شيخ جعفر مجتهدي(ره)10

شيخ جعفر مجتهدي(ره)10

مردی از تبار سلمان

راهنمایی در مسجد جمکران

غزل جناب حافظ راجع به حضرت رضاعلیه السلام

تقاضای دیدار از حضرت معصومه علیهاالسلام

درخواست راهنما از ائمه - علیهم السلام

اسراری از واقعه روز عاشورا

توسل به ائمه (ع ) و شفای مسیحی در آلمان

میزان عشق و اردات جناب مجتهدی به ائمه اطهارعلیه السلام

خاطره ای از زیارت حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام

ملاقات آیت الله مرعشی نجفی با جناب مجتهدی

یک حج جایزه شستن یک حوض !

نجات زندگی صدها دانش آموز

اسارت حجت الإسلام سید علی اکبر ابوترابی

مردی از تبار سلمان

راهنمایی در مسجد جمکران

جناب آقای رضا بیگدلی نقل کردند:
روزی روحانی فاضل و جلیل القدری که حدود پنجاه سال داشت جهت دیدن آقای مجتهدی درب منزل ایشان آمده بود، به آقا عرض کردم شخصی روحانی می خواهد خدمت شما برسد.
فرمودند :بگویید داخل شود.کمی بعد از اینکه آن شخص داخل گردید و چایی میل نمود، از ایشان پرسیدم، علت آشنایی شما با آقا چه بوده است؟
گفتند: چند سال قبل که اطراف مسجد جمکران بیابان بود و جاده کنونی نبود مسیر مسجد از کنار کوه خضر و دوبرادران می گذشت.
در آن ایام پیوسته با دوستان به مسجد جمکران مشرف می شدم، یکمرتبه که همراه چند نفر از دوستان با مقداری اسباب و اثاثیه به طرف مسجد به راه افتادیم به علت تاریکی شب راه را گم کرده و در بیابان سرگردان شدیم و به جای اینکه به مسجد جمکران برسیم از کوه خضر سر در آوردیم!
بسیار خسته شده بودیم همچنین راهی که آمده بودیم گل آلود بود به طوری که تا مچ پا به گل فرو می رفت، در آن حالت خستگی و ناراحتی به حضرت عرض کردم؛ آقا جان اگر نمی خواهید ما به مسجد بیاییم لااقل یک نفر را بفرستید تا ما را از اینجا نجات داده و به شهر برساند.طولی نکشید شبح سفیدی از دور نمایان شده و نزد ما آمد، شخصی بود با لباسی بلند و سفید با هیبت و عظمتی خاص، بعد از احوال پرسی تمام اسباب و اثاثیه ما را به دوش گرفت و گفت :آقا جان همراه من بیایید و براه افتاد!ما هم همراه او براه افتادیم، چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که به مسجد جمکران رسیدیم!در آن هنگام ایشان اسباب و اثاثیه را بر زمین گذاشتند، فوراً گلیمی انداخته و سفره را پهن نمودند و غذا را آماده کردند، گویا از اسباب و اثاثیه کاملاً باخبر بودند!! و حتی چایی را هم دم کردند، آنگاه تعارف کردند و گفتند بفرمایید.من عرض کردم آقا جان خودتان هم بفرمایید با هم چند لقمه غذا بخوریم. فرمودند: من باید بروم، مأموریتم از طرف حضرت تا همین جا بود،سپس خداحافظی کرده و رفتند!!همه ما شگفت زده شده بودیم که ایشان چه کسی بودند؟! وقتی از بعضی افراد نام و نشانی ایشان را سؤال کردیم، گفتند ایشان آقای مجتهدی بوده اند.
از آن روز به بعد با ایشان آشنا شده و گاهی از اوقات خدمتشان می رسم.
فلسفه نوروز

جناب آقای یغمایی که مدتی آقای مجتهدی در منزل ایشان بسر می بردند، نقل کردند:
روزی به آقای مجتهدی عرض کردم، آیا این عید نوروزی که اینقدر مردم به آن توجه دارند و به خاطرش مسرورند و لباس نو می پوشند، فلسفه ای هم دارد؟ ایشان فرمودند:بله آقاجان، روز عید غدیر که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت مولا علی (علیه السلام) را به جانشینی خود معرفی کردند، مصادف بوده است با روز جمعه ای که اول فروردین بوده است.

غزل جناب حافظ راجع به حضرت رضاعلیه السلام

آقای غلامعلی کریمی تعریف کردند:
آقای مجتهدی علاقه ای عجیب به جناب حافظ داشتند و نسبت به این غزل جناب حافظ که فرموده است:
ای آفتاب آینه دار جمال تومشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سودکاین گوشه نیست در خور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسنیا رب مباد تا به قیامت زوال تو
حساسیت عجیب داشته و می فرمودند: این غزل را جناب حافظ مخصوص آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام سرود است.
آقای مجتهدی می فرمودند: جناب حافظ برای همه حضرات معصومین علیهم السلام شعر گفته است و از جمله این غزل را مخصوص حضرت رضا علیه السلام سروده است که در آن بیتی وجود دارد که شاه بیت غزل و از تمام ابیات آن پررنگ تر می باشد، اما بیت مورد نظر این است:
این نقطه سیاه که آمد مدار نورعکسی است در حدیقه بینش زخال تو
سپس فرمودند: تفسیر ظاهری بیت از این قرار است که در حدقه چشم نقطه سیاهی به نام مردمک می باشد که این نقطه سیاه، مدار نور، یعنی محل دید است و به وسیله آن انسان اشیاء را می بیند، جناب حافظ، این نقطه سیاه را عکس خالی که بر گونه ائمه (علیهم السلام) می باشد می داند.
خلاصه اینکه بر گونه تمام حضرات معصومین (علیهم السلام) خالی هست که بر زیبایی آنها افزوده و جناب حافظ مردمک چشم را عکس آن خال می داند...
اما تفسیر باطنی و تعبیر عرفانی به این صورت است که خال سیاه گونه ائمه در حلقه بینش و عالم کون محل دید و وسیله بینش می باشد و در عرفان و سیر و سلوک از نور ذات و کنز مخفی، تعبیر به سیاهی شده است. چنانچه شبستری در این بیت اینگونه تعبیر کرده:
سیاهی که بینی نور ذات استبه تاریک درون آب حیات است
جناب حافظ سیاهی مردمک چشم که آلت دیدن در عالم ظاهر است را عکس آن خال سیاه که وسیله دیدن در نور ذات است می داند و نور ذات، آخرین نوری است که در مراتب سیر، سالک به آن می رسد و در آن وادی بدون راهبر و مرشد کامل نمی تواند حرکت کند و الا در ورطه هلاکت قرار می گیرد و غرق می شود، آقای مجتهدی در ادامه می فرمودند:

هر یک از حضرات معصومین علیهم السلام در این عالم مأموریت دارند و مأموریت حضرت رضا علیه السلام دستگیری از عرفا و سالکین در این مرحله یعنی نور ذات می باشد و لذا این بیت مخصوص حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می باشد.
خلاصه اینکه خال گونه مبارک حضرت رضا (علیه السلام) وسیله دیدن و هدایت کننده کسانی است که در حدیقه بینش و آخرین مرحله سیر، یعنی نور ذات واقع می شوند که حتماً باید در آن مقام با عنایت و دستگیری آن حضرت طی طریق کنند.

تقاضای دیدار از حضرت معصومه علیهاالسلام

مرحوم حاج غلامحسین کریمی نقل می کردند :
هنگامی که مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی خبر نزدیک شدن فوتشان را به مریدان خود از جمله مرحوم شیخ محمدتقی زرگری و... می دهند آنها از ایشان سؤال می کنند بعد از شما به چه کسی رجوع کنیم؟
می فرمایند:
در مسجد سهله که بودم شخصی را با چنین اوصاف، به نام آقای مجتهدی دیدم به ایشان رجوع کنید.
جناب حجت الإسلام زرگری که خیلی به آقای مجتهدی ارادت داشتند نقل کردند ؛
مدتی بود با اینکه آقای مجتهدی در قم بودند به منزل ما نیامده بودند و خیلی دلم برایشان تنگ شده بود، لذا به حرم بی بی حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده و عرض کردم، قربانتان گردم، مدتی است که آقای مجتهدی را ندیده ام و خیلی مشتاق دیدارشان می باشم، بی بی جان عنایتی بقرمایید. سپس به منزل برگشته و مشغول درآوردن لباسهایم بودم که زنگ منزل به صدا درآمد، وقتی به طرف درب رفتم دیدم صدای آقای مجتهدی در حالی که غزلی از حافظ را می خوانند از پشت درب می آید، فوراً در را باز نمودم و ایشان به منزل تشریف آوردند.
صیقل دادن روح !

آقای حاج حبیب نانوا می گفتند:
هنگامی که آقای مجتهدی از عراق به مشهد آمده بودند و در منزل ما بسر می بردند: مدت سه ماه غذای ایشان فقط یک لیوان آب خربزه بود و به غیر از آن هیچ غذایی میل نکردند و در طی این مدت بارها می دیدم که ایشان ساعتها بدون کوچکترین حرکتی مثل مرده روی زمین افتاده اند و حتی نفس هم نمی کشند. اما جرأت نمی کردم جلو بروم!!

یک روز که این حالت مدت زیادی طول کشید، جلو رفتم و دیدم ایشان مرده اند! من که وحشت زده شده بودم، سراسیمه به بیرون دویدم که بگویم آقا مرده اند؛ یکمرتبه ایشان بلند شدند و به حالت عادی بازگشتند!!
آنگاه فرمودند:آقا حبیب، آقا جان، نترسید، روح ما را به بالا می برند و صیقل می دهند و بر می گردانند، شما اصلاً ناراحت نباشید.

درخواست راهنما از ائمه - علیهم السلام

جناب آقای خانی نقل کردند:مدت زیادی بود گریه می کرده و متوسل به حضرات معصومین (علیهم السلام) بودم واز ایشان تقاضای آشنایی با شخصی به عنوان هادی و راهنما می کردم، یک شب در عالم رؤیا دیدم وارد خانه کعبه شده ام و ائمه معصومین علیهم السلام به ترتیب ایستاده اند، در این بین حضرت امیر (علیه السلام) رو کردند به شخصی که در آنجا بود و فرمودند:شیخ جعفر بیا، ایشان هم جلو آمده و دست حضرت را بوسیدند، بعد حضرت امیر علیه السلام دست مرا در دست ایشان گذارده و به من فرمودند: این همان شخصی است که از ما تقاضا می کردی و به دنبال او می گشتی.حدوداً بعد از گذشت شش ماه از این رؤیا همان آقایی را که حضرت امیر علیه السلام به من معرفی کرده و فرموده بودند این همان شخصی است که به دنبالش می گردی در منزل یکی از دوستانم دیدم، به مجرد اینکه با ایشان برخورد کردم، فرمودند:

شش ماه است که منتظر شما می باشم.

اسراری از واقعه روز عاشورا

جناب آقای غلامعلی کریمی نقل کردند:
زمانی که آقای مجتهدی در قم بسر می بردند، دهه اول ماه محرم در منزلشان مراسم سوگواری و عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برپا بود، یک روز عاشورا که در خدمتشان بودیم و بیرون اتاق در حیاط، مراسم عزاداری برقرار بود، یکمرتبه حالشان دگرگون شد و شروع به بیان صحنه ای از روز عاشورا نمودند و به طوری آن را مجسم کردند که هر روز عاشورا آن صحنه در نظرم آمده و هرگز آن را فراموش نمی کنم.
ایشان فرمودند:

روز عاشورا صد و بیست و چهار هزار پیامبر و تمام اولیاء الهی صف کشیده بودند و پیامبر بزرگوار اسلام و حضرت مولا علی (علیه السلام) و حضرت زهراء (علیها السلام) و آقا امام حسن (علیه السلام) همه حاضر بودند و حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را در آن معرکه تماشا می کردند، در آن موقع حضرت مولی علی (علیه السلام) در حالی که آستینهای مبارک را بالا زده بودند پیوسته به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، اشاره می کردند و می فرمودند: حسین جانم برو، فرزندم برو مأموریت را انجام بده.ایشان می گفتند: می دانید چرا حضرت مولی (علیه السلام) به فرزندشان تأکید می فرمودند؟چون خداوند متعال خبر این واقعه و این فدایی خودش را در تمام عوالم پخش کرده و وقوع این حادثه را برای تمام اولیائش بیان نموده بود، بخاطر اینکه مبادا بدائی حاصل شود و این اتفاق واقع نشود، حضرت مولا علی (علیه السلام) به آقا امام حسین (علیه السلام) می فرمودند، فرزندم حسین برو،اینجا بود که از شدت گریه کلام آقا قطع شد و صدای ضجه و شیون اهل مجلس در و دیوار خانه را به لرزه درآورده بود.

توسل به ائمه (ع ) و شفای مسیحی در آلمان

استاد محمدعلی مجاهدی نقل کردند:
آقای طباطبایی برادر خانم اینجانب که سالها در کشور آلمان بسر می بردند تعریف کردند:
هنگامی که در آلمان مشغول تحصیل بودم یک روز که بعد از درس به منزل رفتم با اینکه درب منزل قفل بود بعد از ورود به منزل دیدم یادداشتی بر روی میز گذاشته شده است که در آن با خط سبز و به زبان آلمانی نوشته شده بود:من جهت انجام مأموریتی از طرف حضرت به کشور آلمان آمده ام و خواستم که سری به شما بزنم اما در منزل نبودید اگر می خواهید مرا ببنید من در فلان منطقه کوهستانی که تصریح به نام آن کرده بودند هستم!بنده با اینکه چندین سال در آلمان بسر می بردم ولی تا آن موقع اسم آن منطقه را نشنیده بودم و بعد از پرسش و جستجو به طرف آن مکان براه افتادم، آن منطقه مکانی بود کوهستانی و پر از برف که در آنجا پیست اسکی قرارداشت.وقتی به آنجا رفتم کلبه ای دیدم و جناب مجتهدی را که با پیراهن بلند عربی آنجا نشسته اند و با پیرزنی بسیار فرتوت که دارای موهای سفید بسیار بلندی بود با زبان آلمانی مشغول صحبت می باشند!پس از سلام و احوالپرسی به ایشان عرض کردم آقا جان شما کجا و اینجا کجا؟!
ایشان فرمودند: به دستور حضرت به جهت انجام مأموریتی به اینجا آمده ام.

بعد از چند دقیقه که آقا از کلبه بیرون رفتند به آن پیرزن گفتم جریان چیست؟!او گفت:
سالهاست شوهرم فوت کرده است و من با پسر جوانم این قهوه خانه را اداره می کنیم. سه ماه پیش پسرم به بیماری سختی مبتلا و غده ای در گلوی او پیدا شد و بسیار بزرگ گشت بطوری که دیگر قادر به حرکت نبود و در بستر مرگ افتاد. من شدیداً به حضرت مریم (علیها السلام) متوسل شدم و از ایشان خواستم که پسرم را شفا بدهند. بعد از چند روز ایشان را در خواب دیدم و سلامتی فرزندم را خواستم، حضرت مریم (علیه السلام) فرمودند: پرونده فرزندت بسته شده است.من گفتم: شما مرده را زنده می کنید و پسر من زنده است و در سلامتی و شفای فرزندم اصرار نمودم. ایشان فرمودند: مسلمانها پیامبری دارند بنام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آن حضرت دختری دارند بنام فاطمه (علیها السلام) که آن بانو پسری دارند بنام مهدی (علیه السلام) اگر ایشان به فرزند خود اشاره ای کنند پسرت خوب خواه دشد.وقتی از خواب بیدار شدم تا چند روز پیوسته نام این سه بزرگوار را می بردم و مدام می گفتم:« یا محمد یا فاطمه یا مهدی» و به آنها التجاء می جستم تا اینکه یکمرتبه دیدم درب کلبه را می کوبند و سپس این آقا را که دیدید وارد شدند!
به ایشان گفتم شما عیسی بن مریم هستید؟گفتند: شما چه کسی را صدا می زدید؟گفتم: این سه بزرگوار را،
ایشان گفتند من غلام و نوکر همان حضرت مهدی علیه السلام می باشم، سپس بدون اینکه بگویم پسرم مریض است به بالین فرزندم آمدند و چند لحظه دست خود را بر کمر او مالیدند که با این کار ایشان، کم کم چشمان فرزندم فروغی گرفت، و در این موقع ناگهان یک اسمی را گفتند که در و دیوار کلبه به لرزه درآمد و فرزندم که مدت سه ماه در بستر افتاده بود فوراً از جابرخاست و کم کم غده ای که در گلوی او پیدا شده بود فرو رفت و بطور معجزه آسایی کاملاً بهبود یافت و هم اکنون برای خرید بیرون رفته است!
اندکی بعد از تمام شدن سخنان پیرزن، آقا به کلبه وارد شدند، به ایشان عرض کردم آقا جان چه کلمه ای بر زبان جاری کردید که اینگونه فرزند این پیرزن شفا یافت؟ ایشان تبسمی کرده و فرمودند: از مولایمان علی (علیه السلام) مدد گرفتم.بعد از دقایقی آن جوان نیز در کمال صحت و سلامت به کلبه آمد و او را مشاهده نمودم.

میزان عشق و اردات جناب مجتهدی به ائمه اطهارعلیه السلام

حجت الإسلام گل محمدی تعریف کردند:
روزی به آقای مجتهدی عرض کردم در منزل ما مجلس سوگواری برقرار است و برای حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) روضه گرفته ایم، ایشان فرمودند: نگویید ما روضه گرفته ایم و در خانه ما روضه امام حسین (علیه السلام) برقرار است؛ بلکه بگویید:حضرت امام رضا (علیه السلام) برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام در خانه خودشان روضه گرفته اند و ما هم در آنجا خدمتگزاری می کنیم.در آن موقع منزل خود آقا مجلس سوگواری برقرار بود و حضرت به ایشان وسعتی داده بودند که تمام اهل مجلس را هر روز صبحانه و ناهار و شام می دادند و به کسانی که آنجا منبر می رفتند پول پرداخت می کردند.آقای مجتهدی پیوسته تمام افراد را به توسل به اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام) سفارش می نمودند و در مورد ثبات قدم در راه ولایت می فرمودند: این سه زیارت یعنی جامعه و عاشورا و آل یس بسیار مؤثر است.ایشان به قدری در راه ولایت سوخته جان بودند که هر کس خدمتشان می رسید به برکت وجودشان ولایت و ارادتش به اهل بیت (علیهم السلام) زیادتر می شد و به قول آیت الله نصیری که خود اهل دل و صاحب نفس می باشد می فرمودند:اگر عشق و ارادت آقای مجتهدی به امام حسین و اهل بیت عصمت و طهارت (علیها السلام) در بین تمام اهل زمین تقسیم می شد، همگی عاشق آن حضرت می شدند.

خاطره ای از زیارت حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام

آقای سیدمحمد احمدزاده می گفتند:
به خاطر ندارم در مدتی که با آقای مجتهدی بودم از ایشان چیزی خواسته باشم، اما یک روز نمی دانم چطور شد و چه حالتی رخ داد که به ایشان عرض کردم آقا جان حال دارید به حرم مطهر مشرف شویم؟فرمودند
بله آقا جان و سپس با هم به سوی حرم حضرت رضا (علیه السلام) حرکت کردیم، از صحن پایین پا صحن نو) وارد شدیم، هنگامی که به حرم مطهر رسیدیم آقا در همان جلو درب، خود را بر روی زمین انداختند وعتبه را بوسیدند، من هم در کنارشان ایستاده بودم و پیوسته صلوات می فرستادم همینکه ایشان سر از زمین بر داشتند و من منتظر بودم که بایستند تا با هم داخل حرم مطهر شویم، ناگهان دیدم ناپدید شدند! مثل اینکه در زمین فرو رفتند!!هر چه جستجو کردم ایشان را پیدا نکردم، فوراً کفشهایمان را از کفشداری تحویل گرفتم و با ماشین به منزل برگشتم، همینکه وارد منزل شدم درکمال تعجب و شگفتی دیدم ایشان در حالی که روسری سفیدشان را روی سرکشیده اند پشت سماور نشسته اند!بسیار مبهوت مانده بودم که چطور فاصله ای را که حدود نیم ساعت با ماشین طول می کشد طی کرده اند و زودتر از من به منزل رسیده اند؟!
هر چه می خواستم از ایشان سؤال کنم که چه اتفاقی افتاد و چطور برگشتید، نمی توانستم، گویا ایشان در من تصرف کرده بودند و فقط گاهی لبخندی به من می زدند، در این موقع متوجه شدم که اصلاً زمان و مکان برای ایشان معنی ندارد.

ملاقات آیت الله مرعشی نجفی با جناب مجتهدی

جناب آقای رضا بیگدلی تعریف کردند:
روزی آقای مجتهدی مبلغ سی تومان به من داده و فرمودند:امروز نوعی چای که معروف به چای گلابی می باشد بخرید،عرض کردم به روی چشم، اما از گرفتن پول امتناع کرده و گفتم پول موجود است، شما زحمت نکشید، فرمودند: این پول نزدتان باشد لازم می شود، بالاخره پول را از ایشان گرفته و در جیب خود گذاردم ولی چند روز گذشت و من فراموش می کردم چای بخرم.یک روز ظهر که برای آقای ناهار آورده بودم فرمودند:آقای رضا چای را خریدید؟گفتم: آقا جان برای امروز چای داریم، انشاءالله فردا حتماً چای را می خرم.ایشان فرمودند: خیر آقا جان شما دیگر چای نخرید،گفتم چرا آقا جان؟ می گیرم.فرمودند: قبل از ظهر که تشریف نداشتید و من تنها بودم، دلم گرفته بود، در آن هنگام توسلی خدمت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیدا کرده و عرض کردم:آقا جان دلم گرفته است، یکی از دوستانتان را بفرستید که به دیدنم آید و چای هم برایم بیاورد، آخر آقا رضا که به فکر ما نیست.آقا رضا می گفتند: از غفلت خود شدیداً ناراحت شده و حرفی نزدم و آنروز از ظهر تا شب در خدمتشان بودم تا اینکه شام را با ایشان صرف کرده و برای ایشان چای آوردم، هنگامی که مشغول خوردن چای بودند، زنگ خانه به صدا درآمد، وقتی درب را باز کردم دیدم، حضرت آیت الله مرعشی نجفی می باشند، به ایشان تعارف کرده و گفتم بفرمایید داخل.فرمودند:بروید از آقای مجتهدی اجازه بگیرید، اگر اجازه دادند مزاحم خواهم شد،
عرض کردم برای شما که این حرفها نیست بفرمایید داخل، و به هر ترتیب ایشان را به اتاق اولی که در بین راه بود آوردم، اما ایشان به اتاق آقا وارد نشدند و مجدداً فرمودند:کاری که گفتم انجام دهید، از لطف شما خیلی ممنونم، اول باید اجازه بگیرم بعد داخل شوم،من هم که می خواستم دستور ایشان را اطاعت کرده باشم خدمت آقای مجتهدی رفته و عرض کردم :آقا جان ، آیت الله مرعشی نجفی هستند، هرچه اصرار کردم داخل نشدند.آقا فرمودند: ایشان را به داخل اتاق راهنمایی کنید،بنده هم فوراً پیام را به آقای مرعشی رسانده و ایشان وارد اتاق شدند بعد از اینکه آقای مجتهدی معانقه کردند؛ کمی نشستند و سپس گفتند :دیشب در خواب مشاهده کردم که من و شما هر دو در مسجد الحرام هستیم، گاهی شما روضه می خوانید و من گریه می کنم و گاهی من روضه می خوانم و شما گریه می کنید، سپس دستی زیر عبا کردند و یک بسته چای گلابی بیرون آورده و به آقای مجتهدی تقدیم کردند و گفتند این هم چای گلابی که از حضرت خواسته بودید، آقا هم چای را به من داده و فرمودند:آقا رضا جان از این چای دم کنید که خوردن دارد.فوراً مقداری از آن چای دم کردم و با حضرات آقایان میل کردیم، بعد از آنکه آیت الله مرعشی نجفی چای را میل نمودند و می خواستند آنجا را ترک کنند، بنده زودتر دویدم و نعلین های ایشان را مقابل پاهایشان جفت کردم، در این هنگام دستی به سرم کشیده و فرمودند:فرزندم قدر این مرد را بدان که خیلی ارزش دارد.

یک حج جایزه شستن یک حوض !

حجت الإسلام ناصری نقل کردند:
روزی حاج آقا فخر تهرانی که مدتها در اتاقی از منزل آقای مجتهدی به سر می بردند مشغول تعویض آب حوض منزل می شوند. هنگامی که ایشان مشغول شستن حوض بودند آقای مجتهدی به حیاط می آیند و خطاب به آقا فخر می فرمایند: آقاجان خوب است جایزه این حوض شستن چه چیزی باشد؟ایشان در جواب آقا می گویند این وظیفه ماست، آقا می فرمایند:خیر آقاجان، این حوض شستن جایزه دارد. خوب است چه چیزی جایزه آن باشد؟ یک حج خوب است؟حاج آقا فخر با تعجب می گویند: یک حج جایزه شستن حوض؟!آقا در جواب می فرمایند:بله آقاجان یک حج.چند روز بعد از این واقعه هنگامی که آقافخر مشغول شستن لباسهایی که در حین شستن حوض کثیف شده بود، بودند که یک نفر به منزل وارد می شود و می گوید می خواهم همین الان شما را به مکه ببرم و همه چیز آن آماده است حاج آقا فخر می گویند لباسی جز این لباسهایی که بر تن دارم و این لباسهایی که هم اکنون در تشت خیس می باشند ندارم و الآن مسافرت برایم مقدور نیست.بالاخره با اصرار آن شخص آقافخر لباسها را شسته و آنها را در حالی که خیس بودند داخل کیسه ای قرار داده و همراه خود می برند. ایشان می گفتند: لباسهایی که در قم شسته بودم در جده پهن کردم تا خشک شود ...

نجات زندگی صدها دانش آموز

آقای حاج رضا وقاری نقل کردند:
روزی آقای مجتهدی همراه حاج سید غلامحسین الهی با قطار عازم مشهد می شدند ... هنگامی که به سبزوار می رسند آقای مجتهدی به آقای حاج سید غلامحسین الهی می گویند : من باید پیاده شوم و سپس از قطار پیاده می شوند و سریعاً به مدرسه ای در سبزوار می روند و به مدیر مدرسه می گویند:من می خواهم برای بچه ها سخنرانی کنممدیر می گوید: شما چه کسی هستید و از طرف چه کسی آمده اید که می خواهید سخنرانی کنید. وانگهی اکنون بچه ها در کلاسها مشغول درس می باشند و موقع سخنرانی نیست.
آقای مجتهدی مجدداً می گویند :چاره ای نیست جز اینکه همین الآن سخنرانی کنم و به هر ترتیب که بوده مدیر مدرسه را راضی می کنند. بالاخره زنگ مدرسه زده می شود تا بچه ها برای انجام سخنرانی به حیاط مدرسه بیایند هنگامی که تمام بچه ها به حیاط مدرسه می آیند آقا شروع به سخنرانی می نمایند، به مجرد اینکه می گویندبسم الله الرحمن الرحیم یک مرتبه تمام چند طبقه مدرسه فرو می ریزد و به تپه ای خاک تبدیل می شود! آنگاه آقا می فرمایند:والسلام علیکم و رحمت الله و برکاتهو در حالی که همه پرسنل و دانش آموزان مدرسه در جنجال و آشوب بسر می بردند آنجا را ترک می کنند و بدین گونه جان چند صد نفر را از اتفاقی که می خواسته رخ بدهد نجات می دهند.

اسارت حجت الإسلام سید علی اکبر ابوترابی

حجت الإسلام و المسلمین موحد ابطحی نقل کردند:
هنگامی که از جبهه خبر شهادت حجت الإسلام سیدعلی اکبر ابوترابی اعلام گردید، از طرف دولت و خانواده ایشان مجالس ختم و بزرگداشت مفصلی برگزار شد.در مراسم چهلم ایشان آیات و علمای اعلام شرکت کرده و رییس جمهور وقت سخنرانی نمود.چند روز بعد از اتمام مراسم چهلم ایشان، بنده خدمت آقای مجتهدی بودم که جناب آیت الله آقای حاج سیدعباس ابوترابی، پدر حجت الإسلام سیدعلی اکبر ابوترابی به آنجا آمدند و در حالی که بسیار محزون و ناراحت بودند و بغض گلوی ایشان را گرفته بود گفتند:فرزندم شهید شد و برای او مجالس بزرگداشتی برپا کردیم.باگفتن این مطلب ناگهان آقای مجتهدی بشدت شروع به خندیدن نمودند! بنده از این حرکت ایشان بسیار ناراحت شدم، جناب آیت الله ابوترابی هم که ناراحت شده بودند به آقای مجتهدی گفتند:ما پسرمان را از دست داده و عزادار می باشیم، اما شما می خندید!!آقای مجتهدی که در حال خندیدن بودند به آیت الله ابوترابی فرمودند:آقاجان! این چه فرمایشی است؟! ما هم اکنون پسر شما را در زندان بغداد می بینیم.آیت الله ابوترابی که بهت زده شده بودند گفتند: این چه حرفی است؟! پسرم شهید شده و از طرف دولت خبر شهادتش اعلام گردید و مراسم ختم و بزرگداشت او هم برگزار شد.
آقای مجتهدی فرمودند:اگر باور ندارید، بدانید که فردا صبح رأس ساعت ده صدای ایشان در حال مصاحبه مستقیماً از رادیو بغداد پخش خواهد شد و به زودی نامه ایشان به شما خواهدرسید.این را هم بدانید که ایشان به سلامتی از اسارت رهایی خواهند یافت و پس از آن شهرت پیدا می کنند.آیت الله ابوترابی که از صحبتهای آقای مجتهدی شوکه شده بودند با حالتی حیران و بهت زده آنجا را ترک کرده و از خدمت آقای مجتهدی مرخص شدند. طبق فرمایشات آقای مجتهدی، روز بعد رأس ساعت ده صبح صدای حجت الإسلام سیدعلی اکبر ابوترابی از رادیو بغداد پخش شد و معلوم گردید که ایشان شهید نشده اند. و چند سال بعد از اسارت آزاد گشتند.و پس از بازگشت به ایران به سمت سرپرست امور آزادگان منصوب و شهرت بسزایی پیدا کردند.و بالاخره در سال 1379 هـ ش هنگامی که به همراه پدر بزرگوارشان حضرت آیت الله سیدعباس ابوترابی به قصد زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از قزوین عازم مشهد مقدس بودند بر اثر سانحه اتومبیل به لقاء حق شتافته و در جوار ملکوتی حضرت رضا (علیه السلام) در همان غرفه ای که آقای مجتهدی مدفون می باشند به خاک سپرده شدند.

ماخذپارسی بلاگ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مقالاتی که اخیرا مشاهده شده اند.

No image

نامه 10 نهج البلاغه

قرآن درماني

قرآن درماني

خداشناسیʄ)

خداشناسی(4)

No image

البُخل - بُخل

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʅ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(5)

عبادت بدون بینش آنان برخی را به اشتباه می انداخت و خطر اشاعه ی این مرض مسری در جامعه بود. امام علی(علیه السلام) به این خطر بیم می داد، آن حضرت(علیه السلام) شنید که مردی از خوارج شب بیدار است و به دعا و تلاوت قرآن مشغول است؛ امام فرمودند:« به یقین خفتن به که با دودلی نمازگزاردن» (نهج البلاغه، حکمت97).
 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
 مدرسان واقعی وحی از نگاه نهج البلاغه

مدرسان واقعی وحی از نگاه نهج البلاغه

درباره امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده است «انا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر دانشم و علی در آن است.»جابربن حیان، پدر علم شیمی، در دانشگاه امام صادق(علیه السلام) دانش آموخت؛ حسن بصری، مؤسس مکتب کلامی اشاعره؛ واصل بن عطاء مؤسس مکتب کلامی معتزله؛ ابوحنیفه، بنیانگذار مکتب فقهی حنفی؛ مالک، بنیانگذار مکتب فقهی مالکی، از شاگردان دانشگاه جعفری بوده اند.
Powered by TayaCMS