شرح خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها جلسه شانزدهم

شرح خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها جلسه شانزدهم

شرح خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

پاسخ حضرت زهرا(س) به ابوبکر

حجّیّت و محدودۀ اجماع

افشای سوابق خیانت غاصبان

دلیل اصلی مخالفت با قرآن

سخن مجدّد ابوبکر

تقصیرها را به گردن مردم انداختن

شرح خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

جلسه شانزدهم ؛ 74/9/8

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،

الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محّمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

پاسخ حضرت زهرا(س) به ابوبکر

حال حضرت زهرا(س) شروع می کند به پاسخ دادن و می فرماید:

* سُبْحانَ اللّهِ، م ٰ ا ک ٰ انَ أَبی رَسُولُ اللّهِ(ص) عَنْ کِتابِ اللّهِ صادِفاً وَ لا لِأَحْک ٰ امِهِ مُخالِفاً.

سُبْحانَ اللّه، هیچ گاه پدر من از کتاب خدا اعراض نکرد و با احکام قرآن مخالفت نکرد.

حضرت با گفتن سبحان اللّه تعجب خود را از حرفهای ابوبکر نشان می دهد، بعد می فرماید: من احکام قرآن را برایت گفتم تو حدیث جعلی می آوری که من از پدر تو اطاعت کردم و با این حیله به پدر من نسبت می دهی که با قرآن مخالفت کرده است وقتی قرآن می گوید: وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ(1) یعنی پیامبران ارث می گذارند، بعد تو حدیث می آوری که پدر من گفته پیامبران ارث نمی گذارند. یعنی درد دیگری هم بر من اضافه کردی و آن این که به پدر من تهمت می زنی که در حدیث، خلاف قرآن سخن گفته حال آنکه پدر من هرگز مخالفت با قرآن نکرد.

* بَلْ ک ٰ انَ یَتَّبِعُ أَثَرَهُ وَ یَقْفُو سُورَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَی الْغَدْرِ اعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتانِ

بلکه همواره از احکام قرآن تبعیت می کرد و دنباله رو سوره های قرآنی بود. یعنی از همان آیه ها که برای تو خواندم هم پیروی کرد. آیا شما همگی مجتمع شده اید برای خیانت؟ بعد هم برای خیانتتان دروغ و بهتان به پدر من نسبت می دهید؟ حضرت(س) در این عبارت ابتدا می گوید پدر من که همواره تابع و مطیع همۀ قرآن بود امّا آمدید اجماع کردید علیه قرآن و بعد هم با جعل حدیث و دروغگویی پدر مرا به مخالفت به قرآن متهم کردید.

حجّیّت و محدودۀ اجماع

در اینجا یک مسئلۀ دیگر هم مطرح می شود که اجماع تا کجا حجّیت دارد و اصلاً در چه مواردی است. مثلاً در قرآن کریم آمده است:

اَلزّانِیَهُ وَ الزّ ٰ انی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما(2)

زانی و زانیه را حد بزنید.

حال فرض کنید گروهی یک انتخابات راه انداختند و رأی گیری کردند بعد گفتند اکثریت مسلمین گفتند زنا اشکال ندارد. آیا این رأی و اجماع معتبر است؟ یا مثلاً در مورد دزدی و حد آن رأی گیری کنند بگویند با رأی گیری و اجماع آیۀ فَاقْطَعُوا اَیْدِیَهُما(3) یعنی دست دزد را قطع کنید را کنار می گذاریم. آیا اصلاً چنین اجماعی صحیح است؟ پاسخ روشن است، نه اجماع و اکثریت که حتّی خود پیغمبر اکرم(ص) هم حق ندارد با کتاب خدا مخالفت کند و بر خلاف احکام آن عمل کند. فقهای شیعه اجماع را تنها بعنوان این که کاشف از قول معصوم است معتبر می دانند و حتّی قول معصوم هم تا آنجا حجّیّت دارد که با کتاب خدا مخالفت و تعارض نداشته باشد. در روایات هم آمده که اگر دیدید روایتی با آیۀ قرآن مخالف است آن روایت را اِضْرِبْهُ عَلَی الْجِد ٰ ارِ به دیوار بزن و به آن روایت عمل نکن. بنابراین با اجماع مسلمین و اکثریت و این قبیل مسائل که نمی توان احکام خدا را کنار گذاشت. لذا حضرت(س) می گوید شما اجماع در خیانت کردید بعد هم بجای این که مثلاً حدیثی جعل کنید که حداقل ظاهراً مخالف صریح قرآن نباشد آمده اید حدیثی جعل کرده اید درست مخالف قرآن و آن را به پدر من نسبت داده اید، یعنی یک حرف باطل و تهمت را به پیغمبر اکرم(ص) نسبت دادید و این خیانت دیگری است که شما غیر از آن جعل حدیث مرتکب شدید.

افشای سوابق خیانت غاصبان

* وَ ه ٰ ذ ٰ ا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِی لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَی ٰ اتِهِ

و این عمل خیانتی که شما بعد از وفات پیغمبر(ص) کردید نظیر همان غائله هایی است که در زمان حیات آن حضرت انجام دادید. این عبارت حضرت(س) روشن می کند که این کارها تازگی ندارد و این گروه قبلاً هم غائله می کردند، غائله نوعی از توطئه است یعنی شما قبلاً هم توطئه می کردید یعنی شما سابقه دار هستید و من شما را از قبل می شناسم. می دانید توطئه های بسیاری علیه پیغمبر(ص) صورت گرفت شاید آخرین آنها هم رم دادن مرکب ایشان بود که برخی در آن دست داشتند. بعد از اینکه حضرت پس از اشاره به این که شما را خوب می شناسم به پاسخ مطالب ابوبکر می پردازد و می فرماید:

* ه ٰ ذا کِتابُ اللّهِ حَکَماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً یَقُولُ "یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ"(4) "وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ"(5)

این کتاب خداست که داوری عادلانه می کند و حق و باطل را از هم جدا می سازد. قرآن می فرماید: حضرت زکریا از خدا خواست فرزندی به من عطا کن که از من و آل یعقوب ارث ببرد و خداوند یحیی را عنایت کرد و در آیۀ دیگر می فرماید: و سلیمان از داود ارث برد.

تا اینجا حضرت(س) مسئلۀ میراث بردن فرزندان انبیاء از انبیاء را مطرح فرمود.

* فَبَیّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ عَلَیْهَ مِنَ الْأَقْساطِ وَ شَرَّعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَ الْمیراثِ وَ أباحَ مِنْ حَظِّ الذُّکْرانِ وَ الاناثِ ما أزاحَ بِهِ عِلَّهَ الْمُبْطِلینَ

و خداوند در قرآن ارث را توزیع و واجبات ارث و حدود میراث و سهم پسر و دختر را بیان فرموده است.

* وَ أزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبُهاتِ فِی الْغابِرینَ

به طوری هم بیان فرموده که گمانها و شبهات افراد بیهوده گو و دروغ گو را از بین برده است.

اشاره به اینکه آیات ارث به قدری واضح و بیان آن رساست که جایی برای ابهام باقی نگذاشته است و همین، کار شما را در جعل حدیث افشا می کند و جایی برای فتنه باقی نمی گذارد.

حضرت می فرماید: من از قرآن شاهد می آورم قرآن هم که صریحاً احکام را بیان کرده و شبهات کسانی مثل شما را که در آینده بخواهند در ذهنها ایجاد کنند زائل کرده است. بنابراین چرا با خیانت و جعل دروغ منکر قرآن شده اید. البته دلیلش روشن است و علت یک چیز بیشتر نیست:

دلیل اصلی مخالفت با قرآن

* کَلاّ بَلْ سَوَّلَتُ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً

نه چنین است که می گویند، بلکه هواهای نفسانی بر شما غالب شده است.

* فَصَبْرٌ جَمیلٌ

پس باید صبر پسندیده پیشه کرد.

ببینید حضرت(س) چقدر زیبا ضمن استفاده از آیات سورۀ یوسف می فرماید شما که دست بردار نیستید پس ما باید صبر کنیم تا نزد خدا پسندیده باشد، طوری که نه ضربه به اسلام بخورد و نه ما کوتاه آمده باشیم. یعنی طوری صبر می کنیم که طبق وظیفۀ شرعی مان عمل کرده باشیم. اشاره به اینکه اوّلاً منشاء عمل شما دین و دلسوزی برای مسلمین و مصلحت آنان نبود بلکه حبّ جاه و ریاست طلبی شما بود.

ثانیاً شما دست بردار نیستید و قرآن هم در شما اثر ندارد.

ثالثاً ما هم به شما مقابله نمی کنیم و صبر پسندیده پیشه می کنیم.

رابعاً ما از تهمتی که به پیامبر می زنید و توجیهات شیطانی شما، به خداوند پناه می بریم.

* وَ اللّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ٰ ما تَصِفُونَ(6)

و خداوند در مقابل آنچه شما توصیف کردید به ما کمک کننده است.

در اینجا حضرت زهرا(س) می گوید شما نه تنها ظلم کردید بلکه تهمت هم می زنید آن هم نه فقط به پدرم که به من هم تهمت می زنید، زیرا به من می گویید چیزی را در اختیار داشته ام که غصب بوده و ارث پدرم نبوده است و این آنجایی است که فقط خدا باید در مقابل این خیانتها و تهمتهای شما به ما کمک کند. آیه ای را هم که حضرت(س) تلاوت می کند مربوط به حضرت یوسف است که نه تنها مظلوم واقع شد بلکه مورد تهمت هم قرار گرفت. حضرت زهرا(س) هم می گوید شما زیر پوشش دین و مقدّس بازی حق را پایمال می کنید و بعلاوه به من هم تهمت می زنید. امان از هنگامی که خلاف شرع را در قالب شرع جلوه دهند و متشرّع را خلافکار و برعکس، خلافکار را متشرّع جلوه دهند که در این صورت وَ عَلَی الإسْلامِ السَّلام.

سخن مجدّد ابوبکر

فَقالَ أَبُوبَکرٍ: صَدَقَ اللّهُ وَ رَسولُهُ(7) وَ صَدَقَتْ اِبْنَتَهُ وَ أَنْتِ مَعْدَنُ الْحِکْمَهِ وَ مَوْطِنُ الْهُدی ٰ وَ الرَّحْمَهِ وَ رُکْنُ الدِّینِ وَ عَیْنُ الْحُجَّهِ لاأَبْعَدُ صَوابِکِ وَ لاأَنْکِرُ خِطابِکِ

سپس ابوبکر گفت خدا و پیغمبرش راست گفتند و دختر پیغمبر هم راست گفت و تو ای دختر پیغمبر کانون حکمت، پایگاه هدایت، رکن دین و پیکرۀ حجّت خدایی. من نمی خواهم حق تو را از تو دور کنم و خطابه ات را هم منکر نیستم.

چگونه می شود با مطالبی که بین حضرت(س) و ابوبکر مبادله شد این جمله را معنا کرد.

امّا گفتۀ الهی را حضرت(س) مطرح کرد و آن این که فرزندان انبیاء از انبیاء ارث می برند و به طور کلّی منسوبین مؤمنین از یکدیگر ارث می برند و امّا آنچه را ابوبکر به پیغمبر(ص) نسبت داد حدیثی بود که فرزندان انبیاء از انبیاء ارث نمی برند و امّا آنچه حضرت(س) گفت همان چیزی بود که در کتاب اللّه یعنی قرآن بود. حال چطور ابوبکر می گوید هم خدا راست گفت هم پیغمبر(ص) و هم حضرت زهرا(س)؟ چون اگر خداوند راست می گوید که فرزندان انبیاء ارث می برند پس طبق نقل ابوبکر در آن حدیث مجعول پیغمبر(ص) نعوذ باللّه دروغ گفته که فرزندان انبیاء ارث نمی برند، و اگر آنچه را که ابوبکر از پیغمبر(ص) نقل کرده است راست است پس کتاب خدا نعوذ باللّه دروغ است و اگر حضرت زهرا(س) که فرموده من هم ارث می برم راست گفته پس آنچه ابوبکر به پیغمبر نسبت داده دروغ است.

بنابراین در هر صورت ثابت می شود که این ابوبکر است که دروغ می گوید نه خداوند و نه پیغمبر(ص) و نه حضرت زهرا(س). و از جمله همین جملۀ ابوبکر که می گوید صَدَقَ اللّهُ وَ رَسولُهُ(8) وَ صَدَقَتْ اِبْنَتَهُ دروغ است. چون اجزای آن بنا بر ادعاهای خود ابوبکر با هم سازگار نیستند پس معلوم می شود ابوبکر به همین جملۀ خودش هم باور نداشته و دروغ گفته است.

دقت کنید اولاً ابوبکر باز هم نمی تواند کوچکترین خدشه ای به شخصیت و سخنان حضرت(س) وارد کند، زیرا شخصیت حضرت زهرا(س) آن قدر عظیم بود که کسی جرأت نداشت او را انکار کند، از طرفی هم ابوبکر گیر کرده که چه کار کند؟ نه می تواند بصراحت منکر قرآن شود نه می تواند جواب استدلالهای حضرت(س) را بدهد. بنابراین سعی می کند راه گریزی پیدا کند و می گوید:

تقصیرها را به گردن مردم انداختن

* هوُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ، قَلِّدُونی م ٰ ا تَقَلَّدْتُ وَ بِاِتِّفاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ ما أَخَذْتُ غَیْرَ مُک ٰ ابِرٍ وَ لاْمُسْتَبِدٍّ وَ لامُسْتَأثِرٍ وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ

ابوبکر می گوید: این مسلمانها حَکَم باشند بین من و تو و شاهد میان ما باشند. اینها آمدند قلادۀ خلافت را به گردن من افکندند. و با اتّفاق مردم گرفتم آنچه را گرفتم نه از روی خودبزرگ بینی و تکبّر و استبداد و حبّ جاه و هوای نفس و مقدّم داشتن خود بر دیگران و خود این مردم هم بر این مطلب شاهدند. در اینجا دو نکته قابل تأمل است:

اوّل _ بحث ابوبکر با حضرت زهرا(س) در مورد فدک بود. اجماع مسلمین هم که در مورد غصب فدک نبود، پس ابوبکر در واقع می گوید مسلمین در خلافت من اجماع کردند، پیغمبر هم گفته است هر کس خلیفه است باید اموال خلیفۀ بعدی را در دست بگیرد پس من هم فدک را گرفتم و لذا اجماع مسلمین در مسئلۀ خلافت را با واسطه قرار دادن آن حدیث مجعول به مسئلۀ فدک سرایت داده و با یک استدلال ظاهری غصب فدک را به اجماع مسلمین نسبت داده است. در حالی که همان حدیث که واسطه در این استدلال است مورد انکار حضرت زهرا(س) قرار گرفت و این نتیجه گیری ابوبکر خود مغلطه ای بیش نیست.

دوّم _ در اینجا باز هم ابوبکر میان دعوا نرخ تعیین می کند و می خواهد پایۀ خلافت خودش را محکم کند. در این عبارت ابوبکر سعی می کند به آن جملۀ حضرت زهرا(س) که از آیۀ سورۀ یوسف استفاده کرد و گفت بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ یعنی نفس تان شما را گمراه کرد پاسخ دهد، لذا می گوید من که دنبال جاه طلبی نبودم، این مردم خلافت را گردن من گذاشتند و من با نظر و اتّفاق آنان فدک یا خلافت را گرفتم. در اینجا او از روشی استفاده می کند که امروز هم رایج است، یعنی گاه بعضی می خواهند خلاف حکم خدا و حکم کتاب خدا عمل کنند به اصطلاح امروزی توپ را از زمین خود خارج می کنند و به زمین مردم می اندازند و می گویند مردم این طور خواستند یا رأی مردم بود. ما بر اساس دمکراسی عمل کردیم و مردم هم رأی دادند که خلاف حکم خدا اجرا شود! اینجا هم ابوبکر می گوید من قبول دارم سخنان تو همه درست است، امّا چون مردم از من خواستند و حکومت را گردن من گذاشتند من هم عمل کردم. البته این حرف او هم صادقانه نیست زیرا مردم هرگز رأی به او ندادند بلکه فقط پنج نفر در سقیفه جمع شدند و در مورد همه چیز تصمیم گیری کردند بعد هم با تهدید و تطمیع و... از مردم بیعت گرفتند.

www.mojtabatehrani.ir

پاورقی

  1. نمل /16.
  2. نور /2.
  3. مائده /38.
  4. مریم /6.
  5. نمل /16.
  6. یوسف /19.
  7. نسخۀ دیگر: و صدق رسول.
  8. نسخۀ دیگر: و صدق رسول.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS