شرح مناجات شعبانیه قسمت شانزدهم

شرح مناجات شعبانیه قسمت شانزدهم  

 قسمت شانزدهم

اِلهی لَم یَکُن لی حَولٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصیَتِکَ اِلّا فی وَقتٍ اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِکَ وَکَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنتُ فَشَکَرْتُکَ بِاِدْخالی فی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبی مِنْاِوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ.

معبود من قدرتی در ترک معصیت ندارم، مگر آنکه با استقرار محبتت دردلم، از معصیت تو اجتناب نمایم، که در این صورت، آن گونه که اراده کردیخواهم بود. پس شکرگزاریت کردم از آن رو که مرا در حریم کرمت پذیراشدی و قلبم را از پلیدی های غفلت از خویش تطهیر فرمودی.

نکاتی از این فراز

1. عنایت حق در اجتناب از گناهان؛

2. محبت به حق تعالی مهم ترین عامل دوری از معاصی؛

3. شکرگزاری از توجه خداوند؛

4. خطر غفلت.

«اِلهی لَمْ یَکُنْ لی حَوْلٌ ...».

اهمیت توفیقات الهی

موضوع «توفیق الهی» از موضوعات مهم و قابل توجه مباحث اسلامی و عرفانیمی باشد و در ادبیات اسلامی نیز، به آن توجه بسیاری شده است. سعدی گوید:

جهان آفرین گر نه یاری کند

کجا بنده پرهیزکاری کند

حافظ نیز می گوید:

به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود

خیال باشد کاین راه بی حواله برآید

همچنین از آیات و اخبار برمی آید تا توفیق و عنایت الهی دست بنده ای رانگیرد، او در سیر و سلوک خویش ره به جایی نخواهد برد.

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن

مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد

حافظ

همان طور که قبلاً اشاره شده قرآن کریم، موهبت تزکیه نفس و آراستگی بهفضیلت تقوی را مشروط به عنایت و توفیق الهی دانسته و چنین می فرماید:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْیَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. (نور: 21)

و اگر فضل و عنایت الهی نصیبتان نمی شد، احدی از شما به موهبت تزکیهنفس دست نمی یافت، و لکن این خداست که هر که را خواهد توفیق تهذیبنفس داده و مهذبش می سازد، و خداوند، شنوا و داناست.

یک عنایت به ز صد گون اجتهاد

جهد را خوف است از صد گون فِساد

ذره ای سایه عنایت بهتر است

از هزاران کوشش طاعت پرست

جهدِ بی توفیق جان کندن بُوَد

ز ارزنی کم، گر چه صد خرمن بُوَد

مولانا

امام علی علیه السلام پیرامون اهمیت توفیق در دعای شریف صباح می فرماید:

اِلهی اِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنِی الرَّحْمَةُ عَنْکَ بِحُسْنِ التَّوفیقِ فَمَنِ السّالِکُ بی اِلَیْکَ فیواضِحِ الطَّریقِ.

پروردگارا! اگر لطف و رحمتت در اول مرا به حسن توفیق رهنمون نمی گشت،چه کسی مرا در راه روشن به سوی تو هدایت می کرد.

نه خود می رود هر که جویان اوست

به نفعش کشان می برد لطف دوست

سعدی

«اَلاّ فی وَقْتٍ اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِک».

توفیق الهی در قالب محبت

دلی دارم خریدار محبت

کزو گرم است بازار محبت

لباسی بافتم بر قامت دل

ز پود محنت و تار محبت

در این فراز از مناجات، یقظه و بیداری حاصل از محبت الهی در حق بندهخاستگاه توفیق ربوبی در انصراف و اجتناب بنده از نافرمانی حق تعالی، معرفیشده است. توضیح آنکه در این عبارت، به بهترین نوعِ «توفیق»، که محبت بنده بهخدایش باشد، اشاره شده است. به عبارت دیگر،عالی ترین مصداق توفیق الهیدر حق بنده آن است که پرتوی از محبت خویش را در قلب انسان می افکند وجانش را از مهر و دوستی نسبت به خویش، شعله ور سازد، در نتیجه این«محبت»، بنده از هر آنچه مورد کراهت محبوبش می باشد اجتناب نموده و سببمی شود که خود را آن گونه می سازد که معشوقش می پسندد.

