شک در آیات و روایات اسلامی

شک در آیات و روایات اسلامی

آیات

1. لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ [1]

آنچه در آسمانها و زمين است، از آنِ خداست. و (از اين رو) اگر آنچه را در دل داريد، آشكار سازيد يا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه مى كند. سپس هر كس را بخواهد (و شايستگى داشته باشد)، مى بخشد و هر كس را بخواهد (و مستحق باشد)، مجازات مى كند. و خداوند به همه چيز قدرت دارد.

2. هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ [2]

او كسى است كه شما را از گل آفريد سپس مدتى مقرّر داشت (تا انسان تكامل يابد) و اجل حتمى نزد اوست (و فقط او از آن آگاه است). با اين همه، شما (مشركان در توحيد و يگانگى و قدرت او،) ترديد مى كنيد!

3. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ [3]

بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است) همين كه (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا مى كنند اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مى شوند (و به كفر رومى آورند)! (به اين ترتيب) هم دنيا را از دست داده اند، و هم آخرت را و اين همان خسران و زيان آشكار است!

4. وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ [4]

ما به موسى كتاب آسمانى داديم سپس در آن اختلاف شد و اگر فرمان قبلى خدا (در زمينه آزمايش و اتمام حجّت بر آنها) نبود، در ميان آنان داورى مى شد! و آنها (هنوز) در شكّ اند، شكّى آميخته به بدگمانى!

5. قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُريدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبينٍ [5]

رسولان آنها گفتند: آيا در خدا شكّ است؟! خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده او شما را دعوت مى كند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد! آنها گفتند: (ما اينها را نمى فهميم! همين اندازه مى دانيم كه) شما انسانهايى همانند ما هستيد، مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند بازداريد شما دليل و معجزه روشنى براى ما بياوريد!

6. بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ في شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ [6]

آنها [مشركان ] اطلاع صحيحى درباره آخرت ندارند بلكه در اصل آن شكّ دارند بلكه نسبت به آن نابينايند!

7. بَلْ هُمْ في شَكٍّ يَلْعَبُونَ [7]

ولى آنها در شكند و (با حقايق) بازى مى كنند.

8. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ [8]

مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس هرگز شكّ و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند آنها راستگويانند.

9. فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى [9]

(بگو:) در كدام يك از نعمتهاى پروردگارت ترديد دارى؟!

روایات

الکافی

بَابُ الشَّكِ

1 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ عليه السلام أُخْبِرُهُ أَنِّي شَاكٌّ وَ قَدْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع- رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنِّي أُحِبُّ أَنْ تُرِيَنِي شَيْئاً فَكَتَبَ عليه السلام إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ مُؤْمِناً وَ أَحَبَّ أَنْ يَزْدَادَ إِيمَاناً وَ أَنْتَ شَاكٌّ وَ الشَّاكُّ لَا خَيْرَ فِيهِ وَ كَتَبَ إِنَّمَا الشَّكُّ مَا لَمْ يَأْتِ الْيَقِينُ فَإِذَا جَاءَ الْيَقِينُ لَمْ يَجُزِ الشَّكُّ وَ كَتَبَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ قَالَ نَزَلَتْ فِي الشَّاك [10]

حسين بن حكم گويد: بحضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام نوشتم و از حال خود او را آگاه كردم كه من در شك افتاده ام، و حضرت ابراهيم عليه السّلام بخدا عرضكرد: پروردگارا بمن بنما چگونه مرده ها را زنده ميكنى (سوره بقره آيه 260) و من دوست دارم كه شما (نيز براى رفع شك من) چيزى (از معجزه و دليل امامت) بمن نشان دهى، پس آن حضرت بمن نوشت: كه ابراهيم براستى مؤمن بود (و عقيده داشت) و ميخواست كه ايمانش را افزون كند، ولى تو در شكى، و در شك خيرى نيست، و نوشت: جز اين نيست كه شك تا جاييست كه يقين نيامده، و چون يقين آمد شك روا نباشد، و نوشت: بدرستى كه خداى عز و جل می فرمايد:

و نيافتيم براى بيشترشان عهدى و دريافتيم بيشترشان را نافرمانان (سوره اعراف آيه 102) و فرمود:

اين آيه در باره شك كننده نازل شده.

شرح

- مجلسى (ره) گويد: غرض راوى از نقل داستان حضرت ابراهيم عليه السّلام عذرتراشى براى شك خود بوده باينكه ابراهيم با مرتبه نبوت در باره مردگان در شك بوده و از خدا چيزى براى برطرف كردن شك خود پرسش كرده، و آنچه راوى اين حديث سؤال كرده يا معجزه بوده يا دليلى بر امامت، و بنا بر اول يا حضرت معجزه اى برايش آشكار كرده و راوى بيان نكرده است، و يا آن حضرت عليه السّلام مصلحت در آشكار كردن آن نديده. يا ميدانسته كه شك او روى وسواس و عناد است و گر نه حجت بر او تمام شده و حق برايش آشكار گرديده، و بنا بر احتمال دوم نيز هر سه وجه احتمال ميرود و آخرى ظاهرتر است، و اما عذرى كه براى شك خود آورده است حضرت آن را ابطال كرده است باينكه ابراهيم شك نداشت ... بلكه بجهت ازدياد يقين بود و بتعبير ديگر او علم اليقين داشت و طالب عين اليقين بود ولى تو چنانچه خود اعتراف كرده اى شك دارى و خيرى در آن نيست زيرا هر چه خير است در ايمان است و او بجز با يقين حاصل نگردد. و در جمله : انما الشك ما لم يأت اليقين گويد: اين جمله دو احتمال دارد اول اينكه تأكيد همان جمله سابق باشد كه فرمود: ابراهيم مؤمن بود و حاصل معنى اين است كه او يقين بقدرت خداى تعالى بر زنده كردن مردگان داشت و شك بايقين اجتماع نكنند، و جواز (در فرمايش آن حضرت لم يجز) به معناى امتناع است.

دوم مراد بيقين آن چيزى است كه يقين آورد و شك بعد از آن وسوسه و عناد است (و اين همان وجهى است كه فيض (ره) نيز در وافى فرموده است).

سپس مجلسى (ره) پس از تفسير آيه شريفه وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ .... گويد: و شايد تأويل حضرت عليه السّلام باين باز گردد كه خداى تعالى از ايشان بواسطه آن عقلى كه بآنها داده پيمان گرفته كه همان را بكار اندازند و يقين كنند، و آن را واگذارند و پس از مشاهده معجزات روشن فاسق شدند و از ايمان بيرون رفتند.

2 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْخُرَاسَانِيِّ قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ لَا تَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا وَ لَا تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا [11]

ابو اسحاق خراسانى گويد: أمير المؤمنين عليه السلام در خطبه اش ميفرمود: ترديد (در باره دين و احكام آن) بخود راه ندهيد تا بشك افتيد، پس كافر شويد.

توضيح

- مجلسى (ره) گويد: شايد مقصود ورود در شبهاتى است كه موجب شك گردد، يا نارضايتى بقضاى خدا است و متهم ساختن خداوند در قضاى اوست، يا مقصود ترديدى است كه ريشه و مبدء شك است.

3 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام جَالِساً عَنْ يَسَارِهِ وَ زُرَارَةُ عَنْ يَمِينِهِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو بَصِيرٍ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِيمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ فَقَالَ كَافِرٌ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ فَشَكَّ فِي رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ كَافِرٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زُرَارَةَ فَقَالَ إِنَّمَا يَكْفُرُ إِذَا جَحَد [12]

محمد بن مسلم گويد: نزد حضرت صادق عليه السلام در سمت چپ آن حضرت نشسته بودم، و زراره در سمت راستش بود، پس ابو بصير وارد شد و عرضكرد: يا ابا عبد اللَّه چه فرمائى در باره كسى كه در خدا شك كند؟ فرمود: كافر است اى ابا محمد (ابا محمد كنيه ابو بصير است) عرضكرد: اگر در پيغمبر شك كند (چطور)؟ فرمود: كافر است؟ (محمد بن مسلم) گويد: پس حضرت رو بزراره كرد و فرمود: همانا كافر شود در صورتى كه انكار كند.

توضيح

- اينكه حضرت در پايان حديث رو بزراره كرد و فرمود: همانا كافر شود در صورتى كه انكار كند شايد بخاطر اين بوده كه زراره واسطه ميان ايمان و كفر را قبول نداشته چنانچه اين مطلب در ضمن حديثى در باب كفر حديث (7) گذشت، و مقصود امام عليه السلام اينست كه بمجرد شك كافر نشود بلكه شك در صورتى موجب كفر است كه از روى انكار باشد گر چه در صورت شك مؤمن هم نيست.

4 عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قَالَ بِشَك [13]

ابو بصير گويد: پرسيدم از حضرت صادق عليه السّلام از (تفسير) گفتار خداى عز و جل: آنان كه ايمان آوردند و ايمانشان را بستم آلوده نكردند (سوره انعام آيه 82) فرمود: (مقصود از ستم) شك است (يعنى ايمانشان را بشك نيالودند).

5 الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ الشَّكَّ وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ لَيْسَا مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا [14]

امام صادق عليه السّلام فرمود: شك و نافرمانى در آتشند، نه از ما هستند و نه بسوى ما توجه دارند.

شرح

- فيض (ره) گويد: نظر امام عليه السّلام كنايه از شك و نافرمانى است، زيرا استحقاق آنان كه شك كنند و نافرمانى كنند براى آتش بخاطر شك و نافرمانى است پس مقصود اهل آنهايند.

6 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ بَعْدَ مَوْلِدِهِ عَلَى الْفِطْرَةِ لَمْ يَفِئْ إِلَى خَيْرٍ أَبَدا [15]

و نيز آن حضرت عليه السّلام فرمود: كسى كه بر فطرت توحيد (و از پدر و مادر خدا پرست) بدنيا آيد درباره خدا شك كند هرگز بخير باز نگردد.

شرح

- مجلسى (ره) گويد: ظاهر اين حديث اينست كه توبه مرتد فطرى قبول نشود چنانچه مشهور است.

7 عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ لَا يَنْفَعُ مَعَ الشَّكِّ وَ الْجُحُودِ عَمَل [16]

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: با شك و انكار هيچ عملى سود ندارد.

8 وَ فِي وَصِيَّةِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ مَنْ شَكَّ أَوْ ظَنَّ وَ أَقَامَ عَلَى أَحَدِهِمَا أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ هِيَ الْحُجَّةُ الْوَاضِحَة [17]

در وصيت مفضل است كه گويد: شنيدم حضرت صادق عليه السّلام ميفرمود: هر كه شك كند و يا گمان برد و بر يكى از آن دو بايستد خداوند عملش را هدر كند، بدرستى كه حجت خدا همان حجت روشن است.

شرح

- مجلسى (ره) گويد: يعنى حجت خدا در اصول دين واضح است و يقين آورد پس شك و گمان موجب عذر انسانى نيست و از كوتاهى او در تحصيل يقين خبر دهد، سپس گويد: بدان كه اين اخبار دلالت كند كه علم يقينى در ايمان معتبر است، و اين كه شخص شاك و بلكه آنكه گمان دارد در عقائد ايمانيه، كافر است تا آنكه گويد: و آخر چيزى كه ميتوان در باره اين اخبار گفت: همانست كه اين در خصوص اصول دين است و قسمتى از بحث مربوط بآن در اول اين كتاب (مرآة العقول) گذشت.

9 عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عليه السلام قَالَ قُلْتُ إِنَّا لَنَرَى الرَّجُلَ لَهُ عِبَادَةٌ وَ اجْتِهَادٌ وَ خُشُوعٌ وَ لَا يَقُولُ بِالْحَقِّ فَهَلْ يَنْفَعُهُ ذَلِكَ شَيْئاً فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ الْبَيْتِ مَثَلُ أَهْلِ بَيْتٍ كَانُوا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ لَا يَجْتَهِدُ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً إِلَّا دَعَا فَأُجِيبَ وَ إِنَّ رَجُلًا مِنْهُمُ اجْتَهَدَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا فَلَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ فَأَتَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ عليه السلام يَشْكُوا إِلَيْهِ مَا هُوَ فِيهِ وَ يَسْأَلُهُ الدُّعَاءَ قَالَ فَتَطَهَّرَ عِيسَى وَ صَلَّى ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا عِيسَى إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ فَلَوْ دَعَانِي حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ عِيسَى عليه السلام فَقَالَ تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ فَقَالَ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ كَلِمَتَهُ قَدْ كَانَ وَ اللَّهِ مَا قُلْتَ فَادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي قَالَ فَدَعَا لَهُ عِيسَى عليه السلام فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ قَبِلَ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِه [18]

محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر يا صادق عليهما السّلام حديث كند كه به وى عرض كردم: ما مى بينيم مردى را كه داراى عبادت و كوشش و خشوع در دين است ولى معتقد بحق (يعنى امامت شما) نيست، آيا اين اعمال باو سودى بخشد؟ فرمود: اى ابا محمد جز اين نيست كه مثل (ما) اهل بيت و (و مردم)، مثل آن خاندانى هستند كه در بنى اسرائيل بودند، و هيچ يك از آنها نبود كه چهل شب كوشش كند (و رياضت كشد) جز اينكه (پس از چهل شب) دعا ميكرد و دعايش اجابت ميشد، (ولى وقتى) يكى از آنها چهل شب كوشش كرد سپس دعا كرد، و دعايش باجابت نرسيد، پس نزد عيسى بن مريم عليه السّلام آمد و از حال خود باو شكايت كرد و از او خواست كه برايش دعا كند، پس عيسى عليه السّلام تطهير كرده و نماز خواند سپس بدرگاه خداى عز و جل دعا كرد، خداى عز و جل باو وحى كرد اى عيسى اين بنده من نزد من آمد اما بغير از آن درى كه بايد بيايد، او مرا خواند ولى در دلش نسبت بتو شك داشت، پس (با اين حال) اگر (آنقدر) مرا بخواند كه گردنش ببرد و انگشتانش بريزد دعايش را اجابت نكنم، پس حضرت عيسى عليه السّلام بآن مرد رو كرده فرمود: تو پروردگارت را ميخوانى و نسبت به پيغمبرش شك دارى؟ عرضكرد: يا روح اللَّه بخدا سوگند آنچه گفتى همان طور بود (و من در باره تو شك داشتم) اكنون از خدا بخواه كه اين شك را از دل من ببرد، (حضرت صادق عليه السّلام) فرمود: كه عيسى براى او دعا كرد و خدا توبه آن مرد را پذيرفت و قبول كرد و او بمانند خاندان خود گرديد.

شرح

- مجلسى (ره) گويد: مقصود از اهل البيت اصحاب آنهايند يا دوستان واقعى آنهايند پايان ولى ممكن است مقصود خود اهل بيت عليهم السّلام باشند چنانچه ترجمه شد و وجه حمل مجلسى مرحوم بر آنچه فرموده است سياق لفظى عبارت است ولى وجود قرينه ما را از اين عمل بى نياز كند، فيض عليه الرحمة گويد: حضرت در اين حديث اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه وأله وسلم و امت او را بعيسى عليه السّلام و امتش مثل زده در اين كه آنها كه در باره اهل بيت عليهم السّلام شك داشته باشند دعايشان مستجاب نشود و عبادتشان قبول درگاه واقع نگردد، و در حديث اشاره است باين كه شك در باره آنها چون شك در باره پيغمبر است زيرا عيسى عليه السّلام پيغمبر بود.

بحارالأنوار

باب الشك في الدين و الوسوسة و حديث النفس و انتحال الإيمان

1- ضا، [فقه الرضا عليه السلام ] ... وَ أَرْوِي أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ فِي كَلَامٍ لَهُ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ

امام على عليه السلام : بينوايى، بلاست و بدتر از بينوايى بيمارى تن است و از آن بدتر بيمارى دل است.

وَ أَرْوِي لَا يَنْفَعُ مَعَ الشَّكِّ وَ الْجُحُودِ عَمَلٌ

با وجود شك و انكار، هيچ عملى سودمند نيست.

وَ أَرْوِي مَنْ شَكَّ أَوْ ظَنَّ فَأَقَامَ عَلَى إحداهما [أَحَدِهِمَا] أُحْبِطَ عَمَلُهُ

روايت شده كه هر كس شك كند و يا گمان نمايد و در آن ثابت بماند اعمالش باطل مى گردد

وَ أَرْوِي فِي قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ قَالَ نَزَلَتْ فِي الشُّكَّاكِ

روايت شده كه هر كس شك كند و يا گمان نمايد و در آن ثابت بماند اعمالش باطل مى گردد.

وَ أَرْوِي فِي قَوْلِهِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قَالَ الشَّكِّ الشَّاكُّ فِي الْآخِرَةِ مِثْلُ الشَّاكِّ فِي الْأُولَى نَسْأَلُ الثَّبَاتَ وَ حُسْنَ الْيَقِينِ

روايت شده آيه شريفه الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ در باره كسانى نازل شده كه اهل شك و ترديد مى باشند، كسانى كه در باره آخرت شك مى كنند مانند كسانى هستند كه در آغاز هم گرفتار مى باشند، از خداوند خواهانيم كه ما را ثبات و حسن يقين عطا كند.

وَ أَرْوِي أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ يَقُولُ بِالْحَقِّ وَ يُسْرِفُ عَلَى نَفْسِهِ بِشُرْبِ الْخَمْرِ وَ يَأْتِي الْكَبَائِرَ وَ عَنْ رَجُلٍ دُونَهُ فِي الْيَقِينِ وَ هُوَ لَا يَأْتِي مَا يَأْتِيهِ فَقَالَ صلي الله عليه وأله وسلم أَحْسَنُهُمَا يَقِيناً كَنَائِمٍ عَلَى الْمَحَجَّةِ إِذَا انبته [انْتَبَهَ ] رَكَبِهَا وَ الْأَدْوَنُ الَّذِي يَدْخُلُهُ الشَّكُّ كَالنَّائِمِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ لَا يَدْرِي إِذَا انبته [انْتَبَهَ ] أَيُّهُمَا الْمَحَجَّةُ [19]

از امام عليه السّلام سؤال شد مردى به مذهب حق اعتقاد دارد، ولى به خود ظلم و اسراف مى كند و شراب مى نوشد و گناهان بزرگ انجام مى دهد، ولى مردى ديگر كه به مذهب حق چندان عقيده اى ندارد و گناهان او را هم مرتكب نمى شود، وضع اين دو نفر چگونه خواهد بود. امام عليه السّلام فرمودند: آن كس كه اهل يقين است بهتر است، حال او مانند كسى است كه در كنار راهى خوابيده هنگامى كه از خواب بيدار شد راه خود را مى گيرد و مى رود، ولى آن ديگرى كه در شك مى باشد مانند كسى است در كنار جاده خوابيده و بعد كه بيدار شد نمى داند به كدام طرف برود.

2- شي، [تفسير العياشي ] قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ الْوَاسِطِيُّ كَتَبْتُ إِلَى بَعْضِ الصَّالِحِينَ أَشْكُو الشَّكَّ فَقَالَ إِنَّمَا الشَّكُّ فِيمَا لَا يُعْرَفُ فَإِذَا جَاءَ الْيَقِينُ فَلَا شَكَّ يَقُولُ اللَّهُ وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ نَزَلَتْ فِي الشُّكَّاكِ [20]

حسين بن حكم واسطى گويد: به يكى از صالحان[ظاهرا منظور امام معصوم است] نوشتم و از شك و ترديد در مسائل از او سؤالاتى كردم، او در پاسخ من نوشت شك در چيزهائى مى آيد كه شناخته نيست، ولى هر گاه يقين آمد شكى نخواهد بود، خداوند در باره افراد شكاك فرموده: وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ.

3- شي، [تفسير العياشي ] عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ يَقُولُ شَكّاً إِلَى شَكِّهِمْ [21]

زراره از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند كه در تفسير آيه شريفه وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ فرمودند: يعنى براى آنها شك بعد از شك مى آيد.

4- جا، [المجالس للمفيد] عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْكَاتِبُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ مِنْ خَلْقِهِ الْمُتَلَوِّنَ فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ وَ أَهْلِهِ فَإِنَّ مَنِ اسْتَبَدَّ بِالْبَاطِلِ وَ أَهْلِهِ هَلَكَ وَ فَاتَتْهُ الدُّنْيَا وَ خَرَجَ مِنْهَا صَاغِراً [22]

محمد بن مسلم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمودند: بدانيد خداوند از بندگان متلون خود بدش مى آيد و افراد چند رنگ را دشمن مى دارد اينك از حق دورى نكنيد و اهل حق را ترك ننمائيد هر كس در باطل پافشارى كند هلاك مى گردد و دنيا را از دست مى دهد و سر افكنده از دنيا مى رود.

5- ب، [قرب الإسناد] ابْنُ سَعْدٍ عَنِ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِنَّ الشَّكَّ وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ لَيْسَا مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا وَ إِنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَطْوِيَّةٌ بِالْإِيمَانِ طَيّاً فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِنَارَةَ مَا فِيهَا فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ فَزَرَعَ فِيهَا الْحِكْمَةَ زَارِعَهَا وَ حَاصِدَهَا [23]

على عليه السّلام فرمودند: شك و ترديد و گناه و معصيت در آتش جاى دارند، آنها از ما نيستند و ما هم از آنها نيستيم، دلهاى اهل ايمان با ايمان به هم پيچيده، هر گاه خداوند بخواهد با وحى آن را روشن مى كند و حكمت را در آن غرس مى سازد و بعد حاصل آن را جمع مى نمايد.

6- ل، [الخصال ] أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وأله وسلم يَتَعَوَّذُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ سِتٍّ مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْيِ وَ الْحَسَدِ [24]

عبد اللَّه بن سنان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمودند: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در هر روز شش بار از شك و شرك و تعصب، و غضب، و ظلم و حسد به خداوند پناه مى بردند.

7- ن، [عيون أخبار الرضا عليه السلام ] بِالْأَسَانِيدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وأله وسلم أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيمَانٌ لَا شَكَّ فِيهِ وَ غَزْوٌ لَا غُلُولَ فِيهِ وَ حَجٌّ مَبْرُورٌ وَ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ شَهِيدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِسَيِّدِهِ وَ رَجُلٌ عَفِيفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِبَادَةٍ وَ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ النَّارَ أَمِيرٌ مُتَسَلِّطٌ لَمْ يَعْدِلْ وَ ذُو ثَرْوَةٍ مِنَ الْمَالِ لَمْ يُعْطِ الْمَالَ حَقَّه وَ فَقِيرٌ فَخُورٌ [25]

امام رضا از پدرانش عليهم السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: بهترين عمل در نزد خداوند آن ايمانى است كه در آن شك و ترديد نباشد و جهادى است كه در آن مكر و فريب و خيانت نشود، و حجى كه مورد قبول قرار گيرد. نخستين كسانى كه وارد بهشت مى گردند شهداء مى باشند، بندگانى كه از صاحبان خود اطاعت كنند و در حفظ اسرار او بكوشند، مرديكه عفت بخرج مى دهد و اهل عبادت است، و نخستين كسى كه وارد دوزخ مى شود اميرى است كه به زور بر مردم مسلط شده و عدالت ندارد، و مال دارى كه حق مالش را نمى دهد و فقيرى كه تكبر داشته باشد.

8- لي، [الأمالي للصدوق ] أَبِي عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْكِنَانِيِّ عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وأله وسلم الرَّيْبُ كُفْرٌ [26]

كنانى از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: شك و شبهه از كفر بشمار مى روند.

9- سن، [المحاسن ] عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ عَلِيّاً عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ عَلَمٌ غَيْرُهُ فَمَنْ تَبِعَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ جَحَدَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ شَكَّ فِيهِ كَانَ مُشْرِكاً [27]

مفضل از امام صادق و او از پدرش عليهما السّلام روايت مى كند كه فرمود: خداوند متعال على عليه السّلام را نشانه بين خود و مردم قرار داد، و بين خدا و خلق علمى جز او نيست، هر كس زير پرچم على در آيد مؤمن است و هر كس او را انكار كند كافر مى باشد و هر كس در او شك كند مشرك خواهد بود.

10- ضا، [فقه الرضا عليه السلام ] أَرْوِي أَنَّهُ سُئِلَ الْعَالِمُ عليه السلام عَنْ حَدِيثِ النَّفْسِ فَقَالَ مَنْ يُطِيقُ أَلَّا تُحَدَّثَ نَفْسُهُ [يُحَدِّثَ نَفْسَهُ ] وَ سَأَلْتُ الْعَالِمَ عليه السلام عَنِ الْوَسْوَسَةِ إِنْ كَثُرَتْ قَالَ لَا شَيْ ءَ فِيهَا يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

روايت مى كنم كه از امام كاظم عليه السلام درباره حديث نفْس (افكار و انديشه هايى كه در ذهن انسان مى گذرد) سؤال شد. فرمود: كيست كه نفْس او دچار افكار و انديشه نشود؟!...

وَ أَرْوِي أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلْعَالِمِ يَقَعُ فِي نَفْسِي أَمْرٌ عَظِيمٌ فَقَالَ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

روايت شده كه مردى از عالم سؤال كرد: در دلم چيزهائى بزرگ پيدا مى شود فرمود: در اين هنگام بگوئيد: لا اله الا اللَّه و در روايت ديگرى آمده است بگوئيد: لا حول و لا قوة الا باللَّه.

وَ نَرْوِي أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَفَا لِأُمَّتِي عَنْ وَسَاوِسِ الصَّدْرِ

و [از رسول خدا صلى الله عليه و آله ] روايت مى كنيم كه : خداوند تبارك و تعالى از وسوسه هاى سينه امّت من گذشته است.

وَ نَرْوِي عَنْهُ أَنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لِأُمَّتِي عَمَّا تُحَدِّثُ بِهِ أَنْفُسَهَا إِلَّا مَا كَانَ يَعْقِدُ عَلَيْهِ

و [از همان حضرت] روايت مى كنيم كه : خداوند از حديث نفْس هاى امّت من مى گذرد، مگر آنچه به صورت اعتقاد در آيد.

وَ أَرْوِي إِذَا خَطَرَ بِبَالِكَ فِي عَظَمَتِهِ وَ جَبَرُوتِهِ أَوْ بَعْضِ صِفَاتِهِ شَيْ ءٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ فَقُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا قُلْتَ ذَلِكَ عُدْتَ إِلَى مَحْضِ الْإِيمَانِ

وَ أَرْوِي أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَسْقَطَ عَنِ الْمُؤْمِنِ مَا لَا يَعْلَمُ وَ مَا لَا يَتَعَمَّدُ وَ النِّسْيَانَ وَ السَّهْوَ وَ الْغَلَطَ وَ مَا اسْتُكْرِهَ عَلَيْهِ وَ مَا اتَّقَى فِيهِ وَ مَا لَا يُطِيقُ [28]

روايت شده هر گاه در دلت در باره عظمت و بزرگى خداوند و يا يكى از صفات او خطورى پيدا شد و حديث نفس پيش آمد بگو لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه و على امير المؤمنين، هر گاه اين كلمات را گفتى ايمان خالص بشمار بر مى گردد. روايت شده كه خداوند متعال از مؤمن آنچه را كه نمى داند ساقط كرده، و نيز آنچه را كه بدون تعمد انجام داده و يا از روى فراموش و يا اشتباه و اكراه، مرتكب شده، و يا از روى تقيه و حفظ جان و بدون اختيار كارى كرده خداوند همه اين گناهان را عفو مى كند.

13- شي، [تفسير العياشي ] عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فِي قَوْلِهِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ قَالَ هُوَ الشَّكُّ [29]

امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه: اين چنين خداوند پليدى را براى كسانى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد ـ فرمود : منظور ، شكّ است .


[1] البقرة : 284

[2] الأنعام : 2

[3] الحج : 11

[4] هود : 110

[5] إبراهيم : 10

[6] النمل : 66

[7] الدخان : 9

[8] الحجرات : 15

[9] النجم : 55

[10] الكافي ج 2 صلي الله عليه وأله وسلم 399

[11] همان

[12] همان

[13] همان

[14] همان, ص400

[15] همان

[16] همان

[17] همان

[18] همان

[19] بحارالأنوار ج 69 صلي الله عليه وأله وسلم 124

[20] همان, ص125

[21] همان, ص126

[22] همان

[23] همان

[24] همان

[25] همان

[26] همان, ص127

[27] همان

[28] همان

[29] همان, ص128

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امام شناسی در نهج البلاغه

امام شناسی در نهج البلاغه

از آن جمله امیرمؤمنان در خطبه ای می فرماید: «بدانیدآن کس ازما (حضرت مهدی علیه السلام ) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر درآن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رفتار می کند تا گره ها را بگشاید. بردگان و ملت های اسیر را آزاد می سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را می پراکند و حق جویان پراکنده را متحد می سازد.
No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
Powered by TayaCMS