دوران باز سازى شخصيت فرزند (2)

دوران باز سازى شخصيت فرزند (2)

رابطه غذاى حرام با دين فروشى

در احوال قاضى ، شريك بن عبدالله نخعى نوشته اند كه او در عبادت و زهد و تقوا معروف بود روزى مهدى عباسى او را دعوت كرد و از او استدعا كرد كه يكى از سه امر را بپذيرد: قضاوت يا معلمى فرزندان خليفه و يا ضيافت و مهمانى خليفه را. شريك اول هيچ كدام را قبول نكرد ولى با اصرار خليفه مهمانى را كم ضررتر و موافق احتياط دانست و آن را قبول كرد. خليفه به آشپز دستور داد از آن غذاهاى حرامى كه خود خوب مى دانست در زدودن روح تقوا چقدر اثر دارد، تهيه كند.

شريك وقتى از آن غذاها خورد عاقبت هم قضاوت و هم معلمى كودكان خليفه را قبول كرد. يك روز مى خواست حواله حقوق خود را از صراف بگيرد، صراف كمى دير كرد. شريك گفت زود باش . صراف گفت : مگر روغن فروخته اى كه اين قدر عتاب مى كنى ؟! شريك گفت : روغن چيست ؟ من در مقابل اين پول دينم را فروخته ام كه از هر چيزى عزيزتر است !!

د- ايجاد زمينه صلاح و نيكى

زمینه مثبت اخلاقی

يكى از راههاى زدودن زمينه هاى فساد و انحراف در فرزندان تقويت زمينه هاى مثبت اخلاقى در شخصيت آنهاست . بايد استعدادهاى مثبت و صفات ارزشمند اخلاقى را در وجود كودكان احيا كرد و با تقويت و تحكيم آنها راه كجروى و فساد را بر آنها مسدود ساخت .

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: رحم الله والدا اعان ولده على بره .(امالی شیخ صدوق ص288)

خداى رحمت كند پدرى را كه به نيكى و صلاح فرزند خويش كمك كند.

همچنين فرمود: رحم الله عبدا اعان ولده على بره بالاحسان اليه و التالف له و تعليمه و تاءديبه .(مستدرک الوسائل ج15 ص169)

رحمت خداوند بر پدرى باد كه در نيكوكارى فرزندش به او كمك كند. و به او احسان نمايد و با او انس و الفت داشته باشد و علم و ادبش ‍ آموزد.

يونس بن رباط از امام صادق از پيامبر اسلام روايت كند كه فرمود: رحم الله من اعان ولده على بره قال : قلت كيف يعينه على بره ؟ قال : يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره ولايرهقه و لايخرق به .(کافی ،ج6،ص50)

خداى رحمت كند كسى را كه فرزندش را بر نيكويى اش يارى كند.

راوى پرسيد چگونه فرزند خود را بر نيكويى اش يارى كند؟

حضرت در جواب فرمود: آنچه را كه در وسع و توان كودك باشد و آن را انجام دهد، بپذيرد و از آنچه كه بر كودك سخت و دشوار است در گذرد و با تحميل كارهايى فوق طاقت به او ستم روا ندارد و در رفتار با او درشتى و سختگيرى نشان ندهد.

ياد آورى بزرگى گناه و خطير بودن آن به فرزندان

آلوده شدن به جرم و گناه از هيچ انسانى پذيرفته نيست بخصوص كه اگر سمت پدرى يا مادرى و در حقيقت مربيگرى بر فرزندان را داشته و اسوه و الگوى آنان باشد.

گناه در تلقى اولياى دين امرى بسيار خطير و بزرگ است ، و اين وظيفه والدين و مربيان كودك است كه خطير بودن گناه را به او تذكر دهند. و آثار منفى ناشى از گناه را به او بيان كنند.

طبيعى است كه تا پدر و مادر خود از گناه فاصله نگيرند نمى توانند، در فرزنان خود تاءثير سودمندى بگذارند، زيرا فرزندان تحت تاءثير دائمى اعمال و رفتار والدين و مربيان خود هستند. آنان هميشه ناظر گفتار و عمل اولياى خود هستند و آن دو را با هم مقايسه مى كنند و به نتيجه مى رسند كه چه كارى را بايد بكنند و چه كارى را نبايد بكنند؛ مثلا، هرگاه نهيب پدر يا مادرى را بشنوند كه خود به گناه و انحراف آلوده اند و با اين حال پى در پى نصيحت و اندرز مى كنند، با خود مى گويند: اين يك شوخى است نه جدى زيرا اگر چنين كارهايى بد و زشت است چرا خود از آن دست برنمى دارند. يك پدر و مادر نمونه بايد با سيره و سلوك خود آنچنان گناه را در چشم فرزندان زشت و ناهنجار، جلوه دهند كه فرزندان با درك آثار سوء گناه و عاقبت گنهكارى ، خود بخواه از گناه فاصله بگيرند.

بديهى است كه وقتى سخن آنان در دل فرزندان مى نشيند كه خود پاك و طاهر باشند. زيرا ((خرما خورده كى تواند نهى از خرما كند.))

البته گاهى هم نوجوانان به فطرت اوليه ، وقتى به زشتى گناه پى مى برند على رغم آلودگى والدين خود از ارتكاب گناهان خوددارى مى كنند و از اين گذشته والدين خود را هم تحت تاءثير قرار مى دهند.

ائمه معصومين - عليهم السلام - در زندگى خود با زبان و عمل به فرزندان خويش درس تقوا و خداترسى مى داند و گناه را با همان سيماى زشتى كه دارد به فرزندان يادآور مى شدند. اين بود كه در حريم زندگى و شعاع نفوذ آنان از ناه و انحراف خبرى نبود. زيرا حضور آنان همه جا را غرق در نور مى كرد و گناه و آثار سوء آن را در ذائقه ها چون زهرى كشنده و پرتگاهى هلاكتبار ترسيم مى نمود و كمتر كسى از فرزندان و خويشان آن بزرگوار حاضر مى شد به اين زهر كشنده ، و پرتگاه هلاكتبار نزديك شود.

درسهايى كوتاه

1- لقمان حكيم ضمن سفارش به فرزند خود مى فرمايد: يا بنى كيف تسكن دار من قد اسخطته ام كيف تجاور من قد عصيته .(بحارالانوار ج13 ص431)

فرزندم ! چگونه در خانه كسى كه او را به خشم آورده اى زندگى مى كنى و چگونه همجوار كسى هستى كه معصيتش كرده اى .

لقمان حكيم با همان روش ساده خود جهان را به مثابه منزلى فرض كرده كه خداوند ميزبان و انسانها مهمان آنند. معصيت در محضر خداوند صاحب خانه است در شاءن يك مهمان نيست ، از مردانگى به دور است كه كسى در ضيافتى شركت كند و سپس با ميزبان خود به دعوا و مرافعه برخيزد، يا در حضور او كارهاى زشتى انجام دهد و ميزبان را ناخشنود سازد.

وقتى مهمان با ارتكاب گناه و آلوده شدن به زشتى ، صاحب خانه را به خشم آورد، چگونه مى خواهد در آن خانه بماند!

آرى ، بدين گونه لقمان احساس وجدانى و تعقل فرزند خويش را تحريك مى كند و معناى گناه را به او مى فهماند و عظمت آن را در حضور پروردگار عالم روشن مى سازد.

2- لقمان حكيم به فرزند خود فرمود:يا بنى انه قد احصى الحلال الصغير فكيف بالحرام الكثير.(بحارالانوار،ج13 ص431)

فرزندم ! به حلالهاى كوچك رسيدگى شده است چه رسد به حرامهاى بسيار.

3- امام صادق (عليه السلام ) به فرزند خود امام موسى كاظم (عليه السلام ) مى فرمايد: و من استصغر زلة نفسه استعظم زله غيره و من استصغر زلة غيره استعظم زلة نفسه .(بحارالانوار ج75 ص202) و هر كه لغزشهاى خود را كوچك بشمارد، لغزش هاى ديگران را بزرگ مى يابد و هر كس لغزشهاى ديگران را كوچك بشمارد، لغزشهاى خود را بزرگ خواهد ديد.

بنابراين به فرزندانمان بياموزيم كه لغزشهاى خود را بزرگ بشمارند تا خود را بر ديگران برتر ندانند و دچار عجب و غرور نشوند.

4- على (عليه السلام ) ضمن وصيتى به فرزند خود امام حسين (عليه السلام ) مى فرمايد: والويل لمن بلى بحرمان وخذلان و عصيان فاستحسن لنفسه ما يكرهه من غيره و اءزرى على الناس بمثل ما ياءتى .(تحف العقول ص91- مکاتیب الائمه ج2 ص243) واى بر آنكه گرفتار محروميت و بى توفيقى و نافرمانيست و براى خود نيك مى شمارد عملى را كه براى ديگرى عيب مى داند و به مردم اعمالى را عيب مى گيرد كه خود نظير آنها را انجام مى دهد.

5- لقمان حكيم به فرزند خود فرمود: يا بنى لا تشتم الناس فتكون اءنت الذى شتمت ابويك .(الاختصاص ص340)

فرزندم ! مردم را دشنام مده كه سبب دشنام پدر و مادر خود گردى . يعنى قسمتى از رفتارهاى خوب يا بد ديگران عكس العمل رفتارها و برخوردهاى خوب يا بد ماست . وطبيعى است كه اگر ما نسبت به ديگران بى احترامى روا داريم آنان هم دست به رفتار متقابل خواهند زد و كسى كه به ديگران سخنان زشت و توهين آميزى بگويد بايد در انتظار سخنان زشت ترى باشد.

6- لقمان به فرزند خود گويد: يا بنى لايعجبك احسانك و لاتتعظمن بعملك الصالح فتهلك .(بحارالانوار ج13 ص431)

فرزندم ! مبادا به احسانى كه به ديگران مى كنى و عمل صالحى كه انجام مى دهى ، مغرور شوى و اعمال خوبى كه انجام مى دهى در نظرت بزرگ جلوه نكند كه هلاك خواهى شد.

7- لقمان به فرزندش گويد: يا بنى اتعظ بالناس قبل ان يتعظ الناس ‍ بك .(بحارالانوار ج13 ص427)

فرزندم ! از سرنوشت مردم پندگير پيش از آنكه مردم از سرنوشت تو پند گيرند و مايه عبرت ديگران بشوى .

8- لقمان حكيم به فرزند خود گويد: يا بنى انه النفس عن هواها فانك ان لم تنه النفس عن هواها لم تدخل الجنه و لم ترها.(همان ،ص429)

فرزندم ! نفس خود را از هوا هوسها بازدار، زيرا اگر چنين نكنى و نفس خود را از زشتينها باز ندارى ، نه داخل بهشت مى شوى و نه آن را مى بينى .

9- على - عليه السلام - ضمن وصيتى به فرزند خود امام حسين - عليه السلام - مى فرمايد: ليس مع قطيعه رحم نماء(تحف العقول ص 89)

فرزندم ! با قطع رحم كردن و بريدن از خويشان رونق زندگى از بين مى رود.

10- لقمان حكيم به فرزند خود گويد: يا بنى اياك و التجبر و التكبر و الفخر فتجاور ابليس فى داره ، يا بنى دع عنك التجبر و الكبر ودع عنك الفخر و اعلم انك ساكن القبور.(بحارالانوار ج13 ص429)

فرزندم ! مبادا تكبر بورزى و بر ديگران فخر مباهات كنى كه با ابليس در خانه اش همنشين خواهى شد، فرزندم ! گردنكشى و برترى جويى را كنار بگذار و فخر فروشى به ديگران را از خود دور گردان و بدان كه سرانجام در گورستان مسكن خواهى گزيد.

11- لقمان حكيم به فرزند خود مى گويد: يا بنى ويل لمن تجبر و تكبر، كيف يتعظم من خلق من طين و الى طين يعود ثم لايدرى الى ماذا يصير، الى الجنه فقد فاز اءو الى النار فقد خسر خسرانا مبينا و خاب .(همان)

فرزندم ! واى بر كسى كه بزرگمنشى و گردنكشى كند چگونه او تكبر مى ورزد در حالى كه از گل آفريده شده و به گل بر مى گردد، سپس نمى داند به كجا مى رود، آيا به بهشت مى رود كه رستگار خواهد شد و يا به آتش دوزخ كه آشكارا زيان خواهد ديد و نااميد و پشيمان خواهد شد.

12- على (عليه السلام ) به فرزند خود امام حسين (عليه السلام ) چنين سفارش مى فرمايد: ای بنى كم نظره جلبت حسره (تحف العقول ص 90)

پسر جانم ! چه بسيار نگاهى كه به دنبال خود حسرت و افسوس ‍ مى آورد.

13- امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد پدرم به من مى فرمود: ... من لايملك لسانه يندم .(کافی ج4 ص694)

... هر كس زبانش را كنترل نكند، پشيمان مى گردد.

14- على (عليه السلام ) ضمن سفارشى به فرزند خود امام حسين - عليه السلام - مى فرمايد: و من علم ان كلامه من عمله قل كلامه الا فيما ينفعه .(تحف العقول ص 89)

و هر كس بدند كه سخنش هم جزء اعمال اوست كم سخن گويد. و سخن نمى گويد مگر در آنجا كه به حال او سودمند افتد.

15- على (عليه السلام ) ضمن سفارشى به فرزند خود امام حسين (عليه السلام ) مى فرمايد: و من احتفر بئرا لاءخيه وقع فيها.(بحارالانوار ج73 ص 371)

و هر كسى چاهى براى ديگران بكند - تا او را به دام بيندازد - خود در آن مى افتد.

16- امام حسين (عليه السلام ) به فرزند خود امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد: اى بنى اياك و ظلم من لايجد عليك ناصرا الاالله جل وعز.(تحف العقول ص246)

فرزندم بترس از ظلم كردن به كسى كه هيچ ياورى جز خداى بزرگ ندارد.

17- همچنين على (عليه السلام ) در وصيتى به فرزند خود امام حسين (عليه السلام ) دارد مى فرمايد: و من هتك حجاب غيره انكشفت عورات بيته .(کافی ج8 ص19)

و هر كس پرده درى كند و ايرار ديگرى را فاش سازد، اسرار و عيبهاى زندگى اش فاش خواهد شد.

18- لقمان حكيم به فرزند خود چنين گويد: يا بنى لاتاكل مال اليتيم فتفتضح يوم القيامه و تكلف اءن ترده اليه .(بحارالانوار ج13 ص430)

فرزندم ! به اموال يتيم تجاوز نكن كه روز قيامت رسوا خواهى شد و در آنجا مجبور مى شوى كه غرامت آن را به يتيم برگردانى .

عزيزان ! گناه آن قدر زشت و قبيح است كه پيشوايان ماحتى انديشه آن را به خود راه نمى دادند. گناه شراره آتش دوزخ است كه در شخصيت انسانها مى افتد. آيا فرد خردمندى را سراغ داريد كه به اين فكر افتاده باشد كه خود را به آتش بزند! گناه پليدى ، رسوايى ، و ذلت و خوارى و سرافكندگى است . برخى گناهان ريشه وجود آدمى را مى سوزانند، برخى خسارت اخروى به بار مى آورند، و حتى ممكن است تمام اعمال نيك آدمى را به باد دهند. و برخى هم در دنيا موجب رسوايى و در آخرت موجب روسياهى مى شوند.

گنهكاران در روز قيامت با سيما و نشان مشخص وارد محشر مى شوند، يا سياهى تمام چهره شان را فرا مى گيرد و يا سيرت حيوانى آنها آشكار گشته و به شكل حيوانات ظاهر مى شوند آيا رسوايى و عذاب از اين بدتر مى شود؟

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
Powered by TayaCMS