در بیان «محبت الهی» و اینکه اگر محبت بر قلب انسانی سایه افکند، چه برکاتینصیب او خواهد گردید، مناسب است از روایاتی دراین زمینه کمک گیریم:

امام صادق علیه السلام می فرماید:

حُبُّ اللّه ِ اِذا اَضاءَ عَلی سَرِّ عَبْدٍ اَخْلاهُ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ وَ کُلُّ ذِکْرٍ سِوَی اللّه ِ ظُلْمَةٌ وَالْمُحِبُّ اَخْلَصُ النّاسِ سِرّاً للّه ِ تَعالی وَ اَصْدَقُهُم قَولاً وَ اَوْفاهُم عَهْداً.(106)

هرگاه نور محبت خدا بر درون بنده ای بتابد، او را از هر مشغله دیگری، فارغمی گرداند؛ هر یادی جز خدا، تاریکی است؛ آنکه خدا را دوست می دارد، بهبرکت این حب و دوستی، خالص ترین مردم و راستگوترین آنهاست و درعهد و پیمان از همه وفادارتر است.

و نیز فرمود:

فَما اَوحَی اللّه ُ تَعالی اِلی داودَ علیه السلام : یا داودَ: مَنْ اَحَبَّ حَبیباً صَدَقَ قَولَهُ وَ مَن رَضِیَبِحَبیبٍ رَضِیَ بِفِعلِهِ، وَ مَن وَثِقَ بِحَبیبٍ اِعْتَمَدَ عَلَیهِ وَ مَنِ اشْتاقَ اِلی حَبیبٍ جَدَّفِی السَّیرِ اِلَیْهِ.(107)

خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود: ای داود! هر کس محبوبی را دوستبدارد، نتیجه اش آن است که سخنش را می پذیرد و تصدیق می کند، و هر کهاز محبوبی خوشش آید، حاصلش آن است که از کارهای او راضی خواهدبود، و هر که به محبوبی اعتماد کند، ثمره اش آن است که به او تکیه خواهدکرد، و هر که شیفته محبوبی باشد، برای ملاقات و دیدار با او سعی و تلاشمی نماید.

حکایت

عیسی علیه السلام به قومی بگذشت زار و ضعیف، گفت: شما را چه رسید؟ گفتند: از بیمحق تعالی، بگداختیم. گفت: حق است بر خدای تعالی که شما را ایمن کند ازعذاب. به قومی دیگر بگذشت، از ایشان زارتر و نزارتر و ضعیف تر. گفت: شما راچه رسیده است؟ گفتند: آرزوی بهشت، ما را بگداخت، گفت: حق است بر خدایتعالی که شما را به آرزوی خویش در رساند.

به قومی دیگر بگذشت از این هر دو ضعیف تر و نزارتر و روی ایشان،چون نور می تافت. گفت: شما را چه رسیده است؟ گفتند: دوستی خدا ما رابگداخت. باایشان بنشست و گفت: شما مقربانید و مرا به مجالست شما امرفرموده اند.(108)

چنان پر شد فضای سینه از دوست

که فکر خویش گم شد از ضمیرم

حافظ

نبی اکرم صلی الله علیه و آله در فرازی دل نشین فرمودند:

اَلّهُمَّ ارْزُقْنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ اَحَبَّک وَ حُبَّ مَنْ یُقَرِّبُنی اِلی حُبِّکَ وَ اجْعَلْحُبَّکَ اَحَبَّ اِلَیَّ مِنَ الْماءِ الْبارِدِ.(109)

بار خدایا! مرا دوستی خویش روزی کن و دوستی دوستان خویش و دوستیآن را که مرا به دوستی تو نزدیک گرداند، و دوستی خود را بر من دوست ترگردان از آب سرد بر تشنه.

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست

هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست

چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم

که یاد می نکند عهد آشیان ای دوست

دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دوست

بگو بیار که گویم بگیر هان ای دوست

تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود

هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست

مرا رضای تو باید نه زندگانی خویش

اگر مراد تو قتلست وارهان ای دوست

سعدی

نکته دیگر درباره این موضوع، آنکه،اگر شجره محبت الهی در سرزمین دلی،بروید، نه تنها از میوه های آویزان بر شاخه های آن، گام برداشتن به سوی رضایتمحبوب و دوری از ناپسند است، بلکه ثمرات بسیار ارزشمند دیگر از این شجرهمحبت حاصل می شود که عبارتند از:

اینکه تنها به انگیزه محبت الهی ـ ونه به انگیزه شوق به بهشت و یا خوف ازدوزخ ـ محبوبش را می پرستد و عبادت می کند؛ چنین عبادتی، ارزشمندترین وگرانقدرترین،نوع عبادت می باشد که آن را عبادت آزادگان نامیده اند. چنانچه ازامام صادق علیه السلام در این رابطه چنین نقل شده است که:

اِنَّ الْعُبّادَ ثَلاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُو اللّه َ عَزَّوَجَلّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ وَ قَومٌ عَبَدُو اللّهَتَبارَکَ وَ تَعالی طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلْکَ عِبادَةُ الاُجْرآءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُو اللّه عَزَّوَجَلّ حُبّاًلَهُ فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَحْرارِ وَ هِیَ اَفْضَلُ الْعِبادَة.(110)

عبادت کنندگان بر سه دسته اند: گروهی خدای عزوجل را از ترس عبادتمی کنند و این عبادت بردگانست؛ مردمی که خدای تعالی را به طمع ثوابعبادت می کنند که این عبادت مزدوران است؛ دسته ای نیز خدای عزوجل رابه خاطر حب به او و دوستی به حضرتش عبادت می نمایند و این، عبادتآزادگان، و برترین و بهترین عبادت می باشد.

خواجه عبداللّه انصاری می گوید: «من چه دانستم که مزدور اوست که بهشتباقی او را حظ است. و عارف اوست که در آرزوی یک لحظه ست. من چه دانستمکه مزدور در آرزوی حور و قصور است و عارف در بحر عیان، غرقه نور است».(111)

نکته آخر اینکه، بنده ای که از کوثر زلال محبت نوشیده است، به یمن اینمحبت به محبوب که در واقع، بعد از عنایت و محبت محبوب وی نسبت به اوحاصل شده است، نزد دیگران نیز عزیز شده و مهر و دوستی او در دل دیگران نیزمستقر خواهد گشت. نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این باره فرموده است:

اِذا اَحَبَّ اللّه ُ عَبْداً مِنْ اُمَّتی قَذَفَ فی قُلوبِ اَصْفِیائِهِ وَ اَرواحِ مَلائِکَتِهِ وَ سُکّانِعَرْشِهِ مَحَبَّتَهُ لِیُحِبُّوهُ، فَذلِکَ الْمُحِبُّ حَقّاً طُوبی لَهُ ثُمَّ طُوبی لَهُ وَ لَهُ عِنْدَ اللّه ِشَفاعَةٌ یَوْمَ الْقِیامَة.(112)

وقتی که خداوند بنده ای ازامت مرا دوست بدارد، محبت او را در قلبمردمان برگزیده نزد خداوند و ارواح ملایکه و ساکنان عرش می اندازد، تاهمه آنها او را دوست بدارند این است عظمت آنکه محبت خداوند در قلبشقرار گرفته است. گوارا و مبارک باد بر او و او در روز قیامت نزد پروردگارش،صاحب مقام شفاعت خواهد بود.

«وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکونَ کُنْتَ فَشَکَرْتُک...».

مقام شکرگزاری

در این فراز از مناجات، شکر دو نعمت خداوند، ادا شده است: یکی آنکه، خداونداو را در دایره گسترده کرمش داخل نموده و دیگر آنکه پروردگار، قلب او را ازپلیدی غفلت پاکیزه کرده است:

تو را خدای چو از ورطه ای رهایی داد

همان به که پیوسته شکر آن گویی

به کام خود چو رسیدی، به شکر لب جنبان

که او سزاست که شکرش به صد زبان گویی

از جمله موضوعاتی که در قرآن مجید به آن اهتمام بسیاری شده و انسان ها رابدان توصیه نموده، موضوع شکر نعمت های الهی است.

نکته ای که باید به آن اشاره کرد اینکه «شکرگزاری» تأثیری مستقیم در افزایشنعمت ها دارد و در مقابل، ناسپاسی از مهم ترین عوامل مؤثر در سلب و نابودینعمت ها است. و در توضیح این سخن اشاره به نکته ای دقیق، خالی از لطفنمی باشد و آن اینکه: جهان هستی از ادراک و شعوری مرموز و پنهانی برخورداراست، همان گونه که مولانا گفته است:

نطق آب و نطق خاک و نطق گل

هست محسوس زبان اهل دل

گر تو را از غیب چشمی باز شد

جمله ذرات جهان هم راز شد

جمله ذرات زمین و آسمان

با تو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم

بنابراین، جهان، هدفمند است. کور و کر نیست و از حیات و ادراک بهره مندمی باشد. حال که جهان اطراف ما و نعمت های الهی از نوعی شعور و فهم برخورداراست، بنابراین به اعمال و اندیشه های ما کاملاً حساس بوده و به نوعی با ما و حرکات مادر تعامل می باشد. از جمله آنکه این نعمت های الهی آن گاه که از ما احساس شکرگزاریو قدردانی دریابند و به این وسیله قابلیت دریافت این نعمت ها را حس کنند، با روییگشاده، خود را بیش از پیش و فراوان و گسترده در اختیار ما خواهند گذاشت.

اما در مقابل، اگر جهان اطرافمان با نعمت های انبوهش،از کسی و یا ملتیناسپاسی و قدرناشناسی و اسراف و تبذیر و مانند آنها را احساس نماید عدمقابلیت آنها را در دریافت نعمت های الهی اثبات کرده و در نتیجه از عرضه کردنخود بر آنها دریغ خواهند کرد و خود را از دسترس آنها دور نگه خواهند داشت،اگر هم در اختیارشان قرار گیرند، به خاطر روح ناسپاسی آنها، بر آنان لذت بخشو گوارا و نشاط آور نخواهند بود.

جان راجر می گوید:

ما از خوبی ها و نعمت هایی که در اطرافمان و یا در وجودمان است آگاهنمی شویم، و وقتی آگاه نشدیم، قدر آنها را نمی شناسیم و چون قدر نعمت راندانیم، شکرگزاری نمی کنیم و در نتیجه، احساس شادمانی و لذت نمی نماییم.اولاً ناشکری باعث می شود که از نعمت هایی که داریم لذت نبریم، ثانیاًناشکری باعث می شود که بر نعمت های ما افزوده نگردد. اگر شما بخواهیدهدیه ای بدهید، به چه کسی آن را هدیه می دهید؟ به کسی که واقعاً ممنونمی شود و تشکر می کند، نه به کسی که هیچ اهمیتی به آن نمی دهد؛ جهان نیزچنین است. نعمت را به کسی می دهد که قدر آن را بداند.(113)

کاترین پاندر نیز می گوید:

حمد و ثناء قدرتمندترین شیوه دعاست. حمد و ثنا و شکرگزاری، یکایکیاخته های تن را زنده می کند. هیچ گاه اقتدار ستایش را دست کم نگیرید. نهتنها شاه کلید زندگی، بلکه پادزهر ناخوشی های دنیاست. آرام و خاموش، ازصبح تا شام، شاکر و حق شناس باشید. قدما معتقد بودند اگر یک نفر به آوازکلام، حمد و ستایش بر لب آورد، قدرت ده انسان را خواهد داشت. در طولسرگردانی قوم یهود در صحرا، به آنها نشان داده شد که رنج ها و محنت هایشان،نه به علت اراده خدا، بلکه به علت ناشکری و نافرمانی خودشان بوده است.(114)

چون که هر روزه، نو به نو آید

از خدا نعمتی، ز من گنهی

من خود از شکر آن و خجلت این

نتوانم شدن به هیچ رهی

شکر نعمت هماره بگذارد

هر که نعمت برد ز پادشهی

وانکه تقصیر کرد و عذر نخواست

حاصلش چیست؟ نامه سیهی

وقار شیرازی

«وَ لِتَطْهیرِ قَلْبی مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ».

پلیدی غفلت

غفلت می تواند شامل غفلت از یاد خدا، غفلت از مکر و خطر شیطان، غفلت ازآخرت، غفلت از فرصت ها و مانند آنها باشد که در هر صورت موجب به دامانداختن آدمی در وادی خسران و زیان خواهد شد.

از این رو، در این فراز، مناجات کننده به سبب رهایی از خطر غفلت، خداوندرا سپاس می گوید.

گر به قدر یک نفس غافل شدی

دور، صد فرسنگ از منزل شدی

اقبال لاهوری

قرآن کریم بارها خطر غفلت را به آدمیان گوشزد نموده است و آنها را از رذیلهغفلت که سبب گرفتار آمدن آنان در دام تباهی و هلاکت خواهد شد، منع نمودهاست. اینک به برخی از این آیات اشاره خواهد شد:

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِوَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ. (اعراف: 205)

پروردگار خویش را در درون خود، با زاری و ترس و با صدای آهسته درسحرگاهان و شامگاهان یاد کن، و ازغافلان مباش.

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری؟

یعنی که نمودند در آیینه صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

خیام

اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ. (انبیا: 1)

زمان حساب مردم نزدیک شده است، در حالی که آنان در غفلت بوده و ازمحاسبه خویش در روز قیامت، روگردانند.

إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْآیاتِنا غافِلُونَ أُولئِکَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ. (یونس: 7 و 8)

کسانی که امیدی به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شده و به آناطمینان و اعتماد نمودند، آنها که از آیات و نشانه های ما غافلند، جایگاه آنانآتش است، به سبب اعمالی که خود انجام می دادند.

امام علی علیه السلام در خطبه «متقین» در ذکر یکی از اوصاف پرهیزکاران می فرماید:

اِنْ کانَ فی الْغافِلینَ کُتِبَ فی الذّاکِرینَ وَ اِنْ کانَ فی الذّاکِرینَ لَمْ یَکْتُبْ مِنَاْلغافِلینَ.(115)

ـ پرهیزکار ـ اگر در میان غافلان باشد، در شمار یادکنندگان خدا قلمدادمی شود و اگر در میان یادکنندگان خدا باشد، در زمره غافلان نوشته نمی شود.

جور دوران و هر آن رنجی که هست

سهل تر از بعد حق و غفلت است

زانکه اینها بگذرند، آن نگذرد

دولت، آن دارد که جان آگه بَرَد

مولانا

 

پاورقی:

106. مصباح الشریعه، ص 412.

107. میزان الحکمه، ج 2، ص 958.

108. احمدعلی رجایی بخارایی، فرهنگ اشعار حافظ، ص 602.

109. همان، ص 601.

110. اصول کافی، ج 3، ص 131 و 132.

111. میبدی، کشف الاسرار، ج 1، ص 469.

112. مصباح الشریعه، ص 413.

113. جان راجر و پیتر مک ویلیامز، دارندگی، صص 14، 63 و 95.

114. کاترین پاندر، قانون شفا، صص 83 ، 84 و 87 .

115. نهج البلاغه، خطبه 193.

 

 

تهیه وتنظیم : رسول غفارپور

 

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
Powered by TayaCMS