خطبه 93 نهج البلاغه بخش 4 : سرانجام تلخ و دردناك بنى اميّه

خطبه 93 نهج البلاغه بخش 4 : سرانجام تلخ و دردناك بنى اميّه

موضوع خطبه 93 نهج البلاغه بخش 4

متن خطبه 93 نهج البلاغه بخش 4

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 93 نهج البلاغه بخش 4

4 سرانجام تلخ و دردناك بنى اميّه

متن خطبه 93 نهج البلاغه بخش 4

نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونِيهِ

ترجمه مرحوم فیض

ما اهل بيت از گناه آن فتنه ها خواهيم رست (از رويّه فتنه جويان بيزارى جسته طبق دستور خداوند متعال رفتار خواهيم نمود) و در آن اوقات نمى توانيم (كسيرا آشكار براه حقّ) دعوت نماييم، سپس خداوند آن فتنه ها را از شما دور گرداند مانند جدا كردن پوست از گوشت بوسيله كسيكه (بنى العبّاس) بايشان ذلّت و خوارى مى رساند و بجبر آنها را (به اطراف) سوق داده و از جام پر (از بلاء و مصيبت) آب مى دهد، بجز زخم شمشير چيزى بآنها نبخشد و بجز خوف و ترس چيزى نپوشاند، پس در آن هنگام (كه دولت بنى اميّه منقرض گشت همه آنان ضعيف و ناتوان و خوار شدند) قريش آرزو دارند كه دنيا و آنچه در آن است از دست داده بجاى آن يك بار مرا ببينند هر چند بقدر كشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ايشان بپذيرم تمام آنچه را كه امروز بعضى از آنرا خواستارم و بمن نمى دهند (اگر قريش يعنى بنى اميّه بعد از همه سختيها و هرج و مرج در زندگى و ذلّت و بيچارگى كه از بنى العبّاس ديدند آن حضرت را مى يافتند در پاى او افتاده زارى مى نمودند تا خلافت و حكومت ايشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزدايد، و شاهد بر اين گفتار آنست كه تاريخ نويسان نقل كرده اند و مشهور است: مروان ابن محمّد آخرين پادشاه بنى اميّه هنگاميكه در لشگر خراسان عبد اللّه ابن محمّد ابن علىّ ابن عبد اللّه ابن عبّاس را كه پيشواى لشگر بود ديد، گفت: اى كاش بجاى اين جوان علىّ ابن ابى طالب در زير اين بيرق پيشواى لشگر بود).

ترجمه مرحوم شهیدی

ما اهل بيت از آن فتنه در امانيم، و مردم را بدان نمى خوانيم.

سپس خدا آن فتنه را براندازد چنانكه- سلّاخى- پوست را- از تن گوسفند- جدا سازد، به دست كسى كه آنان را خوار و ذليل گرداند و به راهى كه نخواهند براند، و جام لبالب- بلا- را بديشان خوراند. عطايى جز شمشير به آنان نبخشد، و خلعتى جز ترس و بيم بر تنشان نپوشد.

در اين هنگام قريش دوست دارد دنيا را با آنچه در آن هست بدهد، و زمانى كوتاه مرا ببيند، تا آنچه امروز برخى از آن را مى خواهم و به من نمى دهند يكجا تسليم نمايد.

ترجمه مرحوم خویی

ما أهل بيت از آن فتنه در نجات هستيم و نيستيم در آن دعوت كننده بمثل آن، پس از آن بگشايد خداوند آن فتنه را از شما مثل شكافتن و جدا نمودن پوست از گوشت بدست آن كسى كه بنمايد بايشان ذلّت را، و براند ايشان را بدرشتى، و سيراب مى نمايد ايشان را با كاسه كه تلخ شده باشد، و ندهد برايشان مگر شمشير خون آشام، و نمى پوشاند برايشان مگر لباس خوف را پس نزد آن واقعه دوست مى دارد قريش عوض دنيا و ما فيها اين كه ببيند مرا در يك مكانى اگر چه بوده باشد آن زمان ديدن بقدر كشتن شتر قربانى تا اين كه قبول نمايم از ايشان آنچه را كه مى خواهم از ايشان امروز بعض آنرا پس نمى دهند آنرا بمن

شرح ابن میثم

نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ- ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ- بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً- وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ- وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ- فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا- وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً- وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ- لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونِيهِ

اللغة

العنف: شدّة السوق. و تحلسهم: أى تلبسهم الحلس و هو الكساء تحت بردعة البعير. و الجزر: القطع و منه سميّت الجزور لما ينحر من الإبل

المعنی

و قوله: نحن أهل البيت منها بمنجاة و لسنا فيها بدعاة.

أى إنّا ناجون من آثامها و الدخول فيها و الدعوة إلى مثلها، و ليس المراد أنّا سالمون من أذاهم غير داعين فيها إلى الحقّ بشهادة دعوة الحسين عليه السّلام إلى نفسه و قتله و أولاده و هتك ذريّته، و يحتمل أن يريد أنّا بمنجاة من آثامها و لسنا فيها بدعاة مطلقا و الحسين عليه السّلام لم يكن داعيا منبعثا من نفسه للدعوة، و إنّما كان مدعوّا إلى القيام من أهل الكوفة و مجيبا لهم.

و قوله: ثمّ يفرّجها [يفرج خ ] اللّه كتفريج الأديم. إلى قوله: إلّا الخوف.

و قوله: ثمّ يفرّجها [يفرج خ ] اللّه كتفريج الأديم. إلى قوله: إلّا الخوف. إشارة إلى زوال دولتهم بظهور بنى العبّاس عليهم و قلعهم و استيصالهم و تتّبعهم لآثارهم و حصول الفرج منهم لبقيّة الأبرار من عباد اللّه المقصودين بإذاهم كما يفرج الجلد: أى يشقّ عمّا فيه، و لقد أولاهم بنوا العبّاس من الذلّ و الهوان، و أذا قوهم كأس العذاب طعوما مختلفة، و أروهم عيان الموت ألوانا شتّى كما هو مذكور في كتب التاريخ، و لفظ الكأس و التصبير و العطيّة مستعار، و كذلك لفظ التحليس. و وجه المشابهة جعلهم الخوف شعارا لهم كما أنّ حلس البعير كذلك.

و قوله: حتّى تودّ قريش إلى آخره.

و قوله: حتّى تودّ قريش. إلى آخره.

إشارة إلى غاية هذه الفرقة المتقلّبة من قريش على هذا الأمر أى أنّ حالهم في التراذل و الضعف عن محاربتهم ينتهى إلى أن يحبّوا رؤيته مقاما واحدا مع أنّه أبغض الخلق إليهم ليقبل منهم حينئذ ما يطلب اليوم بغضه من نصرتهم له و اتّباعهم لأمره و انقيادهم لهداه و يمنعونه إيّاه، و كنّى عن قصر ذلك المقام المتمنّى له بمقدار زمان جزر الجزور، و صدقه عليه السّلام في هذا الخبر ظاهر فإنّ أرباب السير نقلوا أنّ مروان بن محمّد آخر ملوك بنى اميّة قال يوم الزاب حين شاهد عبد اللّه بن محمّد بن علىّ بن عبد اللّه بن العبّاس: مارّا به في صفّ خراسان لوددت أنّ علىّ بن أبى طالب تحت هذه الرايات بدلا من هذا الفتى. و القصّة مشهورة. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ- ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ- بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً- وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ- وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ- فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا- وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً- وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ- لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِي

لغات

سامه خسفا: او را شايسته خوارى و ذلت دانست.

عنف: كسى را بزور براهى بردن.

تحلسهم: لباس خوارى را بر آنها مى پوشاند. حلس پارچه ايست كه زير جهاز بر پشت شتر مى افكنند.

جزر: قطع كردن بريدن به همين دليل شترى كه نحر مى گردد، جزور ناميده مى شود.

ترجمه

ما خانواده پيامبر از گمراهى آنها در امان هستيم و به نفع آنها مردم را تبليغ نمى كنيم (از اين عبارت امام (ع) استفاده مى شود كه غير از عترت پيامبر تمامى مردم ثناگوى آنها شده اند).

سپس خداوند آن فتنه را چنان كه پوست را از گوشت جدا كنند، از شما جدا گرداند، بوسيله كسى كه آنها را با خوارى و ذلّت از اوطانشان براند و به جام تلخ قتل و مرگ سيرابشان سازد. و جز زخم شمشير به آنها چيزى نبخشد و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نپوشد. آن گاه است كه قريش دوست خواهد داشت كه جهان و هر چه در آن است نبخشد تا مگر مرا در جايى و لو باندازه كشتن يك شتر باشد، بنگرد، تا از آنان چيزى را بپذيرم كه امروز پاره اى از آن را مى خواهم نمى دهند (قريش آرزو مى كند، كاش من زنده بودم تا آنان خود را تحت قيادت و سرپرستى من در مى آوردند تا شرّ ستمكاران را از سرشان كوتاه مى كردم، مقدورشان نخواهد شد، همان حكومتى كه امروز بعضى از آن را براى اجراى عدالت مى خواهم واگذار نمى كنند.)»

شرح

قوله عليه السلام: نحن اهل البيت منها بمنجاة و لسنا فيها بدعاة

يعنى تنها ما اهل بيت پيامبر از گناهكارى آنها بدور بوده و در آن دخالتى نداشته و به پيروى از آنها دعوت نمى كنيم. البتّه منظور اين نيست كه خانواده پيامبر مورد اذيّت و آزار قرار نمى گيرند و بحق دعوت نمى كنند. زيرا دعوت كردن امام حسين (ع) مردم را به رهبرى خود، و به شهادت رسيدن آن بزرگوار و اولادش و هتك حرمت ذريّه پيامبر روشنترين گواه بر اين ادّعا مى باشد.

محتمل است كه مقصود كلام امام (ع) اين باشد كه: انا بمنجاة من آثامها و لسنا فيها بدعاة مطلقا يعنى در گناه آنها شركت نداريم و داعى مطلق نيستيم. با در نظر گرفتن اين معنا از كلام حضرت بايد بگوييم كه امام حسين (ع) دعوت كننده بسوى خود نبود بلكه از جانب مردم كوفه براى قبول امامت و رهبرى دعوت شده بود. تنها كار امام (ع) اين بود كه دعوت آنها را اجابت كرد.

قوله عليه السلام: ثمّ يفرّجها [يفرج خ ] اللّه و كتفريج الأديم الى قوله الّا الخوف

اين فراز از كلام امام (ع) اشاره بزوال دولت بنى اميّه و ظهور دولت بنى العباس دارد. كه بنى العباس بقلع و قمع بنى اميه پرداخته آنها را درمانده و مستأصل مى كنند و آنها را براى انجام كارهاى زشت شان مورد تعقيب قرار مى دهند. (در اين فاصله زمانى و تعارض نيروها) افراد با تقوى و بندگان نيك خداوند كه مورد آزار و اذيّت بنى اميّه بودند فرجى پيدا كرده، و به آسايش مى رسند، بدان سان كه پوست، شكافته شود و محتواى آن آزاد گردد.

بنى العباس آنها را بخوارى، ذلّت و اهانت و بى اعتبارى تنبيه كنند و جام عذاب را با مزه هاى گوناگون بدانها بچشانند، و مرگ را در شكلهاى مختلف بر آنها بنمايانند. چنان كه تاريخ وقايع ذلّت بار و كشتنهاى خفّت بار بنى اميه را به دست بنى العبّاس ثبت و ضبط كرده است. هر يك از الفاظ «كأس» تعبير، عطيّه و تحليس در سخن امام (ع) استعاره به كار رفته اند، جهت شباهت، ترس فراگيرى بود كه آنها بطور مداوم با آن دست بگريبان بودند. بدان سان كه پارچه زير پالان شتر، مدام بر پشت شتر بسته است.

قوله عليه السلام: حتّى تودّ قريش الى آخره

اين جمله امام (ع) اشاره به نهايت و نتيجه اين دگرگونيها، و تفسير اوضاعى است كه براى قريش در امر خلافت پيش مى آيد. بر اثر جنگ و خون ريزى، چنان خوارى و ضعفى قريش را فرا گيرد، حتّى با توجّه به اين كه امام (ع) در نظر آنها دشمن ترين خلق نسبت به قريش باشد، خلافت او را آرزو كنند براى زمانى هر چند كوتاه او را بر مصدر خلافت و صدارت خود ببيند. همان خلافتى كه امروز آن بزرگوار براى منطقه خاصّى آن را طالب است و آنها مضايقه كنند... بدين توضيح كه آن حضرت را در امر خلافت يارى كنند، دستوراتش را تبعيّت كرده و منقاد فرمان او باشند، و از او هدايت و راهنمايى بگيرند. و از آرمانهايش دفاع كنند. با وجودى كه امروز حضرت را از حقش محروم مى دارند) در اين عبارت امام (ع) زمان نحر شتر را كوتاهى زمان خلافتى كه قريش پس از شدايد زياد براى حضرت آرزو كنند كنايه آورده است.

صداقت و درستى سخن امام در باره اين خبر غيبى روشن است، زيرا ارباب سير و تاريخ نقل كرده اند كه: مروان بن محمّد آخرين پادشاه بنى اميّه روزى كه گرفتار و از خلافت بر كنار شد. عبد اللّه بن محمد بن على بن عبد اللّه بن عباس را با فوجى از سپاه خراسان ديد كه عبور مى كند گفت: اى كاش على بن ابى طالب را بجاى اين جوان در زير اين پرچم مى ديدم اين داستان در كتابهاى تاريخ مشهور مى باشد. نظر امام (ع) در اين خطبه به چنين روزى بوده است.

شرح مرحوم مغنیه

نحن أهل البيت منها بمنجاة و لسنا فيها بدعاة. ثمّ يفرّجها اللّه عنكم كتفريج الأديم بمن يسومهم خسفا و يسوقهم عنفا، و يسقيهم بكأس مصبّرة لا يعطيهم إلّا السّيف، و لا يحلسهم إلّا الخوف. فعند ذلك تودّ قريش بالدّنيا و ما فيها لو يرونني مقاما واحدا و لو قدر جزر جزور لأقبل منهم ما أطلب اليوم بعضه فلا يعطونية.

اللغه

الأديم: الجلد. و الخسف: الذل. و كأس مصبرة: مملوءة من ملأ الكأس الى أصبارها أي الى رأسها. و جزر الناقة: نحرها، و الشا ذبحها، و النخلة صرمها، و كلمة الجزور تطلق على الناقة و الشاة.

الاعراب

نحن مبتدأ، و بمنجاة خبر، و منها متعلق به، و أهل البيت نصب على الاختصاص أي أخص أهل البيت، و خسفا مفعول مطلق، و مثله عنفا، لو يرونني «لو» مصدرية بمعنى «ان» و لكن بلا نصب، و لو قدر «لو» هذه للتقليل كما قيل، و قدر نصب على الظرفية لأن معناه الوقت اللازم لذبح جزور.

المعنى:

(نحن أهل البيت منها بمنجاة) أي من أوزار الدولة الأموية و آثامها، لا من ظلمها و عدوانها، لأن أهل البيت و شيعتهم كان لهم من الجور الأموي الحظ الأكبر و النصيب الأوفر (و لسنا فيها بدعاة) للأشرار و أهل الفساد و الضلال (ثم يفرجها اللّه عنكم كتفريج الأديم). قيل: إن الإمام أشار بهذا الى انقراض دولة الأمويين، و قيام دولة العباسيين، و قيل: إشارة الى صاحب الأمر (يسومهم - الى- الخوف). و ينطبق هذا تماما على ما فعله العباسيون ببني أمية من القتل و التشريد، و هو قرينة ظاهرة على ترجيح القول الأول.

(فعند ذلك تود- الى- جزور). المراد بقريش هنا بنو أمية، و بالخصوص مروان بن محمد آخر ملوكهم، و المراد بالمقام الواحد الزاب، و هو نهر بالموصل.

و ملخص هذه الحكاية التي أشار الإمام اليها قبل وقوعها بأكثر من تسعين عاما: «ان مروان بن محمد المذكور سار بجيوشه لملاقاة جيوش العباسيين حتى نزل على الزاب، و لما رأى راية أعدائه بقيادة عبد اللّه بن علي بن عبد اللّه بن العباس- قال: وددت ان علي بن أبي طالب تحت هذه الراية بدلا من هذا الفتى العباسي».

قال ابن أبي الحديد في شرح هذه الخطبة: و القصة مشهورة نقلها أهل السير كلهم.. و هذا الكلام من الإمام إخبار عن ظهور المسودّة- أي بني العباس- و انقراض ملك بني أمية، و قد وقع الأمر بموجب إخباره صلوات اللّه عليه، و صدق في قوله: «تود قريش الى آخر الكلام»... و لا تفسير لهذا الصدق إلا بالوحي من اللّه الى رسوله، و منه الى الإمام.

(لأقبل منهم ما أطلب اليوم بعضه فلا يعطونيه). رضي الإمام من الأمويين بالسكوت، لا له، و لا عليه، فأبوا و حاربوه بكل سلاح، و لما انتقل الى ربه ودّوا لو حكمهم دون غيره، لأنه صاحب دين، لا طالب دنيا باعتراف الأمويين أنفسهم.

شرح منهاج البراعة خویی

نحن أهل البيت منها بمنجاة، و لسنا فيها بدعاة، ثمّ يفرّج اللّه عنكم كتفريج الأديم بمن يسومهم خسفا، و يسوقهم عنفا، و يسقيهم بكأس مصبّرة، و لا يعطيهم إلّا السّيف، و لايحلسهم إلّا الخوف، فعند ذلك تودّ قريش بالدّنيا و ما فيها لو يرونني مقاما واحدا و لو قدر جزر جزور، لأقبل منهم ما أطلب اليوم بعضه، فلا يعطونني.

اللغه

(المنجاة) مصدر بمعنى النجاة و اسم مكان و (سام) فلانا الأمر كلّفه إيّاه أو أولاه إيّاه كسوّمه و أكثر ما يستعمل في العذاب و الشرّ و (الخسف) الذّهاب في الأرض و الغيبة فيها و في القاموس سامه خسفا إذا أولاه ذلّا و (العنف) مثلّثة ضدّ الرفق.

و (المصبرة) الممزوجة بالصّبر و هو وزان كتف عصارة شجر مرّ و يجوز أن يكون المصبرة بمعنى المملوة إلى اصبارها، قال في القاموس ملاء الكاس إلى اصبارها أى رأسه و أخذه باصباره بجميعه و (حلس) البعير يحلسه غشاه بحلس و هو كساء يجعل على ظهر البعير تحت رحله و الجمع أحلاس كحمل و أحمال و (الجزور) الناقة التي تجزر أى تنحر.

الاعراب

الباء في قوله بالدّنيا للبدل على حدّ قول الحماسي:

  • فليت لى بهم قوما إذا ركبواشدّوا الاغارة فرسانا و ركبانا

و ما فيها عطف على الدّنيا، و ما موصولة و لفظة لو في قوله: لو يرونني، حرف مصدر بمعنى ان إلّا أنها لا تنصب كما تنصب ان قال سبحانه: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ.

و في قوله و لو قدر جزر جزور بمعنى إن الوصلية و حذف بعده كان كما هو الغالب و قوله: لأقبل متعلّق بتوّد و قوله: فلا يعطونني، فاعل يعطون ضمير قريش و ضمير المتكلّم مفعوله الأوّل و حذف مفعوله الثاني و في بعض النسخ فلا يعطوننيه باثبات المفعولين كليهما

المعنى

ثمّ أشار عليه السّلام إلى برائة ساحتهم من تلك الفتنة بقوله (نحن أهل البيت منها بمنجاة و لسنا فيها بدعاة) أراد نجاتهم من الدخول فيها و من لحوق آثامها و تبعاتها و عدم كونهم من الداعين إليها و إلى مثلها، و ليس المراد نجاتهم من أذيّتها و خلاصهم من بليّتها لكونهم عليهم السّلام أعظم النّاس بليّة و أشدّهم أذيّة فيها، و كفى بذلك شاهدا شهادة الحسين عليه السّلام و أولاده و أصحابه و هتك حريمه و نهب أمواله و ما أصاب ساير أئمة الدّين من الطغاة الظالمين لعنهم اللّه أجمعين.

ثمّ بشّر بظهور الفرج بقوله: (ثمّ يفرّج اللّه) و يكشف عنكم (كتفريج الأديم) قيل أى ككشف الجلد عن اللّحم حتى يظهر ما تحته.

و قال في البحار: يحتمل أن يكون المراد بالأديم الجلد الذي يلفّ الانسان فيه للتّعذيب لأنّه يضغطه شديدا إذا جفّ، و في تفريجه راحة، و كيف كان فالمقصود انفتاح باب الفرج لهم (بمن يسومهم خسفا) أي يكلّفهم و يولّيهم ذلّا و هوانا أو خسفا في الأرض (و يسوقهم عنفا) أي بعنف و شدّة (و يسقيهم بكأس مصبرة) ممزوجة بالصّبر أو المراد مملوة إلى اصبارها (و لا يعطيهم إلّا السّيف و لا يحلسهم إلّا الخوف) استعار لفظ الاحلاس بمشابهة جعلهم الخوف شعارا لهم غير منفكّ عنهم كالحلس الملازم للبعير الذي يكسى على ظهره و يلاصق جسده.

قال الشراح: و هذه الفقرات إشارة إلى انقراض دولة بني اميّة بظهور بني العباس و انّ بني العباس أولاهم ذلّا و هوانا و أذاقوهم كأس العذاب طعوما مختلفة و أروهم عيان الموت ألوانا شتّى كما هو مذكور في كتب السير و التواريخ.

أقول: و الأظهر بملاحظة الزيادات الآتية في رواية سليم بن قيس الهلالي و إبراهيم الثقفي أنها إشارة إلى ظهور السلطنة الالهية و الدولة القائميّة، و على هذا يكون قوله: يسومهم خسفا إشارة إلى خسف الأرض بجيش السفياني في البيداء كما هو مرويّ في أخبار الرجعة.

ثمّ أشار الى مآل حال الفرقة المنقلبة من قريش و منتهى ذلّتهم و ضعفهم بقوله:

(فعند ذلك تودّ قريش بالدّنيا و ما فيها لو يرونني مقاما واحدا و لو قدر جزر جزور لأقبل منهم ما أطلب اليوم بعضه فلا يعطونني) أى حينئذ يتمنّى قريش بدل الدّنيا و ما فيها أن يروني مقاما قصيرا بمقدار جزر جزور فيطيعوني اطاعة كاملة و قد رضيت منهم اليوم بأن يطيعوني إطاعة ناقصة فلم يقبلوا و يصدّق هذا ما روى في السّير أنّ مروان بن محمّد و هو آخر ملوك بني امية قال يوم الزاب«» لمّا شاهد عبد اللّه بن محمّد بن عليّ بن عبد اللّه بن العبّاس بازائه في صفّ خراسان: لوددت إنّ عليّ بن أبي طالب تحت هذه الرّاية بدلا من هذا الفتى، و على ما استظهرناه فيكون الاشارة بذلك إلى التمنّى عند قيام القائم عليه السّلام

تكملة

اعلم أنّ هذه الخطبة الشريفة ملتقطة من خطبة طويلة أوردها في البحار بزيادة و اختلاف كثير لما أورده السّيد (ره) في الكتاب أحببت أن اورد تمامها توضيحا للمرام و غيرة على ما أسقطه السيد (ره) اختصارا أو اقتصارا من عقايل الكلام فأقول: روى المحدّث العلّامة المجلسيّ (ره) من كتاب الغارات لابراهيم بن محمّد الثقفي، عن إسماعيل بن أبان عن عبد الغفار بن القسم عن المنصور بن عمر عن زربن حبيش، و عن أحمد بن عمران بن محمّد بن أبي ليلي عن أبيه عن ابن أبي ليلى عن المنهال ابن عمرو عن زرّبن حبيش قال خطب عليّ عليه السّلام بالنّهروان فحمد اللّه و أثنا عليه ثمّ قال: أيّها النّاس أما بعد أنا فقأت عين الفتنة لم يكن احد ليجترئ عليها غيري، و في حديث ابن أبي ليلي لم يكن ليقفاها أحد غيري و لو لم أك فيكم ما قوتل أصحاب الجمل و لا أهل صفّين و لا أهل النّهروان، و أيم اللّه لو لا ان تتكلّمو او تدعوا العمل لحدّثتكم بما قضى اللّه على لسان نبيّكم لمن قاتلهم مبصرا لضلالتهم عارفا للهدى الذى نحن عليه ثمّ قال: سلونى قبل أن تفقدوني سلوني عمّا شئتم سلوني قبل أن تفقدوني إني ميّت أو مقتول بلى (بل خ ل) قتل ما ينتظر أشقاها أن يخضبها من فوقها بدم، و ضرب بيده إلى لحيته، و الذي نفسى بيده لا تسألوني عن شي ء فيما بينكم و بين الساعة و لا عن فئة تضلّ مأئة أو تهدى مأئة إلّا نبأتكم بناعقها و سائقها فقام إليه رجل فقال: حدّثنا يا أمير المؤمنين عن البلاء، قال عليه السّلام: إنكم في زمان إذا سأل سائل فليعقل و إذا سئل مسئول فليثبت، ألا و إنّ من ورائكم امورا أتتكم جللا مزوجا و بلاء مكلحا، و الذي فلق الحبّة و برء النسمة أن لو فقدتموني و نزلت بكم كرايه الأمور و حقايق البلاء لقد أطرق كثير من السائلين و فشل كثير من المسئولين، و ذلك إذا قلصت حربكم و شمّرت عن ساق و كانت الدّنيا بلاء عليكم و على أهل بيتي حتّى يفتح اللّه لبقيّة الأبرار فانصروا أقواما كانوا أصحاب رايات يوم بدر و يوم حنين تنصروا و توجروا، و لا تسبقوهم فتصرعكم البلية.

فقام إليه رجل آخر فقال: يا أمير المؤمنين حدّثنا عن الفتن قال: إنّ الفتنة إذا اقبلت شبّهت و إذا أدبرت أسفرت يشبهن مقبلات و يعرفن مدبرات، إنّ الفتن تحوم كالرّياح يصبن بلدا و يخطين اخرى، ألا إنّ أخوف الفتن عندي عليكم فتنة بنى اميّة إنّها فتنة عمياء مظلمة مطينة عمّت فتنتها و خصّت بليتها و أصاب البلاء من أبصر فيها و أخطا البلاء من عمى عنها، يظهر أهل باطلها على أهل حقّها حتى يملاء الأرض عدوانا و بدعا، و إنّ أوّل من يضع جبروتها و يكسر عمدها و ينزع أوتادها اللّه ربّ العالمين.

و أيم اللّه لتجدنّ بني اميّة أرباب سوء لكم بعدي كالناب الضّروس تعضّ بفيها و تخبط بيديها و تضرب برجليها و تمنع درّها لا يزالون بكم حتّى لا يتركوا في مصركم إلّا تابعا لهم أو غير ضارّ، و لا يزال بلائهم بكم حتى لا يكون انتصار أحدكم منهم إلّا مثل انتصار العبد من ربّه إذا رآه أطاعه، و إذا توارى عنه شتمه و أيم اللّه لو فرّقوكم تحت كلّ حجر لجمعكم اللّه شرّ يوم لهم ألا إنّ من بعدى جمّاع شتّى، ألا إنّ قبلتكم واحدة و حجّكم واحد و عمرتكم واحدة و القلوب مختلفة ثمّ أدخل أصابعه بعضها في بعض فقام رجل فقال: ما هذا يا أمير المؤمنين قال: هذا هكذا يقتل هذا هذا و يقتل هذا هذا قطعا جاهلية ليس فيها هدى و لا علم يرى، نحن أهل البيت منها بنجاة و لسنا فيها بدعاة.

فقام رجل فقال: يا أمير المؤمنين ما نصنع في ذلك الزّمان قال عليه السّلام: انظروا أهل بيت نبيكم فان لبدوا فالبدوا، و إن استصرخوكم فانصروهم توجروا، و لا تسبقوهم فتصرعكم البليّة.

فقام رجل آخر فقال: ثمّ ما يكون بعد هذا يا أمير المؤمنين قال عليه السّلام: ثمّ إنّ اللّه يفرج الفتن برجل منّا أهل البيت كتفريج الأديم، بأبى ابن خيرة الاماء يسومهم خسفا و يسقيهم بكأس مصبرة، و لا يعطيهم إلّا السّيف هرجا هرجا، يضع السّيف على عاتقه ثمانية أشهر، ودّت قريش عند ذلك بالدّنيا و ما فيها لو يرونى مقاما واحدا قد رحلب شاة أو جزر جزور لأقبل منهم بعض الذى يرد عليهم حتى تقول قريش لو كان هذا من ولد فاطمة لرحمنا، فيغريه اللّه ببني امية فجعلهم: مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا، سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا.

بيان

و رواه في البحار أيضا من كتاب سليم بن قيس الهلالى نحو ما رواه من كتاب الغارات مع زيادات كثيرة في آخره و لا حاجة لنا إلى ايرادها و إنما المهمّ تفسير بعض الالفاظ الغريبة في تلك الروّاية فأقول «الجلل» بالضم جمع جليّ وزان ربّي و هو الأمر العظيم و «مزوجا» في النسخه بالزّاء المعجمة و الظاهر انه تصحيف و الصحيح مروجا بالمهملة من راج الريح اختلطت و لا يدرى من أين تجي ء و يمكن تصحيحه بجعله من زاج بينهم يزوج زوجا إذا أفسد بينهم و حرش و «كلح» كلوحا تكثر في عبوس كتلكح و دهر كالح شديد و «طان» الرجل البيت و السطح يطينه من باب باع طلاه بالطين و طينه بالتثقيل مبالغة و تكثير و المطينة فاعل منه، و في رواية سليم بن قيس بدلها مطبقة و «جمّاع» النّاس كرمّان اخلاطهم من قبائل شتّى و من كلّ شي ء مجتمع اصله و كلّ ما تجمع و انضمّ بعضه إلى بعض و «لبد» بالمكان من باب نصر و فرح لبدا و لبودا أقام و لزق.

و قوله: «بابى ابن خيرة الاماء» اشارة إلى امام الزمان الغايب المنتظر عجّل اللّه فرجه و سهّل مخرجه و «هرجا هرجا» منصوبان على المصدر قال في القاموس هرج النّاس يهرجون وقعوا في فتنة و اختلاط و قتل، و في رواية سليم بن قيس حتّى يقولوا ما هذا من قريش لو كان هذا من قريش و من ولد فاطمة لرحمنا و «غرى» بالشي ء غرى من باب تعب أولع به من حيث لا يحمله عليه حامل و أغريته به إغراء.

شرح لاهیجی

نحن اهل البيت منها بمنجاة و لسنا فيها بدعاة يعنى و ما اهل بيت از وبال و گناه ان فتنه در رستگارى باشيم و نباشيم در ان فتنه خواننده كسى را بحقّ يعنى نتوانيم كسى را خواند بحقّ ثمّ يفرّجها اللّه عنكم كتفريج الاديم بمن يسومهم خسفا و يسوقهم عنفا و يسقيهم بكأس مصبّرة لا يعطيهم الّا السّيف و لا يحلسهم الّا الخوف يعنى پس قطع كند خداى (تعالى) انفتنه را از شما مثل قطع كردن پوست فاسد بسبب كسى كه چراننده ايشان باشد از روى ضرر خوارى و راننده ايشان از روى شدّت و دشوارى و بچشاند ايشان را بجام تلخ مرگ و نبخشند بايشان چيزى مگر شمشير و نپوشاند ايشان را مگر به پيراهن ترس و بيم فعند ذلك تودّ قريش بالدّنيا و ما فيها لو يرونني مقاما واحدا و لو قدر جزر جزور لاقبل منهم ما اطلب اليوم بعضه فلا يعطونينه يعنى در نزد ان زمان دوست مى دارند قريش كه بعوض دنيا و آن چه در دنيا است اگر به ببينند مرا در يك ايستادنى و اگر چه بقدر زمانى نحر شتر بچّه باشد يعنى دوست مى دارند كه تمام دنيا و ما فيها را داده باشند بعوض اين كه ببينند مرا در زمان بسيار اندكى از براى اين كه قبول كنم از ايشان آن چيزى را كه امروز طلب ميكنم بعضى از ان را پس نمى دهند بمن انرا و ان اطاعت و فرمان بردارى باشد بتمام مال و جان و بجميع افعال و اقوال

شرح ابن ابی الحدید

نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِنَجَاةٍ وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِيهِ

قوله نحن أهل البيت منها بمنجاة أي بمعزل و النجاة و النجوة المكان المرتفع الذي تظن أنه نجاك و لا يعلوه السيل و لسنا فيها بدعاة أي لسنا من أنصار تلك الدعوة و أهل البيت منصوب على الاختصاص كقولهم نحن معشر العرب نفعل كذا و نحن آل فلان كرماء . قوله كتفريج الأديم الأديم الجلد و جمعه أدم مثل أفيق و أفق و يجمع أيضا على آدمة كرغيف و أرغفة و وجه التشبيه أن الجلد ينكشف عما تحته فوعدهم ع بأن الله تعالى يكشف تلك الغماء كانكشاف الجلد عن اللحم بمن يسومهم خسفا و يوليهم ذلا . و العنف بالضم ضد الرفق و كأس مصبرة ممزوجة بالصبر لهذا المر و يجوز أن يكون مصبرة مملوءة إلى أصبارها و هي جوانبها و في المثل أخذها بأصبارها أي تامة الواحد صبر بالضم . و يحلسهم يلبسهم أحلست البعير ألبسته الحلس و هو كساء رقيق يكون تحت البرذعة يقال له حلس و حلس مثل شبه و شبه . و الجزور من الإبل يقع على الذكر و الأنثى و جزرها ذبحها . و هذا الكلام إخبار عن ظهور المسودة و انقراض ملك بني أمية و وقع الأمر بموجب إخباره ص حتى لقد صدق قوله لقد تود قريش الكلام إلى آخره فإن أرباب السير كلهم نقلوا أن مروان بن محمد قال يوم الزاب لما شاهد عبد الله بن علي بن عبد الله بن العباس بإزائه في صف خراسان لوددت أن علي بن أبي طالب تحت هذه الراية بدلا من هذا الفتى و القصة طويلة و هي مشهورة . و هذه الخطبة ذكرها جماعة من أصحاب السير و هي متداولة منقولة مستفيضة خطب بها علي ع بعد انقضاء أمر النهروان و فيها ألفاظ لم يوردها الرضي رحمه الله من ذلك

قوله ع و لم يكن ليجترئ عليها غيري و لو لم أك فيكم ما قوتل أصحاب الجمل و النهروان و ايم الله لو لا أن تتكلوا فتدعوا العمل لحدثتكم بما قضى الله عز و جل على لسان نبيكم ص لمن قاتلهم مبصرا لضلالتهم عارفا للهدى الذي نحن عليه سلوني قبل أن تفقدوني فإني ميت عن قريب أو مقتول بل قتلا ما ينتظر أشقاها أن يخضب هذه بدم و ضرب بيده إلى لحيته و منها في ذكر بني أمية يظهر أهل باطلها على أهل حقها حتى تملأ الأرض عدوانا و ظلما و بدعا إلى أن يضع الله عز و جل جبروتها و يكسر عمدها و ينزع أوتادها ألا و إنكم مدركوها فانصروا قوما كانوا أصحاب رايات بدر و حنين تؤجروا و لا تمالئوا عليهم عدوهم فتصرعكم البلية و تحل بكم النقمة

و منها إلا مثل انتصار العبد من مولاه إذا رآه أطاعه و إن توارى عنه شتمه و ايم الله لو فرقوكم تحت كل حجر لجمعكم الله لشر يوم لهم

و منها فانظروا أهل بيت نبيكم فإن لبدوا فالبدوا و إن استنصروكم فانصروهم فليفرجن الله الفتنة برجل منا أهل البيت بأبي ابن خيرة الإماء لا يعطيهم إلا السيف هرجا هرجا موضوع خطبه 93 نهج البلاغه بخش 4ا على عاتقه ثمانية أشهر حتى تقول قريش لو كان هذا من ولد فاطمة لرحمنا يغريه الله ببني أمية حتى يجعلهم حطاما و رفاتا مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا

. فإن قيل لما ذا قال و لو لم أك فيكم لما قوتل أهل الجمل و أهل النهروان و لم يذكر صفين قيل لأن الشبهة كانت في أهل الجمل و أهل النهروان ظاهرة الالتباس لأن الزبير و طلحة موعودان بالجنة و عائشة موعودة أن تكون زوجة رسول الله ص في الآخرة كما هي زوجته في الدنيا و حال طلحة و الزبير في السبق و الجهاد و الهجرة معلومة و حال عائشة في محبة الرسول ص لها و ثنائه عليها و نزول القرآن فيها معلومة و أما أهل النهروان فكانوا أهل قرآن و عبادة و اجتهاد و عزوف عن الدنيا و إقبال على أمور الآخرة و هم كانوا قراء أهل العراق و زهادهم و أما معاوية فكان فاسقا مشهورا بقلة الدين و الانحراف عن الإسلام و كذلك ناصره و مظاهره على أمره عمرو بن العاص و من اتبعهما من طغام أهل الشام و أجلافهم و جهال الأعراب فلم يكن أمرهم خافيا في جواز محاربتهم و استحلال قتالهم بخلاف حال من تقدم ذكره . فإن قيل و من هذا الرجل الموعود به الذي قال ع عنه بأبي ابن خيرة الإماء قيل أما الإمامية فيزعمون أنه إمامهم الثاني عشر و أنه ابن أمة اسمها نرجس و أما أصحابنا فيزعمون أنه فاطمي يولد في مستقبل الزمان لأم ولد و ليس بموجود الآن . فإن قيل فمن يكون من بني أمية في ذلك الوقت موجودا حتى يقول ع في أمرهم ما قال من انتقام هذا الرجل منهم حتى يودوا لو أن عليا ع كان المتولي لأمرهم عوضا عنه . قيل أما الإمامية فيقولون بالرجعة و يزعمون أنه سيعاد قوم بأعيانهم من بني أمية و غيرهم إذا ظهر إمامهم المنتظر و أنه يقطع أيدي أقوام و أرجلهم و يسمل عيون بعضهم و يصلب قوما آخرين و ينتقم من أعداء آل محمد ع المتقدمين و المتأخرين و أما أصحابنا فيزعمون أنه سيخلق الله تعالى في آخر الزمان رجلا من ولد فاطمة ع ليس موجود الآن و أنه يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا و ظلما و ينتقم من الظالمين و ينكل بهم أشد النكال و أنه لأم ولد كما قد ورد في هذا الأثر و في غيره من الآثار و أن اسمه محمد كاسم رسول الله ص و أنه إنما يظهر بعد أن يستولي على كثير من الإسلام ملك من أعقاب بني أمية و هو السفياني الموعود به في الخبر الصحيح من ولد أبي سفيان بن حرب بن أمية و أن الإمام الفاطمي يقتله و يقتل أشياعه من بني أمية و غيرهم و حينئذ ينزل المسيح ع من السماء و تبدو أشراط الساعة و تظهر دابة الأرض و يبطل التكليف و يتحقق قيام الأجساد عند نفخ الصور كما نطق به الكتاب العزيز . فإن قيل فإنكم قلتم فيما تقدم أن الوعد إنما هو بالسفاح و بعمه عبد الله بن علي و المسودة و ما قلتموه الآن مخالف لذلك . قيل إن ذلك التفسير هو تفسير ما ذكره الرضي رحمه الله تعالى من كلام أمير المؤمنين ع في نهج البلاغة و هذا التفسير هو تفسير الزيادة التي لم يذكرها الرضي و هي قوله بأبي ابن خيرة الإماء و قوله لو كان هذا من ولد فاطمة لرحمنا فلا مناقضة بين التفسيرين

شرح نهج البلاغه منظوم

نحن أهل البيت منها بمنجاة، وّ لنا فيها بدعاة، ثمّ يفرّجها اللّه عنكم كتفريج الأديم بمن يّسومهم خسفا وّ يسوقهم عنفا وّ يسقيهم بكأس مّصبّرة، لا يعطيهم الّا السّيف، و لا يجلسهم الّا الخوف، فعند ذلك تودّ قريش بالدّنيا و ما فيها لو يرونني مقاما وّاحدا و لو قدر جزر جزور لأقبل منهم ما أطلب اليوم بعضه فلا يعطوننيه.

ترجمه

و ما اهل بيت از فتنه ايشان بر كنار و رستگار بوده، و كسى را (آن زمان بسوى حق) دعوت كردن نتوانيم، سپس خداوند آن فتنه را همچون پوستى كه از گوشت جدا كند از شما جدا كند، بوسيله كسى كه آنان را، با سختى و خوارى از اوطانشان براند، و بجام تلخ قتل و مرگ سيرابشان سازد، نه بخشد به آنان مگر زخم شمشير، و نپوشد در تنشان جز جامه ترس (هنگامى كه پيمانه ستم بنى اميّه لبريز شد، خداوند بنى عبّاس را بر آنان مسلّط ساخته، تا بانواع و اقسام زجرها و آزارها آنان را كشته، و از اوطانشان اخراج و ريشه آن شجره خبيثه را بكنند) در اين هنگام است كه قريش آرزومند آن باشد كه جهان و هر چه در آنست بدهد، و مرا در يكجائى و لو باندازه كشتن يك شتر باشد بنگرد (آن روز آرزو ميكنند اى كاش من زنده بودم تا آنان خود را تحت انقياد و سر پرستى من در مياوردند، و من دست ستم بنى عبّاس را از سر آنان بر مى تافتم) و به پذيرم از آنان آنچه را كه امروز كمى از آن را از آنان مى طلبم و نمى دهند (امروز من از بنى اميّه خواهانم كه خلافت را بمن واگذارند، تا من احكام الهى را جارى و خلايق را از سر چشمه داد و دهش سيراب كنم، و واگذار نمى كنند، فردا كه پس از من بنى عبّاس بر سرشان مسلّط شده، و دقيقه از جور و قتلشان فرو گذار نمى كنند، آن وقت است كه از خواب بيدار شده و تأسّف مى خورند كه اى كاش خلافت را بمن واگذاشته بودند، لكن ديگر پشيمانى سودى ندارد (چنانچه شارح خوئى و شارخ معتزلى و اغلب مورّخين نقل كرده اند كه وقتى كه مروان ابن محمّد آخرين خليفه اموى در جنب نهر زاب نزديك موصل پرچمهاى آل عبّاس را نگران شد، بمردى كه نزديك او سوار بود، گفت اين شخص سوارى كه در زير پرچم در قلب لشكر ايستاده مى شناسى گفت او عبد اللّه ابن محمّد ابن علىّ ابن عبد اللّه ابن عبّاس ابن عبد المطّلب است، مروان گفت دوست داشتم بجاى اين جوان علىّ ابن طالب در اين صف ايستاده باشد، آن شخص گفت آيا با آن شجاعتى كه در على (ع) سراغ دارى چنين ميگوئى، گفت واى بر تو، على اگر شجاع بود صاحب خرم و دين و انصاف نيز بود، كنايه از اين كه مانند آل عبّاس بيرحم و بى اعتناى بدين نبود)

نظم

  • ولى ما كه أهل و از آل رسوليم از آن پيش آمد بد كر ملوليم
  • و ليكن از گناهش بر كناريمبدان داخل نه ايم و رستگاريم
  • ز حدّ آن فتنه چون طغيان نمايددر رحمت برختان حق گشايد
  • بدان سان كه شكافد پوست را مغزبرون از قشر لب آيد خوش و نغز
  • چنين آن فتنه و آن رنج و آزاربدل گردد بشاديهاى بسيار
  • بنى عبّاس خواريشان رسانندبعنف و جبرشان هر سو كشانند
  • بكاسه صبر و اندر ساغر غم بنوشانندشان زهر دمادم
  • بخنجر خونشان چون آب نوشندپلاس خوفشان بر جسم پوشند
  • قريش اين وقت باشند آرزومندكه گيتى و آنچه اندر او است بدهند
  • مرا اندر عوض اندر مكانى ببينند و شودشان تازه جانى
  • و لو باشد زمان و وقت ديدن بقدر يك شتر را نحر كردن
  • نه بينند و منم طالب بامروزكه بعض آنچه را خواهند آن روز
  • عطا كردن كنندش حال اعطانخواهندش و ليكن دادن اصلا

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 : وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)" را بیان می کند.
No image

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 : وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 موضوع "وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS