خطبه 10 نهج البلاغه : آگاهى امام عليه السّلام براى مقابله با اصحاب جمل

خطبه 10 نهج البلاغه : آگاهى امام عليه السّلام براى مقابله با اصحاب جمل

موضوع خطبه 10 نهج البلاغه

آگاهى امام عليه السّلام براى مقابله با اصحاب جمل

متن خطبه 10 نهج البلاغه

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رجله وَ إِنَّ بصيرتى لمعى مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يصدرون عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ

ترجمه مرحوم فیض

10- از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در باره اصحاب در جمل مى فرمايد):

(1) آگاه باشيد شيطان حزب و گروه خود را (براى گمراه كردن) جمع و سواره و پياده لشگرش را (براى فتنه و فساد در دين) گرد آورده است و ليكن بصيرت من (در امر دنيا و دين) از من جدا نمى شود (هيچ گونه غفلت و فراموشى بمن رو نمى دهد تا در حزب شيطان و كسان او داخل گردم، زيرا) (2) حقّ را بر خود (بلباس جهل و نادانى) نپوشيده ام، و نه آن بر من (بلباس باطل) پوشيده شده است (شيطان و تابعين او حقّ را بر من بلباس ضلالت و گمراهى نپوشانده اند) (3) و سوگند بخدا از براى آنان (دشمنان دين و كسانيكه دست از حقّ كشيده بشيطان پيوسته اند) حوضى را پر كنم كه خود آب آنرا بكشم (ميدان جنگى تهيه نموده آنها را نابود سازم) بطوريكه هر كه در آن حوض پا نهاد بيرون نمى آيد و اگر بيرون آمد ديگر بسوى آن باز نمى گردد (هر كه در آن ميدان پا نهاد جان به سلامت) نبرده كشته ميشود و هر كه نجات يافت و گريخت ديگر بار بازگشت نمى نمايد).

ترجمه مرحوم شهیدی

10 و از خطبه هاى آن حضرت است

آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را فراهم ساخته، و سوار و پياده اش را فراخوانده، و- به سوى شما- تاخته. حقيقت بينى من با من است، نه حق را از خود پوشيده داشته ام، و نه بر من پوشيده بوده است. به خدا سوگند، براى آنان آبگيرى پر كنم كه چون بدان در آمدند، برون شدن نتوانند، و چون برون شدند، خيال بازگشتن در سر نپرورانند.

ترجمه مرحوم خویی

آگاه باش قسم بخدا كه بتحقيق شيطان ملعون جمع كرده است حزب خود را از براى اغواء و اضلال و جمع نموده است سواران و پيادگان يعني أعوان و انصار خود را، و بدرستى بصيرتي كه داشتم در زمان حضرت رسالت مآب صلوات اللّه عليه و آله با من است، نپوشانيده ام بر نفس خود باطل را بصورت حق، و پوشانيده نشده است بر من يعني بر ضلالت نيفتاده ام نه از قبل نفس خود و نه بواسطه اضلال ديگرى قسم بخداوند هر آينه سبقت ميكنم ايشان را بسوى حوضهاى حرب يا پر ميكنم بجهة ايشان حوضهاى محاربه و مقاتله را كه من آب كشنده آن حوضها مى باشم، يعنى خبير و بصير باشم به آنها چنان حوضهائى كه باز نگردد از آنها آنهائى كه آمده باشند و باز نيايند بسوى آنها آنهائى كه رهيده باشند، يعنى هر كه بسوى بحر حرب شتابد غرق شود و جان بمالك دوزخ بسپارد، و هر كه از آن درياى خونخوار نجات يابد ديگر باره طمع در جنگ نمى نمايد، و اللّه أعلم بالصّواب و إليه المرجع و المآب

شرح ابن میثم

10- و من خطبة له عليه السّلام

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ- وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ- وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ- وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ- لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ ب ئ أقول: هذا الفصل ملتقط ملفّق من خطبة له عليه السّلام لمّا بلغه أنّ طلحة و الزبير خلعا بيعته و هو غير منتظم، و قد أورد السيّد منها فصلا آخر و سنذكرها بتمامها إذا انتهينا إليه إنشاء اللّه تعالى.

اللغة

الاستجلاب في معنى الجمع، و البصيرة العقل، و أفرطت الحوض افرطه بضم الهمزة ملأته و الماتح بالتاء المستقي، و ربّما يلتبس بالمائح و هو الّذي ينزل البئر فيملأ الدلو، و الفرق بينهما أنّ نقطتي الفوق للفوقانيّ، و الصدور الرجوع عن الماء و غيره و يقابله الورود و هو العود إليه،

المعنى

و مدار هذا الفصل على ثلاثة امور: أوّلها الذمّ لأصحاب الجمل و التنفير عنهم، و الثاني التنبيه على فضيلة نفسه، و الثالث الوعيد لهم، و أشار إلى الأوّل بقوله الا و إنّ الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله و أراد أنّ الباعث لهم و الجامع على مخالفة الحقّ إنّما هو الشيطان بوسوسة لهم و تزيينه الباطل في قلوبهم، و قد عرفت كيفيّة وسوسته و إضلاله فكلّ من خالف الحقّ و نابذه فهو من حزب الشيطان و جنده خيلا و رجلا، و أمّا الثاني فأشار أوّلا إلى كمال عقله و تمام استعداده لاستجلابه الحقّ و استيضاحه بقوله و إنّ معي لبصيرتي ثمّ أكّد ذلك بالإشارة إلى عدم انخداع نفسه القدسيّة للشيطان فيما يلبس به من الحقّ من الشبه الباطلة على البصائر الضعيفة فيعميها بذلك عن إدراكه و تمييزه من الباطل سواء كانت مخادعة الشيطان و تلبيسه بغير واسطة، و هو المشار إليه بقوله و ما لبّست على نفسي أي لا يلتبس على نفسى المطمئنّة ما يلقيه إليها نفسي الأمّارة أو بواسطة و هو المشار إليها بقوله و لا لبّس عليّ أي إنّ أحدا ممّن تبع إبليس و تلقف عنه الشبه و صار في قوّة أن يلبّس الحقّ صورة الباطل لا يمكنه أن يلبّس علىّ، و أمّا الثالث فأشار إليه بقوله و أيم اللّه لا افرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه إلى آخره، و استعار إفراط الحوض لجمعه الجند و تهيّئه أسباب الحرب، و كنّى بقوله أنا ماتحه أنّه هو المتولّي لذلك، و لمّا كانت الحرب قد يشبه بالبحر و بالماء الجمّ فيستعار لها أوصافه فيقال فلان خوّاص غمرات و فلان منغمس في الحرب جاز أن يستعار هاهنا لفظ الحوض و ترشح تلك الاستعارة بالمتح و الفرط و الإصدار و الإيراد، و في تخصيص نفسه بالمتح تأكيد تهديد لعلمهم بداسه (ببأسه خ م) و شجاعته و قد حذف المضاف إليه ماتح في الحقيقة، و تقديره أنّه ماتح ماؤه إذ الحوض لا يوصف بالمتح ثمّ أردف ذلك بوصف استعداد لهم بالشدّة و الصعوبة عليهم فكنّى بقوله لا يصدرون عنه عن أنّ الوارد منهم إليه لا ينجو منه فهو بمنزلة من يغرق منه فلا يصدر عنه و يقول و لا يعودون إليه أي إنّ من نجا منهم لا يطمع في الحرب مرّة اخرى فلا يردّون إلى ما أعدّ لهم مرّة ثانية و أكّد ذلك الوعيد بالقسم البارّ، و أصل أيم أيمن جمع يمين حذف النون تخفيفا كما حذفت في لم يك، و قيل هو اسم برأسه وضع للقسم و تحقيقه في مسائل النحو.

ترجمه شرح ابن میثم

10- از خطبه هاى امام (ع) است

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ- وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ- وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ- وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ- لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ

لغات

استجلاب: به معناى جمعيّت است البصيرة: عقل افرطت الحوض، پر كردم حوض را ماتح: آب كش، گاهى ماتح با مائح اشتباه مى شود و آن به معناى كسى است كه در اندرون چاه مى رود و دلو را پر آب مى كند.

الصدور: بازگشت از آب آوردن يا غير آن كه در مقابل ورود است و آن به معناى بازگشت به آن است.

ترجمه

«بدانيد كه همانا شيطان حزب خود را جمع كرده و سواره نظام و پياده نظام لشكرش را فراهم آورده است. همانا من بصيرتى دارم كه از من جدا نمى شود، حق را بر خود نپوشيده ام و آن هم بر من پوشيده نشده است. سوگند به خدا براى آنان حوضى را پر كنم كه خود آب آن را بكشم بطورى كه هر كه در آن حوض در آيد به هلاكت رسد و هر كه از آن حوض بيرون آيد ديگر به سوى آن باز نگردد.»

به عقيده من (شارح) اين بخش از گفتار امام (ع) مخلوط و تلفيقى است از خطبه اى كه اين جمله را دارد: لمّا بلغه انّ طلحة و الزّبير خلعا بيعته، و اين خطبه منظمى نيست. سيّد رضى بخش ديگر اين خطبه را در جاى ديگر آورده است وقتى به آن برسيم تمام آن را به خواست خدا ذكر مى كنيم.

اين فصل از كلام امام (ع) مشتمل بر سه امر به ترتيب زير است: 1- بدگويى از اصحاب جمل و نفرت از آنها.

2- توجه دادن به فضيلت خود آن حضرت.

3- تهديد اصحاب جمل.

مذمّت اصحاب جمل را با جمله الا و انّ الشيطان... آغاز مى كند. مقصود حضرت اين است چيزى كه موجب مخالفت آنها با حق مى شود شيطان است كه آنها را وسوسه مى كند و باطل را در دلشان مى آرايد. قبل از اين نيز چگونگى وسوسه و گمراه كردن شيطان را دانستى. پس هر كس با حق مخالفت كند و از روى دشمنى حق را رها كند از حزب شيطان و از لشكريان پياده و سواره او مى باشد.

جمله دوّم: انّ معى لبصيرتى، در ابتدا به كمال عقل و استعداد خود براى جلب حقّ و روشن كردن آن اشاره مى فرمايد و سپس بر اين حقيقت تأكيد مى كند كه نفس قدسيّه اش هرگز فريب شيطان را نخورده است و آن چنان كه حق بر ديدگان ضعيف مشتبه شده و آنها را از ديدن آن كور و از ادراك و جداسازى حق از باطل ناتوان مى سازد، در مورد آن حضرت چنين نشده است، خواه تشخيص ندادن حق از باطل به وسيله فريب شيطان بدون واسطه باشد، و همين است منظور كلام امام (ع) كه فرمود: ما لبّست على نفسى، يعنى آنچه نفس امّاره بر نفس مطمئنه من القا كرد كارساز واقع نشد، و خواه با وساطت پيروان شيطان صورت گرفته باشد، و همين است معناى كلام امام (ع) كه فرمود: و لا لبّس علىّ، يعنى هيچ يك از پيروان ابليس نتوانست شبهه اى را بر من القا كند و حقّ را به باطل بيارايد و بر من مشتبه سازد.

امام (ع) به موضوع خطبه 10 نهج البلاغه سوّم اشاره كرده و فرموده است: و ايم اللّه لافر طنّ حوضا انا ماتحه الى آخر. افراط حوض را براى جمع آورى سپاه و فراهم كردن ابزار جنگ استعاره آورده است و «انا ماتحه» را كنايه از اين آورده است كه خود سرپرستى و اختيار اين جنگ را به عهده خواهد داشت. از اين جهت كه جنگ شبيه دريا و آب فراوان است، اوصاف آب را براى آن استعاره آورده است. در مثل گفته مى شود فلان غوّاص غمرات و فلان متغمّس فى الحرب، يعنى فلان كس در گردابها فرو رفت و فلانى در جنگ غوطه ور شد. جايز است در اين جا لفظ حوض را استعاره بياورد و آن را با كلمات «متح» و «فرط» و «اصدار» و «ايراد» ترشيحيّه كند.

امام با اختصاص «متح» به نفس خود تهديد آنها را تأكيد مى كند، زيرا آنها به سختى و شجاعت او آگاه بودند. مضاف اليه ماتح در حقيقت حذف شده است و تقدير آن چنين بوده است: انّه ماتح ماؤه زيرا آب از حوض قابل كشيدن است. سپس استعداد خود را در سخت گرفتن بر آنها توصيف مى كند و به كنايه مى فرمايد هر كه در آن حوض وارد شد نجات پيدا نمى كند و به منزله كسى خواهد بود كه غرق مى شود و هر كس جان سالم به در برد دوباره به ميدان جنگ برنمى گردد و مجدداً در صدد تهيّه تداركات جنگ برنمى آيد، و سپس اين حقيقت را با سوگند خالق متعال تأكيد مى فرمايد.

اصل كلمه «ايم»، ايمن و جمع يمين است. نون آن براى تخفيف حذف شده همان گونه كه «لم يكن» را «لم يك» تلفّظ مى كنند. و بنا به قولى «ايم» مستقلًا اسمى است كه براى سوگند وضع شده، شرح بيشتر در كتابهاى نحو آمده است.

شرح مرحوم مغنیه

الخطبة- 10- الشيطان جمع حزبه:

ألا و إنّ الشّيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله. و إنّ معي لبصيرتي ما لبّست على نفسي و لا لبّس عليّ. و ايم اللّه لا أفرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه لا يصدرون عنه و لا يعودون إليه.

اللغة:

المراد بخيله راكبو الخيل، و برجله المشاة. و لا لبّست على نفسي: ما خدعتها بالأماني، و لا خدعتني بالكواذب. و لا لبّس عليّ: و لا خدعني خادع.

لأفرطن: لأملأن و ماتحه: ماليه أو نازح مائه من البئر. و الصدور: ضد الورود، و صدر عنه رجع و انصرف.

الإعراب:

ألا لافتتاح الكلام أو التنبيه، و أيم مبتدأ و الخبر محذوف أي قسمي، و جملة لا يصدرون صفة «حوضا».

المعنى:

(ألا و ان الشيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله). الشيطان مضاف الى محذوف أي قرين الشيطان أو نصير الشيطان. و ظاهر الكلام يصدق على أهل صفين و أصحاب الجمل، لأن كلا منهما جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله لحرب الإمام (ع). (و ان معي لبصيرتي ما لبّست على نفسي، و لا لبّس عليّ).

ليس المراد بالبصيرة هنا المعادلات العلمية، و الأرقام الاحصائية، بل المراد بها فطرة اللّه التي نشأت و ترعرعت في أحضان الرسول الأعظم (ص)، و الإمام يدرك الأمور على حقيقتها بهذه الفطرة الإلهية المحمدية التي لا تخدع صاحبها، و تصونه من خداع الخادعين.

قال ابن ابي الحديد: «ما لبست تقسيم جيد لأن كل ضال عن الهداية فإما أن يضل من تلقاء نفسه، و إما بإضلال غيره له». و كل من هذين لا يصدق في حق الإمام، لأن البصيرة التي كانت معه في عهد الرسول الأعظم (ص) هي هي ما تغيرت و لا تبدلت.

(و أيم اللّه لأفرطن لهم حوضا أنا ماتحه. لا يصدرون عنه، و لا يعودون اليه). أي ان الإمام (ع) سيلقّن حزب الشيطان درسا قاسيا لا ينساه أبدا.. فمن ثبت من هذا الحزب للقتال فنصيبه الموت لا محالة، و من فر فلن يعود الى القتال ثانية.. و هذا ما حدث بالضبط لأصحاب الجمل، كما كاد يقتل معاوية أو يفر لو لا المصاحف، و بيت من الشعر «كلما جشأت و جاشت».

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام و هى الخطبة العاشرة

ألا و إنّ الشّيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله، و إنّ معي لبصيرتي، ما لبّست على نفسي و لا لبّس عليّ، و أيم اللّه لأفرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه، لا يصدرون عنه، و لا يعودون إليه.

اللغة

(الخيل) الفرسان و (الرّجل) بالفتح جمع راجل كالرّكب جمع راكب و (أيم اللّه) مخفّف أيمن قال الفيومي أيمن اسم استعمل في القسم و التزم رفعه كما التزم رفع لعمرو اللّه، و همزته عند البصريّين وصل و اشتقاقه عندهم من اليمن و هو البركة، و عند الكوفيّين قطع لانّه جمع يمين عندهم و قد يختصر منه و يقال و أيم اللّه بحذف الهمزة و النّون ثم اختصر ثانيا فيقال م اللّه بضم الميم و كسرها و (افرطن) إمّا بفتح الهمزة و ضم الراء مضارع فرط زيد القوم كقعد أى سبقهم و تقدم عليهم، و فرط بفتحتين المتقدم في طلب الماء يهيئ الدلاء و الارشاء، و إمّا بضم الهمزة و كسر الراء من باب الافعال مأخوذ من أفرط المزادة أى ملأها و (الماتح) كالمايح و هو المستقى من البئر إلا أن الفرق بينهما كاعجامهما كما قاله أبو علي، يعني أنّ التاء بنقطتين من فوق و كذلك الماتح لأنّه المستقى فوق البئر و الياء بنقطتين من تحت و كذلك المايح لأنّه الذي ينزل إلى البئر فيملاء الدلو.

الاعراب

ألا حرف تنبيه تدلّ على تحقّق ما بعدها لتركبها من همزة الاستفهام و لاء النّفى، و همزة الاستفهام إذا دخلت على النّفى أفادت التحقيق نحو: «أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى » قال الزمخشري: و لكونها بهذا المنصب من التحقيق لا تكاد تقع الجملة بعدها إلا مصدّرة بنحو ما يتلقّى به القسم نحو: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ» أقول: و كان ينبغي له أن يضيف إلى ذلك وقوع نفس القسم بعدها كما في كلامه عليه السّلام، و أيم اللّه مرفوع بالابتداء خبره محذوف أى أيم اللّه قسمي و قد يدخله اللام للتّوكيد فيقال ليمن اللّه قسمي، و افرطن إن كان من فعل فحوضا منصوب بنزع الخافض و اللام في لهم إمّا للتّقوية على حد قوله: يؤمن للمؤمنين، أو تعليليّة أى لاسبقنهم أو لاسبقن لأجلهم إلى حوض على حد قوله: و اختار موسى قومه، و إن كان من افعل فحوضا مفعول به و لهم مفعول لاجله أى لأملأن لأجلهم حوضا، و جملة لا يصدرون عنه و لا يعودون اليه حالية أو صفة للحوض.

المعنى

اعلم أنّ هذه الخطبة ملتقطة من خطبة طويلة له عليه السّلام لما بلغه أنّ طلحة و الزبير خلعا بيعته و هو غير منتظم، و قد أورد السّيد منها فصلا آخر و هي الخطبة الثّانية و العشرون و نورد تمام الخطبة هناك إنشاء اللّه و على ذلك فالمراد بقوله عليه السّلام: (الا إنّ الشيطان قد جمع حزبه) هو الشّيطان الحقيقي لا معاوية كما توهّمه الشّارح المعتزلي، و حزبه هو طلحة و الزبير و أتباعهما و هم المراد أيضا بقوله: (و استجلب خيله و رجله) و فيه إشارة إلى أنّ الشّيطان هو الباعث لهم على مخالفة الحقّ و الجامع لهم على الباطل بوسوسته و اغرائه و تزيينه الباطل في قلوبهم و أنّ هؤلاء أطاعوا له و أجابوا دعوته و شاركوه في الدعاء إلى الباطل فصاروا حزبه قال تعالى:

«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً» أي استخف من استطعت منهم أن تستفزه بدعائك إلى الفساد قال ابن عبّاس: كل راكب أو راجل في معصية اللّه فهو من خيل إبليس و جنوده و يدخل فيه كلّ راكب و ماش في معصية اللّه فخيله و رجله كلّ من شاركه في الدّعاء إلى المعصية.

ثمّ أشار عليه السّلام إلى كمال عقله و استعداده بقوله: (و انّ معي لبصيرتي) يريد أنّ البصيرة التي كانت معي في زمن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لم تتغير، و إلى هذه اشيرت في قوله تعالى: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» قال أبو جعفر عليه السّلام في رواية الكافي ذاك رسول اللّه و أمير المؤمنين و الأوصياء من بعدهما، يعني أنّ الدّاعي إلى اللّه مع البصيرة هو رسول اللّه و أمير المؤمنين و الأوصياء التّابعون له في الأقوال و الأفعال.

ثمّ أكد كمال عقله بالاشارة إلى عدم انخداعه بخدع الشّيطان و بتلبيسه الباطل بصورة الحقّ كما يلبس على ذوى البصائر الضّعيفة و اولى العقول السخيفة سواء كان مخادعته بغير واسطة و هو المشار إليه بقوله: (ما لبّست على نفسي) أى لا يتلبس على نفسى المطمئنة ما تلقيه إليها نفسي الأمّارة، أو بواسطة غيره و هو المشار إليه بقوله: (و لا لبّس علىّ) أى لم يحصل التّلبيس علىّ من الخارج من جنود إبليس و أتباعه الذين تلقفوا عنه الشّبه و صار في قوتهم أن يلبسوا الحقّ صورة الباطل (و أيم اللّه لأفرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه) هذا الكلام منه عليه السّلام وارد مورد التّهديد و جار على سبيل الاستعارة، و معناه لاسبقنهم أو لاسبقنّ لأجلهم حياض الحرب التي أنا متدرّب بها، أو لأملئنّ لهم حياض الحرب التي هي عادتي و أنا خبير بها

قال الشّارح البحراني: استعار إفراط الحوض لجمعه الجند و تهيئة أسباب الحرب و كنّى بقوله: أنا ماتحه، أنّه هو المتولي لذلك و في تخصيص نفسه بالمتح تأكيد تهديد لعلمهم بشجاعته و قد حذف المضاف إليه أى أنا ماتح مائه إذ الحوض لا يوصف بالمتح و قوله: (لا يصدرون عنه و لا يعودون إليه) يعني أنّ الوارد منهم إليه لا يصدر عنه و لا ينجو منه فهو بمنزلة من يغرق فيه و أنّ من نجا منهم لا يطمع في الحرب مرّة اخرى و لا يعود إليها ابدا.

شرح لاهیجی

الخطبة 11

و من خطبة له عليه السّلام يعنى و بعضى از خطبه امير المؤمنين (- ع- ) است الا و انّ الشّيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله يعنى آگاه باشيد و بتحقيق كه شيطان كه ابليس باشد جمع كرده است طايفه خود را و در يكجا كشانيده است سواران و پيادگان خود را كنايه است از جمع اورى كردن رئيس قوم متكبّر عاصى از اطاعت داعى بحقّى مر طايفه و قبيله خود را از هيجان فتنه و فساد در دين زيرا كه اين اجتماع لازم دارد آن اجتماعرا چه تا دسته از جنود باطنى شيطان جهل در امر نكرى و شرىّ متّفق و جمع نشوند جمعيّت گروه شريرى بر فتنه و شرّى البتّه جمع نخواهند شد و انّ بصيرتى لمعى يعنى آگاه باشيد كه بينائى در دين و دنياى من هر اينه با منست و از براى من غفلتى از حقّ دست نمى دهد زيرا كه امير المؤمنين (- ع- ) از اعلا علّيّين و از عالم علمست و حقيقت علم چگونه با جهل و غفلت جمع شود ما لبست على نفسى و لا لبّس علىّ يعنى هرگز تلبيس بر نفس خود نكرده ام يعنى حقيقت و اصل خودم را كه عين علم است ملبّس بلباس جهل نكرده ام و فطرت اصلى خودم را از دست نداده ام و ذات نورانى من محاط و مختفى بجهل طبيعت نگشته است بلكه جهل طبيعتم را منوّر بنور علم ساخته ام و او را محجوب شعاع نور علم گردانيده ام و تلبيس كرده نشده است بر من و كسى نتوانسته است كه مشتبه سازد بر من امرى را نه شيطان داخلى و نه شيطان خارجى امّا شيطان داخلى زيرا كه سلطان قوّتين شهويّه و غضبيّه كه واهمه است كه باين دو قوّة امر را بر سلطان عقل مشتبه مى سازد و شرّ را بصورت خير و ضر را بسيماى نفع جلوه مى دهد و مطيع و منقاد قوّه عاقله ايشانست و از اطاعت او سرپيچان نيست و خيانت با او نمى تواند كرد چنانچه از آن حضرت مرويست كه گفتند كه من شيطانم را دو دفعه مسلمان كرده ام يعنى نظر بدو قوّه شهويّه و غضبيّه او كه منقاد و مطيع عاقله او شدند و امّا شيطان خارجى زيرا كه ربّ النّوع آنها و رئيس حقيقى آنها كه موسوس در صدور ناس است بمثل آنچه مذكور شد فريضه عاقله و خادم و چاكر او باشد پس البتّه مكر و حيله جنود و اعوانش مخفى بر مخدوم و مولى او نخواهد بود پس هرگاه خدعه خادعين ظاهر باشد پس البتّه چيزى را نتوانند مشتبه كرد و در قران مجيد حكايت از قول شيطان شده قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ و ايم اللّه لافرطنّ لهم حوضا انا ماتحه يعنى سوگند بخداى (- تعالى- ) كه هر آينه پر خواهم كرد از براى ايشان حوضى را كه من سقّاء ان باشم چون حوضهاى صحرا از سيل پر مى شود و سپاه شبيه بسيل مى باشند در خراب كردن بهر جائى كه بگذرند امير المؤمنين (- ع- ) در تهديد قوم عاصى مى گويد كه پر خواهم ساخت حوض معسكريرا از سيل سپاه عظيمى كه سقّا و اميران و صاحب تصرّف در ان خودم باشم نه اين كه امير ديگر تعيين كنم بر ان عسكر و خودم بنفس نفيس مباشر اين جهاد خواهم شد كه باعث كمال قوّت آن جيش و عسكر گردد لا يصدرون عنه و لا يعودون اليه يعنى بصفتى باشد آن حوض و عسكر كه ايشان نتوانند كه رجوع از او كنند و رو بگردانند بتقريب آن كه محاط بان جنود شده و مفرّى نداشته باشند و عود بسوى او و روى بمحاربه نيز نتوانند اورد چه قوّت و تواناى مقابله و مقاتله با آن عسكر را نخواهند داشت پس بغير از اين كه بهلاكت دنيا و عقبى گرفتار شوند نصيبى نخواهند داشت

شرح ابن ابی الحدید

10 و من خطبة له ع

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ- وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ- وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ- وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ- لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ يمكن أن يعني بالشيطان الشيطان الحقيقي- و يمكن أن يعني به معاوية- فإن عنى معاوية- فقوله قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله كلام- جار على حقائقه- و إن عنى به الشيطان كان ذلك من باب الاستعارة- و مأخوذا من قوله تعالى- وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ- وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ- و الرجل جمع راجل كالشرب جمع شارب- و الركب جمع راكب- . قوله و إن معي لبصيرتي- يريد أن البصيرة التي كانت معي في زمن رسول الله ص- تتغير- . و قوله ما لبست تقسيم جيد- لأن كل ضال عن الهداية فإما أن يضل من تلقاء نفسه- أو بإضلال غيره له- . و قوله لأفرطن من رواها بفتح الهمزة- فأصله فرط ثلاثي يقال فرط زيد القوم أي سبقهم- و رجل فرط يسبق القوم إلى البئر- فيهيئ لهم الأرشية و الدلاء- و منه قوله ع إنا فرطكم على الحوض- و يكون تقدير الكلام و ايم الله لأفرطن لهم إلى حوض- فلما حذف الجار عدي الفعل بنفسه فنصب- كقوله تعالى وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ- و تكون اللام في لهم إما لام التعدية- كقوله و يؤمن للمؤمنين أي و يؤمن المؤمنين- أو تكون لام التعليل أي لأجلهم- و من رواها لأفرطن بضم الهمزة- فهو من أفرط المزادة- أي ملأها- . و الماتح المستقي متح يمتح بالفتح- و المائح بالياء الذي ينزل إلى البئر فيملأ الدلو- . و قيل لأبي علي رحمه الله ما الفرق بين الماتح و المائح- فقال هما كإعجامهما يعني أن التاء بنقطتين من فوق- و كذلك الماتح لأنه المستقي فهو فوق البئر- و الياء بنقطتين من تحت- و كذلك المائح- لأنه تحت في الماء الذي في البئر يملأ الدلاء- و معنى قوله أنا ماتحه أنا خبير به- كما يقول من يدعي معرفة الدار أنا باني هذه الدار- و الكلام استعارة- يقول لأملأن لهم حياض الحرب التي هي دربتي و عادتي- أو لأسبقنهم إلى حياض حرب أنا متدرب بها مجرب لها- إذا وردوها لا يصدرون عنها- يعني قتلهم و إزهاق أنفسهم- و من فر منهم لا يعود إليها- و من هذا اللفظ قول الشاعر-

  • مخضت بدلوه حتى تحسىذنوب الشر ملأى أو قرابا

شرح نهج البلاغه منظوم

(10) و من خطبة لّه عليه السّلام)

الا و انّ الشّيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله، و انّ معى لبصيرتى، ما لبّست على نفسى، و لا لبّس علىّ، و ايم اللّه لأفرطنّ لهم حوضا انا ماتحه، لا يصدرون عنه و لا يعودون اليه

ترجمه

اينكلام را حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام در باره اصحاب جمل انشا فرموده:) آگاه باشيد شيطان حزب و گروه خود را گرد آورده سواره و پياده لشكرش را فراهم نموده (تا قوم را گمراه سازد) لكن بصيرت و بينائى من در باره حق با من است، حق را بلباس باطل بر خود نپوشيده ام و لباس باطل را بصورت حق بر من نپوشانيده اند (نه من گرد باطل گشته و نه باطل توانسته است در من رخنه نمايد) بخدا سوگند (براى دشمنان دين) پركنم حوضى را كه خود كشنده آب آن باشم (ميدان جنگى بر ايشان تهيّه كرده و خود در آن حاضر شده و همه را در امواج شدائد آن جنگ غرق خواهم كرد) و هر كه در آن حوض پا نهاد ديگر بيرون نيايد (غرق شود) و هر كه بيرون آمد (فرار كرد) و ديگر بسوى آن باز نگردد،

نظم

  • گروه مردمان اين را بدانيدكه شيطان را شما مقصود آيند
  • نموده جمع يار و ياورش راسواره هم پياده لشكرش را
  • بهر دم بر شما خواهد بتازدز فتنه كار دينتان را بسازد
  • و ليكن با من است از حسن سيرت دو چشم تيز بين و با بصيرت
  • بهر امرى كه از دين يا ز دنيا استعلى دانا و بينا و توانا است
  • فراموشى بمن ره در نيابدمرا شيطان دو بازو برنتابد
  • نپوشيدم بتن حق را بباطلنمى باشم بباطل هيج مايل
  • لباس حق خدا بر من بپوشيدصداى حق دو گوش من نيوشيد
  • كسانى كه ز خيل حق گريزانشده پيوسته با نيروى شيطان
  • بحق سوگند گردابى خروشان بدست خود كنم از بهر ايشان
  • كه هر كس پا در آن گرداب بنهادز مرگش مادرش آيد بفرياد
  • كنايت ز آنكه اندر پهنه كين چو كوهى جا كنم بر كوهه زين
  • كشم تيغ سر افشان از ميانهعدو را بر كنم بنياد خانه
  • در آن ميدان هر آن كس كشته گرديدجهنّم را به پيش روى خود ديد
  • ز بيم تيغ من كركس گريزانشد از ميدان نگردد باز در آن

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS