خطبه 85 نهج البلاغه بخش 2 : ضرورت پند پذيرى

خطبه 85 نهج البلاغه بخش 2 : ضرورت پند پذيرى

موضوع خطبه 85 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 85 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 85 نهج البلاغه بخش 2

2 ضرورت پند پذيرى

متن خطبه 85 نهج البلاغه بخش 2

و منها

فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْآيِ السَّوَاطِعِ وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ وَ انْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلَائِقُ الْأُمْنِيَّةِ وَ دَهِمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ السِّيَاقَةُ إِلَى الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ فَ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا

ترجمه مرحوم فیض

قسمتى دوم از اين خطبه (در پند و اندرز بمردم) است:

بندگان خدا از موعظه هاى سودمند پند پذيريد، و از علامتهاى درخشنده و آشكار (آيات قرآن كه خير و شرّ و پيش آمدهائى كه بر اثر معصيت و نافرمانى بر امم سابقه وارد شده بيان كرده) عبرت گيريد، و از هر گونه انذار (عذابهاى الهىّ) كه (در قرآن و سنّت) وارد شده (از گناه) دورى كنيد، و از ياد آورى و پندها (ى پند دهندگان) بهره مند گرديد، گويا چنگالهاى مرگ (مانند چنگال درندگان) بشما در آويخته است (اجل بشما نزديكست) و علاقه و دلبستگى به آرزو و از شما جدا گرديده، و كارهاى سخت رسوا كننده (جان دادن و با دست تهى از اين عالم بيرون شدن و در قبر كه جايگاه وحشت و ترس است سكنى نمودن و مانند اينها) و سوق دادن بجائى (قيامت) كه وارد شدنى است (همه خلائق به آنجا وارد خواهند گشت) شما را فرا گرفته است، و (در اين راه) با هر كسى يك راننده و يك گواهى دهنده اى است: راننده اى (مرگ) كه او را به محشر ميراند، و گواهى دهنده اى (اعضاء و جوارح) كه به كردار (نيك و بد) او گواهى مى دهد.

ترجمه مرحوم شهیدی

و از اين خطبه است:

پس بندگان خدا از عبرتهاى سودمند، پند پذيريد، و از نشانه هاى آشكار عبرت گيريد. از آنچه با بيانى رساتان ترسانده اند، خود را باز داريد، و از يادآوريها و موعظتها سود برداريد، كه گويى چنگالهاى مرگ بر شما آويخته است، و رشته هاى آرزوتان را از هم گسيخته، و سختيهاى- واپسين دم زندگى- به ناگاه بر سر شما رسيده و به آبشخورى كه در آمد نگاه شماست كشيده و هر نفسى را راننده اى همراه است كه او را تا به محشر وى مى راند، و گواهى كه بر كرده او گواهى مى دهد، و آنچه كرده است مى داند.

ترجمه مرحوم خویی

فصل دوم در مقام موعظه و نصيحت مى فرمايد: پس قبول موعظه نمائيد أى بندگان خدا با عبرتهاى نافعه، و عبرت برداريد بآيات باهره، و منزجر بشويد با ترسانيدنهاى بى پايان، و منتفع باشيد بذكر متذكران و موعظهاى واعظان، پس گويا فرو رفته است بشما چنگالهاى مرگ خون آشام، و بريده شده است از شما علاقهاى آرزوها بناكام، و رسيده است ناگهان بشما فظع آورنده كارها، و راندن بسوى محشر كه محلّ ورود خلايق است آنجا، و هر نفس او راست راننده و گواهى دهنده كه گواهى مى دهد بعمل ناپسنديده او.

شرح ابن میثم

القسم الثاني

و منها فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ- وَ اعْتَبِرُوا بِالْآيِ السَّوَاطِعِ- وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ- وَ انْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ- فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ- وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلَائِقُ الْأُمْنِيَّةِ- وَ دَهِمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ السِّيَاقَةُ إِلَى الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ- فَ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ- سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا

اللغة

أقول: الآى: جمع آية. و الساطع: المرتفع. و النذر: جمع نذير. و مفظعات الامور: شدايدها. و الورد: المورد.

و في هذا الفصل فوائد:

الاولى: الأمر بالأتّعاظ بالعبر النوافع

و اسم العبرة حقيقة في الاعتبار، و قد يطلق مجازا فيما يعتبر به، و يحتمل أن يراد هاهنا إطلاقا لاسم الحال على المحلّ و للاتّعاظ سبب و حقيقة و ثمرة أمّا سببه فالنظر في آثار الماضين و تدبّر قصصهم و تصريف قضاء اللّه و قدرته لأحوالهم و هو الاعتبار، و أمّا حقيقته فالخوف الحاصل في نفس المعتبر من اعتباره و تأثّره عن أن يلحقه ما لحقهم إذ هو مثلهم و أولى بما لحقهم، و أمّا ثمرته

فالانزجار عن مناهى اللّه و إجابة داعيه و الانقياد لسلوك سبيله.

الثانية: الأمر بالاعتبار بالآى السواطع

و هو إرداف للأمر بالاتّعاظ بالأمر بسببه و أراد بالآى آيات آثار اللّه و عجايب مصنوعاته أو آيات القرآن المعذرة و المنذرة، و استعار لها لفظ السطوع، و وجه المشابهة ظهور إشراق أنوار الحقّ منها على مرايا قلوب عباد اللّه كإشراق نور الصبح و سطوعه و هو استعارة لفظ المحسوس للمعقول و اعتباره بها انتقال ذهنه فيها في مقام النظر و الاستدلال كما سلف بيانه.

الثالثة: الأمر بالازدجار بالنذر البوالغ

و هو أمر بفايدة الاتّعاظ و النذر هى زواجر اللّه و وعيداته البالغة حدّ الكمال في التخويف و الزجر عند اعتبارها.

الرابعة: الأمر بالانتفاع بالذكر و المواعظ

و هو أمر بتحصيل ثمرة الذكر و الموعظة عنهما، و ختم هذه الأمر بذكر الانتفاع ترغيبا و جذبا للنفوس إلى الذكر و قبول المواعظ.

الخامسة: التخويف و التذكير بالموت و ما يتبعه

ليبادروا إلى امتثال أوامره السابقة فقوله. فكأن قد علقتكم مخالب المنيّة. استعار لفظ المخالب للمنيّة استعارة بالكناية و رشّح بذكر العلوق ملاحظا في ذلك تشبيه المنيّة بالسبع الّذى يهجم و يتوقّع إفراسه و كأن مخفّفة من كأنّ و اسمها ضمير الشأن، و يحتمل أن يكون أن الناصبة للفعل دخلت عليها كاف التشبيه.

المعنى

و قوله: و انقطعت عنكم علايق الامنيّة.

و قوله: و انقطعت عنكم علايق الامنيّة. إشارة إلى ما ينقطع عن الميّت بانقطاع أمله من مال و جاه و ساير ما كان يتعلّق به آماله من علايق الدنيا و متاعها.

و قوله: و دهمتكم مفظعات الامور.

و قوله: و دهمتكم مفظعات الامور. إشارة إلى ما يهجم على الميّت من سكرات الموت و ما يتبعها من عذاب القبر و أهوال الآخرة.

و قوله: و السياقة إلى الورد المورود.

و قوله: و السياقة إلى الورد المورود. فالسياقة هى السوقة المتعبة الّتى سلف ذكرها، و الورد المورود هو المحشر.

و قوله: و كلّ نفس معها سائق و شهيد.

و قوله: و كلّ نفس معها سائق و شهيد. اقتباس للآية وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ فالسائق الّذى يسوقها إلى المحشر هو حكم القضاء الإلهى و أسباب الموت القريبة الحاكمة على النفس برجوعها إلى معادها فإن كانت من أهل الشقاوة فيا لها من سوقة متعبة و جزية مزعجة وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ الآيات، و إن كانت من أهل السعادة ساقها سايق رؤوف سوقا لطيفا وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ و أمّا الشاهد عليها [بعملها] فقد سبقت الإشارة إليه. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

بخش دوم خطبه پس از بيان صفات هشتگانه ذات مقدس حق تعالى امام (ع) فراز زير را ايراد فرموده است

فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ- وَ اعْتَبِرُوا بِالْآيِ السَّوَاطِعِ- وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ- وَ انْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ- فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ- وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلَائِقُ الْأُمْنِيَّةِ- وَ دَهِمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ السِّيَاقَةُ إِلَى الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ- فَ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ- سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا

لغات

آى: جمع آيه، نشانه، دليل.

ساطع: بلند، مرتفع.

نذر: جمع نذير، بيم دهنده.

مفظعات الامور: كارهاى سخت و دشوار.

ورد: مورد جايگاه.

ترجمه

«پس اى بندگان خدا (حال كه خدا را شناختيد) از عبرتهاى سودمند پند بگيريد، و از آيات درخشنده الهى كه در قرآن كريم وارد شده و از عاقبت بد شما را ترسانده است متنبه شويد از انذار و تخويفهاى رسا، بيم داشته باشيد و از پند و موعظه انبيا بهره مند شويد. چنين به نظر مى رسد كه چنگالهاى مرگ بر بدنهاى شما افكنده و اميدهاى طولانيشان قطع شده و امورى سخت و دشوار همچون سكرات موت و حالت احتضار، شما را در بر گرفته است، و به جايى كه ناچار هر كسى بدانجا وارد مى شود، وارد مى شويد. آرى جايگاهى كه با هر انسانى دو فرشته همراه است يكى انسان را به صحراى محشر وارد مى كند و ديگرى بر عمل نيك و بدانسان گواهى مى دهد.»

شرح

اين بخش از خطبه نيز در بردارنده فوايدى به شرح زير مى باشد: 1- امام (ع) دستور مى دهد كه انسانها از عبرتهاى سودمند پند بگيرند.

عبرت در حقيقت بمعنى پند گرفتن مى باشد، و گاهى به طور مجاز بر چيزى كه مورد عبرت قرار مى گيرد نيز اطلاق مى شود. محتمل است كه در اين خطبه، عبرت به عنوان خطبه 85 نهج البلاغه بخش 2 اطلاق اسم حال بر محلّ به كار رفته باشد يعنى مقصود زمينه هاى عبرت زا باشد، بدين توضيح كه امور عبرت انگيز را بدقت مورد بررسى قرار دهند كه اگر چنين كنند، نتيجه عبرت خود بخود حاصل مى شود.

از سه جهت بايد پند و اندرز را مورد دقت قرار داد.

الف: علل و اسبابش ب: حقيقتش ج: نتيجه و ثمره اش امّا از نظر علل و اسباب، آنچه موجب پند و اندرز مى شود عبارت است از: تفكّر در آثار گذشتگان، انديشه در سرگذشت و احوال آنان، و آنچه از قضاى الهى براى آنها بوقوع پيوسته و زمينه عبرت گرفتن را فراهم آورده است.

امّا حقيقت عبرت، ترس و وحشتى است كه در دل عبرت گيرنده پديد مى آيد و از اين كه مبادا به سرنوشت آنان گرفتار آيد، هراسناك مى شود.

امّا اثر عبرت، دورى جستن از محرمات الهى و اجابت كردن دعوت پروردگار و تسليم شدن، و پيمودن راه خداوندى است.

2- فرمان مى دهد كه از آيات روشن استفاده شود. امام (ع) به دنبال امر به پندگيرى از عبرتهاى سودمندى در عبارت قبل، اينجا امر به عبرت گرفتن از آيات روشن كه سبب آن است آورده و اين دو عبارت را رديف هم قرار داده است.

ممكن است مقصود از «الآى» نشانه ها و عجايب مصنوعات الهى و يا آيات قرآن كريم كه هم بشارت و هم بيم مى دهند باشد. آن حضرت كلمه «سطوع» را براى آيات و نشانه هاى روشن حق تعالى استعاره آورده است. وجه شباهت، ظهور و درخشش انوار آيات حق بر آيينه دل بندگان مى باشد. چنان كه درخشش سپيده دم، ظلمت و تاريكى شب را مى زدايد. در اين عبارت شيئى محسوس «نور» براى امر معقول «هدايت» استعاره آمده است، بدين توضيح كه آدمى به هنگام نظر بوسيله روشنايى، و بگاه استدلال با امر معقول به مقصود خود هدايت مى شود.

3- سوّمين فايده اين است كه امام (ع) دستور مى دهد، تا انسانها از انذارهاى بليغ و پيشامدهاى ناگوار بيم يابند، در حقيقت امر مى كند كه از فايده موعظه و بيم دهندگى انبيا كه فراوان بدانها تأكيد شده است، غافل نمانند و از آن همه ابلاغ كلمه به تخويف و وعيد عبرت بگيرند.

4- امام (ع) فرمان مى دهد تا از تذكّر و مواعظ پند دهندگان نهايت فايده را به دست آورند. معنى بيان حضرت اين است كه به نتيجه موعظه و تذكّر رسولان توجّه دقيق داشته باشند. بدين دليل امام (ع) به سود جستن از تذكّر و موعظه را با تاكيد بيان كرده اند تا انسانها را بر پذيرفتن، تذكّر و موعظه دلسوزانه ترغيب كنند.

5- پنجمين فايده اى كه كلام امام (ع) بدان اشاره دارد، بيم دادن و يادآورى مرگ و مراحل پس از آن است. آنچه از سخن حضرت بروشنى استفاده مى شود، ترغيب و هدايت مردم است به فرمانبردارى از دستورات خداوند متعال كه در فوايد قبل دستور تحصيل آنها را داده بود.

قوله عليه السلام: فكأن قد علقتكم مخالب المنيّة.

در عبارت فوق لفظ «مخالب» را كه به معنى چنگال است براى مرگ بصورت استعاره بالكنايه بكار برده، و با كلمه «علوق» استعاره را ترشيحيّه كرده است بدين لحاظ كه مرگ به درنده اى كه حمله مى آورد و شكار خود را پاره پاره مى كند تشبيه شده است. ممكن است لفظ «كأن» در عبارت فوق تخفيف يافته از «كأنّ» باشد، در اين صورت، اسم كأن، ضمير شأن نهفته است، و ممكن است «ان» بر اوّل فعل ناصبه، و كاف بر سر آن براى تشبيه به كار رفته باشد، به هر صورت در معنى تغييرى حاصل نمى شود.

قوله عليه السلام: و انقطعت منكم علايق الأمنيّة

فراز فوق اشاره به اين است كه آرزوهاى دنيوى، از مال و ثروت و مقام و جاه و ديگر دلبستگيها با فرا رسيدن مرگ از ميان مى رود.

قوله عليه السلام: و دهمتكم مفظعات الامور:

يعنى، بر شخص محتضر سكرات موت، عذاب قبر، و ديگر خطرات روز آخرت هجوم مى آورند.

قوله عليه السلام: و السّياقة الى الورد المورود

مقصود از «سياقت» چنان كه پيش از اين گفتيم راندن با خوارى به سوى گور و منظور از «ورد مورود» صحراى محشر است.

قوله عليه السلام: و كلّ نفس معها سائق و شهيد

اين عبارت امام (ع) از آيه شريفه: وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ«»، گرفته شده است سائق آن چيزى است كه انسانها را به سوى محشر مى راند، و آن عبارت از حكم خداوندى، و عوامل نزديك به مرگ مى باشد، كه بر نفس انسان حاكميّت يافته و آن را به معادش باز مى گرداند. حال اگر انسان از بدكاران بدبخت باشد، واى بر او، چه دردآور و زجر دهنده است آن سايق در اين باره قرآن مى فرمايد: «كافران گروه گروه به دوزخ رانده مى شوند. به جايگاه دوزخ كه رسند، درهاى دوزخ گشوده مى شود. خازنان دوزخ به آنها مى گويند: مگر فرستادگان خدا براى هدايت شما نيامدند» امّا اگر انسانهاى وفات يافته اهل سعادت باشند، راهنماى مهربانى با ملاطفت و نرمى آنها را به سوى بهشت مى برد، سپس به آنها نويد داده مى شود، بدليل كارهاى شايسته اى كه انجام داده ايد، بهشت ميراث شماست. قرآن در اين باره مى فرمايد: وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ«».

معنى سايق اين بود كه توضيح داده شد، پيش از اين در باره معنى «شاهد» يعنى فرشته اى كه گواه بر عمل انسان مى باشد، شرح لازم را داده ايم و نيازى به تكرار آن نمى بينيم.

شرح مرحوم مغنیه

فاتّعظوا عباد اللّه بالعبر النّوافع، و اعتبروا بالآي السّواطع، و ازدجروا بالنّذر البوالغ، و انتفعوا بالذّكر و المواعظ. فكأن قد علقتكم مخالب المنيّة، و انقطعت منكم علائق الأمنيّة، و دهمتكم مفظعات الأمور، و السّياقة إلى الورد المورود، و كلّ نفس معها سائق و شهيد. سائق يسوقها إلى محشرها و شاهد يشهد عليها بعملها

اللغة:

الآي: جمع آية. و السواطع: جمع الساطع، و هو الظاهر الواضح. و البوالغ: جمع البالغة، و معنى الحجة أو الموعظة البالغة انها بلغت الغاية من الوضوح و الكشف عن العواقب و الآثار. و علائق: من تعلق به. و المفظعات: الشدائد. و السياقة: من ساق يسوق.

الاعراب

«سائق» الثاني بدل من «سائق» الأول، و شاهد بدل من شهيد.

المعنی

(فاتعظوا- الى- البوالغ). و الموت أظهر الآيات و العبر و النذر حيث يتساوى فيه الملوك و الصعاليك، و لو تساوى الناس في كل شي ء كما تساووا في الموت لأحب بعضهم بعضا حتى و لو قال لهم الوعاظ: تباغضوا و تحاسدوا، و لا أعرف أحدا- إلا من عصم ربك- عمل بهذه الوصية: «أحبب لغيرك ما تحب لنفسك، و اكره له ما تكره لها» و في ظني أن المراد بهذه الوصية الحث و التأكيد على الاغاثة و العون (و انتفعوا بالذكر و المواعظ): مثل و تعاونوا على البر و التقوى.. و لا تبغ الفساد في الأرض.. فقاتلوا التي تبغي حتى تفي ء الى أمر اللّه، و ما أشبه.

(فكأن قد علقتكم مخالب المنية). أتاكم الموت بغتة (و انقطعت منكم علائق الأمنية). إذا جاء الموت ذهبت الأمنيات، و انقطعت العلاقات (و دهمتكم مفظعات الأمور) أي شدائدها كسكرة الموت، و حسرة الفوت، و هذه أشد عنفا، و أصعب وطأ (و السياقة الى الورد المورود) أي دهمتكم المنية لتسوقكم الى القبر، ثم الى الحشر و النشر (فكل نفس معها سائق) و هو أمر اللّه (يسوقها الى محشرها) للحساب و الجزاء (و شاهد) من الأنبياء أو العلماء، أو من عقل الانسان و أعضائه (يشهد عليها بعملها من خير أو شر.

شرح منهاج البراعة خویی

منها

فاتّعظوا عباد اللَّه بالعبر النّوافع، و اعتبروا بالاي السّواطع، و ازدجروا بالنّذر البوالغ، و انتفعوا بالذّكر و المواعظ، فكأن قد علقتكم مخالب المنيّة، و انقطعت منكم علائق الامنيّة، و دهمتكم مفظعات الأمور، و السّياقة إلى الورد المورود، و كلّ نفس معها سائق و شهيد، سائق يسوقها إلى محشرها، و شاهد يشهد عليها بعملها.

اللغة

(العبر) جمع عبرة و هي ما يعتبر به أى يتّعظ و (الآى) جمع آية و هي العلامة و آية القرآن كلّ كلام متصل إلى انقطاعه، و قيل ما يحسن السّكوت عليه و (سطع) الشي ء يسطع من باب منع ارتفع و (النّذر) بضمّتين جمع نذير و هو المنذ رأى المخوف، قال الشّارح المعتزلي: و الأحسن أن يكون النذر هي الانذارات نفسها، لأنّه قد وصف ذلك بالبوالغ و بوالغ لا تكون في الأكثر إلّا صفة المؤنث. أقول: و عليه حمل قوله سبحانه: «فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ».أى كيف رأيتم انتقامي منهم و انذاري إيّاهم مرّة بعد اخرى فالجمع للمصدر باعتبار اختلاف الأجناس و الأنواع و (علق) الشوك بالثوب من باب تعب إذا نشب و (المخلب) من الحيوان بمنزله الظفر للانسان و (مفظعات الأمور) بالفاء و الظاء المعجمة شدايدها الشنيعة

الاعراب

قوله: فكأن قد علقتكم مخفّفة كأنّ و ملغاة عن العمل على الاستعمال الفصيح لفوات مشابهة الفعل بفوات فتحه الآخر و لذلك ارتفع بمدها الاسم في قوله:

و نحر مشرق اللّون كأن ثدياه حقّان.

و ان أعملتها قلت ثدييه لكنه استعمال غير فصيح و مثله قوله:

  • و يوما توافينا بوجه مقسّمكأن ظبية تعطو إلى وارق السّلم

برفع ظبية على الاهمال و نصبها على الأعمال و يروى جرّها على جعل أن زايدة أى كظبية و إذا لم تعملها ففيه ضمير شأن مقدّر كما في ان المخففة و يجوز أن يقال بعدم التقدير لعدم الدّاعي عليها، ثمّ هل هي في قوله للتحقيق كما قاله الكوفيّون في قوله:

  • فأصبح بطن مكة مقشعرّاكأنّ الأرض ليس بها هشام

أو للتقريب كما في قولهم: كأنّك بالشتاء مقبل، و كأنّك بالدّنيا لم تكن و بالآخرة لم تزل، الوجهان محتملان و ان كان الأظهر هو الأوّل

المعنى

الفصل الثاني

(منها) في التذكير و الموعظة و هو قوله عليه السّلام (فاتّعظوا عباد اللَّه بالعبر النوافع) اى اعتبروا بالعبر النافعة و اتّعظوا بما حلّ بأهل القرون الخالية كيف صارت أجسادهم شحبة بعد بضّتها، و عظامهم نحرة بعد قوّتها، و كيف انجلوا عن الرّباع و الدّور و ارتحلوا عن الضياع و القصور، و طوّحت بهم طوايح الزّمن و هجرتهم «و أزعجتهم خ ل» عن الأموال و الأولاد و الوطن (و اعتبروا بالآى السّواطع) من آثار القدرة و علامات الجلال و الجبروت و العزّة أو بالآيات القرآنية المعذرة و المنذرة و براهينها السّاطعة المشرقة.

(و ازدجروا بالنّذر البوالغ) أى بالانذارات الكاملة و التّخويفات البالغة الواردة في الكتاب و السنّة (و انتفعوا بالذكر و المواعظ) النافعة التي تضمّنتها آيات الكتاب المبين و أخبار سيّد المرسلين (فكأن قد علقتكم مخالب المنيّة) شبّه المنيّة بالسّبع من باب الاستعارة بالكناية و اثبات المخالب تخييل و ذكر العلوق ترشيح (و انقطعت منكم علائق الامنية) لأنّ الأجل إذا حلّ و الموت إذا نزل انقطع الأهل و ضلّ الحيل و تنغّص اللذات و انتقض الشّهوات (و دهمتكم مفظعات الامور) أى الامور الموجبة للفظع و الدّواهي الموقعة في الفزع من سكرات الموت و غمرات الفوت و الجذبة المكربة و السوقة المتعبة و الهجرة إلى دار الوحدة و بيت الوحشة و ما يليها من شدايد البرزخ و أهوال القيامة.

(و السّياقة إلى الورد المورود) أى المكان الذي يرده الخلايق و عليه محشرها و منشرها (و كلّ نفس معها سائق و شهيد) اقتباس من الآية في سورة ق و هو قوله: وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ.

أى تجي ء كلّ نفس من المكلّفين يوم الوعيد و معها (سائق) من الملائكة (يسوقها إلى محشرها) أى يحثّها على السّير إليه (و شاهد) منهم أو من الأنبياء و الرّسل و الأئمة على ما سبق في شرح الخطبة الواحدة و السّبعين أو من الأعضاء و الجوارح كما ورد في غير واحد من الآيات و يأتي التصريح به في الكلام المأة و الثّامن و التّسعين إنشاء اللَّه (يشهد عليها بعملها) و بما يعلم من حالها.

شرح لاهیجی

منها فاتّعظوا عباد اللّه بالعبر النّوافع و اعتبروا بالاى السّواطع يعنى پند بگيريد و قبول نصيحت كنيد بنصايح و موعظهائى كه نفع بخشنده اند شما را در اخرت و عبرت بگيريد بعلامتهاى واضحه واقعه بر ديگران از حوادث و نوازل و ازدجروا بالنّذر البوالغ و انتفعوا بالذّكر و المواعظ يعنى بپذيريد منع از گناه را بسبب تخويفات بالغه بسر حدّ كمال پيغمبران و منتفع شويد بگفتار و وعظهاى نصيحت كنندگان فكان قد علقتكم مخالب المنيّة و انقطعت منكم علائق الامنيّة بيان كلام سابق است يعنى عبرت بگيريد از احوالات عارضه بر ديگران بطورى كه گويا كه بتحقيق معلّق ساخته است شما را چنگالهاى شير درنده مرگ چنانچه ابناى نوع شما را هر روز درنده مرگ بچنگالش معلّق مى سازد و هلاك ميكند و چنانچه منقطع است دلبستگيهاى مرادات و ارزو از امثال و اقران شما بسبب مرگ پس گويا منقطع است از شما دلبستگيهاى شما بسبب موت و مرگ و دهمتكم مفظعات الامور و السّياقة الى ورد المورود يعنى گويا كه فرو گرفته است شما را شدّتهاى امور مهلكه مثل سكرات مرگ و رانده شدن بسوى اب وارد شده يعنى شربت ناگوار چشيدنى مرگ چنانچه ديگران را فرو گرفته است و ديگران رانده شده اند و كلّ نفس معها سائق و شهيد سائق يسوقها الى محشرها و شاهد يشهد عليها بعملها يعنى و هر نفسى با او باشد راننده كه طبيعت مقتضيه و بقاء متصرّمه او باشد و شهادت دهنده كه شهادت مى دهد بر نيكى و بدى او از اعتقادات و ملكات نفسانيّه باقيّه با او ان راننده ايست كه ميراند ان نفس را بسوى روز محشر او و ان شاهد شاهديست كه شهادت مى دهد بر او بعمل و كردار او

شرح ابن ابی الحدید

وَ مِنْهَا فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ- وَ اعْتَبِرُوا بِالآْيِ السَّوَاطِعِ- وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ- وَ انْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ- فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ- وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلَائِقُ الْأُمْنِيَّةِ- وَ دَهِمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ السِّيَاقَةُ إِلَى الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ- فَكُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِيدٌ- سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا العبر جمع عبرة و هي ما يعتبر به أي يتعظ- و الآي جمع آية و يجوز أن يريد بها آي القرآن- و يجوز أن يريد بها آيات الله في خلقه- و في غرائب الحوادث في العالم- . و السواطع المشرقة المنيرة- . و النذر جمع نذير و هو المخوف- و الأحسن أن يكون النذر هاهنا هي الإنذارات نفسها- لأنه قد وصف ذلك بالبوالغ- و فواعل لا تكون في الأكثر إلا صفة المؤنث- . و مفظعات الأمور شدائدها الشنيعة- أفظع الأمر فهو مفظع- و يجوز فظع الأمر بالضم فظاعة فهو فظيع- و أفظع الرجل على ما لم يسم فاعله أي نزل به ذلك- . و قوله و السياقة إلى الورد المورود يعني الموت- و قوله سائق و شهيد و قد فسر ع ذلك- و قال سائق يسوقها إلى محشرها- و شاهد يشهد عليها بعملها- و قد قال بعض المفسرين إن الآية لا تقتضي كونهما اثنين- بل من الجائز أن يكون ملكا واحدا جامعا بين الأمرين- كأنه قال و جاءت كل نفس- معها ملك يسوقها و يشهد عليها- و كلام أمير المؤمنين يحتمل ذلك أيضا- لأنه لم يقل أحدهما- لكن الأظهر في الأخبار و الآثار أنهما ملكان- . فإن قلت إذا كان تعالى عالما بكل شي ء- فأي حاجة إلى الملائكة التي تكتب الأعمال- كما قال سبحانه بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ- و إذا كان تعالى أعدل العادلين- فأي حاجة إلى ملك يشهد على المكلف يوم القيامة- و إذا كان قادرا لذاته- فأي حاجة إلى ملك يسوق المكلف إلى المحشر- قلت يجوز أن يكون في تقرير مثل ذلك- في أنفس المكلفين في الدنيا- ألطاف و مصالح لهم في أديانهم- فيخاطبهم الله تعالى به لوجوب اللطف في حكمته- و إذا خاطبهم به وجب فعله في الآخرة- لأن خبره سبحانه لا يجوز الخلف عليه

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثاني (و منها:)

فاتّعظوا عباد اللّه بالعبر النّوافع، و اعتبروا بالأى السّواطع، و ازدجروا بالنّذر البوالغ، و انتفعوا بالذّكر و المواعظ، فكأنّ قد علقتكم مخالب المنيّة، و انقطعت منكم علائق الأمنيّة، و دهمتكم مفظعات الأمور، و السّياقة الى الورد المورود، و كلّ نفس مّعها سائق وّ شهيد: سائق يسوقها الى محشرها، و شاهد يّشهد عليها بعملها.

ترجمه

بندگان خدا (اكنون كه خدا را شناختيد) پس پند بگيريد از عبرتهاى سودمند، و آيات درخشنده (الهيّه كه در قرآن كريم وارد شده و شما را از بدى عاقبت ترساننده است) و انذارها و تخويفات بالغه (كه پيمبران شما را از آنها آگاهى دادند) و از يادآوريها و پندهاى آنان بهره مند گرديد (بطورى از حال گذشتگان كه شما را بدان آگاهى دادند پند بگيريد كه) گويا مرگ چنگالهاى خود را بشما بنده كرده، و آرزوها از شما منقطع گرديده، و كارهاى سخت رسوا كننده، (از قبيل سكرات موت و ورود بمنزل تاريك گور) و رانده شدن بجائى (كه ناچار هر كسى به آنجا وارد خواهد شد) شما را فراگرفته است، و هنگام ورود به آنجا با هركسى يك راننده و يك گواهى دهنده ميباشد، راننده او را بسوى مركز حشرش ميراند، و گواهى دهنده بكردارش (از نيك و بد) گواهى مى دهد (وقتى كه مرگ انسان را وارد محشر كرد، هر يك از اعضا هر عملى را مرتكب شده اند خودشان شهادت خواهند داد).

نظم

  • شما اى بندگان وعظم پذيريدز عبرت هاى نافع پند گيريد
  • ز آثاريكه واقع شد بدوران ز آياتيكه وارد شد بقرآن
  • ز امثالى كه در محكم كتاب استز انذارى كه از نار و عذابست
  • ببايد جمله را در كار بستن ز بدهاى دو گيتى پاك رستن
  • ز ذكر و وعظ بايد نفع بردنز دل زنگ گناهان را ستردن
  • همى بينم عقاب مرگ پرّان فرو در قلبتان زد چنگ درّان
  • شما را ز آرزوهاتان جدا كردز دنيا و تعلّقها رها كرد
  • امورى بس فظيع و مشكل و سخت كشيده سوى هر يك از شما رخت
  • ز سرتان نيست آسان دست برداركشد تا بر صراط و قبرتان خوار
  • بسان صيدتان از پيش راندبد آن جائى كه مى بايد كشاند
  • بهر نفسى كه در گيتى است سائردو تن نزدش هميشه هست حاضر
  • يكى را نام سائق وان شهيد است كه كار عمر از اين دو بس شديد است
  • يكى افكنده بر گردن يكى طوقبسوى محشر انسان را دهد سوق
  • بود آن ديگرى شاهد بر اعمال ز خير و شرّ و بر اميال و آمال
  • كز اعضا و جوارح سر كماهىبدنيا زد دهد آنجا گواهى

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS