امام حسين، كيمياي سعادت

امام حسين، كيمياي سعادت

موضوع: امام حسین، کیمیای سعادت

کلید واژه ها: عالم شهادت، عالم غیب، کبریت احمر، امام حسین(ع)

عالم از منظر قرآن

قرآن مجید، کتابی است که خداوند متعال با بیش از پنجاه صفت مانند: مبارکه، نور، حکیم، ذکر، شفا و غیره از آن یاد کرده است. این اوصاف پنجاه گانه را برای این فرموده که راه هرگونه شک و تردید را در همه اعصار تا روز قیامت به روی این کتاب ببندد. آنچه در قرآن کریم آورده، همان است که بدون کم و زیاد در عالم هستی وجود دارد؛ به عبارت دیگر، آن واقعیاتی که در قرآن آمده، همان هایی است که خود او آفریده است.

قرآن، مجموعه هستی را به دو بخش تقسیم کرده است. از یک بخش به «عالم ملک» یا «عالم شهادت» که امور این عالم عیناً با چشم مادی قابل مشاهده است، تعبیر فرموده است؛ اما از بخش دیگر با عناوین «عالم غیب»، «عالم معنا»، «عالم ملکوت» و «عالم باطن» یاد فرموده که امور آن با چشم مادی قابل رؤیت نیست. گرچه قسمتی از آن بعد از مرگ دیده می شود؛ ولی آثار آن در تمام «عالم شهادت و ملک» قابل مشاهده است. انسان مایه اصلی را نمی بیند ولی آثار آن را می بیند. برای مثال، انسان ملائکه را نمی بیند درحالیکه آثارشان در عالم مشهود است.

آیاتی در قرآن مجید آمده که صریحاً بیانگر دو عالم شهادت و غیب است؛

« تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَه »[1]

از قدیم مطرح کرده اند که در عالم سه عنصر هست که در حیات انسان به کار گرفته شده است. نام یک عنصر را در قدیم «کبریت احمر» گذاشته اند که در معنای امروزی به آن «شیمی آلی» می گویند. عنصری است که در عناصر دیگر فعل و انفعال ایجاد می کند. اگر کسانی به کبریت احمر دست می یافتند، این را به عنوان سِرّ قلمداد می کردند و در اختیار دیگران قرار نمی دادند، مگر به تعدادی از شاگردان قابل قبول خودشان. این افراد با «کبریت احمر» - به تعبیر خودشان- در عالم هستی، اشیاء خبیث و پست را به اشیاء قیمتی تبدیل می کردند و همین که آنها را به مال دنیا می رسانده است خوش بودند.

امام حسین(ع)؛ کبریت احمر عالم غیب

کبریت احمر در عالم شهادت برای این است که اشیاء پست را به اشیاء قیمتی تبدیل کند، سنگ را نگین کند، مس را زر ناب کند؛ اما در عالم غیب و ملکوت هم کبریت احمری وجود دارد که حضرت باقر(ع) می فرماید:«فَوَ اللَّهِ لَهَؤُلَاءِ فِي قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ»[2]

امام صادق(ع) کبریت احمر را به جابر بن حیان یاد دادند. او هم حرف های ایشان را در دو هزار صفحه نوشته که نسخه خطی این کتاب در کتاب خانه انگلستان، کنار موزه گیرینویچ موجود است. متأسفانه آنچه خود داشتیم و داریم، هنوز از بیگانه تمنا می کنیم:

بی دلی در همه احوال، خدا با او بوداو نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

سال ها دل طلب جام جم از ما می کردآنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا می کرد

اما کبریت احمرِ عالم غیب و ملکوت کیست؟ «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة»؛ حسین در عالم غیب، کبریت احمر خدا است. حسین(ع) تریاق اکبر (پادزهر تمام سموم) و مشک ازفر (مشکی که نمی توان رایحه اش را پنهان کرد) است. اگر این کبریت احمر به أسفل السافلین برخورد کند، او را تا أعلی علیین بالا می برد.

زمانی که حضرت سید الشهداء(ع) گلوی بریده را روی خاک گذاشت، حضرت زین العابدین(ع) فرمود: «و أما الاخرة و بنور وجهک المشهد»، حالا آخرت روشن شد؛ حالا ملکوتی ها هم می بینند که تو، که هستی و چه امتیازاتی داری. به أنبیا گفته شد: کسانی که مطیع شما هستند، نجات یافتند؛ به ائمه دیگر هم گفته اند: هر کس مستقیماً مطیع شما است، اهل نجات است؛ ولی به حسین(ع) گفته اند: همه کسانی که مطیع تواَند و هم آنهایی که یک لحظه رابطه ای با مطیعان تو داشته اند، اهل نجات هستند. ما هنوز به اعلی علیین نرسیده ایم؛ چرا این کبریت احمر را به کار نمی گیریم؟

یار در این انجمن یوسف خونین بدنآینه خار جهان گو به همه رو به رو

جوان با محبتی آمد و چند دقیقه کنار ابا عبدالله(ع) نشست؛ عرض کرد: «آقا جان، من مسیحی هستم و تازه عروسی کرده ام .» لحظاتی نگذشت که گفت: «من می خواهم با شما باشم.» حسین را دید و دل و جانش رفت؛ با کیمیای کبریت احمر به راه حقیقت برگشت.

وقتی که به خیمه خود برگشت، عروس جوان گفت: «طور دیگری شده ای، بوی دیگری می دهی!» مادرش گفت: «کجا بودی، با که ملاقات کردی؟!» همسرش گفت: «این چهره ای که تو دیدی، من هم می توانم ببینم؟» مادرش گفت: «پسرم، من هم می توانم ببینم؟» آمد اجازه گرفت؛ حضرت فرمود: اشکالی ندارد، بیایند. بعد از ملاقات، مادر و عروس به پسر گفتند: ما که کوفه برو نیستیم؛ ما طاقت دوری اباعبدالله(ع) را نداریم. خوشحال شد و گفت: من هم می خواستم همین را به شما بگویم؛ پس شما به سراغ زینب بروید، من هم به سراغ حسین(ع) می روم.

هر سه نفر آمدند کربلا؛ روز عاشورا مادر و عروس، داماد را صدا زدند؛ چرا معطل هستی؟ گفت: من معطل نیستم، منتظر اجازه اباعبدالله(ع) هستم. بالاخره اجازه گرفت، رفت و شهید شد. همسرش که داشت نگاه می کرد، وقتی دید داماد به خون غلتید، گفت: به به! زیرا بعد از شهادت، تازه بوی اباعبدالله(ع) پخش شد. ستون خیمه را درآورد و به طرف میدان جنگ رفت؛ گفت: خیالت راحت باشد، اگر تو نیستی، من از اباعبدالله(ع) دفاع می کنم و نمی گذارم تنها بماند. حمله کردند و کنار بدن داماد، عروس را کشتند. این تنها زنی است که در کربلا به شَرف شهادت رسید. مادر هم منظره را دید، از خیمه بیرون آمد و به طرف میدان دوید. سیدالشهدا فرمود: پیرزن کجا می روی؟ گفت: آقا، می روم از شما دفاع کنم.

حسین جان! تو کبریت احمر خدایی، تو تریاق اکبری، تو مشک ازفری. خوشا به حال آنهایی که با تو بودند؛«يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظيما»[3]

خیلی عجیب است؛ تمام ائمه بعد از امام حسین(ع) با وجود اینکه معصوم و از جهت معنویت غنی بودند، وقتی می خواستند از دنیا بروند، امام حسین(ع) را صدا می زدند و دستشان را در دست او می گذاشتند؛ گویی می خواستند بوی حسین(ع) را بگیرند.

ذکر مصیبت

هیچ پیامبر و امامی مصیبتی مانند مصیبت اباعبدالله را نداشته است. مصیبت های امام حسین(ع) اعظم مصائب است؛ گریه بر مصیبت او هم اعظم گریه ها است.

پیامبر(ص) روز بیست و هشتم صفر، چشمش را باز کرد و فرمود: هر کسی کنار بستر من است، غیر از آنهایی که اسم می برم، بیرون برود. علی(ع) و زهرا(س) و حسن(ع) و حسین(ع) وزینب(س) و ام کلثوم(س) بمانند و دیگران اتاق را ترک کنند. بعد از این که بیرون رفتند، فرمود: در را ببندید؛ در حالیکه هوا بسیار گرم بود.

کسی که در حال احتضار است باید سینه اش را سبک کنند و حتی دکمه پیراهنش را باز نمایند؛ ولی پیامبر(ص) این دستور را رعایت نکرد. زمانی که آثار مرگ بر ایشان ظاهر شد، فرمود: علی جان! حسین(ع) را بیاور و روی سینه من بگذار. زینب(س) هم این منظره را می بیند. «یسیل عرقه علی وجهه» عرق پیشانی اباعبدالله(ع) روی صورت پیامبر می ریخت. آرام دستش را بلند کرد و حسین(ع) را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او؛ تمام صورت، زیر گلو، لب ها و حتی دندان های اباعبدالله(ع) را می بوسد. یک مرتبه پیامبر به شدت گریه کرد و فریاد زد: خدایا! مگر من با یزید چه کردم؟ مگر من با بنی امیه چه کردم؟

پنجاه سال از این جریان گذشت. زینب(س) از کنار خیمه های نیمه سوخته حسین(ع) یازده یا دوازده بار به میدان حرب آمد؛ دید، آن کسی که روزی روی سینه پیامبر بود، با بدن قطعه قطعه، با بدن بی سر، به پشت روی خاک کربلا افتاده است. اول کاری که کرد، بدن را بر گرداند. شاید گمان کرد که سینه و شکم و شانه سالم است؛ اما وقتی بدن را بر گرداند، صدا زد: عزیز دلم! حتی یک جای بوسه در بدنت برای من باقی نمانده است.

حجة الاسلام انصاریان


1. سوره جمعه، آیه 8

1 . کلینی، الکافی، ج 2، ص 627

1. سوره نساء، آیه 73

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS