عیب جویی

عیب جویی

یا لطیف

سخنران: حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

موضوع: عیب جویی

بعضي از افراد ذاتاً عيب جو هستند . اصلاً علاقه داره ، تو يه جمعي كه نشسته از بقيه عيب جويي كنه . مثلاً وارد اين جلسه شده يه گوشه مي شينه ، جلسه ششصد تا محاسن داره . يه دونه هم عيب داره ، نه ! بيست تا هم عيب داره ، وقتي كه مي ره بيرون فقط همين بيست تا رو مي بينه ، بعد هم علاقة خاصي داره كه اين بيست تا رو همه جا بگه . به اين آدم مي گن عيب جو .

با بنده رفيقه ، مثلاً من پنج تا خوبي دارم ، پنج تا هم بدي ، فقط همين پنج تا بدي رو مي بينه و همه جا هم مي ره

مي گه ، به اين مي گن عيب جو . حالا كار نداريم كه مرحلة بعدي عيب جويي غيبت و تهمت هست . بحث اين جلسه فقط عيب جويي هست . مي خوايم بدونيم نظر معصومين (ع) نسبت به چنين شخصي چيه ؟ و عيب جويي چه آثار سوئي داره و چطوري رفع مي شه ؟

اما آثار سوء عيب جويي :

1 ـ مي فرمايند : از دست دادن دوستان . شخصي كه عيب جو هست ، دوستانش رو از دست مي ده . به هر حال هر كسي احتياج به دوست و رفيق داره ، اما كسي كه چنين صفت بدي داره ، دوستانش بعد از مدتي متوجه مي شن كه اين آدم كارش اينه كه عيبهاي بقيه رو ببينه و بره بگه ، لذا از چنين شخصي فراري هستند و دوستانش رو از دست مي ده . مگه آدم مريضه با يه كسي راه بره كه دائم بگرده عيب هاش رو پيدا كنه و فردا هم بره اين ور و اون ور بگه ؟! خُب ، هر كسي باشه مي ترسه چون همه به هر حال عيب دارن . هر كسي مي ترسه .

بعضي از شغل ها هستن كه آدم بايد ازشون بترسه ، مثلاً مي گن : پاسبان هر سبيلويي رو دزد مي پندارد ! هر آدم سبيل كلفتي رو كه مي بينه فكر مي كنه دزده . بعضي ها اينطوري اند ، يارو اصلاً تو اداره آگاهي داره كار مي كنه ، آقا فكر ميكنه همة عالم دزدند ! چرا ؟ چون اينقدر در اين شغل پيش رفته و در اين شغل غرق شده كه ديدش نسبت به جامعه و مردم ، همون ديد مأمور آگاهي مي شه . بعضي ها شغلشون اينطوري بهشون القا كرده اما بعضي ها ذاتاً اين تيپي هستند و شغلشون هم هرچي مي خواد باشه .

2 ـ يكي ديگه از آثار عيب جويي تهييج كينه هاست : يعني چي ؟ مثلاً بنده با آقاي الف رفيقم ، دائماً در اين عيب

مي بينم ، همين جور تو فكرم ، فكر نمي كنم كه اين صد تا حسن هم داره ، چون فقط و فقط عيب رو مي بينم . اين

عيب ها رو روي هم جمع مي كنم . عيب اول ، عيب دوم ، عيب سوم ، از عيب ششم و هفتم ، به بعد ديگه من از اين بدم مي ياد . عيب بيستم رو كه مي بينم اين بد اومدن تبديل به كينه مي شه .

اصلاً مي بيني انسان عيب جو ، هيچ كس رو در جامعه قبول نداره . وقتي مي گي : فلاني ! مي گه : آقا ! اين رو ولش كن ! فلان عيب رو داره . اسم يكي ديگه رو مي ياري . مي گه : آقا ! اين ؟! اين اينطوريه . آخرش به مرحله انزوا مي رسه . توي يه بن بست انزوا گير مي كنه و هيچ ياري نداره . نه كسي دوستش داره و قبولش داره ، نه اون كسي رو دوست داره و قبول داره . پس اين عيب جويي نه تنها دوستان رو از انسان فراري مي ده بلكه انسان رو هم از دوستان فراري مي ده ، چون در دل انسان دائماً كينه حاكمه و با اين كينه آدم نمي تونه رفيق بگيره .

3 ـ رسوايي : رسوايي دنيا و آخرت . خداوند تبارك و تعالي وعده داده ، يعني در حقيقت وعيد داده ، گفته : كسي كه عيب مردم رو بگرده و پيدا كنه و بعد اين عيب ها رو در جامعه نشر بده و آبروي مردم رو ببره ، منِه خدا تعهد مي كنم در دنيا يك و در آخرت دو ، در هر دو جا عيب هاش رو باز كنم ، پخش كنم و رسواش كنم !

با اين وعيدي كه خداوند داده ، يعني به هر نحو ، انسان داره ضرر مي كنه ، خُب آقا مگه اين كار خوبيه ؟ واقعاً در خودمون مرور كنيم ، ببينيم عيب جوييم يا نه ؟

آيا يه ليوان آب نصفه كه به ما نشون مي دن ، نصفة پر رو مي بينيم يا نصفة خالي رو ؟ اگر نصفة خالي رو مي بينيم ، عيب جوييم و اگر نصفه پر رو مي بينيم ، انسان مؤمني هستيم و ايمان داريم .

معمولاً هم اينطوريه كه كلاً مردم كاري به اين كارها ندارن يعني عيب جويي يه صفت نادره ، يه صفت منفيه نادر . خُب حالا وقتي به اين قضيه پي برديم كه دوستانمون رو از دست مي ديم و دوست پيدا نمي كنيم و خداوند در دنيا و آخرت رسوامون مي كنه . ما چه جوري با اين قضيه مبارزه كنيم ؟

راههاي درمان عيب جويي :

1 ـ اولين راه مبارزه با عيب جويي ترك همنشيني با عيب جويان : خوب دقت كنيد ! امام علي (ع) مي فرمايند :

” مصاحبه الاشرار توجب سوء ظن بالاخيار ” كسي كه با انسانهاي شرور و بد مي شينه و هميشه هم صحبتش بدها هستند اين نسبت به خوبها داراي سوء ظن مي شه . چرا ؟ چون در يه جمعي كه نشسته تمام اين جمع ، صحبتشون بد نام كردن خوبهاست . مثلاً توي يه مدرسه و يا توي يه كلاسي هست كه اينها ، همه با دين و ديانت مشكل دارند ، كسي كه با ديانت مشكل داشته باشه با متدينين هم مشكل داره ، و كسي كه با متدينين مشكل داشته باشه ، هميشه بديشون رو مي گه و اين بد گفتن ، يه بار ، دو بار ، ده بار ، صد بار ، بالاخره بر وجود ما تأثير مي ذاره . انسان تبديل مي شه به : “ مصاحبه الاشرار “ هم صحبت اشرار و اين باعث مي شه نسبت به خوبها بدبين بشه . اين كاري هست كه هم صحبتي با بدها انجام مي ده ، و بالاخره بدي شنيدن روي آدم تأثير مي ذاره .

مثلاً من آقاي فلاني رو خيلي دوست دارم ، براي من قداست داره ، دفعه اول يه كم از ايشون بدي مي گن ، دفعه دوم فحشش مي دن ، دفعه سوم و . . . دفعه بيستم قداستش مي ريزه . دفعه بيست و يكم من اصلاً شك مي كنم كه اين خوب هست يا نه ؟ دفعه پنجاهم اصلاً نظرم نسبت به اون بر مي گرده ، دفعه صدم اصلاً ازش كينه پيدا مي كنم !! مي بينيد ؟ !

