خطبه 192 نهج البلاغه بخش 5 : پرهيز از تكبّر و اخلاق جاهلى

خطبه 192 نهج البلاغه بخش 5 : پرهيز از تكبّر و اخلاق جاهلى

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 5

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 5

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 5

پرهيز از تكبّر و اخلاق جاهلى

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 5

التحذير من الكبر

أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ

ترجمه مرحوم فیض

قسمت چهارم خطبه

15 آگاه باشيد كه شما در ستمگرى بسيار جهد و كوشش نموديد، و در زمين فساد و تباهكارى كرديد، از روى آشكار كردن دشمنى با خدا، و بيرون آمدن براى جنگ با مؤمنين (شايد مقصود امام عليه السّلام در اينجا اشاره به مخالفت امّت با آن حضرت بوده بعد از رحلت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، يا رفتار اهل شام و پيروان معاويه با آن بزرگوار)

16 پس از خدا بترسيد، از خدا بترسيد در گردنكشى ناشى از تعصّب، و خود پسندى جاهليّت، زيرا كبر ايجاد كننده هاى دشمنى و دميدنگاههاى شيطان است كه بآن دميدنها امّتهاى گذشته و پيشينيان (مانند قوم نوح و عادت و ثمود و فرعون و نمرود) را فريب داده است (خود خواهى و نخوت را در برابر ايشان جلوه داده پس از روى خودپسندى پيغمبران را تكذيب كرده قدم در راه راست ننهادند) تا اينكه در تاريكى هاى نادانى و دامهاى گمراهى او شتافتند

در حاليكه در برابر راندن او رام و به كشيدنش آرام (در پيروى از او تسليم) بودند، و شتافتند بسوى كارى كه دلها در آن يكسانند، و پيشينيان بر آن كار از پى يكديگر رفتند، و بطرف خود پسندى و سربلندى كه سينه ها بسبب آن (از كينه و رشك) تنگ گشت.

ترجمه مرحوم شهیدی

هان بدانيد كه سركشى را از حدّ گذرانديد و با رويارويى آشكارا با خدا، و صف آرايى برابر مؤمنان، زمين را در تباهى كشانديد. خدا را خدا را بپرهيزيد از بزرگى فروختن از روى حميّت، و نازيدن به روش جاهليّت كه حميّت زادگاه كينه است و شيطان را دمدمه جاى- ديرينه- كه بدان امّتهاى پيشين را فريفت و مردمان را در روزگاران ديرين، تا آنكه در تاريكيهاى نادانى او پنهان شدند، و در مغاكهاى گمراهيهاى وى نهان. به راندن او رام روان، و آسان وى را به فرمان، و او كارى را در پيش گرفت كه دلها در پذيرش آن همداستان بود، و ساليان از پس ساليان در پى آن خواهش روان، و- با- تكبّرى بر دلها سنگينى كنان.

ترجمه مرحوم خویی

فصل سيّم از اين خطبه در توبيخ مخاطبين است ببغى و فساد مى فرمايد: آگاه باشيد كه بغايت مبالغه مشغول شديد و ستم و فساد كرديد در زمين از جهت آشكارا مقابل شدن خدا بعداوت و مبارزت نمودن مؤمنان بمحاربه، پس بترسيد از خدا در گردن كشى از حميّت و نازش جاهليّت، پس بدرستى كه كبر توليد كننده عداوت و دشمنيست، و مواضع نفس زدن شيطان ملعون است كه فريب داد بان امّتهاى گذشته و قرنهاى سابقه را تا اين كه سرعت كردند آن امّتها در تاريكيهاى جهالت او، و مواضع افتادن ضلالت او، در حالتى كه رام بودند از راندن آن ملعون، و روان بودند در كشيدن آن بسوى امرى كه متشابه شد قلبها در آن، و متابع شد قرنها بر آن و بسوى كبرى كه تنگ شد سينها بسبب آن.

شرح ابن میثم

أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ- مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ- وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ- فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ- فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ- الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ- حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ- ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ- أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ- وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ

اللغه

المصارحة: المكاشفة و المجاهرة. و الملاقح: الفحول- واحدها ملقح بفتح الميم- و يحتمل أن يكون مصدرا. و الشنئان- بفتح النون و سكونها- : البغضاء. و أعنق الجمل في السير: مدّ عنقه و أوسع خطوته. و الحنادس جمع حندس بكسر الحاء و الدال- : الليل شديد الظلمة. و الذلل: جمع ذليلة فعيلة بمعنى مفعولة. و السلس: جمع سلس و هى سهلة القياد.

شرح

ثمّ شرع في تنبيههم على إمعانهم و تشمّرهم في البغى و الإفساد في الأرض و إعلامهم بذلك من أنفسهم. و الخطاب أشبه أن يكون للبغاة من أصحاب معاوية و هم الّذين كاشفوا اللّه بمحادّة أوليائه و معاداة دينه و بارزوا المؤمنين بالمحاربة. و مصارحة و مبارزة مصدران سدّا مسدّ الحال. ثمّ كرّر التحذير من اللّه تعالى في الكبر و أضافه إلى الحميّة ليتميّز الكبر المحمود، و كذلك إضافة الفخر إلى الجاهليّة فإنّ من التكبّر و الفخر ما هو محمود كتكبّر الفقراء على الأغنياء. ثمّ ذكر في ذكر ما نفرّ عنه من الأوصاف كونه ملاقح الشنئان و هو البغض و العداوة. و لفظ الملاقح مستعار من الفحول للكبر و الفخر، و وجه المشابهة كونهما مظنّة وجود البغضاء بين الناس و سبب له كما أنّ الفحول سبب الإلقاح، و أمّا على تقدير كونه مصدرا فاستعارة لإثمار الفخر للبغضاء للمشابهة المذكورة.

ثمّ إنّه أخبر بذلك المصدر نفسه عن الفخر حيث جعله خبر إنّ فكأنّه قال: فإنّ الفخر لقح الشنئان، و لقح الشنئان نفسه ليس عين الفخر بل من ثماره و لوازمه فكان إطلاقا لاسم السبب على المسبّب و هو في الدرجة الثانية، و إنّما ذكره بلفظ الجمع نظرا إلى تكثّر معنى الفخر في موارده و هى أذهان المتكبّرين. و منافخ الشيطان. جمع منفخ مصدر نفخ، و ظاهر أنّ أفراد مهيّة الفخر المنتشرة في الأدمغة نفخات و نفثات من إبليس. و يقال في العرف للمتكبّر و المترّفع قدره: قد نفخ الشيطان في أنفه. و وصف تلك المنافخ بأنّها اللاتى خدع بها الامم الماضية و القرون الخالية. و صورة الخداع هاهنا كونهم أراهم الباطل في صورة الحقّ كتزيه الكبر و تحسينه للوازمه و تخييل أنّ ذلك هو الأصلح و الأنفع مع أنّه في نفس الأمر ليس بحقّ حتّى كان ذلك سببا لارتكابهم في ظلمات الجهالات و مهاوى الضلالات، و استعار وصف الإعناق لما يتوهّم من شدّة دخولهم في ظلمات الجهالات و قوّة سيرهم فيها، و كذلك لفظ الحنادس مستعار لما يتخيّل من ظلمة الجهل، و لفظ المهاوى مستعار لما يتخيّل من كون الضلالة و طرقها محالّ للهوىّ عن افق الكمال و مدارج السعادة، و أضاف الجهالة و الضلالة إليه إضافة للمسبّب إلى السبب. و ذلل جمع ذليل، و سلس: جمع سلس و هما سهلا الانقياد. و انتصابهما على الحال من الضمير في أعنقوا: أى أسرعوا سهلى الانقياد لسوقه.

و قوله أمرا.

و قوله: أمرا. منصوب بفعل مضمر تقديره فاعتمد أمرا تشابهت قلوبهم فيه و تتابعت القرون الماضية منهم على اعتماده و هو الفخر و نفخ الشيطان و الإعناق في جهالته و ضلالته، و كبرا عطف عليه، و كنّى بتضايق الصدور به من كثرته و عظمته.

ترجمه شرح ابن میثم

اَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ- مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ- وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ- فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ- فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ- الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ- حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ- ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ- أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ- وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ

لغات

امعان فى شي ء: دور انديشى و ژرف نگرى در امرى است صارحه: كشف و آشكار شدن ملاقح: نرها، آبستن كننده ها، جمع ملقح، ممكن است مصدر ميمى باشد. شنئان: بغض و دشمنى اعنق الجمل فى السير: شتر گردنش را كشيد و گامهايش را بزرگ ساخت حنادس: جمع حندس، شب بسيار تاريك ذلل: جمع ذليله فعيل به معناى مفعول است، رام شدگان سلس: جمع سلس، مطيع و نرم

ترجمه

بهوش باشيد كه شما در ستمگرى زياده روى كرديد و در روى زمين فساد بر پا ساختيد، در حالى كه دشمنى با خدا را آشكار كرده و براى جنگ با مؤمنان برخاستيد، پس در باره گردنكشى برخاسته از تعصب بيجا و بر خود باليدنهاى جاهلانه از خداوند بترسيد، زيرا تكبر و خودخواهى توليد كننده دشمنى و دميدنگاه شيطان است كه به آن سبب امتهاى گذشته و پيشينيان را فريب داد، تا جايى كه در تاريكيهاى نادانى و دامهاى گمراهى او گرفتار شدند، در حالى كه به هر جا او براند، رامند و هر جا بكشاند روانند، آرى اين بلايى است همگانى كه دلها در آن هماننداند و گذشتگان در پى آن شتافتند و به جانب خود پسندى رفتند كه سينه ها به سبب آن تنگ شد.

شرح

الا و قد امعنتم...،

پس از شرح خطاكاريهاى شيطان و سوء عاقبت او، كه پيشرو گردنكشان است و اشاره به كيفر مداوم اولين فرزند گناهكار حضرت آدم، كه نخستين رونده راه ناپسند شيطان بود، مردم زمان خود را كه از طريق مستقيم ديانت و ولايت منحرف شده اند هشدار مى دهد كه بدانيد شما هم اكنون در راه فساد و ستمكارى افتاده و بلكه در درياى معصيت و خطا غوطه وريد به فكر خود باشيد و هر چه زودتر خويش را از اين منجلاب برهانيد.

چنان كه از ظاهر عبارت برمى آيد روى سخن حضرت با پيروان معاويه است كه به جنگ با آن حضرت و ياران او، و خدا و تمام اوليايش برخاسته بودند، و بطور مكرر جامعه را در مورد صفت ناپسند خود پسندى و بر خود باليدن از خداوند و عقوبت او بر حذر داشته است و اين كه در فرمايش خود دو صفت، كبر الحميه و فخر الجاهليه را به طريق اضافه ذكر فرموده اشاره به كبر و فخر ناپسند كرده زيرا گاهى اين دو صفت ممدوح و پسنديده اند مثل تكبر فقرا و بينوايان در برابر اغنيا و ثروتمندان«» و به منظور ايجاد نفرت بيشتر از اين خصلت ناپسند آن را توليد كننده دشمنيها ناميده است.

واژه ملاقح كه به معناى حيوان هاى نر آبستن كننده است«» استعاره از كبر و نخوتهاى برجسته اى است كه آدمى را به شدت دچار خود بزرگ بينى مى سازد، و بديهى است كه اين ويژگيها همه را به او بد بين مى كند و باعث ايجاد دشمنى و كينه مى شود، همچنان كه حيوانات نر سبب آبستن حيوان ماده مى شوند و اگر اين واژه را به معناى فحول چنان كه گذشت نگيريم بلكه به معناى مصدرى بگيريم اشاره به اين خواهد بود كه ثمره كبر و مباهات، دشمنى و عداوت است همچنان كه نتيجه هر آبستن بودنى ولادتى مى باشد و در عبارت متن از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب مجاز به كار رفته است. زيرا دشمنى عين كبر نيست بلكه از نتايج كبر است و در درجه دوّم است.

جمع آوردن ملاقح به دليل كثرت معناى كبر در اذهان متكبّران است.

و منافخ الشيطان، منافخ جمع منفخ مصدر ميمى و به معناى دميدن مى باشد انواع كبر و خود پسندى كه در روحيه انسان به وجود مى آيد از وساوس و دميدنهاى ابليس است و در عرف متداول به كسى كه خود را از ديگران بلند مقام تر مى داند مى گويند: شيطان باد به دماغ وى انداخته است و سپس مى فرمايد كه اين نفخه هاى شيطانى ملتهاى گذشته را فريب داد به اين دليل كه امور باطل را در نظر آنان حق نمايش داد از باب مثال خوى ناپسند تكبر و آنچه را كه لازمه آن است براى آنان خوب جلوه داده و چنان وانمود مى كرد كه از صفات نيكوتر و سودمندتر مى باشد، و بالاخره اين ظاهر فريبيها چه بسا كه سبب افتادن آنها در تاريكيهاى نادانى و چاههاى هولناك گمراهى بوده است.

صفت اعناق در موردى به كار مى رود كه شتر موقع راه رفتن گردن خود را بكشد و گامهايش را توسعه دهد و اين كلمه در اين جا استعاره از فرو رفتگى كامل آن مردم در تاريكيهاى جهل و سرعت سير آنان در آن وادى مى باشد و لفظ حنادس كه جمع حندس و به معناى شبهاى بسيار تاريك مى باشد استعاره از تاريكى و ظلمت جهل و نادانى است، و مهاوى (پرتگاهها) اشاره به آن است كه گمراهى و راههاى انحراف محل سقوط و فرو افتادن از بلنديهاى قله كمال و درجات خوشبختى و سعادت است، اضافه جهالت و ضلالت به سوى ضمير شيطان از باب اضافه مسبب به سوى سبب است زيرا شيطان سبب گمراهى و جهل مى باشد.

دو واژه ذلل و سلس، جمع ذليل و سلس كه صفت شتر رام و مطيع مى باشند، منصوب و حال براى ضمير جمع در فعل اعنقوا است يعنى در راه ضلالت و گمراهى شتافتند در حالى كه مطيع و فرمانبردار بودند، و كلمه امرا منصوب و مفعول به براى فعل محذوف است كه تقدير آن چنين است فاعتمد امرا... پس شيطان امورى را براى پيروان خود پايه ريزى كرد و همه در مسير آن قرار گرفتند، و آن امور عبارت از وسوسه و بر خود باليدن و فرو رفتن در جهل و ضلالت است و كلمه كبرا عطف بر امرا و مفعول مى باشد يعنى تكبر و مفاخره اى را در ميان آنان مرسوم ساخت كه از شدت آن، سينه، احساس تنگى مى كرد.

شرح مرحوم مغنیه

ألا و قد أمعنتم في البغي، و أفسدتم في الأرض مصارحة للّه بالمناصبة، و مبارزة للمؤمنين بالمحاربة. فاللّه اللّه في كبر الحميّة و فخر الجاهليّة. فإنّه ملاقح الشّنآن و منافخ الشّيطان الّتي خدع بها الأمم الماضية، و القرون الخالية. حتّى أعنقوا في حنادس جهالته، و مهاوي ضلالته، ذللا على سياقه، سلسا في قياده. أمرا تشابهت القلوب فيه، و تتابعت القرون عليه. و كبرا تضايقت الصّدور به.

اللغة:

أمعنتم: أبعدتم و بالغتم. و المصارحة: المجاهرة أو المظاهرة. و المناصبة: العداوة و المقاومة. و الملاقح: من اللقاح أي علوق الأنثى من الذكر. و أعنقوا: غابوا. و حنادس: جمع حندس، و هو الظلام الشديد. و سياقه: من ساق الماشية.

الإعراب:

مصارحة مفعول من أجله لأفسدتم أي أفسدتم عداوة و مقاومة للّه، أو في موضع الحال أي ناصبين العداء للّه، و ذللا حال من واو و أعنقوا، و مثله سلسا، و أمرا مفعول لفعل محذوف أي اعتمدوا أمرا

المعنى:

(ألا و قد امعنتم في البغي إلخ).. كل بغي و فساد في الأرض هو حرب على اللّه و مقاومة له بالذات، و كل غضب و حرب على الظلم و الضلال هو انتصار للّه سبحانه.. فالارتباط بين العمل لوجه اللّه و العمل لخدمة الانسان- وثيق و متين، و يستحيل ان يفترق أحدهما عن الآخر.. و أية جدوى من الإيمان باللّه و حبه إذا لم يكن دافعا على عمل يرضيه، و عاصما من الانحراف عن سبيله و وحيا من خلق محمد (ص) الذي بعث ليتمم مكارم الأخلاق (فاللّه اللّه في كبر الحمية، و فخر الجاهلية). أبدا.. لا حدود لطموح الانسان و رغباته، و قد صور الفيلسوف «راسل» هذا الطموح في كتاب «السلطان» بقوله: «كل إنسان يود أن يكون إلها، و قليلون هم الذين يرون ذلك مستحيلا و صعب المنال». هذا صحيح، و لكن الذين يتمنون التأليه و لا ينالوه- يشبعون رغبتهم من التعاظم، أو الفخر بعظام الأموات، أو المناصب، أو الاعلان عنهم في الصحف و غير ذلك من الوسائل و الدعايات المزيفة (فإنه ملاقح الشنآن). ان الفخر و الكبر ينمان عن الحمق و الصغار، و يحدثان ردة فعل على صاحبهما حيث يكرهه الناس، و يتباعدون عن قربه (و منافخ الشيطان إلخ).. أي نفخ الشيطان في أنوف الرؤساء من روحه التي تمردت على أمر اللّه و طاعته، و بهذه النفخات أهلك الأمم الماضية، و يهلك الأمم الآتية. و غرض الإمام (ع) أن يشجب رذيلة الكبرياء، و يبين انها أصل البلاء.

شرح منهاج البراعة خویی

الفصل الثالث

ألا و قد أمعنتم في البغي، و أفسدتم في الأرض، مصارحة للّه بالمناصبة، و مبارزة للمؤمنين بالمحاربة، فاللّه اللّه في كبر الحميّة، و فخر الجاهليّة، فإنّه ملاقح الشّنان، و منافخ الشّيطان الّلاتي خدع بها الامم الماضية، و القرون الخالية، حتّى أعنقوا في حنادس جهالته، و مهاوي ضلالته، ذللا عن سياقه، سلسا في قياده، أمرا تشابهت القلوب فيه، و تتابعت القرون عليه، و كبرا تضايقت الصّدور به.

اللغة

(امعن) في الأرض ذهب فيها بعيدا، و أمعن في الطلب أى جدّ و أبعد و (صارح) بما في نفسه أى أبداه و (الحميّة) الحرب و العداوة أى عاديته و أظهرت له العداوة و (لقحت) المرأة و النخلة لقحا إذا حملت و القحت، و النخلة وضعت طلع الذكور فى طلع الأناث و القح الفحل الناقة أحبلها و الملاقح بفتح الميم الفحول جمع ملقح و زان محسن يقال ألقحت الرياح الشجر إذا حملتها فهى لواقح و ملاقح كذا قال الفيروز آبادى. (و الشنان) بفتح الأوّل و الثاني و سكونه البغض و الشنان و زان رماد لغة فيه و (المنافخ) جمع منفخ بالفتح مصدر نفخ و نفخ الشيطان نفثه و وسوسته و يقال للمتطاول إلى ما ليس له: نفخ الشيطان في أنفه و يقال: رجل ذو نفخ أى فخر و كبر و (القرون الخالية) جمع قرن و هو من القوم سيّدهم و رئيسهم و كلّ امّة هلكت فلم يبق منها احد و الوقت من الزمان و (أعنق) اعناقا أسرع و العنق ضرب من السير فسيح سريع. و ليلة ظلماء (حندس) أى شديدة الظلمة و (المهاوى) جمع مهواة و هى الوهدة المنخفضة من الأرض يتردّى الصيد فيها، و قيل: الوهدة العميقة و تهاوى الصيد في المهواة سقط بعضه أثر بعض و (الذّلل) جمع ذلول و هو المنقاد من الابل و غيره قال تعالى: فاسلكى سبل ربّك ذللا

الاعراب

مصارحة و مبارزة منصوبان على المفعول له أو على التميز، و قوله: فاللّه اللّه بنصبهما على التحذير، و ذللا حال من فاعل اعنقوا، و عن فى قوله: عن سياقه بمعنى اللّام، و فى بعض النسخ على سياقه فعلى للاستعلاء المجازى. و قوله: أمرا تشابهت القلوب فيه قال القطب الراوندى: أمرا منصوب لأنّه مفعول و ناصبه المصدر الّذى هو سياقه و قياده تقول سقت سياقا وقدت قيادا، و اعترض عليه الشارح المعتزلي بأنّه غير صحيح، لأنّ مفعول هذين المصدرين، محذوف تقديره عن سياقه إيّاهم و قياده إيّاهم، و قال الشارح: إنه منصوب بتقدير فعل اى اعتمدوا أمرا، و كبرا معطوف عليه أو ينصب كبرا على المصدر بأن يكون اسما واقعا موقعه كالعطاء موضع الاعطاء.

أقول: و الأظهر عندى أن يجعل أمرا منصوبا بنزع خافض متعلّق بقوله اعنقوا، أى اسرعوا إلى أمر و كبر، و على هذا التأم معنى الكلام بدون حاجة إلى التكلّف و حذف الفعل.

المعنى

اعلم أنه لما حذّر في الفصل السابق من التكبّر و رغّب في التواضع عقّبه بهذا الفصل تأكيدا لما سبق، و صدّره بتوبيخ المخاطبين على البغى و الفساد فقال: (ألا و قد أمعنتم فى البغى) أى بالغتم فى السعى بالفساد و العدول عن القصد و الخروج عن الاعتدال (و أفسدتم في الأرض) أى صرتم مفسدين فيها، و علّل امعانهم فى البغى بقوله: (مصارحة للّه بالمناصبة) أى لأجل مواجهتكم له سبحانه بالمعاداة و كشفكم عن عداوته تعالى صراحة بالترفّع و التكبّر.

روى في الكافى عن أبى جعفر عليه السّلام قال: الكبر رداء اللّه و المتكبّر ينازع اللّه فى ردائه.

و فيه عن حكيم قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن أدنى الالحاد، فقال: إنّ الكبر أدناه.

و علّل الافساد في الأرض بقوله: (و مبارزة للمؤمنين بالمحاربة) لأنّ الكبر و العظمة و الرفعة على الخلق مثير للفساد، مؤدّ إلى الحرب و الجدال، لأنّ المتكبّر لا يقدر أن يحبّ للمؤمن ما يحبّ لنفسه و لا يتمكّن من ترك الرذائل كالحقد و الحسد و التقدّم فى الطرق و المجالس و طرد الفقراء عن المجالسة و الموانسة و الغلظة في القول و عدم الرفق بذوى الحاجات و التطاول على الناس و الانف عن سماع الحقّ و قبوله، كلّ ذلك خوفا من أن يفوته عزّه، و معلوم أنّ هذه الخصال القبيحة لا محالة تكون سببا للمحاربة للمؤمنين، بل لمحاربة اللّه سبحانه كما قال في الحديث القدسى: من أهان لى وليّا فقد بارزنى بالمحاربة.

(فاللّه اللّه في كبر الحميّة و فخر الجاهليّة) أى اتّقوه عزّ و جلّ فيهما، لأنّهما من صفة الكافر لا المسلم و المؤمن قال تعالى إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ.

و قال أبو عبد اللّه عليه السّلام في رواية الكافي: إذا خلق اللّه العبد في أصل الخلقة كافرا لم يمت حتى يحبّب اللّه إليه الشّر فيقرب منه، فابتلاه بالكبر و الجبريّة، فقسا قلبه، و ساء خلقه، و غلظ وجهه، و ظهر وخشه«»، و قلّ حياؤه، و كشف اللّه ستره و ركب المحارم فلم ينزع عنها، ثمّ ركب معاصى اللّه، و أبغض طاعته، و وثب على النّاس لا يشبع من الخصومات، فاسألوا اللّه العافية و اطلبوها منه.

و من ذلك ظهر حسن ما علّل التوقّى من الكبر و الفخر به و هو قوله (فانّه) أى كلّ من الكبر و الفخر (ملاقح الشنان) أى سبب توليد البغض و العداوة كما أنّ الفحول سبب توليد النتاج، و التعبير بصيغة الجمع بملاحظة تكثّر أقسام الكبر و تعدّد أنواعه باعتبار ما به التكبّر من العلم و الثروة و المال و كثرة العشيرة و حسن الصوت و الجمال و غيرها مما هو منشا الكبر و التفاخر (و منافخ الشيطان) أى نفخاته و نفثاته كما قال في الفصل السّابق: و انما تلك الحميّة تكون في المسلم من خطرات الشيطان و نفثاته، و قال أيضا: و نفخ الشيطان في أنفه من ريح الكبر. و وصف المنافخ بأنّها (اللّاتي خدع بها الامم الماضية) كقوم نوح و هود و عاد و ثمود و فرعون و نمرود و غيرهم ممّن تكبّر و كذّب الرّسل لما زيّن لهم الشيطان نخوتهم فخدعهم و أضلّهم عن السّبيل (و القرون الخالية) عطف تفسير أي الامم الهالكة و الرؤساء الخالية منهم الدّنيا، و على جعل القرن بمعنى الوقت فيحتاج إلى تقدير مضاف أى خدع بها أهل الأزمنة التي خلت منهم، و على الأوّل فالصّفة بحال متعلّق الموصوف، و على الثاني فهى بحال الموصوف نفسه.

و قوله (حتّى اعنقوا في حنادس جهالته و مهاوى ضلالته) غاية لخداع الشيطان أى انتهى خداعه للامم السابقة إلى أن أسرعوا في ظلمات جهالته التي لا يهتدون فيها، و مهاوى ضلالته الّتى يردوا فيها و لم يقدروا على الخروج منها (ذللا عن سياقه سلسا فى قياده) أى حالكونهم ذليلين لسوقه سهل الانقياد لقوده (أمرا) أى إلى أمر«» أى جبريّة و تكبّر (تشابهت القلوب فيه) أى صار قلوبهم كلّ منها شبيها بالاخر فى قبوله (و تتابعت القرون عليه) أى تتابعت على التسليم و الانقياد له (و كبرا) أى إلى كبر (تضايقت الصّدور به) و لم تسع لا خفائه و كتمانه من جهة كثرته و شدّته.

شرح لاهیجی

الا و قد امعنتم فى البغى و افسدتم فى الارض مصارحة للّه بالمناصبة و مبارزة للمؤمنين بالمحاربة فاللّه اللّه فى كبر الحميّة و فخر الجاهليّة فانّها ملاقح الشّنئان و منافخ الشّيطان اللّاتى خدع بها الامم الماضية و القرون الخالية حتّى اعنقوا فى حنادس جهالته و مهاوى ضلالته ذللا عن سياقه سلسا فى قياده امرا تشابهت القلوب فيه و تتابعت القرون عليه و كبرا تضايقت الصّدور به يعنى آگاه باشيد و بتحقيق كه فرو رفتيد شما در ظلم و ستم كردن و فتنه و فساد كرديد شما در زمين از جهة ظاهر و آشكار كردن دشمنى از براى خدا و بيرون امدن از براى مقاتله كردن با مؤمنان پس بترسيد خدا را بترسيد خدا را در كبر ورزيدن از جهة عصبيّت و فخر كردن زمان جاهليّة پس بتحقيق كه فخر كردن ابستن كننده هاى عداوت است و دميدنهاى شيطانست آن چنان دميدنهائى كه فريب داد شيطان بان امّتهاى گذشته را و مردم عصرهاى سابقه را تا اين كه شتابيدند در تاريكيهاى نادانى او و در جاى اوفتادنهاى گمراهى او در حالتى كه رام بودند در ان راندن او و ارام بودند در كشيدن او در حالتى كه مباشر بودند بامرى كه مماثل و يك رو بود دلها در او و پياپى بود عصرها بر او كه افتخار باشد و بكبرى كه تنگ بود سينها بسبب شدّت او

شرح ابن ابی الحدید

أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ- مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ- وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ- فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ- فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ- الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ- حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ- ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ- أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ- وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ

أمعنتم في البغي بالغتم فيه- من أمعن في الأرض أي ذهب فيها بعيدا- و مصارحة لله أي مكاشفة- . و المناصبة المعاداة- . و ملاقح الشنئان قال الراوندي- الملاقح هي الفحول التي تلقح و ليس بصحيح- نص الجوهري على أن الوجه لواقح كما جاء في القرآن- وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ- و قال هو من النوادر لأن الماضي رباعي- و الصحيح أن ملاقح هاهنا جمع ملقح و هو المصدر- من لقحت كضربت مضربا و شربت مشربا- و يجوز فتح النون من الشنئان و تسكينها و هو البغض- . و منافخ الشيطان جمع منفخ- و هو مصدر أيضا من نفخ- و نفخ الشيطان و نفثه واحد و هو وسوسته و تسويله- و يقال للمتطاول إلى ما ليس له- قد نفخ الشيطان في أنفه- . و

في كلامه ع يقوله لطلحة و هو صريع- و قد وقف عليه و أخذ سيفه سيف طالما جلى به الكرب عن وجه رسول الله ص- و لكن الشيطان نفخ في أنفه

قوله و أعنقوا أصرعوا- و فرس معناق و السير العنق- قال الراجز- 

  • يا ناق سيري عنقا فسيحاإلى سليمان فنستريحا

و الحنادس الظلم- . و المهاوي جمع مهواة بالفتح- و هي الهوة يتردى الصيد فيها- و قد تهاوى الصيد في المهواة- إذا سقط بعضه في أثر بعض- . قوله ع ذللا عن سياقه انتصب على الحال- جمع ذلول و هو السهل المقادة- و هو حال من الضمير في أعنقوا- أي أسرعوا منقادين لسوقه إياهم- . و سلسا جمع سلس و هو السهل أيضا- و إنما قسم ذللا و سلسا بين سياقه و قياده- لأن المستعمل في كلامهم- قدت الفرس فوجدته سلسا أو صعبا- و لا يستحسنون سقته فوجدته سلسا أو صعبا- و إنما المستحسن عندهم سقته فوجدته ذلولا أو شموسا- . قوله ع أمرا منصوب بتقدير فعل- أي اعتمدوا أمرا و كبرا معطوف عليه- أو ينصب كبرا على المصدر- بأن يكون اسما واقعا موقعه- كالعطاء موضع الإعطاء- . و قال الراوندي أمرا منصوب هاهنا لأنه مفعول به- و ناصبه المصدر الذي هو سياقه و قياده- تقول سقت و قدت قيادا- و هذا غير صحيح لأن مفعول هذين المصدرين محذوف- تقديره عن سياقه إياهم و قياده إياهم- و هذا هو معنى الكلام- و لو فرضنا مفعول أحد هذين المصدرين- أمرا لفسد معنى الكلام- و قال الراوندي أيضا و يجوز أن يكون أمرا حالا- و هذا أيضا ليس بشي ء- لأن الحال وصف هيئة الفاعل أو المفعول- و أمرا ليس كذلك- . قوله ع تشابهت القلوب فيه- أي أن الحمية و الفخر و الكبر و العصبية- ما زالت القلوب متشابهة متماثلة فيها- . و تتابعت القرون عليه جمع قرن بالفتح- و هي الأمة من الناس- . و كبرا تضايقت الصدور به أي كبر في الصدور- حتى امتلأت به و ضاقت عنه لكثرته- .

شرح نهج البلاغه منظوم

ألا و قد أمعنتم في البغى، و أفسدتم فى الأرض، مصارحة للّه بالمناصبة، و مبارزة لّلمؤمنين بالمحاربة فاللّه اللَّه فى كبر الحميّة، و فخر الجاهليّة، فإنّه ملاقح الشّنان، و منافخ الشّيطان، الّتى خدع بها الأمم الماضية، و القرون الخالية، حتّى أعنقوا فى حنادس جهالته، و مهاوى ضلالته ذللا عن سياقه، سلسا فى قياده، أمرا تشابهت القلوب فيه، و تتابعت القرون عليه، و كبرا تضايقت الصّدور به.

ترجمه

آگاه باشيد، شما در سركشى پر كوشا بوده، و در زمين به تبهكارى برخاستيد (مى دانيد از چه راهى) از راه آشكارا، بدشمنى خدا برخاستن، و براى پيكار با مؤمنين بيرون تاختن (شايد مقصود حضرت از اين دو جمله معاويه و يارانش باشند) خدا را، خدا را، از او بترسيد در گردنكشى و خودپسنداى كه از نادانى و كبر برميخيزد، چرا كه كبر پديد آرنده دشمنيها، و دميدنگاههاى شيطان است، كه با آن مردمان گذشته را، در قرنهاى پيش بفريفت، بدانسانكه آنها در تاريكيهاى نادانى، و دامهاى گمراهى او افتادند، در حالى كه در برابر راندن او رام، و بكشيدنش آسوده و آرام بودند، اين شتاب بسوى شيطان كاريست كه دلها در آن يكنواخت، و گذشتگان در آن از هم پيروى كردند، و بسوى خود پسندى و سر بلندئى كه سينه ها از آن به تنگى است گرائيدند.

نظم

  • بدانيد آنكه هر يك از شماهابكار كبر پر هستيد كوشا
  • شديد اندر زمين قومى تبهكارخداى خويش را كرديد آزار
  • به پيكارش ز جان كرده كمر تنگبجنگ مؤمنين گشته هماهنگ
  • از اين كجراه، مردم، باز گرديدخدا را، از خدا قدرى بترسيد
  • مجوئيد اين قدر كبر و بلندىرها سازيد از كف خودپسندى
  • تكبّر دشمنيها راست موجددميدنهاى شيطان را مولّد
  • بدان شيطان دل بگذشتگان شيفتچنانشان از قرون پيش بفريفت
  • كه آنها در بظلمات ضلالت بيفتادند و گودال جهالت
  • به بندش رفته همچون صيد در دامبدامش خفته خوش آسوده و رام
  • شتابيدن بسوى امر شيطان در امّتها بود يكرنگ و يكسان
  • همه ز افتادگىّ و سر بلندىگرائيدند سوى خود پسندى
  • ز نادانى بكارى كرده آهنگ كه آمد سينه و دلها از آن تنگ
  • شده جام همه پر از تكبّردو اسبه تاخته سوى تفاخر

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS