.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در ترغيب ياران خود به جهاد ايراد فرموده است:

فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ الْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ وَ الْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا لَا يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا وَ لَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ 

لغات

أمور: سريعتر و با نفوذتر حفافا الشّى ء: دو سوى آن أبسلهم: آنان را تسليم نابودى گردان منسر: بخشى از سپاهيان أعنان مساربهم: اطراف چراگاهها، و مفرد آن مسربه است ذمار: آنچه حمايت آن بر انسان واجب است نسيم: نفس جأش: تپش و اضطراب دل در هنگام ترس

ترجمه

«زره داران در جلو، و بى زرهان را در پشت سر قرار دهيد، دندانها را به هم بفشاريد، زيرا اين كار خطر شمشير را از سر بيشتر دور مى كند، در وقت نيزه زدن بر دشمن، در پيچ و تاب باشيد كه كاربرد آن بيشتر و در دفع نيزه خصم مؤثّرتر است، چشمها را پايين اندازيد، زيرا دل قويتر و روح آرامتر مى شود، سر و صداها را خاموش كنيد، كه سستى و ترس را بيشتر دور مى سازد، پرچم را نگهبان باشيد، و آن را از جايش تكان ندهيد، و پيرامونش را خالى نگذاريد، و آن را جز به دلاوران و پاسدارانى كه از ايثار جان دريغ ندارند نسپاريد، زيرا آنانى كه در برابر رويدادهاى سخت و حقايق تلخ شكيبايند، مى توانند گرداگرد پرچم قرار گرفته راست و چپ و جلو و عقب آن را پاسدارى كنند، نه از آن عقب مى افتند كه آن را تسليم دشمن كنند، و نه بر آن پيشى مى گيرند كه آن را تنها گذارند، هر كس بايد با همآورد خود گلاويز شود، و با برادر همرزمش مواسات كند، و همآورد خود را به برادرش وانگذارد، تا با حريف برادرش همدست شود، و وى را از پا در آورند

شرح

شريف رضىّ گفته است: دعق به معناى كوبيدن است يعنى تا اين كه اسبان زمينهاى آنان را لگد كوب سازند، نواحر أرضهم زمينهاى روبروى هم، گفته مى شود: منازل بنى فلان تتناحر يعنى: منزلهاى فرزندان فلان روبروى هم قرار دارد امام (علیه السلام) اين سخنان را در صفّين ايراد، و در باره ضرورتهاى جنگ و كيفيّت نبرد دستورهايى به اين شرح صادر فرموده است: 1 اين كه زره دار در جلو، و بى زره در عقب قرار گيرد، فوايد اين امر روشن است.

2 دندانها بر هم فشرده شود. حكمت اين كار در خطبه هاى پيش در آن جا كه فرموده است: معاشر المسلمين استشعروا الخشية، و همچنين در گفتار آن حضرت به محمّد بن حنفيّه كه اگر كوهها از جا كنده شود تو بر جاى خود باش بيان، و در اين جا نيز تكرار شده است.

3 در پيرامون نيزه ها پيچ و تاب داشتن، علّت آن را امام (علیه السلام) در همان جا ذكر فرموده، و آن اين است كه هرگاه انسان در هنگامى كه نيزه را حواله دشمن مى كند، پيچ و خم و جست و خيز داشته باشد، كاربرد نيزه بيشتر و فشار آن سخت تر خواهد شد، زيرا جهش و پيچش هنگام زدن نيزه باعث مى شود كه سينه انسان نيز به همراه دستش به حركت در آيد و نيزه با حركتى شديدتر و كاربردى بيشتر بر دشمن فرود آيد.

4 فرو خواباندن چشمها، فايده آن همان گونه كه ذكر فرموده قويتر شدن دل، و به دست آمدن آرامش بيشتر است، و ضدّ آن خيره شدن و چشم دوختن به سپاه دشمن است، كه موجب ترس و سستى مى شود، و دشمن آن را نشانه اين دو مى داند.

5 بى سر و صدا بودن، و اين نيز موجب جلوگيرى از شكست است، زيرا زيادى سر و صدا و فزونى داد و فرياد نشانه هراس فرياد كنندگان است، و اين نيز دشمن را به طمع مى اندازد و بر جرأت و گستاخى او مى افزايد.

6 اين كه پرچم را خم نكنيد، زيرا خم كردن پرچم باعث مى شود كه دشمن گمان كند، پريشانى و ناآرامى در صفوف شما پديد آمده است، در نتيجه به طمع افتد و دست به پيشروى زند، علاوه بر اين اگر پرچم خم شود از ديد سپاهيان ناپديد مى گردد، و ممكن است بسيارى از لشكريان نتوانند راه مقصد را تشخيص دهند.

7 پرچم را رها نكنيد، در عبارت بعد رها كردن پرچم به معناى خالى گذاردن پيرامون آن تفسير شده است.

8 اين كه فرموده است: لا تجعلوها... تا منكم

يعنى: پرچم را جز به دست دلير مردان خود نسپاريد، و... زيرا پرچم، محور نظم سپاه، و اساس كار و فعاليّت آن است، و ما دام كه پرچم برپا و در اهتزاز است، سپاهيان دلگرم و قويدل مى باشند، از اين رو در نظام جنگ ضرورى است پرچم به دست دليرترين مردان سپاه داده شود، و گفتار آن بزرگوار كه: فإنّ الصّابرين... تا فيفردوها در مقام بيان ويژگيهاى پرچمدار و رزمندگانى است كه در گرداگرد پرچم از آن نگهبانى مى كنند، امام (علیه السلام) مى فرمايد: اينان بايد در برابر حقايق تلخ و واقعيّتهاى سختى كه بى ترديد در پيش دارند از بردبارى و شكيبايى بسيار برخوردار باشند، تا بتوانند با چالاكى و پايدارى پرچم را نگهبانى و اطراف آن را پاسدارى كنند، و اين سخن به منظور برانگيختن اين صفات در آنهاست، عبارت لا يتأخّرون عنها... تا فيفردوها، بيان چگونگى معناى خالى گذاردن پيرامون پرچم است كه پيش از اين از آن نهى فرموده بود، واژه هاى فيسلموها فيفردوها بنا به تقدير أن منصوبند، زيرا جواب نفى مى باشند.

9 فرموده است أجزء امرؤ قرنه

هر كس با هماوردش بجنگد و او را از پاى در آورد.

10 آسى أخاه بنفسه

و فعل أجزء در جمله پيش هر دو ماضى بوده و معناى امر دارند، و تقدير جمله قبل ليجزى امرؤ قرنه مى باشد و قرن به معناى دشمن و حريف جنگى است، يعنى هر كسى بايد با حريف خود درگير و در برابر او ايستادگى كند، و در جمله دوم تقدير آن ليواس أخاه بنفسه مى باشد، يعنى: با جان خويش نسبت به برادرش هميارى و مواسات كند، و بر اثر اعتماد به برادر همرزمش از برابر حريف خود نگريزد تا اين كه حريف او با همآورد برادرش همدست شود و او را از پاى در آورد.

شرح مرحوم مغنیه

فقدّموا الدّارع، و أخّروا الحاسر، و عضّوا على الأضراس، فإنّه أنبى للسّيوف عن الهام. و التووا في أطراف الرّماح فإنّه أمور للأسنّة. و غضّوا الأبصار فإنّه أربط للجأش و أسكن للقلوب. و أميتوا الأصوات فإنّه أطرد للفشل. و رايتكم فلا تميلوها و لا تخلّوها، و لا تجعلوها إلّا بأيدي شجعانكم و المانعين الذّمار منكم، فإنّ الصّابرين على نزول الحقائق هم الّذين يحفّون براياتهم، و يكتنفون حفافيها: وراءها و أمامها. و لا يتأخّرون عنها فيسلموها، و لا يتقدّمون عليها فيفردوها. أجزأ امرؤ قرنه، و آسى أخاه بنفسه، و لم يكل قرنه إلى أخيه فيجتمع عليه قرنه و قرن أخيه.

اللغة:

الدارع: لابس الدرع. و الحاسر: من كان بلا درع. و نبا: ارتد. و الهام: جمع الهامة، و هي الرأس. و التووا: أميلوا. و أمور: أشد حركة للأسنة.

و الجأش: الخوف و اضطراب القلب. و الذمار- بكسر الذال- كل ما يلزمك حفظه و الذود عنه. و المراد بالحقائق هنا الوقائع و الشدائد. و يكتنفونها: يصونونها، و يحيطونها. و الحفاف- بكسر الحاء- الجانب، و حفافيها: مثنى أي جانبيها.

الإعراب:

حفافيها منصوب بنزع الخافض، و وراءها و أمامها عطف على حفافيها أي يحيطونها من كل جانب، فيسلموها نصب بأن مضمرة، و كذلك فيفردوها.

و أجزأ فعل ماض

المعنی

السلاح بين القديم و الجديد:

(فقدموا الدارع- الى- الفشل). هذه تعاليم حربية كان لها شأن و وزن يوم كان السلاح درعا و سيفا، و رمحا و سهما، و ملخص هذه التعاليم أن يتقدم عند القتال لابس الدرع على غيره، و الضارب بالسيف يعض على أضراسه عند الضرب، و الطاعن بالرمح يلتوي معه حين الطعن، و لا ينظر هذا و ذاك هنا و هناك، و لا يرفع المقاتل صوته لأن الصياح للجبان. و تقدم مثله في الخطبة 11 و 65، و لا صلة لهذه التعاليم بأسلحة هذا العصر.. و يا ليت العلم تخطى الأسلحة بل يا ليتها تقهقرت الى العصر الحجري.. تقدم العلم في كل مجال، و لكن تقدمه في ميدان الأسلحة ليس كمثله شي ء، انها لا تتطور، بل تطفر من قتل الواحد برصاصة من مسدس أو بندقية الى قتل الملايين و تدمير الحضارات بضربة واحدة في لحظة واحدة، و تزداد و تتراكم في كل آن بصورة تفوق التصور.. حتى أصبح العالم كله يعيش فوق بحر من الألغام لا يدري متى يتفجر فيه، أما ميزانية التسلح فيقول العارفون: ان نصفها يسد حاجات المعوزين في شرق الأرض و غربها.

و قرأت مقالا في جريدة «الجمهورية المصرية» للدكتور سعاد جلال، عدد 37 نيسان 1972 جاء فيه: «ان ثلاثة أرباع ميزانية العالم و أكثر تنفق على صنع النعوش و إعداد الأكفان للبشرية التي أصبح مصيرها في مصانع القنابل الذرية، و صارت- أي البشرية- تسمع كلمة الفناء المدمر الشامل كلما أصغت الى الحديث الهامس في باطن كل قنبلة أو صاروخ».

(و رايتكم- الى- فيفردوها) يجب أن تكون الراية مع الشجاع المقدام، و ان يحف بها الأبطال البواسل، لأنها النظام الذي يجمع المحاربين، و عليها تدور رحى المعركة (أجزأ امرؤ قرنه). أجزأ كفى، و القرن- بكسر القاف- الخصم الذي يبرز للمجاهد، و المعنى على المجاهد أن يصمد لخصمه، و لا يدعه يفلت منه (و آسى أخاه بنفسه) إن استطاع المجاهد أن يعين من يحتاج الى المعونة من اخوانه فعليه أن يؤازره و يذود عنه.

(و لم يكل قرنه الى أخيه فيجتمع عليه قرنه و قرن أخيه). على المجاهد أن يثبت للعدو الذي يبارزه و لا يفر منه اتكالا على من ثبت و صبر، لأن هذا الفرار يؤدي الى أن ينضم خصم الذي فر الى خصم الذي ثبت، فيجتمع على المجاهد الثابت الصابر خصمان، و معنى هذا في واقعه أن الفار قد ناصر العدو، و أمده بالقوة من حيث يريد أو لا يريد

شرح منهاج البراعة خویی

و من كلام له عليه السّلام فى حثّ اصحابه على القتال و هو المأة و الرابع و العشرون من المختار في باب الخطب

قاله للاصحاب فى صفين و قد رواه غير واحد باختلاف تعرفه انشاء الله فقدّموا الدّارع، و أخّروا الحاسر، و عضّوا على الأضراس فإنّه أنبا للسّيوف عن الهام، و التووا في أطراف الرّماح فإنّه أمور للأسنّة، و غضّوا الأبصار فإنّه أربط للجاش و أسكن للقلوب، و أميتوا الأصوات فإنّه أطرد للفشل، و رايتكم فلا تميلوها و لا تخلوّها و لا تجعلوها إلّا بأيدي شجعانكم و المانعين الذّمار منكم، فإنّ الصّابرين على نزول الحقائق هم الّذين يحفّون براياتهم و يكتنفونها حفافيها و ورائها و أمامها، لا يتأخّرون عنها فيسلموها، و لا يتقدّمون عليها فيفردوها، أجزء امرء قرنه، و آسى أخاه بنفسه، و لم يكل قرنه إلى أخيه، فيجتمع عليه قرنه و قرن أخيه

اللغة

(الدارع) لابس الدّرع و (الحاسر) الذي لا درع عليه و لا مغفر و (نبا) السّيف عن الضريبة كلّ عنها و ارتد و لم يمض و (التوى) انعطف و (المور) التحريك و الاضطراب قال تعالى: يوم تمور السماء مورا، و (الذمار) بالكسر ما يلزمك حفظه و حمايته، و عن الجوهرى فلان حامى الذّمار أى إذا ذمر و غضب حمى و في شرح المعتزلي الذّمار ما وراء الرّجل مما يحقّ عليه أن يحميه و سمّى ذمارا لأنّه يجب على أهله التذمّر له أى الغضب.

و (الحقائق) جمع الحقيقة بمعنى ما يحق للرّجل أن يحميه، أو بمعنى الراية كما ذكره في القاموس و حكى عن الصحاح، و قال الشارح المعتزلي و تبعه غيره إنّ الحقائق جمع حاقة و هى الأمر الصعب الشديد، و منه قوله تعالى: الحاقّة ما الحاقّة يعني السّاعة، و في كونه جمعا لها نظر و (الحفاف) وزان كتاب الجانب و في (امرء) ثلاث لغات: فتح الراء دائما و ضمّها دائما، و اختلافها باختلاف حركة الآخر، تقول: هذا امرء و رأيت امرأ و مررت بامرء و (القرن) بالكسر كفوك في الشجاعة أو عامّ لكلّ كفو و (آس) أخاه بالهمزة أى جعله اسوة لنفسه و يجوز و اسيت زيدا بالواو و هى لغة ضعيفة

الأعراب

جملة لا يتأخرّون عنها آه، بدل من جملة يكتنفونها كما في قوله تعالى: وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ.

و قوله: اجزء امرء قرنه آه، قال الشارح المعتزلي: من الناس من يجعل هذه الصيغة و هى صيغة الاخبار بالفعل الماضي في معنى الأمر كأنه قال ليجزى كلّ امرء قرنه لأنه إذا جاز الأمر بصيغة الاخبار في المستقبل جاز الأمر بصيغة الماضي، و قد جاز الأول نحو قوله:

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ.

فوجب أن يجوز الثاني، و من النّاس من قال معنى ذلك هلّا اجزء امرء قرنه فيكون تحضيضا محذوف الصّيغة، انتهى أقول: معنى التحضيض في الماضي التوبيخ و اللّوم على ترك الفعل و في المضارع الحضّ على الفعل و الطلب له، و هذا الكلام له عليه السّلام كما ترى وارد في معرض الحثّ و الترغيب لا اللّوم و التوبيخ، فلا بدّ أن يجعل هلّا هنا على تقدير حذفها حرف عرض

المعنى

اعلم أنّ الشارح المعتزلي بعد تقطيعه في الشرح هذا الكلام له عليه السّلام على فصول ثلاثة قال في شرح الفصل الثّاني منه و هو قوله: اجزء امرء قرنه إلى قوله و ابسلهم بخطاياهم: و هذه الألفاظ لا يتلو بعضها بعضا و إنما هى منتزعة من كلام طويل انتزعها الرضيّ (ره) و اطرح ما عداها أقول: و ما ظفرت بعد على تمامه، و المستفاد من الروايات الآتية في التكملة الآتية أنه ليس منتزعا من كلام واحد، بل منتزع من كلام متعدّد حسبما تطلع عليه و كيف كان فالغرض منه حثّ أصحابه على الجهاد و تحريضهم و تعليمهم آداب الحرب و رسومها قال عليه السّلام (فقدّموا الدارع) اللّابس للدّرع (و أخّروا الحاسر) العارى عنه لأنّ سورة الحرب و شدّتها تلتقى و تصادف، الأول فالأول، فوجب أن يكون أوّل القوم مستلئما و يقدم المستلئم«» على غير المستلئم (و عضّوا على الأضراس فانه أنبأ للسّيوف عن الهام) كما مضى توضيحه في شرح الكلام الحادى عشر مع ما فيه من إظهار الغيظ و الخنق على الخصم (و التووا في أطراف الرّماح فانّه أمور للأسنة) أى إذا وصلت إليكم أطراف الرماح فانعطفوا ليزلق و يتحرّك فلا ينفذ، و حمله الشارح البحراني (ره) على الالتواء عند إرسال الرّمح و رميه إلى العدوّ بأن يميل صدره و يده فانّ ذلك أنفذ و ليس بشي ء (و غضّوا الأبصار فانه أربط للجاش) و رواع القلب إذا اضطرب (و أسكن للقلوب) من الفزع و إنما أمرهم بغضّها لئلّا يروا من العدوّ ما يهولهم و يدهشهم، و كيلا يرى العدوّ منهم جبنا و فشلا قد مضى ذلك أيضا في شرح الكلام الحادى عشر (و أميتوا الأصوات) أراد به قلّة الكلام و ترك رفع الأصوات (فانه أطرد للفشل) و الجبن و الجبان يصيح و يرعد و يبرق كما مرّ في الكلام التاسع (و رايتكم فلا تميلوها) لأنّ ميلها من أسباب انكسار العسكر، لأنهم ينظرون إليها (و لا تخلوها) من محام لها (و لا تجعلوها إلّا بأيدى شجعانكم) لضعف الجبناء عن إمساكها.

كما ضعف الأوّل و الثّاني عن إمساكها يوم خيبر و انهزما بأقبح وجه، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: لأعطينّ الراية غدا رجلا يحبّ اللّه و رسوله و يحبّه اللّه و رسوله كرّار غير فرّار يفتح اللّه عليه، فلما كان الغد طاولت الأعناق لها، و كلّ رجا أن يدفعها إليه فلم يدفعها إلّا إلى أمير المؤمنين عليه السّلام، و في هذا المعنى قال الشارح المعتزلي في قصيدته التي قالها في فتح خيبر:

  • و ما أنس لا أنس اللذين تقدّماو فرّهما و الفرّ قد علما حوب
  • و للراية العظمى و قد ذهبا بهاملابس ذلّ فوقها و جلابيب
  • يشلها من آل موسى شمردلطويل نجاد السيف اجيد يعبوب

إلى أن قال

  • دعا قصب العلياء يملكها امرؤبغير أفاعيل الدّنائة مقضوب
  • يرى أنّ طول الحرب و البؤس راحةو انّ دوام السلم و الخفض تعذيب
  • فللّه عينا من رآه مبارزاو للحرب كأس بالمنيّة مقطوب

إلى آخر ما قال، و قوله (و المانعين الذّمار منكم) أى الذابّين عمّن يجب عليهم حفظه و حمايته، فانّ من كان كذلك لا يترك الراية حتى يظفر أو يقتل و علّله بقوله (فانّ الصّابرين على نزول الحقائق) أى نزول الرايات منازلها أو نزول ما يعرض لهم في الحرب من الحالات التي يجب و يحقّ الحماية عنها، أو نزول الامور الصّعبة الشديدة كما ذكره الشارح المعتزلي (هم الذين يحفّون براياتهم) و يحيطون بها (و يكتنفونها حفا فيها) و جانبيها أى اليمين و اليسار (و ورائها و أمامها لا يتأخّرون عنها فيسلموها و لا يتقدّمون عليها فيفردوها) بل يلازمونها أشدّ الملازمة و يراقبونها كمال المراقبة و يحاربون حولها و يضربون خلفها و أمامها.

ثمّ قال (أجزء امرء قرنه و آسا أخاه بنفسه و لم يكل قرنه إلى أخيه فيجتمع عليه قرنه و قرن أخيه) و هو أمر لهم بالمواساة يقول: ليجزي و ليكفى كلّ امرء منكم قرنه و كفوه و ليواس أخاه بنفسه، و لم يدع قرنه ينضمّ إلى قرن أخيه فيصيرا معا في مقاومة الأخ المذكور، فانّ ذلك قبيح كاسب للّائمة، ناش عن دنائة الهمّة، إذ اولو العزم و ذوو الهمم العالية لا يرضى أحد منهم بأن يقاتل أخوه اثنين و هو ممسك يده قد خلّى قرنه إلى أخيه هاربا منه أو قائما ينظر إليه

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) فى حثّ اصحابه على القتال يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است در برانگيختن اصحاب خود بر قتال فقدّموا الدّارع و اخّروا الخاسر و عضّوا على الاضراس فانّه انبى للسّيوف على الهام و التووا فى اطراف الرّماح فانّه امور للاسنّة و غضّوا الابصار فانّه اربط للجاش و اسكن للقلوب و اميتوا الاصوات فانّه اطرد للفشل يعنى پس پيش واداريد زره دارها را و پس واداريد بى زره ها را و برهم گذاريد دندانها را از جهة آن كه اين وضع دوركننده تر است مر شمشيرهاى دشمن از مغز سر و در پيچيده در پهلوهاى نيزه ها يعنى خود را به نيزه ها در پيچيد در وقت زدن از جهة آن كه حركت دهنده تر است مر سنانها را در فرو شدن بر خصم و بر هم گذاريد چشمها را از جهة آن كه ثابت كننده تر است مر دل را و ساكن كننده تر است قلوب را و لرزانيد اوازها را از جهة آن كه منع كننده تر است مر جبن را و رايتكم فلا تميلوها و لا تخلّوها و لا تجعلوها الّا بايدى شجعانكم و المانعين الذّمار منكم فانّ الصّابرين على نزول الحقائق هم الّذين يحفّون براياتهم و يكشفونها حفافيها و ورائها و امامها لا يتاخّرون عنها فيسلّموها و لا يتقدّمون عليها فيفردوها يعنى لازم گرديد علمهاى شما را پس ميل مى دهيد انها را و وامى گذاريد انها را و مدهيد انها را مگر بدستهاى صاحبان جرئت شما و منع كنندگان دواهى از شما از جهة آن كه صبركنندگان بر فرود امدن وقايع و شدائد بر ايشان آن چنان كسانى باشند كه در آيند بگرد علمهاى خود و فرو گيرند علمها را بر اطرافش و عقبش و پيشش باز پس نايستند از علمها تا اين كه تسليم دشمن دهند انها را و پيش نايستند بر انها تا اين كه تنها گذارند انها را و جدا شوند از ان اجزا امرء قرنه و اسا اخاه بنفسه و لم يكل قرنه الى اخيه فيجتمع عليه قرنه و قرن اخيه يعنى بايد كفايت كند مردى دوچار خود را در جنگ و مساوى داند برادر خود را با نفس خود و وانگذارد خصم را كه دوچار او شده است ببرادر خود تا اين كه مجتمع گردد بر او دوچار او و دوچار برادر او

شرح ابن ابی الحدید

و من كلام له ع في حث أصحابه على القتال

فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ الْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ وَ الْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا لَا يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا وَ لَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا

الدارع لابس الدرع و الحاسر الذي لا درع عليه و لا مغفر أمرهم ع بتقديم المستلئم على غير المستلئم لأن سورة الحرب و شدتها تلقي و تصادف الأول فالأول فواجب أن يكون أول القوم مستلئما و أن يعضوا على الأضراس و قد تقدم شرح هذا و قلنا إنه يجوز أن يبدءوهم بالحنق و الجد و يجوز أن يريد أن العض على الأضراس يشد شئون الدماغ و رباطاته فلا يبلغ السيف منه مبلغه لو صادفه رخوا و أمرهم بأن يلتووا إذا طعنوا لأنهم إذا فعلوا ذلك فبالحري أن يمور السنان أي يتحرك عن موضع الطعنة فيخرج زالفا و إذا لم يلتووا لم يمر السنان و لم يتحرك عن موضعه فيخرق و ينفذ فيقتل و أمرهم بغض الأبصار في الحرب فإنه أربط للجأش أي أثبت للقلب لأن الغاض بصره في الحرب أحرى ألا يدهش و لا يرتاع لهول ما ينظر و أمرهم بإماتة الأصوات و إخفائها فإنه أطرد للفشل و هو الجبن و الخوف و ذلك لأن الجبان يرعد و يبرق و الشجاع صامت و أمرهم بحفظ رايتهم ألا يميلوها فإنها إذا مالت انكسر العسكر لأنهم إنما ينظرون إليها و إلا يخلوها من محام عنها و إلا يجعلوها بأيدي الجبناء و ذوي الهلع منهم كي لا يخيموا و يجبنوا عن إمساكها و الذمار ما وراء الرجل مما يحق عليه أن يحميه و سمي ذمارا لأنه يجب على أهله التذمر له أي الغضب و الحقائق جمع حاقة و هي الأمر الصعب الشديد و منه قول الله تعالى الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ يعني الساعة و يكتنفونها يحيطون بها و حفافاها جانباها و منه قول طرفة

كان جناحي مضرحي تكنفا  حفافيه شكا في العسيب بمسرد

أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ

من الناس من يجعل هذه الصيغة و هي صيغة الإخبار بالفعل الماضي في قوله أجزأ امرؤ قرنه في معنى الأمر كأنه قال ليجزئ كل امرئ قرنه لأنه إذا جاز الأمر بصيغة الإخبار في المستقبل جاز الأمر بصيغة الماضي و قد جاز الأول نحو قوله تعالى وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ فوجب أن يجوز الثاني و من الناس من قال معنى ذلك هلا أجزأ امرؤ قرنه فيكون تحضيضا محذوف الصيغة للعلم بها و أجزأ بالهمزة أي كفى و قرنك مقارنك في القتال أو نحوه و آسى أخاه بنفسه مؤاساة بالهمز أي جعله أسوة نفسه و يجوز واسيت زيدا بالواو و هي لغة ضعيفة و لم يكل قرنه إلى أخيه أي لم يدع قرنه ينضم إلى قرن أخيه فيصيرا معا في مقاومة الأخ المذكور و ذلك قبيح محرم مثاله زيد و عمرو مسلمان و لهما قرنان كافران في الحرب لا يجوز لزيد أن ينكل عن قرنه فيجتمع قرنه و قرن عمرو على عمرو 

شرح نهج البلاغه منظوم

و من كلام لّه عليه السّلام (فى حثّ أصحابه على القتال:)

فقدّموا الدّارع، و أخّروا الحاسر، و عضّوا على الأضراس، فانّه أنبى للسّيوف عن الهام، و التووا فى أطراف الرّماح، فإنّه أمور للأسنّة، و غضّوا الأبصار، فإنّه أربط للجأش، و أسكن للقلوب، و أميتوا الأصوات، فإنّه أطرد للفشل، و رايتكم فلا تميلوها، و لا تخلّوها، و لا تجعلوها إلّا بأيدى شجعانكم، و المانعين الذّمار منكم، فإنّ الصّابرين على نزول الحقائق هم الّذين يحفّون براياتهم، و يكتنفونها حفا فيها و ورائها و أمامها و لا يتأخّرون عنها فيسلموها، و لا يتقدّمون عليها فيفردوها. أجزأ امرو قرنه، و اسى أخاه بنفسه، و لم يكل قرنه إلى أخيه فيجتمع عليه قرنه و قرن أخيه.

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه ياران را بجهاد در راه خدا ترغيب و آداب جنگى را بآنان تعليم فرموده: (اى سربازان رشيد من هنگام كارزار) زره دار را در پيش و بى زره را در عقب قرار دهيد، دندانها را بروى هم فشاريد (ثبات و استقامت را پيشه خويش سازيد) زيرا اين ثبات قدم در جنگ شمشير را از فرق دلاوران دور كننده تر است، هنگام بكار بردن نيزه ها در اطراف پيچ و تاب بجوريد (و خود را بوسيله اين عمل از اصابت نيزه دشمن حفظ كنيد) ديده ها را فرو خوابانيد، كه اين كار باعث زيادتى ثبات قلب ناشكيب است، صداها را خاموش كنيد، زيرا آرامش و متانت ترس و بيم را زايل ميكند، پرچم را از جاى حركت نداده، و دورش را خالى نكنيد، و آنرا جز بدست دلاورانيكه شما را از هر پيش آمد سوئى حفظ مى نمايند مسپاريد (در ميدان جنگ تمام ديده ها به طرف پرچم دوخته مى شود، و شخص دلير تا كشته نشود پرچم را از دست نمى دهد) براستى كه مردانى كه در برابر دشواريها و بليّات شكيبا هستند، آنانند كه گرد پرچم حلقه زده، و آنرا از اطراف احاطه كرده، نه از آن عقب ميافتند كه تسليم دشمنش كنند، و نه بر آن پيشى مى گيرند كه آن را تنها گذارند، مرد كار بايد از دشمن خودش دفاع كرده و از برادرش يارى كند. و نبايد دشمن خود را واگذارد، تا اين دشمن با دشمن برادرش همدست شده، دو نفرى او را از ميان بردارند

نظم

  • سپهسالار گردان شير يزدانعلى خورشيد دين و ماه ايمان
  • صفوف خويش را چون كرد تنظيم چنين آداب جنگى كرد تعليم
  • چو بالا زد ز ميدان كرد پيكارببايد در جلو تازد زره دار
  • هر آن كس را زره نبود به پيكربباشد از زره پوشان عقب تر
  • دو دندان روى هم بايد فشردنبه صبر و بر تحمّل دل سپردن
  • بميدان كوفت بايد پى چو سندان شد از شمشير سرها را نگهبان
  • بگاه حمله بردن باسنانهاز تن بيرون كشانيدن روانها
  • ز اطرافش ببايد بيش تا كم بچپ پيچيد و گه شد راست گه خم
  • براى حفظ جان اين كار نيكو استخطا از دشمن دون ضربت او است
  • بخوابانيد ديده روى ديده كه تا گردد قوى قلب رميده
  • صداها در گلو سازيد خاموشبيفزائيد تا بر شوكت و توش
  • دلير جنگجو گر باشد آرام شود صيد مرادش زودتر رام
  • شجاعان دست و باز و مى گشايندسر گردان چنان گو مى ربايند
  • و ليكن مرد ترسان از هياهوبرد از ديگران هم تاب و نيرو
  • ببايد كوفتن در قلب پرچمز هر سو گرد آن گشتن فراهم
  • نبايد دور آن خالى بماندبمغلوبيّت ار ماند كشاند
  • بميدان تا كه پرچم سرفراز استز پيروزى درى بر روى باز است
  • علم چون نخل تا بر بسته قامت بجا باشد دو پاى استقامت
  • بميدان گر شود پرچم نگونساربه يك دم كار صد لشكر شود زار
  • كسانى كه شجاع اند و دليرندببايد پاى آن بر دست گيرند
  • دليرانى كه بازو بر گشودهز رختان زنگ هر زشتى زدوده
  • بزهر كينه خنجر آب داده كمند پر شكن را تاب داده
  • چو آيد موقع بست و گسستنسر از تنها گسستن دست بستن
  • چو شيران بر گشاده پنجه و يال ز خون خصم رنگين كرده چنگال
  • همه صابر به هنگام ألمهاگرفته گرد رايات و علمها
  • ز طرف پيش و از پس و ز چپ و راست چو پرچم هر يكى كرده كمر راست
  • نسازد تا نگونش خصم بد سرقدم ننهاده از پرچم فراتر
  • چو بد خواهان به پرچم ديده دوزندوجودش را چنان آتش بسوزند
  • ببايد جنگجو مرد دلاوربخود مشغول سازد قرن و همسر
  • بجان خويشتن با يار جانى مواساة او نمايد بى توانى
  • نسازد دور از خود خصم سر مستكه با خصم رفيقش گشته همدست
  • بگيرند آن دو تن اندر ميانش كشند از جسم بيرون پاك جانش

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS