الإمامُ عَليُّ بنُ مُوسَى الرِّضا عليهما السّلام

الإمامُ عَليُّ بنُ مُوسَى الرِّضا عليهما السّلام

امام رضا عليه السّلام

الإمامُ عَليُّ بنُ مُوسَى الرِّضا عليهما السّلام

و لمزيد الاطّلاع راجع : بحار الأنوار : ٤٩ / ٢ ـ ٣٣٧ «تاريخ الإمام الرِّضا عليه السلام » .

٢٢٣ - النَّصُّ عَلى إمامَتِهِ

تصريح به امامت آن بزرگوار

١٢٣٥- بحار الأنوار : أوصى أبو الحسنِ موسَى بنُ جعفرٍ عليه السلام إلى ابنِه عليٍّ عليه السلام ، و كتبَ لهُ كِتابا أشْهَدَ فيهِ سِتِّينَ رجُلاً مِن وُجوهِ أهلِ المدينةِ . [1]بحار الأنوار : ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام فرزند خود على عليه السلام را وصى قرار داد و براى او وصيت نامه اى نوشت و شصت تن از سرشناسان مدينه را بر آن گواه گرفت.

(انظر) بحار الأنوار : ٤٩ / ١١ باب ٢ ، الكافي : ١ / ٣١١ باب الإشارة و النصّ على أبي الحسن الرِّضا عليه السلام .

٢٢٤ - إجبارُ الإمامِ عَلى وِلايَةِ العَهدِ

مجبور كردن امام به پذيرش ولايتعهدى

١٢٣٦- عيون أخبار الرِّضا : إنّ المأمونَ قالَ للرِّضا عليه السلام : يا بنَ رسولَ اللّه ِ ... إنّي قد رأيتُ أنْ أعزِلَ نَفْسي عنِ الخِلافةِ ، و أجْعَلَها لكَ و اُبايِعَكَ ! فقالَ له الرِّضا عليه السلام : إنْ كانتْ هذهِ الخلافةُ لكَ و اللّه ُ جَعلَها لكَ فلا يَجوزُ لكَ أنْ تَخْلَعَ لِباسا ألبَسَكَهُ اللّه ُ و تَجْعلَهُ لِغَيرِكَ ، و إنْ كانتِ الخِلافةُ لَيستْ لكَ فلا يَجوزُ لكَ أن تَجْعلَ لِي ما ليسَ لكَ. فقالَ له المأمونُ : يا بنَ رسولِ اللّه ِ ، فَلا بُدَّ لكَ مِن قَبولِ هذا الأمرِ! فقالَ : لَستُ أفْعَلُ ذلك طائعا أبدا ... تُريدُ بذلكَ أن يَقولَ النّاسُ : إنّ عليَّ بنَ موسى الرِّضا لم يَزْهَدْ في الدُّنيا بل زَهِدَتِ الدُّنيا فيهِ ! أ لا تَرَونَ كيفَ قَبِلَ وِلايةَ العهدِ طمَعا في الخِلافة ؟ ! فغَضِبَ المأمونُ ثُمَّ قالَ : ... فباللّه ِ اُقسِمُ لَئنْ قَبِلْتَ وِلايةَ العهدِ و إلاّ أجْبَرتُكَ على ذلكَ ، فإنْ فَعلتَ و إلاّ ضَرَبتُ عُنُقَكَ .[2] عيون أخبار الرضا : مأمون به حضرت رضا عليه السلام گفت: اى پسر رسول خدا! ... من صلاح ديدم كه خود را از خلافت عزل كنم و آن را به تو بسپارم و با تو بيعت كنم! حضرت رضا عليه السلام فرمود: اگر اين خلافت از آنِ توست و خدا به تو داده است كه روا نيست جامه اى را كه خدا بر قامت تو پوشانده از تن به درآورى و به ديگرى بپوشانى و اگر خلافت از آنِ تو نيست ، حق ندارى آنچه را از آنِ تو نيست به من وا گذارى. مأمون گفت: اى فرزند رسول خدا! بايد اين كار را بپذيرى . امام فرمود: من با ميل خود هرگز اين كار را نمى كنم ... تو با اين كار مى خواهى مردم بگويند: على بن موسى به دنيا پشت نكرده بود، بلكه دنيا به او پشت كرده بود، مگر نمى بينيد كه چگونه به طمع خلافت ، ولايتعهدى را پذيرفت؟! مأمون در خشم شد و گفت: ... به خدا سوگند اگر ولايتعهدى را نپذيرى تو را به پذيرفتن آن مجبور مى كنم. اگر اين كار را كردى چه بهتر و گرنه گردنت را مى زنم.

  

(انظر) بحار الأنوار : ٤٩ / ١٢٨ باب ١٣ .

٢٢٥ - حالَةُ الإمامِ في سِجنٍ بِسَرَخسَ

امام در زندان سرخس

١٢٣٧- بحار الأنوار عن الهَرَويّ : جِئتُ إلى بابِ الدّارِ الّتي حُبِسَ فيها الرِّضا عليه السلام بِسَرَخْسَ و قد قُيِّدَ ، فاسْتَأذَنتُ علَيهِ السَّجّانَ فقالَ : لا سَبيلَ لَكُم إلَيهِ ، فقلتُ : و لِمَ؟ قالَ : لأنّه رُبَّما صلّى في يَومِهِ و ليلَتِهِ ألفَ رَكعةٍ ، و إنّما يَنْفَتِلُ مِن صَلاتِهِ ساعةً في صدرِ النّهارِ و قَبلَ الزّوالِ و عندَ اصْفِرارِ الشَّمسِ ، فهُوَ في هذهِ الأوقاتِ قاعِدٌ في مُصَلاّهُ يُناجي ربَّهُ . قالَ : فقُلتُ لَه : فاطْلُبْ لِي في هذِه الأوقاتِ إذْنا علَيهِ ، فاسْتأذَنَ لِي علَيهِ ، فدَخَلتُ علَيهِ و هُو قاعِدٌ في مُصلاّه مُتَفكِّرٌ .[3]بحار الأنوار ـ به نقل از ابا صلت هروى ـ : به باب الدار سرخس كه حضرت در آن جا زندانى و به زنجير بسته شده بود رفتم. از زندانبان اجازه خواستم خدمت آن حضرت بروم اما او گفت: نمى توانيد با او ملاقات كنيد. پرسيدم: چرا ؟ گفت: چون گاهى اوقات شبانه روزى هزار ركعت نماز مى گزارد. فقط در آغاز روز و قبل از زوال و نزديك غروب آفتاب ساعتى از نماز باز مى ايستد و در همين اوقات نيز بر سجاده خود مى نشيند و با خدايش راز و نياز مى كند. به زندانبان گفتم: از ايشان خواهش كن كه اجازه دهند در اين اوقات به ديدارشان روم. او برايم اجازه گرفت و من به حضور آن بزرگوار رسيدم و ديدم بر سجاده خود نشسته و در انديشه است.

٢٢٦ - عِلمُ الإمامِ بِاللُّغاتِ

آشنايى امام به زبانهاى مختلف

١٢٣٨- عيون أخبار الرِّضا عن أبي الصَّلتِ الهَرَويِّ : كانَ الرِّضا عليه السلام يُكلّمُ النّاسَ بِلُغاتِهم ، و كانَ و اللّه ِ أفْصَحَ النّاسِ و أعلَمهم بكلِّ لسانٍ و لُغةٍ ، فقلتُ لَه يوما : يا بنَ رسولِ اللّه ِ ، إنّي لَأعجَبُ مِن معرفَتِكَ بهذهِ اللّغاتِ على اختلافِها ! فقالَ : يا أبا الصَّلْتِ ، أنا حُجّةُ اللّه ِ على خلقِهِ ، و ما كانَ اللّه ُ لِيتّخذَ حُجّةً على قومٍ و هُو لا يَعرِفُ لغاتِهِم ، أ وَ ما بَلَغكَ قَولُ أميرِ المؤمنينَ عليه السلام : اُوتِينا فَصْلَ الخِطابِ ؟! فهلْ فصلُ الخِطابِ إلاّ معرِفةُ اللّغاتِ ؟ [4]عيون أخبار الرضا ـ به نقل از ابا صلت هروى ـ : امام رضا عليه السلام با مردم به زبان خودشان صحبت مى كرد، و به خدا قسم به هر زبانى، از اهل آن زبان، داناتر بود و رساتر سخن مى گفت. روزى به ايشان عرض كردم: يا بن رسول اللّه ! من از آشنايى شما به اين زبانهاى گوناگون در شگفتم. فرمود: اى ابا صلت! من حجّت خدا بر آفريدگان او هستم و خداوند حجّتى را براى مردم قرار نمى دهد كه زبان آنها را نداند. آيا نشنيده اى كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: فصل الخطاب به ما عطا شده است، آيا فصل الخطاب چيزى جز دانستن زبانهاست؟

٢٢٧ - طُمَأنينَةُ الإمامِ

آرامش امام

١٢٣٩- الإمامُ الرِّضا عليه السلام ـ لَمّا قِيلَ لَه : إنّكَ تَتَكلَّمُ بهذا الكلامِ و السَّيفُ يَقْطُرُ دَما ! ـ : إنّ للّه ِ وادِيا مِن ذهبٍ حَماهُ بأضْعَفِ خَلْقِه النَّمْلِ ، فلَو رامَتْهُ البَخاتيُّ لم تَصِلْ إلَيهِ . [5]امام رضا عليه السلام ـ وقتى به ايشان عرض شد: از شمشيرها خون مى چكد و شما چنين [بى پروا ]سخن مى گوييد؟ ـ فرمود : خداوند وادى اى از طلا دارد كه به وسيله نا توانترين مخلوقاتش، مورچه، از آن پاسدارى مى كند و اگر شتر خراسانى آهنگ آن كند ، به آن نمى رسد.

٢٢٨ - خَصائصُه عليه السلام

ويژگى هاى امام رضا عليه السلام

١٢٤٠- عيون أخبار الرِّضا عن إبراهيمَ بنِ العبّاسِ : ما رَأيتُ أبا الحَسَنِ الرّضا عليه السلام جَفا أحَدا بِكَلِمَةٍ قَطُّ وَ لا رَأيتُهُ قَطَعَ عَلى أحَدٍ كَلامَهُ حَتَّى يَفرُغَ مِنهُ ، وَ ما رَدَّ أحَدا عَن حاجَةٍ يَقدِرُ عَلَيها وَ لا حَدَّ رِجلَهُ بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ وَ لا اتَّكى بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ ، وَ لا رَأيتُهُ شَتَمَ أحَدا مِن مَواليهِ وَ مَماليكِهِ قَطُّ ، وَ لا رَأيتُهُ تَفَلَ وَ لا رَأيتُهُ يُقَهقِهُ في ضِحكِهِ قَطُّ ، بَل كانَ ضِحكُهُ التَّبَسُّمُ ، وَ كانَ إذا خَلا وَ نَصَبَ مائِدَتَهُ أجلَسَ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ مَماليكَهُ وَ مَواليهِ حَتَّى البَوّابَ السّائِسَ . [6]عيون أخبار الرضا ـ به نقل از ابراهيم بن العباس ـ : هرگز نديدم كه امام رضا عليه السلام به كسى سخن تندى بگويد ، و يا پيش از آن كه كسى سخنش تمام شود سخن او را قطع كند . اگر مى توانست حاجت كسى را برآورد ، هرگز او را دست خالى برنمى گرداند ؛ هيچ گاه در برابر كسى پاى خود را دراز نمى كرد ، و چنانچه كسى در حضور او نشسته بود ، تكيه نمى كرد . هرگز نديدم كه به يكى از غلامان و خدمتكارانش ناسزا بگويد ؛ هرگز نديدم كه آب دهان بيندازد ، و يا هنگام خنديدن قهقهه سر دهد ، بلكه خنده اش تبسّم بود . هرگاه سفره اش را پهن مى كرد غلامان و خدمتكاران خود و حتى دربان [و] مِهتر اسبان را با خود سر سفره مى نشاند .

پی‌نوشت‌ها

[1] . بحار الأنوار : ٤٩ / ١٧ / ١٥ .

[2] . عيون أخبار الرضا : ٢ / ١٣٩ / ٣ .

[3] . بحار الأنوار : ٤٩ / ٩١ / ٥ .

[4] . عيون أخبار الرضا : ٢ / ٢٢٨ / ٣ .

[5] . بحار الأنوار : ٦٠ / ١٨٦ / ١٧ .

[6] . عيون أخبار الرضا : ٢ / ١٨٤ / ٧ .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

 چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

«در این هنگام انبوه متراکمی از آب سر به بالا کشید و کف بر آورد، خداوند سبحان آن کف را در فضایی باز و تهی بالا برد و آسمان های هفت گانه را ساخت » از جملات امیر المؤمنین در این خطبه روشن می شود که ماده بنیادین خلقت آب بوده ، البته این آب همین آب معمولی در طبیعت که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن است نمی باشد و برخی نیز بر این اعتقاد هستند که مراد از آب همین آب معمولی می باشد و 98 درصد حیات از آب و 2 درصد از عناصر دیگر است.
No image

شگفتی های آفرینش در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ای درباره آفرینش آسمان و شگفتی های آن می فرماید: «خداوند، فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد... و آفتاب را نشانه روشنی بخش روز، و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب ها قرار داد. بعد آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت درآورد و حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند که بین شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخیص شود و با رفت و آمد آن ها، شماره سال ها و اندازه گیری زمان ممکن باشد.
آفرينش جهان در نـهج البلاغه

آفرينش جهان در نـهج البلاغه

دقت و تأمل در سخنان حضرت على(ع) نشان ميدهد كه جهان دو انفجار گونه ى متفاوت را تجربه كرده است. انفجار نخست فضا و زمان و ماده را بوجود آورده است و انفجار دوم در ظرف فضا صورت گرفته و ماده را تحريك نموده است. سپس حباب ها بر خواسته و هفت آسمان را بوجود آورده اند. در پى چنين توضيحاتى خواننده ى محترم بايد بداند كه نويسنده در اين مجموعه تلاش نموده است كه با بهره گرفتن از منابع مختلف درك جديدى را از سخنان امام على(ع) در باره ى خلقت جهان كه در خطبه ى اول آمده است، ارائه دهد.
No image

چگونگی و مراحل آفرینش جهان در قرآن و نهج البلاغه

پژوهش حاضر با عنوان چگونگی و مراحل آفرینش جهان، در پی آن است که آیات آفرینش جهان را در تفاسیر معاصر شیعه (المیزان و نمونه ) مورد بررسی قرار داده و در میان آنها حقایق ناب قرآنی را در زمینه های مبدا خلقت جهان، دوره های آفرینش وغیره روشن و آشکار سازد. برای این منظور مقدمه به تبین و پیشینۀ موضوع اختصاص یافته است و در قسمت­های بعد برخی از واژگان مفهوم شناسی شده و دیدگاه علامه طباطبایی و آیت ا... مکارم در پیدایش جهان تبیین شده است.
 آغاز سخن درباره آفرینش جهان(نهج‌البلاغه)

آغاز سخن درباره آفرینش جهان(نهج‌البلاغه)

کوتاه سخن این که افعال خداوند از افعال بندگان به کلّى جداست زیرا او با علم به مصالح و مفاسد اشیا و آگاهى بر نظام احسن آفرینش و قدرت تامّ و کاملى که بر همه چیز دارد، با قاطعیّت اراده مى کند و بدون هیچ تزلزل و تردید و اندیشه و تجربه، موجودات را لباس وجود مى پوشاند. هم در آغاز آفرینش چنین است و هم در ادامه آفرینش.

پر بازدیدترین ها

No image

شگفتی های آفرینش در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ای درباره آفرینش آسمان و شگفتی های آن می فرماید: «خداوند، فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد... و آفتاب را نشانه روشنی بخش روز، و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب ها قرار داد. بعد آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت درآورد و حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند که بین شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخیص شود و با رفت و آمد آن ها، شماره سال ها و اندازه گیری زمان ممکن باشد.
 دنیاشناسی در نهج البلاغه

دنیاشناسی در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام به خانه یکی از یاران خویش به نام علاءبن زیاد وارد شد. وقتی خانه بسیار پر زرق و برق او را دید، فرمود: «با این خانه وسیع در دنیا چه می کنی، در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری. آری، اگر بخواهی می توانی با همین خانه به آخرت برسی! اگر در این خانه بزرگ از مهمانان پذیرایی کنی، به خویشاوندان با نیکوکاری بپیوندی
 آغاز سخن درباره آفرینش جهان(نهج‌البلاغه)

آغاز سخن درباره آفرینش جهان(نهج‌البلاغه)

کوتاه سخن این که افعال خداوند از افعال بندگان به کلّى جداست زیرا او با علم به مصالح و مفاسد اشیا و آگاهى بر نظام احسن آفرینش و قدرت تامّ و کاملى که بر همه چیز دارد، با قاطعیّت اراده مى کند و بدون هیچ تزلزل و تردید و اندیشه و تجربه، موجودات را لباس وجود مى پوشاند. هم در آغاز آفرینش چنین است و هم در ادامه آفرینش.
 آفرینش انسان در نهج البلاغه

آفرینش انسان در نهج البلاغه

سپس از روح خود در آن دمید، پس به شکل انسان هشیارى در آمد که به تحرک برخاسته و ذهن و فکر و اعضاى خود را به خدمت مى‏گیرد، و از ابزار جابجائى استفاده مى‏ کند، حق و باطل را مى ‏شناسد، و از حواس چشیدن و بوئیدن و دیدن برخوردار است معجونى است با سرشتى از رنگهاى مختلف و اشیاى گرد آمده که برخى ضد یکدیگر بوده و برخى با هم متباین هستند، مانند: گرمى و سردى، ترى و خشکى، بدحالى و خوش حالى.
 چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

«در این هنگام انبوه متراکمی از آب سر به بالا کشید و کف بر آورد، خداوند سبحان آن کف را در فضایی باز و تهی بالا برد و آسمان های هفت گانه را ساخت » از جملات امیر المؤمنین در این خطبه روشن می شود که ماده بنیادین خلقت آب بوده ، البته این آب همین آب معمولی در طبیعت که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن است نمی باشد و برخی نیز بر این اعتقاد هستند که مراد از آب همین آب معمولی می باشد و 98 درصد حیات از آب و 2 درصد از عناصر دیگر است.
Powered by TayaCMS