خطبه 183 نهج البلاغه بخش 1 : خدا شناسى

خطبه 183 نهج البلاغه بخش 1 : خدا شناسى

موضوع خطبه 183 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 183 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 183 نهج البلاغه بخش 1

خدا شناسى

متن خطبه 183 نهج البلاغه بخش 1

الله تعالى

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا وَ لِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا وَ لِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَهَا وَ لِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَ أَسْقَامِهَا وَ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَ الْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَ نَارٍ وَ كَرَامَةٍ وَ هَوَانٍ أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراًوَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً

ترجمه مرحوم فیض

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در حمد و ثناى خداى تعالى):

قسمت أول خطبه

سپاس سزاوار خداوند است كه بى ديده شدن (بچشم بآثار و علامات) شناخته شده است، بدون بردن رنج (و آلت و ابزار، آفريدگان را) آفريننده است، به قدرت و توانائى خود موجودات را آفريده، و به بزرگى و برترى از گردنكشان اطاعت و بندگى طلبيد (زيرا هر بزرگى در پيشگاه او بى مقدار است، پس امر بخضوع و فروتنى فرمود) و با بخشش خويش بر بزرگان سرور و مهتر است، و او است خداوندى كه آفريده هايش را در دنيا جا داد، و (طبق حكمت و مهربانى) پيغمبرانش را (براى راهنمائى پى در پى) بسوى جنّ و انس فرستاد تا براى ايشان پرده (نادانى و گمراهى) دنيا را بردارند، و از بديها و سختيهاى آن آنان را بترسانند (آگاه سازند) و براى آنها از (بيوفائى) آن مثلها بزنند (سر گذشتها بيان كنند تا از فريفتگى برهند) و آنان را به نواقص آن بينا گردانند، و در حين غفلت و بيخبرى ايشان (به زيان معصيت و نافرمانى) بياورند سخنى كه بآن عبرت گيرند (متنبّه گردند) از تغيير حالات مانند تندرستى و خوشى و بيمارى و گرفتارى، و (كسب از راه) حلال و حرام آن، و بهشت و ارجمندى كه براى پيروان و دوزخ و خوارى كه براى گناهكاران آماده فرموده است. خدا را سپاس مى گزارم در حاليكه باو رو آورده ام سپاسى كه آفريدگانش را بآن امر فرموده، و هر چيزى را مقدار و اندازه اى و هر اندازه اى را مدّتى و هر مدّتى را نامه و نوشته اى مقرّر نموده (كه تغيير و تبديل در آن راه ندارد).

ترجمه مرحوم شهیدی

و از خطبه هاى آن حضرت است

ستايش خدايى را كه شناخته است بى آنكه ديده شود، و آفريننده است، بى آنكه رنجى برد. خلايق را به نيروى خود بيافريد، و مهتران را با چيرگى در بند بندگى كشيد، و بزرگان را با بخشش خويش مهترى بخشيد، و اوست كه آفريده خود را در اين جهان ساكن گرداند، و پيامبرانش را بر جنّ و انس برانگيزاند، تا دنيا را چنانكه هست بديشان بنمايانند، و آنان را از زيانهايش بترسانند، و از دنيا براى شان مثلها زنند، و زشتيهاى آن را به آنان نشان دهند، و به آنان گوشزد كنند، آنچه از آن عبرت توان گرفت، از دگرگونيهايى پى در پى،- و سراسر شگفت- ، از تندرستيها و بيماريهايش، و از حلالها و حرامهايش، و آنچه خدا آماده ساخته است براى فرمانبران و نافرمانان، از بهشت و يا آتش سوزان، و ارجمندى و يا خوارى- در آن جهان- . او را مى ستايم، چنانكه خود خواسته است از آفريدگان. او براى هر چيز اندازه اى گذاشت، و هر اندازه را مدّتى معيّن داشت، و هر مدّتى را در كتابى نگاشت.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب شريفه آن وصيّ مختار و وليّ پروردگار است مى فرمايد: حمد و ثنا مر خداوندى را سزاست كه شناخته شده بدون رؤيت، و خلق فرموده بدون رنج و مشقت آفريد مخلوقات را بقدرت كامله خود، و طلب بندگى نمود از سلاطين و ملوك با عزّت قاهره خود، و مالك واجب الاطاعة شد بر بزرگان با بخشش فراوان خود، و اوست آن كسيكه ساكن فرمود در دنيا آفريدگان خود را، و مبعوث كرد بسوى جنّ و انس پيغمبران خود را، تا اين كه كشف كنند مر ايشان را از پردهاى دنيا، و بترسانند ايشان را از پريشانيهاى دنيا، و بيان كنند از براى ايشان مثلهاى آن را، و بنمايند بر ايشان عيبهاى آن را، و تا هجوم آور بشوند بر ايشان با چيزى كه باعث عبرت ايشان بشود از صحّتهاى آن و بيماريهاى آن، و حلال آن و حرام آن و با آنچه كه مهيّا فرموده خداوند تعالى از براى اطاعت كنندگان از ايشان، و معصيت كنندگان ايشان از بهشت و جهنّم، و عزّت و خواري.

حمد ميكنم او را در حالتى كه قصد تقرّب ميكنم بسوى او چنان حمدى كه طلب كرده از مخلوقات خود گردانيد از براى هر چيزى اندازه معيّني، و از براى هر اندازه مدّت مخصوصي، و از براى هر مدّت نوشته مشخّصي.

شرح ابن میثم

القسم الأول

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا وَ لِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا وَ لِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَ أَسْقَامِهَا وَ لَيُبْصَرُوهُمْ عُيُوبَهَا و حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَ الْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَ نَارٍ وَ كَرَامَةٍ وَ هَوَانٍ أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً وَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً

اللغة

أقول: المنصبة: التعب.

المعنى

و حمد اللّه باعتبار كونه معروفا بآيات آثاره عند العقول المعرفة المنزّهة عن إدراك البصر المختصّ بالأجسام و لواحقها. ثمّ باعتبار كونه خالقا و موجدا الايجاد المنزّه عن المتاعب لاستلزامها الآلات المستلزمة للجسميّة الّتي من شأنها الضعف و النهاية في القوّة. ثمّ نبّه على استناد الخلايق و النعم المفاضة إلى قدرته ليعتبر السامعون نسبتهم إليه، و باعتبار استعباده الأرباب على كمال عزّه المطلق الواجبىّ المستلزم لخضوع كلّ موجود في ذلّ الإمكان و الحاجة إليه، و بسيادته للعظماء على كمال عظمة وجوده الواجبىّ المطلق المستلزم لفقر كلّ إليه و تعبّده له، ثمّ بنسبة إسكانهم الدنيا و بعثه رسله إلى الجنّ و الإنس منهم كما قال «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي»«» الآية على كمال لطفه بخلقه و حكمته في إيجادهم في الدنيا. و غاية ذلك أن يكشفوا لهم ما يغطّى بحجب الدنيا عن أعين بصائرهم من أحوال الآخرة الّتي خلقوا لها، و أن يجذبوهم بالتحذير من ضرّ الدنيا و عواقبها و ضرب الأمثال بنسبتها كما في القرآن الكريم «إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ»«» الآية و أمثالها، و أن يبصروهم عيوبها، و أن يهجموا عليهم بما في تصاريفها من العبرة و هي الصحّة و السقم و ما أحلّ و حرّم على طريق الابتلاء به. و حلالها عطف على تصرّف، و يحتمل أن يكون عطفا على أسقامها باعتبار أنّ الحلال و الحرام من تصاريف الدنيا، و بيانه أنّ كثيرا من المحرّمات لنبىّ كانت حلالا لنبىّ قبله، و بالعكس و ذلك تابع لمصالح الخلق بمقتضى تصاريف أوقاتهم و أحوالهم الّتي هي تصاريف الدنيا. و قوله: و ما أعدّ اللّه. إمّا عطف على معتبر أو على عيوبها: أى و يبصرونهم ما أعدّ اللّه للمطيعين و العصاة. إلى آخره. و قوله: أحمده إلى نفسه كما استحمد إلى خلقه. أى أحمده حمدا يكون في الكيفيّة و الكميّة على الوجه الّذي طلب الحمد لنفسه من خلقه. و قوله: جعل لكلّ شي ء قدرا. كقوله تعالى «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً»«» أى مقدارا من الكيفيّة و الكميّة ينتهى إليه و حدّا يقف عنده، و لكلّ قدر أجلا: أى و لكلّ مقدار وقت يكون، انقضاؤه فيه و فناؤه و لكلّ أجل كتابا و أراد بالكتاب العلم الإلهى المعبّر عنه بالكتاب المبين و اللوح المحفوظ المحيط بكلّ شي ء و فيه رقم كلّ شي ء. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

بخش اول

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا وَ لِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا وَ لِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَهَا وَ لِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَ أَسْقَامِهَا وَ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَ الْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَ نَارٍ وَ كَرَامَةٍ وَ هَوَانٍ أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً وَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً

لغت

المنصبه: رنج

ترجمه

«ستايش ويژه خداوندى است كه بى آن كه ديده شود شناخته شده، و بى هيچ رنجى آفريننده است، با قدرت خود آفريدگان را بيافريد، و با عزّت و بزرگى خويش گردنكشان را بنده خود گردانيد، و با جود و بخشش خود بر همه بزرگان سرورى يافت، او پروردگارى است كه آفريدگانش را در دنيا جا داده، و پيامبرانش را به سوى جنّ و انس فرستاده است، تا پرده از چهره زشت دنيا برگيرند، و آنان را از زيانهايش بر حذر دارند و در باره آن براى آنها مثلها آورند، و آنان را به عيوب دنيا بينا گردانند، و آنچه را مايه عبرت است از دگرگونى تندرستى و ابتلاى به بيمارى و حلال و حرام دنيا پياپى گوشزد آنها سازند، و آنچه را خداوند سبحان براى فرمانبرداران و گنهكاران از بهشت و دوزخ و حرمت و خوارى آماده فرموده براى آنان بازگو كنند.

او را ستايش مى كنم بدان گونه كه از آفريدگانش خواسته است او را ستايش كنند، و براى هر چيزى اندازه اى، و براى هر اندازه اى مدّتى، و براى هر مدّتى نوشته اى قرار داده است.»

شرح

امام (ع) خداوند را از اين نظر ستايش كرده است كه به سبب روشنى آيات و آثارش، در نزد عقول معروف و شناخته شده است، با اين كه او منزّه است از اين كه به وسيله حسّ باصره كه اختصاص به اجسام و ملحقات آنها دارد درك و شناخته گردد. سپس به اعتبار اين كه آفريننده و پديد آورنده اى است كه در خلق و ايجاد منزّه، از تعب و رنج است او را مى ستايد، زيرا رنج و تعب مستلزم وجود اعضا و آلات است و اينها نيز از ويژگيهاى جسم بوده كه لازمه آن ضعف و به پايان رسيدن نيرو است، پس از اين همه آفريدگان و تمامى نعمتهايى را كه ارزانى آنهاست به قدرت خداوند نسبت داده است تا شنوندگان رابطه خود را با خدا بشناسند و نسبت خود را با او بدانند، همچنين از اين ديدگاه او را ستوده است كه همه ارباب قدرت و گردنفرازان را به سبب كمال عزّت بى منتهاى ذات واجب الوجود خود كه مستلزم خضوع هر موجود ممكن الوجود و نيازمند به اوست بنده خود ساخته است، و نيز از اين نظر كه بر همه بزرگان به سبب كمال عظمت وجود واجب على الاطلاق خود، و فقر و بندگى آنها، بزرگى و سرورى دارد و هم به مناسبت كمال لطف او به بندگانش و حكمت و مصلحتى كه در ايجاد آنهاست او را ستايش كرده است، و از اين كه آنان را در دنيا سكنا داده و پيامبرانى از آنان بر انگيخته و به سوى جنّ و انس فرستاده چنان كه فرموده است: «يا مَعْشَرَ الْجِنِ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي«»» او را سپاس گزارده است براى اين كه غرض از فرستادن پيامبران اين است كه پرده هايى را كه دنيا در جلو چشم انسان انداخته و او را از زندگى جاويد آخرت كه براى آن آفريده شده اند بى خبر ساخته است از ميان بردارند، و با هشدار دادن و بر حذر داشتن آنها از زيانهاى دنيا و عواقب خود، و آوردن مثلهاى مناسب چنان كه در قرآن كريم آمده است: «إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ«»» و مانند اينها مردم را به راه حقّ بكشانند، و به عيوب خود بينا گردانند و عبرتهايى را كه در گردش روزگار و حوادث ناگهانى آن وجود دارد مانند تندرستى و بيمارى به آنها گوشزد كنند، و به حلال و حرام و موجبات ابتلاى به آن دانا سازند، واژه حلالها به كلمه تصرّف (دگرگونى) عطف شده و نيز ممكن است أسقامها معطوف آن باشد، زيرا حلال و حرام هم از دگرگونيها و تحوّلات روزگار است، به دليل اين كه بسيارى از چيزها براى امّت پيامبرى حرام شده در حالى كه براى پيامبر پيش از او حلال بوده و بالعكس و اين امر بدين سبب است كه حلال و حرام تابع مصالح جامعه و به مقتضاى زمان و احوال مردمان است، و مراد از تصرفات دنيا نيز همين گونه تغييرها و دگرگونيهاست.

فرموده است: و ما أعدّ اللّه.

اين جمله يا به كلمه معتبر و يا به واژه عيوبها عطف شده و معناى آن اين است: تا پيامبران مردم را به آنچه خداوند براى فرمانبرداران و سركشان... آماده فرموده آگاه گردانند.

فرموده است: أحمده إلى نفسه كما استحمد إلى خلقه.

يعنى: خداوند را از نظر كميّت و كيفيّت به گونه اى مى ستايم كه خود از بندگانش خواسته است آن چنان او را بستايند.

فرموده است: جَعَلَ لِكُلِّ شَىْ ءٍ قَدْراً.

اين مدلول گفتار خداوند متعال است كه فرموده است: «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ«»» يعنى: خداوند براى هر چيزى از نظر كميّت و كيفيّت اندازه اى معيّن كرده كه بدان منتهى مى شود و حدّى معين كرده كه در آن متوقف مى گردد، و لكلّ قدر أجلا بدين معناست كه خداوند براى هر مقدار و اندازه اى وقت و زمانى مقرّر فرموده كه در آن زمان پايان مى يابد و نابود مى گردد، مراد از كتاب در جمله: و لكلّ أجل كتابا كتاب علم الهى است كه از آن به كتاب مبين و لوح محفوظ تعبير شده و بر همه چيز احاطه دارد، و هر چيزى در آن منظور و مضبوط است. و توفيق از خداوند است.

شرح مرحوم مغنیه

الحمد للّه المعروف من غير رؤية، و الخالق من غير منصبة. خلق الخلائق بقدرته، و استعبد الأرباب بعزّته، و ساد العظماء بجوده. و هو الّذي أسكن الدّنيا خلقه، و بعث إلى الجنّ و الإنس رسله ليكشفوا لهم عن غطائها، و ليحذّروهم من ضرّائها، و ليضربوا لهم أمثالها، و ليبصّروهم عيوبها، و ليهجموا عليهم بمعتبر من تصرّف مصاحّها و أسقامها، و حلالها و حرامها. و ما أعدّ اللّه للمطيعين منهم و العصاة من جنّة و نار و كرامة و هوان. أحمده إلى نفسه كما استحمد إلى خلقه جعل لكلّ شي ء قدرا، و لكلّ قدر أجلا، و لكلّ أجل كتابا.

اللغة:

منصبة: من النصب، و هو التعب. و هجم عليه: انتهى اليه بغتة. و معتبر: من الاعتبار بمعنى الاتعاظ. و التصرف: الانتقال من حال الى حال. و المصح: من الصحة ضد السقم و المرض. و استحمد: طلب الحمد.

الإعراب:

المصدر من «ان» المضمرة بعد اللام في ليكشفوا متعلق ببعث، و كذلك ليحذروا و ليضربوا إلخ.

المعنى:

(الحمد للّه المعروف) بآياته لا بذاته (من غير رؤية) البصر و إلا كان محسوسا (و الخالق من غير منصبة).. أبدا لا جهد و إرهاق، بل و لا جولة فكر، لا شي ء إلا الإرادة وحدها (خلق الخلائق بقدرته) و لا تفسير لهذه القدرة إلا بما شاء كان، و ما لم يشأ لم يكن، كما هو شأن الكمال المطلق (و استعبد الأرباب بعزته) قهر بسلطانه كل عزيز و عنيد (و ساد العظماء بجوده) أي لا يثلمه العطاء.. و إلا فلا عظماء بالنسبة اليه تعالى و لا رؤساء (و هو الذي أسكن- الى- عيوبها). خلق العباد و أسكنهم في ملكه، و أرسل اليهم معلمين و مرشدين يأمرونهم الى الصالحات و فعل الخيرات.

(و ليهجموا عليه بمعتبر من تصرف مصاحها و اسقامها، و حلالها و حرامها).

المراد بالهجوم هنا البيان بأسلوب تقشعر منه الجلود، و تلين له القلوب، و ذلك بأن يكشف الأنبياء للناس عن حقيقة الدنيا و أطوارها، و عاقبة من ركن اليها، و أن يضربوا لهم الأمثال من حياة الأمم الماضية و القرون الخالية، و يبينوا لهم أن اللّه سبحانه يختبرهم بحلاله و حرامه، و أيضا يبينوا لهم (ما أعد اللّه للمطيعين منهم و العصاة إلخ).. كل امرى ء بما كسب رهين، ان خيرا فخير، و إن شرا فشر (أحمده الى نفسه كما استحمد الى خلقه). الإمام يحمد اللّه حمدا يكون به عند اللّه مرضيا و محمودا، لأنه على وفق ما أحب سبحانه و أراد.

(و جعل لكل شي ء قدرا). المراد بالقدر هنا إيجاد الشي ء على وضع خاص كما و كيفا، و المعنى ان ما شي ء كبر أم صغر يصدر عن اللّه عبثا أو سهوا، بل عن علم و إرادة، و على مقتضى الحكمة و المصلحة: «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى- 3 الطلاق». (و لكل قدر أجلا) لا يتقدم عليه، و لا يتأخر عنه «ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ- 5 الحجر». (و لكل أجل كتابا) أي ان كل أجل الى انتهاء «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ». و من أقوال الإمام: «ان لكل أجل وقتا لا يعدوه» فقد جعل لغاية الوقت وقتا.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام و هى المأة و الثانية و الثمانون من المختار فى باب الخطب

الحمد للّه المعروف من غير رؤية، الخالق من غير منصبة، خلق الخلائق بقدرته، و استعبد الأرباب بعزّته، و ساد العظماء بجوده، و هو الّذي أسكن الدّنيا خلقه، و بعث إلى الجنّ و الإنس رسله، ليكشفوا لهم عن غطائها، و ليحذّروهم من ضرائها، و ليضربوا لهم أمثالها، و ليبصّروهم عيوبها، و ليهجموا عليهم بمعتبر من تصرّف مصاحّها و أسقامها، و حلالها و حرامها، و ما أعدّ سبحانه للمطيعين منهم و العصاة من جنّة و نار، و كرامة و هوان، أحمده إلى نفسه كما استحمد إلى خلقه، جعل لكلّ شي ء قدرا، و لكلّ قدر أجلا، و لكلّ أجل كتابا.

اللغة

(نصب) نصبا من باب تعب أعيا و عيش ناصب و ذو منصبة فيه كدّ و جهد و نصبه الهمّ أتعبه و (هجمت) عليه هجوما من باب قعد دخلت على غفلة منه، و هجمت على القوم جعلت يهجم عليهم يتعدّي و لا يتعدّى و (المصاح) جمع مصحّة مفعلة من الصحّة كمضار جمع مضرّة، و الصّوم مصحّة بفتح الصاد و كسرها أى فيه صحّة أو يصحّ به

الاعراب

الباء في قوله عليه السّلام: بمعتبر، للمصاحبة أو التعدية، و من في قوله: من تصرّف بيانية، و حلالها بالجرّ عطف على تصرّف أو على أسقامها، و قوله: و ما أعدّ اللّه، إما عطف على معتبر أو على عيوبها، و الى في قوله: أحمده إلى نفسه، لانتهاء الغاية كما في نحو الأمر إليك أى منته إليك قال ابن هشام: و يقولون أحمد إليك اللّه، أى انهى حمده إليك آه، و في قوله كما استحمد إلى خلقه، لانتهاء الغاية أيضا أو بمعنى من كما في قول الشاعر:

  • تقول و قد عاليت بالكور فوقهاأيسقى فلا يروى إلىّ ابن احمرا

أى منّى

المعنى

اعلم أنّ هذه الخطبة الشريفة مسوقة للثناء على اللّه سبحانه و وصف الكتاب العزيز و موعظة المخاطبين و وعدهم بالجنّة و وعيدهم من النار و افتتحها بما هو أحقّ بالافتتاح.

فقال (الحمد للّه) أى الثناء و الذكر الجميل حقّ له سبحانه و مختصّ به لاختصاص أوصاف الجمال و نعوت الكمال بذاته و أشار إلى جملة من تلك الصّفات فقال (المعروف من غير رؤية) أى معروف بالايات، موصوف بالعلامات، مشهود بما أبدعه من عجايب القدرة و شواهد العظمة في الأرضين و السّماوات، و ليست معروفيّته كمعروفيّة الأجسام و الجسمانيّات، و ذوى الكيفيّات و الهيات بأن يعرف برؤية العيون بمشاهدة العيان لكونه تعالى شأنه منزّها عن المقابلة و الجهة و المكان، و غيرها من لواحق الامكان، و انما تعرفه القلوب بحقايق الايمان على ما عرفت ذلك كلّه تفصيلا و تحقيقا في شرح المختار التاسع و الأربعين و المختار المأة و الثّامن و السّبعين. و (الخالق من غير منصبة) يعني أنه خالق للمخلوقات بلا آلات و أدوات فلا يلحقه ضعف و تعب و اعياء و نصب.

و انما (خلق الخلايق ب) نفس (قدرته) الباهرة و مشيّته القاهرة المضمرة بين الكاف و النون، فأمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون (و استعبد الأرباب بعزّته) أى طلب العبوديّة من السادات و الملوك بقهره و غلبته (و ساد العظماء بجوده) إذ كلّ عظيم فهو بمقتضا امكانه داخر عند وجوده مفتقر إلى إفاضته وجوده.

(و هو الّذي أسكن الدّنيا خلقه) و بثّ فيها من كلّ دابّة (و بعث إلى الجنّ و الانس رسله) بمقتضى اللّطف و الحكمة و واتر إليهم أنبيائه (ليكشفوا لهم عن غطائها) و يرفعوا عنها سترها و حجابها و يسفروا عن وجهها نقابها (و ليحذروهم) منها و (من ضرّائها) و ليرغبوهم في الاخرة و في سرّائها (و ليضربوا لهم أمثالها).

لأنّ أكثر الأفهام لما كانت قاصرة عن إدراك ماهيّات الأشياء إلّا في موادّ محسوسة جرت عادة اللّه سبحانه و عادة رسله و أنبيائه في تبليغ الأحكام و بيان التكاليف و الكشف عن ماهيّات الأشياء على ضرب الأمثال تقريبا للأفهام حسبما عرفت توضيح ذلك في شرح الفصل الثالث من المختار المأة و الاثنين و السبعين.

و لما كان عمدة الغرض من بعث الرّسل و الأنبياء هو جذب الناس إلى طرف الحقّ، و كان حصول ذلك الغرض موقوفا على التنفير عن الدّنيا و الترغيب إلى الأخرى لا جرم أكثروا لها من الأمثال المنفرة، فشبّهوها في وقاحتها و قباحتها بالعجوز الهتماء الشمطاء، و في سرعة الفناء و الانقضاء بالظلّ الزائل و الضوء الافل، و في حسن صورتها و قبيح باطنها بالحيّة اللّين مسّها و القاتل سمّها إلى غير هذه من الأمثال المضروبة لها في الكتاب العزيز و الأخبار و كلمات الأنبياء و الأولياء الأخيار، و قد مضت جملة من تلك الأمثال في شرح الفصل الثاني من المختار الثاني و الثمانين.

(و ليبصّروهم عيوبها) حتّى يشاهدوا معايبها و يروا معاطبها و يعلموا أنّها و إن كانت يونق منظرها إلّا أنها يوبق مخبرها مع تضمّنها لقرب الزيال و ازف الانتقال و علز القلق و ألم المضض و غصص الجرض. (و ليهجموا عليهم بمعتبر من تصرّف مصاحّها و اسقامها) أى ليدخلوا عليهم على حين غفلة منهم بما يوجب عبرتهم من تقلّباتها و تصرّفاتها على أهلها بالصحّة و السقم و اللّذة و الألم، فعن قليل ترى المرحوم مغبوطا، و المغبوط مرحوما و ترى أهلها يمسون و يصبحون على أحوال شتّى، فصحيح مشعوف بها مشغول بزخارفها، و مريض مبتلا، و ميّت يبكى، و آخر يعزّى، و عائد يعود، و آخر بنفسه يجود، فانّ في ذلك تذكرة و ذكرى و عبرة لاولى النهى إذ على أثر الماضي يمضى الباقي، و سبيل السلف يسلك الخلف.

و قوله (و حلالها و حرامها) قال الشارح المعتزلي يقول عليه السّلام ليدخلوا«» عليهم بما في تصاريف الدّنيا من الصحّة و السقم و ما أحلّ و ما حرّم على طريق الابتلاء به.

و قال الشارح البحراني بعد ما وافق الشارح المعتزلي في هذا المعنى: و يحتمل أن يكون عطفا على أسقامها باعتبار أنّ الحلال و الحرام من تصاريف الدّنيا، و بيانه أنّ كثيرا من المحرّمات لنبيّ كانت حلالا من نبيّ قبله و بالعكس، و ذلك تابع لمصالح الخلق بمقتضى تصاريف أوقاتهم و أحوالهم الّتي هى تصاريف الدّنيا. انتهى أقول: و أنت خبير بأنّ هذين المعنيين و إن كانا يصحّحان كون الحلال«» و الحرام مما هجم به الأنبياء و كونهما«» من تصاريف الدّنيا إلّا أنهما على هذين لا يكونان مما يوجب العبرة كما لا يخفى و قد جعلهما بيانا لقوله معتبر فلا بدّ أن يكون المعنى دخولهم على الأمم و تذكيرهم بتصاريف الحلال و الحرام على وجه يوجب الاعتبار مثل أن يذكروهم: بأنّ الاكتساب من الحلال يوجب في الدّنيا زيادة المال و بركة له، و في الاخرة يصون من غضب الرّب، و الاقتحام في الحرام يورث في الدّنيا تلف المال و ذهابه، و في الاخرة يعقّب الحسرة و الندامة و العطب. و بأنّ الحلال ربما يتبدّل بالحرام بالظلم و الاثام كما قال عزّ من قائل: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ» و بأنّ الحرام قد يتبدّل بالحلال اذا اقتضت الضّرورة كحالة الاضطرار و المخمصة و نحو ذلك مما يوجب الاعتبار بهما و يبعث على القناعة بالحلال و الكفّ عن الحرام.

و أبلغ التذكر و العبرة بتصاريف الحلال و الحرام ما نطق به القرآن قال سبحانه وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ فَجَعَلْناها نَكالًا لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (و ما أعدّ) اللّه (سبحانه للمطيعين منهم.) أى من الجنّ و الانس (و العصاة من جنّة و نار) نشر على ترتيب اللّف أى جنّة للمطيعين و نار للعاصين (و كرامة) و رضوان للأوّلين و ذلّة (و هوان) للاخرين.

(أحمده إلى نفسه) أى أحمده سبحانه متقرّبا أو متوجّها به إليه تعالى أو منهيا حمدى إلى نفسه أى يكون حمدي منتهيا إليه و مخصوصا به عزّ و جلّ (كما استحمد إلى خلقه) أى يكون حمدى إيّاه في الكيفيّة و الكميّة على الوجه الّذي طلب الحمد موجّها طلبه إلى خلقه أو على الوجه الّذي طلبه منهم و المال واحد، و المراد بيان فضل الحمد و كونه على وجه الكمال و خلوصه عن شوب الشرك و الريا و قوله (جعل لكلّ شي ء قدرا) كقوله تعالى: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً أى مقدارا معيّنا من الكيفيّة و الكميّة ينتهى إليه، و حدّا محدودا يقف عنده ذلّه (و لكلّ قدر أجلا) أى لكلّ شي ء مقدّر وقتا مخصوصا يكون فيه انقضاؤه و فناؤه اذا بلغه (و لكلّ أجل كتابا) أى رقوما تعرفها الملائكة و تعلم بها انقضاء أجل من ينقضي أجله.

و قال الشارح البحراني: المراد بالكتاب العلم الالهي المعبّر عنه بالكتاب المبين و اللّوح المحفوظ المحيط بكلّ شي ء، و فيه رقم كلّ شي ء، انتهى، و الأظهر ما قلناه.

شرح لاهیجی

و من خطبة له (علیه السلام) الحمد للّه المعروف من غير رؤية الخالق من غير منصبة خلق الخلائق بقدرته و استبعد الارباب بعزّته و ساد العظماء بجوده يعنى سپاس مختصّ خدائى است كه شناخته شد از غير ديدن حسّ بلكه باثار و كردار آفريدگار است از غير تعب و رنج كشيدن افريد جميع مخلوقات را بقدرت و توانائى خود يعنى افريد مخلوقات را از جهة اظهار قدرت خود است از غير تعب و رنج كشيدن افريد جميع مخلوقات را بقدرت و توانائى خود يعنى افريد مخلوقات را از جهة اظهار قدرت خود و گردانيد بنده جميع خداوندان را بغلبه و قهر خود يعنى گردانيد بندگان خود را خداوند از جهة اظهار غلبه و قهر خود و مهتر شد بر بزرگان بسبب جود و بخشش خود يعنى مهتر گردانيد كهتران خود را از جهة اظهار جود خود و هو الّذى اسكن الدّنيا خلقه و بعث الى الجنّ و الانس رسله ليكشفوا لهم عن غطائها و ليحذّروهم من ضرّاتها و ليضربوا لهم امثالها و ليبصّروهم عيوبها و ليهجموا عليهم بمعتبر من تصرّف مصاخّها و اسفامها و حلالها و حرامها و ما اعدّ سبحانه للمطيعين منهم و العصاة من جنّة و نار و كرامة و هوان يعنى و اوست خداى آن چنانى كه سكنى داد بدنيا مخلوق خود را و فرستاد بسوى جنّ و انس فرستادگان خود را تا اين كه ظاهر سازند از براى ايشان پوشيده پرده دنيا را كه قبح دنيا باشد و تا اين كه بترسانند ايشان را از ضررهاى دنيا و تا اين كه بزنند از براى ايشان مثلهاى دنيا را و تا اين كه بينا گردانند ايشان را بعيبهاى دنيا و تا اين كه هجوم بياورند بر ايشان عبرت گرفتن را از گردش صحّتهاى و بيمارى هاى دنيا و حلال دنيا و حرام دنيا و از آن چيزى كه مهيّا ساخته است خداى سبحانه از براى اطاعت كنندگان از ايشان و سركشان ايشان از بهشت و دوزخ و عزّت و خوارى احمده الى نفسه كما استحمد الى خلقه جعل لكلّ شي ء قدرا و لكلّ قدر اجلا و لكلّ اجل كتابا يعنى ستايش ميكنم او را در حالتى كه رو آورنده ام بسوى ذات او چنانكه گردانيد اسباب و موجبات ستايش خود را كه نعمتهاى او باشد متوجّه بسوى بندگان خود گردانيده است از براى هر مخلوقى مقدار معيّنى از اثار و خواصّ و از براى هر قدرى مدّت معيّنى از بقاء و از براى هر مدّتى نوشته و ثبتى كه متغيّر و متبدّل نمى تواند شد

شرح ابن ابی الحدید

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا وَ لْيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا وَ لِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَهَا وَ لِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَ أَسْقَامِهَا وَ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَ الْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَ نَارٍ وَ كَرَامَةٍ وَ هَوَانٍ أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً وَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً

المنصبة بالفتح و النصب التعب و الماضي نصب بالكسرة و هم ناصب في قول النابغة 

كليني لهم يا أميمة ناصب

ذو نصب مثل رجل تامر و لابن و يقال هو فاعل بمعنى مفعول فيه لأنه ينصب فيه و يتعب كقولهم ليل نائم أي ينام فيه و يوم عاصف أي تعصف فيه الريح و استعبدت فلانا اتخذته عبدا و الضراء الشدة و معتبر مصدر بمعنى الاعتبار و مصاحها جمع مصحة مفعلة من الصحة كمضار جمع مضرة وصفه سبحانه بأنه معروف بالأدلة لا من طريق الرؤية كما تعرف المرئيات و بأنه يخلق الأشياء و لا يتعب كما يتعب الواحد منا فيما يزاوله و يباشر من أفعاله خلق الخلائق بقدرته على خلقهم لا بحركة و اعتماد و أسبغ النعمة عليهم أوسعها و استعبد الذين يدعون في الدنيا أربابا بعزه و قهره و ساد كل عظيم بسعة جوده و أسكن الدنيا خلقه كما ورد في الكتاب العزيز إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً و بعث رسله إلى الجن و الإنس كما ورد في الكتاب العزيز يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قال ليكشفوا لهم عن غطاء الدنيا أي عن عوراتها و عيوبها المستورة و ليخوفوهم من مضرتها و غرورها المفضي إلى عذاب الأبد و ليضربوا لهم أمثالها كالأمثال الواردة في الكتاب العزيز نحو قوله تعالى إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ... الآية قوله و ليهجموا عليهم هجمت على الرجل دخلت عليه بغتة يقول ليدخلوا عليهم بما في تصاريف الدنيا من الصحة و السقم و ما أحل و ما حرم على طريق الابتلاء ثم قال و ما أعد الله سبحانه للمطيعين منهم و العصاة يجوز أن تكون ما معطوفة على عيوبها فيكون موضعها نصبا و يجوز أن يكون موضعها جرا و يكون من تتمة أقسام ما يعتبر به و الأول أحسن ثم قال ع إني أحمد الله كما استحمد إلى خلقه استحمد إليهم فعل ما يوجب عليهم حمده ثم قال إنه سبحانه جعل لكل شي ء من أفعاله قدرا أي فعله مقدرا محدود الغرض اقتضى ذلك القدر و تلك الكيفية كما قال سبحانه وَ كُلُّ شَيْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ و جعل لكل شي ء مقدر وقتا ينتهي إليه و ينقطع عنده و هو الأجل و لكل أجل كتابا أي رقوما تعرفها الملائكة فتعلم انقضاء عمر من ينقضي عمره و عدم ما ألطافهم في معرفة عدمه

شرح نهج البلاغه منظوم

و من خطبة لّه عليه السّلام:

القسم الأول

الحمد للّه المعروف من غير رؤية، الخالق من غير منصبة، خلق الخلائق بقدرته، و استعبد الأرباب بعزّته، و ساد

تذكر :چون در نمره گذارى صفحات اشتباه شده است از اين لحاظ متذكر شديم كه قارئين محترم مشتبه نشوند البته صفحه مربوط بصفحه ميباشد 

العظماء بجوده، و هو الّذى أسكن الدّنيا خلقه، و بعث إلى الجنّ و الأنس رسله، ليكشفوا لهم عن غطائها، و ليحذّروهم مّن ضرّآئها، و ليضربوا لهم أمثالها، و ليبصّروهم عيوبها، و ليهجموا عليهم بمعتبر مّن تصرّف مصّاحها و أسقامها، و حلالها و حرامها، و ما أعدّ اللَّه سبحانه للمطيعين منهم و العصاة من جنّة وّ نار وّ كرامة وّ هوان. أحمده إلى نفسه كما استحمد إلى خلقه، و جعل لكلّشى ء قدرا، و لكلّ قدر أجلا، وّ لكلّ أجل كتابا.

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در ستايش خداى تعالى) خداوندى را ستايش سزد كه بدون ديده شدن (با ديدگان) شناخته شده است، و بدون كشيدن رنجى آفريدگان را آفريده است، خلايق را بقدرت كامله خويش ايجاد كرد، و ببزرگى و برترى از گردنكشان طلب بندگى نمود، و با جود و بخشش، سيادت و بزرگيش را بر بزرگان اثبات فرمود آفريننده كه آفريدگانش را در جهان نشيمن داد، و پيمبرانش را (براى هدايت) بسوى جنّ و انس بفرستاد، تا پرده جهان را از پيش (چشم خواهش) آنها بردارند، و ايشان را از سختيها و زشتيهاى آن ترسانده، مثلها (از بيوفائى جهان) براى آنان بزنند، و عيوبش را بايشان نشان دهند، تا مگر بر (هوى و هوسهاى) آنان چيره گشته، و پند گيرند، از تغييرات گوناگون گيتى از تندرستيها، بيماريها، و حلال، و حرام آن، و آنچه كه خداوند سبحان از بهشت، و عزّت، و آتش، و خوارى كه براى فرمانبرداران، و يا نافرمانى كنندگان مهيّا فرموده است. من در حالى كه بخدا رو آورنده ام او را سپاس مى گذارم، سپاسى كه از آفريده هايش درخواست كرده: و براى هر چيزى اندازه، و براى هر اندازه وقتى معيّن، و براى هر وقت و مدّتى نامه و نوشته مقرّر فرموده است (كه همه بجاى خويش ثابت و دائم، و تغييرپذير نيست).

نظم

  • ثنا ذات خدائى راست در خوركه نتوان ديدنش با ديده چون خور
  • و ليك اندر جهان آفرينش خرد بشناختش با چشم بينش
  • خدائى كه بدون رنج و زحمتخلايق را بقدرت كرد خلقت
  • ز نيرو بر بزرگان است غالب و ز آنان بندگى را گشته طالب
  • ز جود و بخشش سالار و سرورشده بر هر كه سرور هست و مهتر
  • بگيتى خلق خود را جايگه دادبجنّ و انس پيغمبر فرستاد
  • كه آن پيغمبران راست گفتار شوند از راز گيتى پرده بردار
  • ز سختيهاى ره آن خلق آگاه كنند و راه بنمايند از چاه
  • زنند از بهر مردم داستانهاز خسرانش بترسانند آنها
  • نشان بدهندشان عيب جهانراعيان سازند خوى زشت آنرا
  • ز بيمارى و از ناسازگاريشزحلّ و حرمت ناپايداريش
  • ز ديگر چيزها كه حىّ سبحان مهيّا كرده است از بهر آنان
  • براى اهل فرمان ناز و نعمتبراى اهل عصيان نار و نقمت
  • براى آنكه در قصر بهشت است مكان آنكه در نار است و زشت است
  • تمامى بهر آن مردم شمارندمگر آنان براه عبرت آرند
  • مگر دست از ستم دارد ستمكارستمكش صبر بنمايد بر آزار
  • بحالى كه به يزدان روى دارم سپاس ذات او را مى گذارم
  • سپاسى كه ز خلقش خواستار استاگر چه جان خلق از آن فكار است
  • از او بگرفته است اندازه هر چيزبهر اندازه مدّت كرده تجويز
  • كتابى بهر هر مدّت نوشتهنوشته داده دست هر فرشته
  • تمامى كارها در ثبت و ربط است همه اعمال ما مكتوب و ضبط است
  • نفس از خير و شرّ گر كس بر آردبوى در پاى ميزان مى سپارد

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS