عظمت ماه مبارک رمضان و تلاوت قرآن و عزاداری امیرالمومنین

عظمت ماه مبارک رمضان و تلاوت قرآن و عزاداری امیرالمومنین

در عظمت ماه مبارك رمضان و تلاوت قران و عزاداري اميرالمومنين عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم

شهر رمضان الذي أنزل فيه القرآن، هدي للناس وبينات من الهدي و الفرقان

خود اين آيه كفايت مي كند براي كسي كه بفهمد چه ماهي در پيش است. در يك آيه خدا عظمت اين ماه را بيان كرده. به اين جهت، اين ماهي است كه در اين ماه قرآن نازل شده. آن هم چه قرآني؟ بيّنات من الهدي و الفرقان. در يك آيه دو عنوان است: هم قرآن، هم فرقان. كلمه فرقان شرح مفصلي دارد، كلمه قرآن هم شرح مبسوطي. قرآن چيست؟ فرقان چيست؟ عمر گذشت و ما به حقائق اين دين نرسيديم.

اولا زمان ، ظرف است، خود زمان وآنچه در زمان واقع مي شود. اين دو بايد ملاحظه بشود. در ماه رمضان اين خصوصيت است كه اولا خود زمان، استثنائي است.

رسول خدا در روايتي كه اهميتش به اين است كه خود آن حضرت خطبه خواند، در جمعه آخر شعبان. فرمود: قد اقبل اليكم شهر الله بالبركة والرحمة والمغفرة. ماه خدا به سوي شما اقبال كرده. عنوان شهر الله است ماهي كه طرف اضافه اش اسم الله است. درك عظمت اين ماه از عقل بشرِ عادي بالاتر است. آن وقت مهم اين است كه همه اين عظمت ، تمام اين جلال كه پيغمبر فرمود: ايامش افضل ايام است، شبهايش افضل شبهاست، ساعاتش افضل ساعات است، همه اين عظمت در اثر يك مطلب است و آن مطلب اين است :

إنّا انزلناه في ليلة القدر وما ادراك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من كل امر سلام هي حتي مطلع الفجر

همه اين عظمت ، در اثر اين است كه در اين ماه، يك شب است و آن، شب تقدير است. آن شب، همه اعمال... اعمال ، ارزاق مقدّر مي شود و تمام آن تقديرات بر وليّ أمر نازل مي شود و همه آن صحائف به امضاء صاحب الزمان مزيّن مي شود. عظمت اين ماه در اثر آن شب است، عظمت آن شب هم در اثر نزول قرآن است.

از اين مجلس بايد حداكثر استفاده را بكنيد اينها كه مي گويم با دقت گوش كنيد. جوهره همه مطالب در اين چند كلمه است:

اولا قرآن را بايد شناخت. قرآن چيست؟ تجلي خداست. اين است كه عقل مبهوت است. تجلي كبرياء الهي در سرتاسر اين كتاب است. هر آيه اي خزينه اي است. اين خزينه، هفت بطن دارد، در هر بطني چه خبر است؟ عباراتش براي عوام، اشاراتش براي علما، لطائفش براي أوليا، حقائقش براي انبيا.

قدر اين زندگي را بدانيد. از امروز به اين مطالب عمل كنيد. اين روايتي است كه كليني ، شيخ المحدثين در كافي و صدوق رئيس المحدثين در ثواب الأعمال، اين دو ركن نقل مي كنند، آن هم از كي؟ از كسي كه لسان الله ناطق است. خلاصه بيان را مي گويم:

اگر كسي از جواني ، از دوران شباب قرآن بخواند و آن قرآن با گوشت و خون او ممزوج بشود اين جوان وقتي از دنيا برود حشرش مع السفرة الكرام البررة است، يعني محشر او با ابراهيم خليل الرحمان است، حشر او با موسي بن عمران است، حشر او با عيسي بن مريم است. اگر زن است، مخلوط بشود اين روح با قرآن، حشر او با مريم بنت عمران است، با صديقه كبرى دختر پيغمبر آخرالزمان است. بعد كه در قيامت سر از خاك برمي دارد... اگر تا حالا غفلت كرديد از حالا فرصت را غنيمت بشمريد. در هر سني كه هستيد شروع كنيد به ترتيبي كه الآن گفته مي شود...

مطلب به قدري مهم است كه رسول خدا... خوب دقت كنيد... فرمود: اگر كسي در ماه رمضان يك آيه قرآن بخواند، ثواب يك ختم قرآن دارد. يعني چه ؟ يعني در اين ماه اگر بگويي يس فقط، الم، در دفتر عملت ثواب يك ختم قرآن مي نويسند آن وقت يك ختم قرآن چي دارد؟ عقل مبهوت است.

هر ختم قرآني ، دو مطلب تمام است يكي برائت يعني برات آزادي از آتش جهنم، يكي دعاي مستجاب. ماه رمضان اين جور منقلب مي كند. آن وقت نتيجه اش اين است: يك آدم در ماه رمضان يك ختم قرآن مي خواند آن ختم مي شود شش هزار و سي و خرده اي قرآن. يك ختم قرآن در اين ماه اين جور است. منتها كاري كنيد كه اين برنامه ترك نشود.

چون اين بيان رئيس مذهب است آن هم از زبان اميرالمؤمنين آن هم وصيت به فرزندش محمد حنفيه، فرمود: قرآن عهد خداست، كاري كن كه هيچ روزي بر تو نگذرد مگر اين كه عهد خدا را بخواني حداقل پنجاه آيه، اگر سعادت پيدا كني بيشتر چه بهتر. فاقرؤا ما تيسر من القرآن.

آن وقت اين قرآن چه مي كند، اثرش چيست اگر اين روش عملي بشود؟مرد و زن از امروز تصميم بگيريد هر ماه يك ختم قرآن بخوانيد. آن وقت اثر چيست؟

اثر اين است: روز قيامت كه مي شود خدا دو حلّه به قامت اين شخص مي پوشاند، تاج كرامت بر سرش مي گذارد، خلد را به يك دستش مي دهد، امر را به يك دستش مي دهد، بعد به او مي گويند: برو به بهشت يك آيه بخوان ، يك درجه بالا برو. آن وقت نتيجه اش اين است كه همه مقامات بهشت تنظيم شده به عدد آيات قرآن. اگر اين برنامه را عمل كنيد، ممكن نيست در بهشت به آخر درجه نرسيد. اين مطلب اول.

حالا عمده اين است. فقاهت در دين اين است كه آن ظرائف مطالب ديني فهميده بشود، اين حقائق در اخبار، منتشر است، مجموعه اش اين است. حالا اين قرآني كه اين چنين است، اگر اين جور كه مي گويم بخوانيد همين قرآن منقلب مي شود به جوري كه عقل مبهوت است. آن چيست؟

آن اين است كه از اين تاريخ كه شروع كرديد به ختم قرآن در هر ماه نيتتان اين باشد كه من اين ختم را مي خوانم فقط براي امام زمان. اگر اين كار را بكني اثرش چيست؟ اثرش اين است كه طبق حديث تمامي كه همه مشايخ مثل شيخ مفيد ، مثل كليني ، مثل سيد بن طاووس نقل كرده اند جزاي آن كسي كه اين كار را بكند يعني ختم كند قرآن را براي امام زمان، كارش اين باشد ، اين است كه از امام زمان جدا نخواهد شد. منتها كيست كه قدر اين نعمتها را بداند. حالا. عمر گذشت تا حالا نفهميديم از حالا بفهميم. شروع كنيد ختم قرآن براي او. اثرش را كى مي فهميد؟ اثرش را آنجا مي فهمي... اگر يك دوره سال هر ماه يك ختم قرآن براي امام زمان كردي شب قدر كه دفتر عملت را نزد او مي برند وقتي نگاه كرد ديد كه تو يكسال، هر ماه، براي او يك ختم قرآن كردي آيا آن سليمانٍ عالم وجود كه تمام آنچه 124 هزار پيغمبر از مناقب داشتند همه در وجود اوست، آيا او با تو جوان چه خواهد كرد؟ اينهاست كه از دست ما رفته. اين گوهرهاست كه عمر گذشته است و ما نفهميديم. اين مطلب اول . قرآن آن هم قرآن فقط به اين قصد و به اين نيت، هديه به امام عصر قطب دائره امكان، آن كسي كه بيمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض والسماء .

مطلب دوم اين است كه بايد بدانيد ماه رمضان چه اتفاق افتاده؟ اگر بخواهيد بفهميد همين كلمه بس است. وقتي پيغمبر آن خطبه غرّاء را خواند راجع به ماه رمضان، يك مرتبه يكنفر از جا برخاست. آن كه بود؟ آن كسي بود كه گفتني نيست كه بود!چه كرد! به كجا رسيد! آن يكنفري كه از جا برخاست و در مقابل پيغمبر در همچو وقتي حرف زد كه بود؟ امير المؤمنين. از جابرخاست گفت: يا رسول الله ! افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ پيغمبر جواب داد، اما چه جوابي! خوب اينها را فكر كنيد:

خاتم النبيين ، عصاره عالم هستي است. يعني تمام عالم به كمال برسد مي شود مرتبه نبوت. مرتبه نبوت ، باز به كمال برسد، مي شود مرتبه رسالت. مرتبه رسالت به كمال برسد ، مي شود صاحب كتاب. صاحب كتاب به كمال برسد ، مي شود اولوا العزم. بعد تازه به آنجا كه رسيد همه، عصاره مي شود، مي شود خاتم . ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين، اين كلام خداست.

پيغمبر خاتم كسي است كه خدا در قرآن با او وقتي حرف مي زند، مي فرمايد: لعمرك ، به جان تو قسم. شبي كه او را به معراج برده براي آن سير ، خدا خودش را تسبيح كرده. اين است پيغمبر خاتم. سبحان الذي اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصى.

اميرالمؤمنين در مقابل همچو كسي برخاست، گفت يا رسول الله ، افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ فرمود : الورع من محارم الله. ورع از آنچه كه خدا حرام كرده،افضل اعمال اين است. شكم از لقمه حرام. چشم از نگاه به بيگانگان. افضل مي شود ورع [از محرمات]. بعد از اين كلام گريه كرد. خب خاتم كه گريه كند ، 124 هزار پيغمبر ناله مي زند. وقتي اشك او از چشمش جاري بشود جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل به خود مي لرزد، وقتي قلب پيغمبر خاتم بشكند و اشك او جاري بشود عرش و كرسي و لوح و قلم مي لرزد. گريه كرد، گفت: يا رسول الله چرا گريه مي كني. فرمود: ياعلي، گريه ام براي آن وقتي است كه در اين ماه، ضربت به فرق تو مي خورد. اين ماه ، ماه همچو كسي است. حالا عاقلي بايد فكر كند واقعه اي كه هنوز اتفاق نيفتاده، خاتم انبياء، قطب دائره وجود تاج سر اولين و آخرين براي فرق شكافته او گريه مي كند.

وظيفه اين مملكت در 21 رمضان چيست؟ افسوس كه عمر گذشت، ما چقدر تقصير كرديم. مردم عذر مي آورند كه روزه اند با روزه هيئات چه جور بيرون بيايد. قدر نعمت را بدانيد.‌ اگر با آن زبان روزه بيرون بيايي و براي فرق شكافته او بر سر و سينه بزني وقت مردن خاتم انبياء سرت را به زانو خواهد گرفت. اين نعمت ها از دست رفته.

فرمود : يا علي ! كسي كه تو را كشته مرا كشته. بعد فرمود: يا علي! تو روح مني. تو مثل جان مني. تو از طينت مني.

يعني چه اين حرف ها؟ يعني عزاداري روز 21 ، عزاداري براي شخص خاتم است. دسته هايي كه بيرون مي آيند براي شهادت خاتم انبياء بيرون آمدند. معناي اين كلمه اين است: مجالسي كه منعقد مي شود، براي شخص پيغمبر خاتم است. اگر بشريت بفهمد- نه تنها شيعه- براي علي روز بيست و يكم بر سر و سينه مي زند. اگر آدميت بفهمد هر جا انسان است ، هر جا بشر است روز بيست و يكم براي علي سياه پوش است. اميرالمؤمنين اين است.

يك كلمه مي گويم بس است. در عهدي كه به مالك اشتر نوشت اين را دنيا بايد گوش كند بفهمد.

فرمود: اي مالك ! با مردم اينچنين رفتار كن. خوب گوش كنيد ، بفهميد ، درك كنيد. فرمود: اي مالك همه كساني كه رعيت تو هستند از دو طائفه بيرون نيستند، يا برادر تو اند در دين، يا شبيه تو اند در خَلق.

حالا ببين با كفار عملش چيست؟ رفتارش با كافر چيست تا برسد به مسلمان. فرمود: مالك! در قلبت رحمت، محبت، لطف نسبت به همه داشته باش حتي كفار. اين است حكومت اسلام. اين است حكومت علوي. پنج مطلب فرمود ، عقل مبهوت است فرمود: رحمتف دوم: محبت، سوم: لطف، چهارم: عفو، پنجم: صفح، نسبت به همه، چه مسلمان و چه كافر ، چه يهودي ، چه نصراني. مبادا در قلمرو مملكت تو نسبت به يك كافري كمترين تعدّي بشود. دنيا بايد براي گوينده اين كلام عزا بگيرد. آنچه اسرار اين بيان است بايد بزرگاني مثل شيخ انصاري بفهمند.

بعد بيانش اين است. فرمود:با همه... خوب دقت كنيد يعني در مملكتي كه در آن مملكت كه لواء اسلام و حكومت علوي بر سر پاست، بايد تمام افراد آن مملكت حتي كفار زندگي با آنها ، لطف با آنها ، به جوري باشد... اي مالك! رعيت ّزلل دارد ، علل دارد. اي مالك رعيت لغزش دارد، چه عمد، چه خطاء،اگر انجام دادند تو با آنها جوري رفتار كن كه توقع داري خدا با تو رفتار كند. حالا براي يك همچو كسي بايد تمام دنيا عزا بگيرد يا نه؟ كي شناخت علي بن ابي طالب را؟ كسي كه زير پرچم او با كفار اين جور رفتار مي شود ببين با مسلمانان معامله چه جور است؟

آنچه مهم است اين است كه عقل مبهوت است: امپراطوري روم ، شاهنشاهي ايران مسخّر شد برايش، همه در قبضه قدرتش. فكر كنيد. اينها را دانشگاهي ها تأمل كنند، علماء مملكت دقت كنند، بفهمند ، چه خبر است. چه غوغاست. كسي كه ايران امروز يك ايالت نشين او بوده ، تا برسد به بقيه امپراطوري روم ، شاهنشاهي ايران زير دو پايش، يك مرتبه يهودي آمد جلو ، گفت: يا علي! اين زرهت كه در آنجاست مال من است. فرمود : اين زره من است از دستم افتاده. گفت: يا علي! اين زره مال من است، من دست برنمي دارم تا حاضر بشي پيش قاضي. اينها را فكر كنيد. همچو كسي، آن هم كسي كه از جهت معنا ، 124هزار پيغمبر زير پرچم اويند؛ آدم و من دونه تحت لوائي، و آن لواء در دست علي بن ابي طالب است، از اين طرف هم حكومت دنيا در قبضه اقتدارش است، با يهودي آمد پيش قاضي. قاضي ديد زره در دست يهودي است. حكم كرد كه زره مال يهودي است. حالا فكر كنيد. قاضي عليه او حكم كرد، آن هم به نفع يهودي. امير المؤمنين زره را به يهودي تحويل داد. يك مرتبه يهودي افتاد روي قدمش. گفت: يا علي! زره مال خودت بود، من همه اين بساط را به راه انداختم كه ببينم اين دين همان ديني است كه موسى خبر داده، اين ادعا را به ناحق كردم. تو در مقابل مثل مني حاضر شدي، به محكمه آمدي، آن هم حكم قاضي را به حسب ظاهر يد من پذيرفتي، همه مقصد اين بود كه بدانم تو هماني كه موسي خبر داده كه جانشين خاتمي. أشهد ان لا اله الا الله... افتاد روي قدمش، مسلمان شد. حضرت زرهش را به او داد، هفتصد درهم هم به او داد. يهودي در صفين در ركاب اميرالمؤمنين شهيد شد.

اين است علي بن ابي طالب. اين منشور حكومتش. اين هم عملش. دنيا كجا ديده بشري كه اقاليم هفت گانه بما تحت افلاكها همه را به او بدهند تا يك پوست جو از دهن يك مورچه بگيرد، هفت اقليم را ببازد و آن پوست جو را از دهن مورچه نگيرد. براي همچو كسي ، بشريت بايد عزا بگيرد.

كه بود ؟ چه كرد؟ اين زندگي جه بود؟از آن روزي كه در خانه خدا به دنيا آمد بيت الله شد مولِد او. بيت الله شد مشهد او. در تاريخ همچو مقامي پيدا نشده. در خانه خدا به دنيا آمدن، در خانه خدا شربت شهادت نوشيدن. عقل مبهوت است.

صبحي كه آمد به نماز، آن شب مهمان دخترش بود. دختر براي پدري كه سلطنت بر ربع مسكون دارد، يعني مشرق و مغرب تحت حكومتش است، سفره اي كه تهيه كرده بود ، نان جو بود و نمك و شير. سر سفره كه نشست گفت: كى ديدي پدرت سر يك سفره دو خورشت بخورد؟ آمد نمك را بردارد كه با نان جو و شير افطار كند فرمود: نمك را بگذار، شير را بردار. با نان جو و نمك افطار كرد. چرا؟ براي اين كه مبادا در سرزمين حجاز و يمامه يكنفر باشد كه سفره اش از سفره علي كم رنگ تر است. همچو كسي است كه وقتي شمشير به آن فرق خورد جبرئيل بين زمين و آسمان گفت: تهدّمت والله اركان الهدي، إنفصمت والله العروة الوثقي

اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن صلواتك عليه و علي آبائه في هذه الساعة و في كل ساعة ولياً و حافظا و قائداً و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتّعه فيها طويلا

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
Powered by TayaCMS