در زمان آقا امام مجتبي (ع) جوّ شام به گونه اي بود كه اهالي شام نسبت به آقا اميرالمؤمنين (ع)كينه داشتند . و گاهي پيش مي يومد كه به امام مجتبي (ع) فحش و ناسزا مي دادند . ببينيد كينه چه بلايي به سر آدم مي ياره ، ولو اينكه طرف مقابل علي (ع) باشه ، ولو اينكه قرآن ناطق باشه ، ولو اينكه يك بار ديدنش انسان رو از اين رو به اون رو مي كنه ، به هر حال چون دائماً با اشرار مصاحبه مي كردند نظرشون نسبت به امام علي (ع) هم برگشته بود . اينه كه من هميشه مي گم : عزيزان ! خودتون رو از اين جمع هاي حزب اللهي و متدين جدا نكنيد . اولش از جمع جدا مي شي ، به هر حال يه جمع لازم داري ، يواش يواش تو جمع ديگه مي يوفتي ، تو اون جمع كه افتادي خدا كنه بتوني خودت رو حفظ كني . من مي گم نمي توني ، چون امام (ع) داره مي گه . چون يواش يواش اصلاً نظرت در مورد دين و ديانت و خدا عوض مي شه ، پس اولين راه درمان اينه كه خودتون رو از جمع خوبان جدا نكنيد .

آقا جمع بدها كيا هستند ؟ ببينيد بد ، يه مفهوم كليه . براي خودتون بد رو مصداقي كنيد . خيلي از جمع هايي كه ما فكر مي كنيم بد هستن ، بد نيستند ، ناآگاهند . آدم مي تونه توي اين جمع ها نفوذ كنه و آگاهشون كنه . بد يعني جمعي كه با غرض و با علم ، با دين و ارزش و انقلاب و . . . مخالفت مي كنه . اما كسي كه غرضي نداره ، علم هم نداره ، بد نيست . اين فقط نا آگاهه . وظيفة ما اينه كه ناآگاهان رو آگاه كنيم .

جمعي كه با يه نوسازي معنوي مي تونيم متدينش كنيم ، بد نيستند . بد اونيه كه مي دونه ، غرض داره ، با علم ، با

ديانت مون مخالفت مي كنه . اين مي شه بد . وگرنه اين دبيرستانهاي ما و اين بچه هاي ما بد نيستن . ما فرض مي كنيم گناه هم مي كنند ، اما بد نيستند . نود درصد جمع دبيرستانهاي ما جو ناآگاهه . اگر ديني ، از روي اخلاص با تمام ظرافت هايي كه لازمة نسل جوان هست به اينها ارائه شده بود كه نشد ، كارشون به اينجا نمي كشيد .

حالا نوبت ماست ديگه ، هرچي دست رو دست بذاريم وضعيت بدتر مي شه . بايد راه بيوفتيم در جهت اينكه بد و خوب ها رو از هم جدا كنيم و جمع هاي ناآگاه رو هم آگاه كنيم .

پس مي گه مجالست با بدان و رفت و آمد در گروهها و تشكل هايي كه دائماً اهل فساد و فسادهاي مختلف هستند ، چون زياد نسبت به خوبان در اين مكانها بد گماني ترويج مي شه ، انسان خود به خود از جمع خوب ها جدا مي شه . اين مسئله رو درصد بالايي از شما چشيديد و با تمام وجود لمس كرديد .

2 ـ راه دوم درمان عيب جويي : امام صادق (ع) مي فرمايند : آيا انتظار داري تمام خوبي ها در دوست تو جمع شده باشه ؟ و بعد دوباره مي پرسند : كو رفيقي كه هيچ عيبي نداشته باشه ؟

در ادبيات فارسي هم ضرب المثلي داريم كه از همين حديث گرفته شده . مي گه : گُل بي عيب خداست .

( و معصومين (ع) ) آيا كسي هست عيبي نداشته باشه ؟ در رفاقت هاتون ، بسنجيد و درصد بگيريد ، اگه نسبت خوبي ها به بديهاش از 50 درصد به بالا هست ارزش رفاقت داره . يعني يه موازنة ظاهري و برآيند ظاهري انجام بديد . البته خيلي راحت مي تونيد از رفتار رفيق تون متوجه اين موضوع بشيد كه اگه خوبي هاش بيشتر از بديهاش بود ، همين كفايت

مي كنه . قرار نيست ما بگرديم گل بي عيب پيدا كنيم . اين رو داشته باشيد .

مثلاً عرض مي كنم : يكي از شما با بنده رفيقيد ، ما منبر مي ريم ، مداحي مي كنيم و كارهايي كه الان مي بينيد . خُب اينها مثلاً يه درصدي استفاده الهيه ، حالا ممكنه شما در بنده يه عيبي ببينيد و كشف كنيد ، آيا درسته كه بگي : آقا ! ولش كن . بريم دنبال كارمون . اين اصلاً آدمه ؟ !

قرار نيست همه گُل بي عيب باشند ، انسان با خودش مي سنجه . مي گه : فلاني اون بالا روي منبر نشسته ، در ضمن اين يه عيب رو هم داره اما از سه تا كارش كه استفاده مي كنيم . همين ! عيب هم داشته باشه .

بهش ميگي : آقا نوار فلاني رو چرا گوش نمي دي ؟ ميگه : نوار فلاني ؟! ولش كن ! ـ مگه چي شده ؟ ـ نشنيدي . . . . ؟! خُب چه ربطي داره ؟ حضرت امام (ره) مي فرمودند : حتي از علم اساتيد بي دين ، استفاده كنيد . نگفتن برو پشت سرش نماز بخون ، نخون ! اما از علمش استفاده كن . اين نكته اي هست كه بايد رعايت بشه . پس گل بي عيب خداست .

از صد درصد صفات يك شخص ، 60 درصد ، نه ، 51 درصدش خوبه ، اين قابل استفاده است . پس اگر يه وقت عيبي رو در امثال من مشاهده كرديد ، اينجوري حساب كنيد كه آيا اين عيب باعث مي شه در اون استفاده اي كه من مي كنم ، خللي وارد بشه ؟ اگر اينجوريه ، حق با شماست . اما اگر نه ، استفاده سرجاشه ، عيب هم سرجاشه . و اين عيب كاري به اون استفاده نداره ، خُب عيب رو كنار بذار و به كسي هم نگو . استفاده ات رو بكن .

يه وقت هست ، احساس مي كني مثلاً بنده از راه دين دارم مي بُرم و به يه مسير بي ديني مي رسم ، خُب اين عيب قاطي مي شه و در استفاده خلل وارد مي كنه . يعني در حقيقت ، استفاده انجام نمي شه . اين انحرافه ، اين جا وظيفه انسان اينه كه كنار بكشه و مبارزه كنه . اما اگه نه اين عيب ربطي به دينم نداره ، مثلاً طرف خيلي علمش بالاست ، خيلي هم متقيه اما قدش كوتوله است . خُب ربطي نداره . مي گه : آقا ! اين كوتوله است ، من از اين استفاده كنم ؟! خُب چه ربطي داره ؟

بعضي عيب ها اينطوري هستن . اصلاً اين عيب ربطي به استفاده ، نداره ، يعني همون قدر اين عيب در استفاده تأثير

مي ذاره كه آسفالت و بادمجان روي هم تأثير مي ذارن . همين ! پس اين رو دقت كنيد !

3 ـ راه سوم درمان عيب جويي : مي فرمايند : كلماتي كه ايهام داره حمل بر صحت كنيد . بعضي از كلام ها هست ، ايهام داره ، يعني بستگي داره نيت طرف از اين كلام چي باشه در چنين جايي مي گن شما اين كلام رو حمل بر صحت كنيد . بگيد انشاءالله درست مي گه .

البته نه اون كلامي كه مطمئناً مشخصه نيت طرف بد هست . اگه مطمئنيد ، اينجا حمل بر صحت ، عقلاني نيست . وقتي كه ايهام وجود داره و مشخص نيست كه نيت چيه ، شما بگيد انشاءالله نيتش خوب بوده . مثلاً شما مي دونيد يه بنده خدايي فلان حرف رو زده ، اما نمي دونيد واقعاً منظور خوب بوده يا بد . مي گن چنين جايي شما جهت خوب رو لحاظ كنيد . بگيد انشاءالله خوب بوده .

4 ـ راه چهارم درمان عيب جويي : توجه به پاداش : يعني اگر يه كسي عيب جو باشه ، اما اين صفت عيب جويي رو رفع كنه و به جايي برسه كه مثلاً عيب رو در شخص ببينه و با يكي از اين راهها ، عيب رو پنهان كنه و به كسي نگه ، امام صادق (ع) مي فرمايند : چنين شخصي در روز قيامت ، وقتي پرونده اش رو به دستش مي دن و نگاه مي كنه با خودش

مي گه : ديگه لازم نيست حساب و كتاب بشم ، با اين همه گناهي كه دارم حتماً جام تو جهنمه .

امام صادق (ع) مي فرمايند : پرونده رو نگاه مي كنه ، نااميد سرس رو پائين مي اندازه و مي خواد راه بيوفته به سمت جهنم ! يه دفعه از طرف خدا ندا مي رسه : بندة من ! يادتِه فلان عيب ، فلان عيب ، فلان عيب رو ديدي ( همه عيبهايي رو كه توي دنيا ديده بوده و چشم پوشي كرده بود ، براش اسم مي يارن )يادته اينها رو ديدي ، اما اين صفت حسنه و عاليه در تو بود كه عيب ها رو پنهان كردي . يادته ؟! عرض مي كنه : بله ! خدا مي فرمايد : خُب منِه خدا الان مي خوام تلافي كنم . من كريم هستم ، و از تو كمتر نيستم ، منم گناهانت رو پنهان مي كنم . به پرونده اش نگاه مي كنه ، مي بينه از گناهانش اثري نيست .

اگه آدم اين دو روز دنيا رو يه كم نسبت به اطرافيانش رحيم باشه ، در روز قيامت رحمت الهي شاملش مي شه . اگه يه كم از لذت هايي كه از گناه زبان مي بريم قلم بگيريم ، خدا روز قيامت به رخمون نمي كشه . فقط يه كم !

مثلاً بنده با يه آقايي رفيق شدم ، شما چه كار داري كه مي ياي مي گي : با اين رفيق شدي ؟! نمي دوني چه عيب هايي داره ؟! خُب اين عيب ها چه ربطي به من داره ؟ مي دوني داري براي خودت آتيش جهنم رو مي خري ؟ اگر اين احساس هاي حسادت ، كينه و عيب جويي رو قلم نزنيم ، روز قيامت نبايد زياد اميد داشته باشيم ! مي گه : آقا احساس خطر كرديم ! نبايد احساس خطر مي كردي ، اصلاً به تو ربطي نداره !

يه وقت هست آدم گناه رو به عينه مي بينه ، اگه اينجا با قصد و نيت خير ، اون هم به يه بزرگتري بگه كه حل بشه اشكالي نداره . اما اگه همين طوري اين عيب ها رو به بقيه بگه ، حل نمي شه ، فقط باعث آبروريزي مي شه . فقط داره آبرو مي بره . و يا اگر گناه رو به عينه در كسي ببيني و خطر رو صددرصد احساس كني و بري بگي ، و اون بنده خدا هم نتونه كاري بكنه ، اين هم مي شه غيبت . در صورتي كه تو اشتباه كني و چنين عيبي در شخص نباشه ، اين ديگه تهمته .

آقا ! دو تا رابطه رو به هم زدي و جمع هاي اينطوري رو پوكوندي ! اما عنايت كنيد ! اگر احياناً عيبي رو در برادرتون يا خواهرتون ديديد ، فقط و فقط به كسي بگيد كه بتونه اين عيب رو رفع كنه و يا بريد به خودش بگيد گرچه من توصيه نمي كنم به خودش بگيد ، چون شما هم سن هستيد و از همديگه قبول نمي كنيد ، راهش همينه .

اما اگه بري به دوستش بگي ، با فلاني رفيق شدي ؟! مي دوني چه خبره ؟ ـ نه ، چه خبره ؟ ـ اينجوريه ، اون جوريه !!

خُب باشه ! اصلاً به ذات دلت دقت كردي كه ببيني دليل اين حرفت چي بوده ؟ آيا حسادت نبوده ؟ آيا اين نبوده كه چشم نداري ببيني دو نفر با هم رفيق باشن ؟ آيا اگه دو نفر خيلي با هم صميمي شدن دليل بر اين هست كه در رابطه شون گناه هست ؟! “ هو الذي الف بين قلوب المؤمنين ” خدا بعضي ها رو براي هم مشخص كرده ، اينها بيشتر با هم رفيق مي شن . همين ! قرار نيست كه همه فقط رفيق ما باشن . اين رو عنايت كنيد !

و اين رو من بهتون بگم ، با اين عيب جويي شما داريد دو تا خيانت انجام مي ديد : 1 ـ خيانت شخصي : كه باز خودش دو جنبه داره : به اونها داري خيانت مي كني ، چون اونها رو از هم جدا مي كني و اين رابطه اي كه خداوند ايجاد كرده رو داري به دروغ و گناه خط مي زني . و دوم داري به خودت خيانت مي كني ، چون عيب جو مي شي و خدا دنيا و آخرتت

رو ، خراب مي كنه !

2 ـ داري به جامعه خيانت مي كني ، براي اينكه اين جمع ها رو داري خراب مي كني . اما يه دعا : خدايا ! با خط زدن صفات رذيله مثل حسادت ، كينه ، بغض ، حب دنيا و صفات شهواني از وجود ناقابل ما و با قرار دادن پيوندهاي محكم محبت شرعي بين ما ، همه مون رو در ادامة راه خودت ، پيروز و موفق بگردان . الهي آمين ! وقتي مي گي : “ الهي آمين ” يعني قول دادي .

5 ـ آخرين راه درمان عيب جويي : توجه به عِقاب و كيفر : به اين موضوع دقت كنيم كه ما عيب ديگران رو پيدا كرديم و به بعضي ها گفتيم ، خُب اين چه نتيجه اي داره ؟ آيا مي دونيد با اين كار چه بلايي به سرمون مي ياد ؟ آيا اينجوري نيست كه اگه بعضي عيب هاي ما رو بفهمند ديگه تو اين شهر نمي تونيم زندگي كنيم ؟ كي بايد عيبهاي ما رو بپوشونه ؟ خدا بايد بپوشونه ديگه ، خدا خودش داره مي گه : اگه عيب بنده هام رو نپوشوني ، من عيب تو رو نخواهم پوشاند . نه در دنيا و نه در آخرت !

هميشه اين مسئله رو مد نظر داشته باشيم ، هر وقت خواستن در مورد كسي صحبت كنند ، اگه از اين شخص عيبي به خاطرت اومد ، مواظب باش ! اين رو به ياد بيار كه خودت هم همچين صاف و پاك و بي عيب نيستي . وقتي اينجوري شد ، آدم ديگه خودش مي فهمه كه بايد چكار كنه انشاءالله خداوند همه ما رو به عيوب خودمون واقف كنه .

اما عيب جويي ممدوح :

تا حالا مي گفتم : عيب جويي بده ، اما حالا مي گم عيب جويي خوب هم داريم ! چيه ؟ اينه كه انسان در خودش بگرده و عيب هاش رو پيدا كنه و رفع كنه . اين خيلي مهمه . انساني كه چشمش به عيبهاي مردم هست ، از عيبهاي خودش غافله ، مي گن به جاي اينكه چشمت دنبال عيوب مردم باشه ، اگه دلت براي خودت مي سوزه ، تو وجود خودت بگرد و عيب هات رو پيدا كن . اگر هم دلت نمي سوزه ، برو يه كم تو قبرستون بچرخ تا دلت بسوزه ! بالاخره يه روزي ما رو اون زير مي ذارن ، ببين چي داري جمع مي كني ؟ بگرد عيب هات رو پيدا كن . چيزي كه به درد اون زير مي خوره رو تقويت كن . اونهايي هم كه مي بيني اون زير رو داره خراب مي كنه و مثل آتيش داره اون زير رو پر مي كنه ، اونها رو خط بزن و اگه واقعاً دلت براي خودت نمي سوزه ، ما ديگه كاسة داغ تر از آش نيستيم ! انشاءالله خداوند اين توفيق رو به ما بده كه عيب هاي خودمون رو پيدا كنيم و رفع كنيم . والسلام

و صلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS