فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ- أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ- وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ- وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ- قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ- وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً- فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ
معانی لغات
حثالة: تفاله، ته مانده چيزى.
قرظ: برگ سلم كه با آن پوست را دباغى مى كنند.
جلم: قيچى كه با آن كرك و پشم شتر را مى چينند.
قراضة: خورده پشمهايى كه از ميان پشمها مى ريزد.
ترجمه
بنا بر اين دنيايى به اين بى اعتبارى بايد در نظر شما، كم ارزش تر از خوار مغيلان و ريزه هاى پشم باشد (پشم ريزه هايى كه از پشم جدا شده و براى كارى مفيد نيست) از حال گذشتگان خود پند گيريد پيش از آن كه آيندگان از شما پند گيرند، دنياى قابل سرزنش را رها كنيد. به اين دليل كه جهان افرادى را، كه بيش از شما دوست مى داشت، رها كرد، چه رسد به شما»
شرح
حضرت با عبارت: «فلتكن الدّنيا» به شنوندگان دستور مى دهد كه دنيا را حقير بشمرند به آن مقدار كه در ديده آنها از دنيا چيزى پست تر نباشد، زيرا عبارت «حثالة القرظ و قراضة الجلم»، بيان كننده نهايت كوچكى و پستى است. منظور از اين امر و فرمان و نتيجه آن ترك دنياست، بدين بيان كه هرگاه چيزى حقير و بى مقدار باشد، عقلا رها كردن و دورى جستن از آن لازم است.
پس از بيان فوق حضرت مردم را فرمان مى دهد كه از پيشينيان و گذشتگان پند گيرند، زيرا مطالعه در چگونگى حال آنان براى صاحبنظران مايه عبرت و پند است، زمينه عبرت گرفتن، نعمتها و خوشيهايى بود كه گذشتگان داشتند، و به زيادى مال و منال و ثروت خويش افتخار مى كردند، تمام آنها با فرا رسيدن مرگ از ميان رفت و اندوه و غم و پشيمانى در آخرت براى آنان باقى ماند. و اموال فراوان آنها حجابى ميان آنان و محضر جلال و عظمت خداوندى شد.
امام (ع) مردم را با اين بيان، متوجّه مى فرمايد كه آيندگان از سرنوشت اينان عبرت گيرند، بخود آيند و از گذشتگان پند گيرند، زيرا ناگزير از واگذارى اندوخته هاى خود هستند و بزودى زمينه ساز عبرت ديگران مى شوند.
لازمه پندپذيرى كناره گيرى از دنيا و كندن مهر آن از دل و برحذر بودن از فريب آن است، چون اوامر و فرامين امام (ع) در عبارات بالا، در ترك دنيا صراحت و روشنى لازم را نداشته است، حضرت عبارت: و ارفضوها ذميمة، را افزوده است كه بروشنى دلالت بر وانهادن دنيا دارد. منظور اين است كه آنچه را پست و ناچيز و بى مقدار است ترك كنيد. آن گاه دليل ترك دنيا را بيان كرده، و آن را دايمى نبودن و بى ثباتى آن براى دوستدارش دانسته است. بدين توضيح كه اگر قرار بود، خوشيها و نعمتهاى دنيا، براى كسى پايدار باشد، بايد براى كسى پايدار باشد، كه به شدّت دنيا را دوست مى دارد، و چون دنيا براى چنان دوست دارنده و علاقه مندى كه از شما بيشتر به دنيا عشق مى ورزد بقا و دوام نداشته باشد به طريق اولى براى شما بقا ندارد، و هرگاه طبيعت و خصلت دنيا دور انداختن هر دوستى باشد براى جوانمرد عاقل شايسته اين است كه دنيا را كنار گذارد و از چيزى كه رفاقتش دوام ندارد، و دوستيش خالص نيست، دورى كند.
|