دعا - تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا - جلسه 26

دعا - تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا - جلسه 26

تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا

مروری بر مباحث گذشته

مسئله: آیا خداوند حکیم است؟!

خداوند خلاف حکمت نمی کند

به ضرر عبد است

زمان، زمان تو است!

خدا را از یاد می برد

برآوردن حاجتی که عبد را به جهنّم میبرد

پشیمانی به خاطر استجابت دعا

آیا تغییر میکنیم یا نمیکنیم؟

مأمون و امام هشتم(علیهالسّلام)

پدر بر بالین پسر

تأثیر نظام حکمت الهی، در استجابت دعا

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛ "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ"(1)

مروری بر مباحث گذشته

گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت کلام الهی و ماه دعا است. یعنی سخن گفتن، راز و نیاز و اظهار حاجت کردن با پروردگار، برای خود و دیگران و دعای به خیر کردن، چه دنیوی باشد و چه اخروی. جلسۀ گذشته بحثم به اینجا رسید که گاهی در اجابت تأخیر می شود و این نباید موجب یأس و قنوط، به تعبیری که در روایت بود بشود که بعد از آن هم ترک دعا را در پی داشته باشد. ترک دعا اصلاً مورد نهی است و روایات زیادی داریم که در جلسۀ گذشته به بعضی از آنها اشاره کردم. از لیالی قدر به بعد قصدم این بود که تذکّراتی را بدهم تا مفید باشد. گرچه بعضی از آنها را قبلاً بحث کرده ام ولی جای تذکّر دادن دارد، "فَذَکِّر اِن نَفَعَتِ الذِّکری".

مسئله: آیا خداوند حکیم است؟!

یک وقت است که فقط ترک دعا مطرح است امّا یک وقتی است که غیر از ترک دعا، چیزهای دیگری هم مثل شکایت از خدا بیان می شود. یک وقت در ارتباط با مخلوق است و یک وقت در ارتباط با خالق؛ که آنجا وضع خیلی بدی پیدا می کند و سر از کفر در می آورد. در اینجا مقدّمتاً باید یک چیزی را تذکّر بدهم.

سؤال می شود: چون می گوییم خدا حکیم است؛ آیا در اجابت دعایی که از ناحیۀ خدا وعده داده شده، این طور است که خداوند رعایت حکمت را نکند؟

خداوند خلاف حکمت نمی کند

خداوند کارهایی که می کند حساب شده است و این طور نیست که هر چه بنده بخواهد، به او بدهد ولو اینکه به ضررش هم باشد. مثل اینکه بچّه ای بگوید: این چاقو را به من بدهید. بعد به او بدهیم و او با چاقو دست خود را ببرد. آیا خدا مصلحت داعی را رعایت نمی کند؟ نه! چون گفته "ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم". این طور نیست که همین طور بخواهد بدهد؛ او خلاف حکمت نمی کند. این را لطف، رحمت و محبّت نسبت به بنده نمی گویند. این ها را قبلاً عرض کرده ام و فقط اشاره می کنم.

به ضرر عبد است

گاهی اصل حاجتی که عبد تقاضا می کند، یک حاجت دنیوی است که اگر به او بدهد، به ضررش بوده و وضع او را زیر و رو و بیچاره اش می کند. اگر خدا آن را به او بدهد و بعد هم عبد بیچاره شود، بنابراین عبد به خدا می گوید: تو که می دانستی به ضرر من است و من نمی دانستم؛ پس چرا دادی؟

زمان، زمان تو است!

گاهی ضرر آن حاجت اصل نیست بلکه خصوصیّات آن مطرح است. یعنی چه؟ به این معنا که اصل آن مضرّ نیست، امّا مقطعی که به آن شخص می خواهند بدهند باید مقطع خاصّی باشد. در یک مقطع به ضرر او است و در مقطع دیگر به نفع او. الآن که آن بنده تقاضا کرده مقطعی است که به ضررش است، پس می گذارد، هر وقت به مقطعی رسید که به نفع او شد، به او می دهد. این همان است که بحث کردم، یعنی"تأخیر در اجابت".

خدا را از یاد می برد

ما این طوریم که همه در بستر مادیّت و دنبال امور مادّی هستیم؛ دنبال این هستیم که در دعا مسائل مادّی را در نظر بگیریم و اصلاً در کنار این، مسئلۀ معنویّت را در نظر نمی گیریم. یعنی چه؟ به این معنا که ممکن است، چیزی در ظاهر، از نظر معنویّت به نفع من باشد، در حالی که به ضرر است و ظرفیّت آن را نداشته باشم. مثالی می زنم: شخصی بود که وضع مالی متوسّطی داشت امّا از نظر دینی، انسان متدیّنی بود، مثل شرکت او در امور مساجد، مجالس و... مدّتی گذشت که وضع مادی خوبی پیدا کرد. به شخصی گفتم: ایشان مدّت ها بود پیدایش نبود امّا الآن به مجالس می آید؟ ایشان گفت: این شخص از نظر مالی مقداری وضعش خوب شد و مسائل معنوی را ترک کرد. تعبیر ایشان اینطور بود: یک زمانی هوای نفس، او را گرفت امّا حالا دوباره معنویّت را به یاد آورده.(2) مسئله این است که آن شخص نمی فهمد و فقط دنبال مسائل مادّی است. امّا این چه بازدهِ سوئی بر روی بعد معنوی اش دارد؟ این طور می شود: کارش به جایی می رسد که اصلاً خدا یادش می رود. امّا خدا بندۀ خودش را دوست دارد؛ چون حکمت او این را اقتضا می کند.

برآوردن حاجتی که عبد را به جهنّم میبرد

روایتی از پیغمبراکرم است که: "قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم): إِنَّ الْعَبْد لَیُشْرِف عَلَی حَاجَه مِنْ حَاجَات الدُّنْیَا"؛ بنده در آستانۀ رسیدن به حاجتی از حوائج دنیایی خود است. یعنی از خدا خواسته و بعد نتیجۀ حاجت معلوم می شود، "فَیَذکُرُهُ الله مِن فَوقِ السَّبع سَماوات"؛ اشاره به این است که خدا دقیقا ً همه را بررسی می کند، "فَیَذْکُرهُ اللَّه مِنْ فَوْق سَبْع سَمَاوَات"؛ خدا از فراز هفت آسمان آن را یاد می کند. بعد می گوید: "فَیَقُول مَلَائِکَتِی"؛ فرشتگان من، "إِنَّ عَبْدِی هَذَا قَدْ أَشْرَفَ عَلَی حَاجَه مِنْ حَاجَات الدُّنْیَا"؛ این عبد حاجتی از حوائج دنیایی خود را خواسته و در آستانۀ رسیدن آن است و مقدّمات آن دارد فراهم می شود که به آن برسد، "فَإِنْ فَتَحْتهَا لَهُ"؛ اگر راه را باز کنم که به آن برسد، "فَتَحْت لَهُ بَابًا مِنْ أَبْوَاب النَّار"؛ دری را بهسوی آتش باز کردم؛ "وَلَکِنْ اِزْوُوهَا عَنْهُ"؛ پس راه رسیدن به حاجتش را ببندید. "فَیُصْبِح الْعَبْد عَاضًّا عَلَی أَنَامِله"؛ در اینجا می شود که عبد انگشت حسرت به دهانش می گیرد، "یَقُول: مَنْ دَهَانِی مَنْ سَبَّنِی؟"؛ می گوید: این، بنا بود به من برسد، امّا یک مرتبه به فلانی رسید؛ چرا با من این طور رفتار کردند؟ "وَمَا هِیَ إِلَّا رَحْمَه رَحِمَهُ اللَّه بِهَا"؛(3) امّا این یک رحمت و عطوفتی بود که از ناحیۀ خدا به تو شد. اگر به تو می رسید کارت خیلی خراب می شد. ما نظیر این روایات زیاد داریم.

پشیمانی به خاطر استجابت دعا

من این را می خواستم بگویم که اجابت دعا تضمین شده است؛ امّا از آن طرف هم بنا نیست، نظام حکمت الهی هم از بین برود که اگر از بین برود خود تو هم پشیمان می شوی. روایت دیگری را می خوانم. احمدبن عمر و حسین بن یزید، هر دو تعریف کرده اند، امّا در روایت احمدبن عمر توصیه شده است. این ها از اصحاب امام هفتم و هشتم هستند. می گویند: "دَخَلْنَا عَلَی الرِّضَا(علیهالسّلام)"؛ ما بر امام هشتم(علیه السّلام) وارد شدیم، "فَقُلْنَا:" به حضرت عرض کردیم، "إِنَّا کُنَّا فِی سَعَهٍ مِنَ الرِّزْقِ وَ غَضَارَهٍ مِنَ الْعَیْشِ فَتَغَیَّرَتِ الْحَالُ بَعْضَ التَّغَیُّرِ"؛ ما از نظر زندگی و راحتی وضع بسیار حسابی و خوبی داشتیم؛ امّا وضع عوض شد و مقداری تغییر کرد، "فَادْعُ اللَّهَ أَنْ یَرُدَّ ذَلِکَ إِلَیْنَا"؛ دو نفری آمدند خدمت امام هشتم(علیه السّلام) که: آقا! دعا کنید دوباره وضعمان به خانۀ اول برگردد، "فَقَالَ(علیه السّلام) أَیَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُونَ؟"؛ حضرت فرمودند: شما چه می خواهید؟ "تَکُونُونَ مُلُوکاً؟"؛ مرتّب بالا رفتید، بالا رفتید، دیگر دلتان می خواهد از پادشاهان بشوید؟ به تعبیر من خیلی رویتان زیاد است؛ "أَیَسُرُّکُمْ أَنْ تَکُونُوا مِثْلَ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَهَ وَ إِنَّکُمْ عَلَی خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ"؛ شما که می دانید طاهر و هَرثمه از بستگان دربار مأمون هستند.(4) حضرت فرمودند: می خواهید بروید و مثل آن دو بشوید؟ و بعد حالتان از نظر معنوی تغییر کند؟ "خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ"؛ الآن شما اعتقاد به امامتِ من دارید و پیش من آمدید و از من التماس دعا دارید. امّا اگر این دنیا بالا برود، از امام سخنی نمی گویید و دیگر از امام رضا، خبری نیست و شما هم مثل همان افراد می شوید. "لَا وَ اللَّهِ"؛ یکی از آن ها گفت: به خدا قسم، نه! "مَا سَرَّنِی أَنَّ لِیَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا ذَهَباً وَ فِضَّهً"؛ برای من، دنیا و آنچه در آن وجود دارد طلا و نقره بشوند، من را خوشحال نمی کند، اگر... "وَ إِنِّی عَلَی خِلَافِ مَا أَنَا عَلَیْهِ"؛ اگر من از نظر معنوی، برخلاف این مسیری که دارم می روم باشم. یعنی، "فَقَالَ(علیهالسّلام) إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِیَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسِیرُ مِنَ الْعَمَلِ"؛ کسی که به وضع متوسطی که از نظر روزی دارد، راضی باشد، خدا هم از او عمل صالحِ کم می خواهد و می گوید: همان واجباتت را انجام بده، "وَ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ"؛ و کسی که راضی به کم از حلال بشود، "خَفَّتْ مَئُونَتُهُ"؛ در دنیا مخارجش کم می شود و در راه زندگی اش دچار مشکل نمیشود.(5) "وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْیَا وَ دَوَاءَهَا"؛ و خدا دردهای دنیایی و داروهای آن دردها را به او نشان می دهد. "وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَی دَارِ السَّلَام"؛

منبع:پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

آیا تغییر میکنیم یا نمیکنیم؟

غرضم این است که، ما فقط به سراغ خواستههای دنیایی خودمان می رویم و فکر نمی کنیم که برخورد آن با مسائل معنوی چگونه است؟ آیا حال من عوض می شود یا نمی شود؟ اعمالم تغییر میکند یا نمیکند؟

مأمون و امام هشتم(علیهالسّلام)

توسّلم به امام هشتم(علیه السّلام) است. هرچه داریم از این خانواده و بهخصوص از امام هشتم(صلوات الله علیه) است. هم ابن بابویه و هم شیخ مفید به اسناد مختلف و متعدّد از علی بن حسین کاتب نقل می کنند که: مأمون به عیادت امام هشتم(علیه السّلام) آمد. البتّه در روایت دارد که به ایشان مختصر کسالتی عارض شده بود و برای مأمون فرصتی پیدا شد که خدمت حضرت برود. می دانید که امام هشتم در بیت مأمون و نزد او بوده است. قبل از آنکه برود به یکی از مأموران خود سپرده بود که ناخنهایش را بلند کند و زیر ناخن هایش زهری را تعبیه کند. خدمت امام آمد در باغی که بود، می نشید وبه همان غلام دستور می دهد: برو و میوهای که انگور یا انار بوده را دانه کن. آن خبیث هم می آید و با ناخنش همۀ میوهها را آلوده می کند. مأمون به امام هشتم(علیه السّلام)رو می کند و میوه راتعارف می کند و می گوید: این را میل بفرمایید، برای شما خوب است. امام امتناع می کند. مأمون اصرار می کند امّا امام میفرمایند: بعداً می خورم. اینجا دیگر مأمون رو می کند و قسم می خورد که: به خدا،باید جلوی روی من این را بخوری. امام هشتم(علیه السّلام) مختصری از دانه های میوه را تناول فرمودند. می نویسند: بلافاصله که حضرت تناول کردند، مأمون از جایش حرکت کرد و از حجره خارج شد. در روایت دارد،ابا صلت می گوید: بیرون رفتم و دیدم امام هشتم همین طور از زمین بلند می شود؛ یعنی در حدود پنجاه بار از زمین بلند شد. خدا می داند چه زهری بود وبا امام هشتم چه کرد؟

پدر بر بالین پسر

بسیاری از ائمه ما را مسموم کردندو چند روزی طول کشید تا وفات کردند، امّا برای امام هشتم چند ساعت بیشتر طول نکشید. "یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ"؛ می گوید:حضرت مثل مار گزیده به خودش می پیچید. حضرت به من گفت: ابا صلت! برو ودر ها را ببند و کسی را راه نده. امام به بستر رفت و من در وسط حیاط مهموم و مغموم ایستاده بودم. یک وقت دیدم که آقازاده ای در بین حیاط است؛ تعجّب کردم؛ جلو رفتم و دیدم که شبیهترین مردم به خود آقا است.گفتم: من تمام درها را بسته بودم، شما از کجا وارد شدید؟ حضرت فرمود: آن قادری که مرا از مدینه در یک لحظه به طوس آورد، از در بسته هم میتواند وارد می کند. عرض کردم: شما که هستید؟ فرمود: من حجّت خدا بر شما هستم. من محمد بن علی، آمده ام تا با پدرِ مسموم، مظلوم و غریبم وداع کنم. یک وقت دیدم به سوی حجرۀ حضرت رفت، در را باز کرد و وارد شد. وقتی چشم امام هشتم به این آقازاده افتاد از جا حرکت کرد،او را در بغل گرفت و شروع به بوسیدن کرد. روال طبیعی هم همین را اقتضا می کند که هنگام جان دادن، پسر به سراغ پدر بیاید. امّا این خلاف معمول است که هنگام جان دادنِ پسر، پدر به سراغ او برود. وقتی صدای علی اکبر بلند شد، "یا اَبَتاه!عَلَیْکَ مِنِّی السَّلَامُ"؛ بابا! خداحافظ، من هم رفتم. امام حسین با عجله آمد و روی خاک ها نشست، "وَ جَلَسَ عَلی التُّراب وَ اَخَذَ رَأسَهُ"؛ سرِ علی را از زمین بلند کرد و در دامن خود گذاشت؛ صورت خود را به صورت علی گذاشت، "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ وَ قالَ یا بُنَی"...

پاورقی

  1. بحارألانوار، ج91، ص96
  2. این ها مسائلی است که خودم لمس کرده ام. ما در دعاهایمان این طور فکر نمی کنیم، بلکه فقط می گوییم: بده!
  3. تهذیب سنن ابی داوود، ج2، ص402
  4. می دانید که تمام این بلاد زیر نظر آنها بود و جنایاتی که در تاریخ است را این ها انجام دادند.
  5. در دنیا اشخاص بیچاره ای هستند که وقتی میخواهند یک طرفی را درست کنند، طرف دیگر خراب میشود؛ دوباره وقتی به آن را می رسند می بینند،بدبختی دیگری پیدا شد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

 چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

«در این هنگام انبوه متراکمی از آب سر به بالا کشید و کف بر آورد، خداوند سبحان آن کف را در فضایی باز و تهی بالا برد و آسمان های هفت گانه را ساخت » از جملات امیر المؤمنین در این خطبه روشن می شود که ماده بنیادین خلقت آب بوده ، البته این آب همین آب معمولی در طبیعت که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن است نمی باشد و برخی نیز بر این اعتقاد هستند که مراد از آب همین آب معمولی می باشد و 98 درصد حیات از آب و 2 درصد از عناصر دیگر است.
No image

شگفتی های آفرینش در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ای درباره آفرینش آسمان و شگفتی های آن می فرماید: «خداوند، فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد... و آفتاب را نشانه روشنی بخش روز، و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب ها قرار داد. بعد آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت درآورد و حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند که بین شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخیص شود و با رفت و آمد آن ها، شماره سال ها و اندازه گیری زمان ممکن باشد.
آفرينش جهان در نـهج البلاغه

آفرينش جهان در نـهج البلاغه

دقت و تأمل در سخنان حضرت على(ع) نشان ميدهد كه جهان دو انفجار گونه ى متفاوت را تجربه كرده است. انفجار نخست فضا و زمان و ماده را بوجود آورده است و انفجار دوم در ظرف فضا صورت گرفته و ماده را تحريك نموده است. سپس حباب ها بر خواسته و هفت آسمان را بوجود آورده اند. در پى چنين توضيحاتى خواننده ى محترم بايد بداند كه نويسنده در اين مجموعه تلاش نموده است كه با بهره گرفتن از منابع مختلف درك جديدى را از سخنان امام على(ع) در باره ى خلقت جهان كه در خطبه ى اول آمده است، ارائه دهد.
No image

چگونگی و مراحل آفرینش جهان در قرآن و نهج البلاغه

پژوهش حاضر با عنوان چگونگی و مراحل آفرینش جهان، در پی آن است که آیات آفرینش جهان را در تفاسیر معاصر شیعه (المیزان و نمونه ) مورد بررسی قرار داده و در میان آنها حقایق ناب قرآنی را در زمینه های مبدا خلقت جهان، دوره های آفرینش وغیره روشن و آشکار سازد. برای این منظور مقدمه به تبین و پیشینۀ موضوع اختصاص یافته است و در قسمت­های بعد برخی از واژگان مفهوم شناسی شده و دیدگاه علامه طباطبایی و آیت ا... مکارم در پیدایش جهان تبیین شده است.
 آغاز سخن درباره آفرینش جهان(نهج‌البلاغه)

آغاز سخن درباره آفرینش جهان(نهج‌البلاغه)

کوتاه سخن این که افعال خداوند از افعال بندگان به کلّى جداست زیرا او با علم به مصالح و مفاسد اشیا و آگاهى بر نظام احسن آفرینش و قدرت تامّ و کاملى که بر همه چیز دارد، با قاطعیّت اراده مى کند و بدون هیچ تزلزل و تردید و اندیشه و تجربه، موجودات را لباس وجود مى پوشاند. هم در آغاز آفرینش چنین است و هم در ادامه آفرینش.

پر بازدیدترین ها

No image

شگفتی های آفرینش در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ای درباره آفرینش آسمان و شگفتی های آن می فرماید: «خداوند، فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد... و آفتاب را نشانه روشنی بخش روز، و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب ها قرار داد. بعد آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت درآورد و حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند که بین شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخیص شود و با رفت و آمد آن ها، شماره سال ها و اندازه گیری زمان ممکن باشد.
 چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

چگونگی آغاز خلقت در نهج البلاغه

«در این هنگام انبوه متراکمی از آب سر به بالا کشید و کف بر آورد، خداوند سبحان آن کف را در فضایی باز و تهی بالا برد و آسمان های هفت گانه را ساخت » از جملات امیر المؤمنین در این خطبه روشن می شود که ماده بنیادین خلقت آب بوده ، البته این آب همین آب معمولی در طبیعت که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن است نمی باشد و برخی نیز بر این اعتقاد هستند که مراد از آب همین آب معمولی می باشد و 98 درصد حیات از آب و 2 درصد از عناصر دیگر است.
خلقت مورچه از نظر نهج البلاغه

خلقت مورچه از نظر نهج البلاغه

منظور از این جمله که در انبار نگهداری می نماید این است که مورچه دانه را به درون خاک می برد به طور طبیعی دانه پس از مدتی رویش می کند و از خاک سر برمی آورد اما مورچه برای جلوگیری از این امر همه دانه ها را به دو نیم تقسیم می کند و مانع از بین رفتن روزیش می شود.
 دنیاشناسی در نهج البلاغه

دنیاشناسی در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام به خانه یکی از یاران خویش به نام علاءبن زیاد وارد شد. وقتی خانه بسیار پر زرق و برق او را دید، فرمود: «با این خانه وسیع در دنیا چه می کنی، در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری. آری، اگر بخواهی می توانی با همین خانه به آخرت برسی! اگر در این خانه بزرگ از مهمانان پذیرایی کنی، به خویشاوندان با نیکوکاری بپیوندی
 آفرینش انسان در نهج البلاغه

آفرینش انسان در نهج البلاغه

سپس از روح خود در آن دمید، پس به شکل انسان هشیارى در آمد که به تحرک برخاسته و ذهن و فکر و اعضاى خود را به خدمت مى‏گیرد، و از ابزار جابجائى استفاده مى‏ کند، حق و باطل را مى ‏شناسد، و از حواس چشیدن و بوئیدن و دیدن برخوردار است معجونى است با سرشتى از رنگهاى مختلف و اشیاى گرد آمده که برخى ضد یکدیگر بوده و برخى با هم متباین هستند، مانند: گرمى و سردى، ترى و خشکى، بدحالى و خوش حالى.
Powered by TayaCMS