زن در نگاه وحى

زن در نگاه وحى

مباحث مربوط به (زن) از يك سو, حجم قابل توجهى از مباحث فكرى و پرسشها و پاسخهاى دينى را به خود اختصاص داده و از سوى ديگر در عصر حاضر از زواياى مختلف مورد نقد و بررسى و اظهار نظرهاى جدى قرار گرفته است و اين همه مى طلبيد كه (پژوهشهاى قرآنى) تا آنجا كه مجال دارد به موضوع زن از نگاه آيات بپردازد و گفت وگو و پژوهش را ناتمام نگذارد.

(زن) از منظر آفريدگار

 شايد تعبير (منظر) درباره خداوند, تعبيرى دقيق نباشد, ولى در تنگناى الفاظ بشرى و در گفت وگوى انسانى, مى تواند مُجاز باشد و ما را در رساندن مقصود يارى دهد.

(زن) مانند (مرد) و يا هر موجود ديگرى كه حق حيات و وجود يافته است ـ در نظر دين ـ قبل از هر چيز و پس از هر چيز, آفريده خدا است; آفريده اى كه خداوند, به عنوان خالق و آفريننده و پديد آورنده, بدان مباهات كرده و از منابع دينى چنين بر مى آيد كه در شرايطى خاص, خداوند به وجود بندگانش افتخار مى كند!

فهم ژرفاى آن مباهات و اين افتخار, چه بسا با مفاهيم و الفاظ و تجربه هاى بشرى چندان ميسّر نباشد, امّا بى آن كه قصد سفر به ژرفاى اين مفاهيم را داشته باشيم, حتى دلالت ظاهرى اين آيات و روايات, مى تواند ما را يارى دهد.

اگر خداوند ـ به خاطر آفرينش انسان ـ به خود تبريك مى گويد و آن را در تاريخ فرهنگ ديانت, براى هميشه به ثبت مى رساند كه (فتبارك الله أحسن الخالقين)(مؤمنون/14) هرچند سياق آيه در زمينه آفرينش تدريجى و متقابل انسان است, اما تبريك و مباهات الهى نسبت به آفرينش خود عام و فراگير است, چرا كه نتيجه اعتقاد به علم و حكمت و قدرت بى پايان خداوند, اين است كه بگوييم همه آفريده هاى او ـ از ريزترين تا عظيم ترين آنها ـ از آفرينش بهينه برخوردارند. همه جوشيده از چشمه فيّاض لطف و رحمت او هستند و جز به خير و خوبى آفريده نشده اند.

(الذى أحسن كلّ شىء خلقه) سجده/7

آن كه نيكو گردانيد هرچه را كه آفريد.

و البته اين موضوع در خصوص انسان ـ به دليل ادراك و فهم او ـ بيشتر مورد تأكيد و تصريح قرار گرفته است.

(لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقويم) تين/4

هرآينه انسان را در بهترين ساختار آفريديم.

دراين آيات كه سخن از بهترين آفرينش به ميان آمده, موضوع سخن, (انسان) است نه (آدم) و نه (جنس مذكر). فشرده سخن اين كه خداوند, به عنوان آفريننده و پديد آورنده دانا, حكيم و توانا, اساساً به حكم عقل نمى تواند پست, حقير و ضعيف بيافريند, بلكه درمرحله آفرينش (قويم) و استوار, محكم و بهينه مى آفريند و اگر در مواردى سخن از (ضعف) آنان به ميان مى آورد در مقام كاستن از انتظارها و تكاليف آنهاست و نه درصدد تحقير و كوچك شمردن آنان!

(يريد الله أن يخفّف عنكم و خلق الإنسان ضعيفاً) نساء/28

خداوند مى خواهد كه بر شما آسان گيرد, و انسان ناتوان آفريده شده است.

شايد بتوان محبت پروردگار به آفريدگان را با تشبيه عشق ورزى مادر نسبت به فرزندان فهم كرد كه آنان را در هر حال ـ چه سياه و چه سفيد, چه زيبا و چه زشت ـ دوست دارد.

پنهان نيست كه اين شيفتگى و محبت زلال و خالص, خود نَمى از يم آن محبت بى كران و حبّ ازلى است كه در سازمان هستى به تناسب ظرفيتها و نيازها به وديعت نهاده شده است.

بيگانگان براى فرزند اين مادر, ده ها و صدها عيب بر مى شمارند, برخى او را دوست و گروهى او را دشمن مى دارند. بعضى او را جذّاب و يكسره خير, و دسته اى او را مايه نفرت و شرّ محض مى شمارند, ولى اينها همه از نگاه بى مهر يا خودخواه بيگانگان است. فرزند براى مادر زيبا و دوست داشتنى است. و مخلوق براى خالق, محبوب و عزيز است.

اين لحن و بيان قرآن را بنگريد:

(فارجع البصر هل ترى من فطور) ملك/3

پس نگاهى دوباره افكن. آيا كاستى و فروافتادگى مى بينى؟

اين بجاست كه اهل كلام از اين دست آيه ها در مباحث توحيدى و اعتقادى بهره مى جويند, اما در وراى اين بيان استدلالى, مباهات آفريننده به آفريده هاى خود, جلوه گر است.

بـا اين نگاه, زن همـانند مرد, نزد خداوند موجودى بايسته, كامل,

و آفريده اى بهينه و محبوب است. و اگر گروهى نامهربـانـانه بـه وى نگريسته اند, مرد را اصل و زن را فرع و طفيلى معرفى كرده اند, و يا خودخواهانه به نقد و تحليل برنامه ريزى تكوينى آفرينش و سازماندهى اجتماعى دين پرداخته و خويش را مهربان تر از خداوند شمرده اند و به منظور جبران كمبودهاى خيالى و تدارك ضعفهاى پندارى و مقابله با موقعيتهاى گذشته زنان در تاريخ, زن محورى را شعار قرار داده و به نگرشهاى افراطى ـ فمينيستى كشيده شده اند, همه و همه نگاه هايى از بيرون و تحليلهايى بيگانه با روح خداشناسى بوده است.

تفاوت يا تبعيض

تفكيك ميان تفاوت و تبعيض, شيوه اى ديرپا در بيان عدل الهى در آفرينش است.

انكار نمى توان كرد كه در مظاهر هستى و از جمله وجود و زندگى انسان و… تفاوتهايى مشهود, طبيعى و جبرى وجود دارد; چه اينكه ضرورت نظام جهان و عالم ماده, تنوع, تكثر, تفاوت, تقدم و تأخر است و برگرفتن اين ويژگى ها از نظام طبيعت و عالم ماده, به نفى آن مى انجامد. ولى همواره تأكيد شده است كه اين تقدم و تأخرهاى طبيعى و اين تفاوتهاى صورى, هرگز نشانگر منزلت و محبوبيت و تعيين كننده ميزان آن نزد خداوند نيست, بلكه منزلتها و محبوبيتهاى اكتسابى, همواره در پرتو انتخابهاى آگاهانه و اختيارى انسان صورت مى گيرد.

وجود اين تفاوتهاى طبيعى هرچند ناگزير به بخشى از توانمندى ها و امتيازهاى ظاهرى كشيده مى شود, اما خداوند از دو طريق به تعديل اين تفاوتها و برقرار ساختن عدالت پرداخته است:

1. عوامل تكوينى مانند محبتها, جاذبه ها و الفتها.

2. عوامل تشريعى, مانند احكامى كه انسانها را به عدل و انصاف و مهرورزى و پرهيز از ستم فراخوانده است.

نگرشهاى افراطى فمينيستى عصر حاضر, زاييده عملكرد تفريطى و فزون طلبانه و خودخواهانه گروه هـا و فرهنگهـاى اجتماعى گذشته است

كه متأسفـانه برخى از اين برداشتهـاى نـاهنجـار و تبعيض طلبانه به اديـان آسمانى نسبت داده شده است!

آنچه زمينه اين سوء تفاهم را پديد آورده, عوامل مختلفى است كه برخى از آنها را چنين مى توان ياد كرد:

الف. برداشتهاى ناقص از كلام وحى و برخورد گزينشى با آيات الهى.

ب. درآميختن تمايلات شخصى و منافع و گرايشهاى فرهنگى ـ اقليمى با آموزه هاى دينى و تفسير دين به نفع فهم و تمايل خود.

معمولاً مردانى كه در شرايط سخت اقليمى و آب و هوايى زندگى مى كنند و معيشت را به دشوارى مى گذرانند, به طور طبيعى خويى درشت پيدا مى كنند و اين طبيعت را در فهم و تحليل رخدادها و تنظيم روابط اجتماعى و خانوادگى به كار مى گيرند و در فهم و پذيرش آيات وحى, چه بسا تمايل بيشترى به جنبه هاى بازدارندگى آموزه هاى دينى پيدا كنند و ابعاد ملاطفت جويانه و نرمش گرايانه را ناديده انگارند.

چه اينكه در نقطه مقابل, كسانى كه از رفاه بيش از معمول برخوردارند و زندگى را با كمترين دشوارى و دغدغه تجربه مى كنند نيز از واقع گرايى به دور مى مانند و از درك تنگناها و ضرورتها باز مانده صلابت و استوارى و پايمردى را به بهانه نرمش و نرمخويى, يكسره فرو مى نهند! و چه بسا در مطالعه آيات قرآن, به گزينش ديگر دست مى زنند و به توجيه آيات جهاد و مانند آن مى پردازند.

افراط و تفريط در فهم, تحليل و عمل, بيشترين لغزشهاى آدمى را در طول زندگى رقم زده است.

نزول تدريجى آيات, ناظر بودن بسيارى از آيه ها به شأن نزول ها و نيازهاى تدريجى امت اسلامى در هر مقطع زمانى و مكانى, پراكندگى ابعاد و جوانب مختلف يك حكم در آيات مختلف, از جمله عواملى هستند كه فهم كامل بينشها و نگرشهاى دينى و وحيانى را نيازمند پژوهش همه جانبه و گسترده و قانونمند ساخته اند و كسانى كه ازاين جامع نگرى و اصول مندى سربـاز زنند, خواه نـاخواه گرفتـار گزينش و تقطيع آيات وكج فهمى پيامهاى دينى مى شوند.

نمونه اين برخوردهاى گزينشى و ناقص در مباحث كلامى و اعتقادى فراوان است, چنان كه در زمينه جبر, اشاعره به آياتى تمسّك جسته اند كه حكايت از حاكميت مشيت مطلق خداوند دارد و در زمينه تفويض, معتزله به آياتى روى آورده اند كه مى توانست ظاهراً مستند آنان باشد. در حالى كه مكتب اهل بيت(ع) با نگاهى جامع به دستاوردهاى عينى و واقع گرا اشاره داشته اند كه: (لاجبر و لاتفويض, بل أمر بين الأمرين)(کافی ج1 ص160)

برداشتهاى گزينشى و تك بعدى, محدود به قلمروهاى اعتقادى و كلامى نبوده است, بلكه مقوله (زن) و موقعيت اجتماعى و انسانى او نيز دستخوش چنين گزينشهايى بوده است.

اگر خداوند به تناسب كاركرد و وظايفى كه ميان زنان و مردان در زندگى اجتماعى تقسيم كرده است, آفرينش زن را ظريف تر و ساختار بدنى و مقاومت روانى مردان را معمولاً مقاوم تر قرار داده و اگر در تنظيم روابط خانوادگى نوعى مديريت را به مردان وا نهاده است, اين همه سخن و ملاك همه احكام نبوده و نيست, بلكه خداوند, هم در نظام تكوينى و هم در نظام تشريع, اصولى بس بنيادى تر ازاين تفاوتها براى گرايش دادن زندگى بشر به سوى تعادل و عدل ورزى قرار داده است كه اگر آن اصول ناديده گرفته شود, هيچ تدبير جدى براى برقرار ساختن عدالت و پيشگيرى از خشونتها و فزون طلبى ها نمى توان انديشيد.

اصول تكوينى خداوند در زندگى انسان كه بشر را به عدل و درستى و محبت و عقلانيت و ملاطفت و انصاف فرا مى خواند, فطرت و سرشت آدمى است كه انسان, اهل انس و الفت و ادراك و محبت و معرفت آفريده شده است:

(و نفس و ما سوّاها. فألهمها فجورها و تقويها) شمس/7

سوگند به جان و آن كه او را اعتدال بخشيد. پس گناهكارى و پرهيزكارى بدو الهام كرد.

(فلاأقسم بالنفس اللوّامة) قيامه/2

سوگند به نفس ملامت گر.

اصول تشريعى خداوند, در آيات بسيارى از قرآن به مناسبتهاى مختلف ياد شده است كه در آنها هر گونه ظلم نسبت به انسانها از سـاحت قدس الهى دور شمرده شده است:

(و ما الله يريدُ ظلماً للعباد) غافر/31

و خدا هيچ ظلمى براى بندگان نمى خواهد.

(لاتَظلمون و لاتُظلمون) بقره/279

نه ستم مى كنيد و نه بر شما ستم مى كنند.

(إنّ الله لايظلم مثقال ذرّة) نساء/40

همانا خداوند به اندازه ذره اى ستم روا نمى دارد.

(إنّ الله لايظلم الناس شيئاً و لكن الناس أنفسهم يظلمون) يونس/44

خدا به مردم هيچ ستمى نمى كند, اما اين مردم هستند كه بر خود ستم مى كنند.

اين آيات و ده ها آيه ديگر نشان دهنده آن است كه خداوند خود از هرگونه ظلمى مبّرا است و از انسانها مى خواهد كه ظلم را زشت شمرده ستم نكنند و ظلم نپذيرند. اين از امتيازات انديشه دينى اماميه است كه عدل الهى را دومين اصل از اصول اعتقادى خود دانسته و از ميان همه صفات الهى پس از اقرار به يگانگى خداوند, اين صفت را محورى ترين و ريشه اى ترين صفات خداوند شمرده و بر آن تأكيد ورزيده است.

اكنون, چگونه مى توان عدل الهى را در نظام تكوين و احكام و قوانين شريعت معتقد بود و پذيرفت, ولى در عمل نسبت به زنان و احكام آنان و حقوق ايشان درجامعه دينى بى تفاوت بود و هرگونه برداشت و تحليل از آيات و روايات را بدون سنجش با ملاك عدل و رحمت الهى و اسلامى, پذيرفت و مسلّم شمرد.

اعتقاد به اصل عدالت و رحمت الهى همواره اقتضا داشته است كه اگر اهل ديانت و تقوا بر حجاب و عفاف و پاكدامنى زنان تأكيد داشته و به پاسدارى از حريم خانواده همت ورزيده اند, بر رعايت عدل و ا نصاف نسبت به زنان و كودكان و رعايت حقوق انسانى و اجتماعى آنان نيز اصرار ورزند و جـا داشت كه پيش از ملل غرب بـه تـأسيس سـازمـانهاى

حمايت از حقوق زنان و كودكان اقدام كرده زمينه هرگونه زورگويى و استثمار و تحقير و استضعاف را درجوامع اسلامى نسبت به زنان و كودكان ازميان برچينند.

معناى اين سخن, آن نيست كه آنچه در غرب با عنوان حمايت از حقوق زنان وكودكان شكل گرفته است, يكسره انسانى و مورد پذيرش اسلام و مطابق مصالح خانواده و حتى خود زنان است, بلكه آنچه ايشان تدبير كرده اند, بر اساس فهم و نياز و فرهنگ خود آنان بوده است, ولى سزاوار بود كه پيروان پيامبر رحمت كه منش و روش او سراسر حكايت از لطف و توجه نسبت به انسانها ـ بويژه كسانى كه در معرض ستم قرار داشته اند ـ دارد, برابر معيارهاى دينى و قرآنى به احياى حقوق همه انسانها, از جمله زنان و كودكان اهميت داده و سازمانهاى اجتماعى را در آن جهت پى ريزى و تقويت نمايند.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
Powered by TayaCMS