حکمت 141 نهج البلاغه : ضرورت خودشنشناسي

حکمت 141 نهج البلاغه : ضرورت خودشنشناسي

متن اصلی حکمت 141 نهج البلاغه

موضوع حکمت 141 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 141 نهج البلاغه

141 وَ قَالَ عليه السلام هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ

موضوع حکمت 141 نهج البلاغه

ضرورت خودشناسى

(اخلاقى)

ترجمه مرحوم فیض

141- امام عليه السّلام (در باره مقام و منزلت) فرموده است

1- تباه گشت مردى كه قدر و منزلت خود را نشناخت (ندانست كه چه گوهر گران مايه است، يا از حدّ تجاوز كرده پا از گليمش درازتر نمود).

( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1159)

ترجمه مرحوم شهیدی

149 [و فرمود:] كسى كه ارج خود نشناخت جان خود را باخت.

( ترجمه مرحوم شهیدی، ص 389)

شرح ابن میثم

136- و قال عليه السّلام:

هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ

المعنى

قد علمت أنّ قدره هو مقداره في نفس الأمر و منزلته من الفضيلة و عدمها، و من لم يعرف منزلته أو شك أن يتجاوزها فيهلك. مثلا من لم يعرف محلّه من العلم أو شك أن يرفع به فوق محلّه أو يعنى بما لا يعرف لاعتقاده كما له فيقع في الهلاك الاخرويّ و ربّما تبعه هلاك دنياه، و لزمه من تجاوزه تلعّب ألسنة الناس و أيديهم به و هلاكه بذلك.

( شرح ابن میثم، ج 5 ص 327)

ترجمه شرح ابن میثم

136- امام (ع) فرمود:

هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ

ترجمه

«آن كس كه قدر خود ندانست نابود و تباه شد».

شرح

در سخن قبل معلوم شد كه قدر همان مقدار و منزلت شخص از داشتن فضيلت و نداشتن آن است. و هر كس منزلت خود را نداند، ممكن است از حدّ خود تجاوز كند و در نتيجه هلاك شود. مثلا كسى كه جايگاه خود را نسبت به دانش نشناسد ممكن است آن را بالاتر از موضع خود قرار دهد و يا نادانى خويش را به عقيده خود كمال بپندارد. و در نتيجه به هلاكت اخروى بيفتد و چه بسا هلاكت دنيايى را نيز در پى داشته باشد، و لازمه تجاوز او از حدّ خود، بازيچه دست و زبان مردم شدن و بدان وسيله به هلاكت رسيدن است.

( ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 553)

شرح مرحوم مغنیه

148- هلك امرؤ لم يعرف قدره.

المعنى

كل من يدعي ما ليس فيه فمآله الوبال و الهلاك، و الخيبة و الخسران، لأنه يتصدى لأمور ليس لها بكفؤ، و يعيش في عالم بعيد عن واقعه. و تقدم قول الإمام في الخطبة 16: «هلك من ادعى، و خاب من افترى، و كفى بالمرء جهلا أن لا يعرف قدره».

( فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 316)

شرح شیخ عباس قمی

141- سوسوا إيمانكم بالصّدقة، و حصّنوا أموالكم بالزّكاة، و ادفعوا أمواج البلاء بالدّعاء. سوسوا: أي املكوا. و ذلك أنّ الصدقة من الإيمان التامّ مملكه و حفظه لا يكون بدونها، و قد ورد في الصدقة و الزكاة و الدعاء ما لا يخفى.

و في الحديث: إنّ الدعاء يردّ البلاء و قد أبرم إبراما.

( شرح حکم نهج البلاغه شیخ عباس قمی، ص120)

شرح منهاج البراعة خویی

الحادية و الاربعون بعد المائة من حكمه عليه السّلام

(141) و قال عليه السّلام: هلك امرء لم يعرف قدره.

المعنى

قدر الإنسان غال، و رتبته عالية، فهو أشرف المخلوقات، و زبدة الكائنات و خليفة اللَّه في أرضه، قد أمر اللَّه الملائكة المقرّبين بالسجود لأبيه، و أنزل في كتابه آية التكريم بشأنه، فقال تعالى «70- الاسراء- : «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا».

و افتتح باسمه سورة الدّهر فقال: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً».

فالمقصود من عرفانه نفسه حفظ رتبته الانسانية بمتابعة الشرع و العمل بالحكمة و العقل و ترك الشهوات و اتّباع الشياطين الغواة، فلو جهل قدره و ترك جوهره و اتّبع بطنه و فرجه، فقد هلك، و قوله: (هلك امرؤ) يحتمل أن يكون جملة دعائيّة.

الترجمة

نابود باد مرديكه اندازه خود را نشناسد.

  • هر كس نشناخت قدر خود را در چاه هلاك سرنگون شد

( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص 229)

شرح لاهیجی

(174) و قال (- ع- ) هلك امرء لم يعرف قدره يعنى و گفت (- ع- ) كه مرده و نيست است شخص صاحب قدرى كه قدر خود را نشناسد يعنى كسى كه قدر خود را ضايع كرد مانند مرده هلاك شده بى ثمر و بى منفعت است

( شرح نهج البلاغه (لاهیجی) ص 307)

شرح ابن ابی الحدید

145: هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ هذه الكلمة من كلماته المعدودة- و كتب النعمان بن عبد الله إلى القاسم بن عبيد الله كتابا- يدل فيه بخدمته و يستزيد في رزقه- فوقع على ظهره رحم الله امرأ عرف قدره- أنت رجل قد أعجبتك نفسك فلست تعرفها- فإن أحببت أن أعرفكها عرفتك- فكتب إليه النعمان- كنت كتبت إلى الوزير أعزه الله كتابا أستزيده في رزقي- فوقع على ظهره توقيع ضجر لم يخرج فيه مع ضجره- عما ألفته من حياطته و حسن نظره- فقال إنه قد حدث لعبده عجب بنفسه- و قد صدق أعلى الله قدره لقد شرفني الوزير بخدمته- و أعلى ذكري بجميل ذكره و نبه على كفايتي باستكفائه- و رفعني و كثرني عند نفسي- فإن أعجبت فبنعمته عندي و جميل تطوله علي و لا عجب- و هل خلا الوزير من قوم يصطنعهم بعد ملة و يرفعهم بعد خمول- و يحدث لهم همما رفيعة و أنفسا عليه و فيهم شاكر و كفور- و أرجو أن أكون أشكرهم للنعمة و أقومهم بحقها- و قد أطال الله بقاءه- إن عرف نفسه و إلا عرفناه إياها فما أنكرها- و هي نفس أنشأتها نعمة الوزير و أحدثت فيها- ما لم تزل تحدثه في نظرائها من سائر عبيده و خدمه- و الله يعلم ما يأخذ به نفسه من خدمة مولاه و ولي نعمته- إما عادة و دربة و إما تأدبا و هيبة- و إما شكرا و استدامة للنعمة- . فلما قرأ القاسم بن عبيد الله كتابه استحسنه- و زاد في رزقه

( شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 18 ، صفحه ى 355)

شرح نهج البلاغه منظوم

[143] و قال عليه السّلام:

هلك امرء لم يعرف قدره.

ترجمه

آنكه خود را نشناخت تباه است.

نظم

  • هر آنكه قدر و جاه خويش نشناختبدرياى تباهى خود در انداخت
  • و گر كه پايه خود را بداندبگردون پايه شوكت رساند
  • در آن روزى كه هستى گشت موجود بدان منظور از آن شخص بشر بود
  • بشر اندر جهان آفرينشيگانه گوهرى باشد پر ارزش
  • براى خاطر او آسيا وار بگردش هست و بر پا چرخ دوّار
  • ببزم او دو مشعل ماه و خورشيددو دربان بر درش كيوان و ناهيد
  • در اين مزرع چو دهقان دانه مى كاشت نظر بر دانه همچون بشر داشت
  • كه او اوّل شناسد خويش را قدردر اين محفل نمايد جاى در صدر
  • كند در خلقت خود چون تدبّر برد ره سوى خالق با تفكّر
  • بداند راه و رسم زندگى رابه پيمايد طريق بندگى را
  • زمام از چنگ نفسش بكسلاند بقاف قرب حق خود را رساند

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 9 ص181و182)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
Powered by TayaCMS