فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن

فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن


در كتاب كافى در شان نزول نخستين آيه از آيات فوق از امام باقر ع چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى‌دادند (و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مى‌شد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و ...

قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (*) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (*)(سوره النور آيات 30 تا 31)

ترجمه :

30- به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و فروج خود را حفظ كنند، اين براى آنها پاكيزه‌تر است، خداوند از آنچه انجام مى‌دهيد آگاه است.

31- و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس‌آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند، و (اطراف) روسرى‌هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم كيششان يا بردگانشان (كنيزانشان) يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند، آنها هنگام راه رفتن پاى‌هاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد) و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان تا رستگار شويد.

شأن نزول

در كتاب كافى در شان نزول نخستين آيه از آيات فوق از امام باقر ع چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد- و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى‌دادند- (و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مى‌شد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت جوان هم چنان با چشمان خود او را بدرقه مى‌كرد در حالى كه راه خود را ادامه مى‌داد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز هم چنان به پشت سر خود نگاه مى‌كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه‌اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينه‌اش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مى‌روم و اين ماجرا را بازگو مى‌كنم، هنگامى كه چشم رسول خدا ص به او افتاد فرمود چه شده است؟

وجوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد وآيه فوق را آورد (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ ...)(وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 139 و تفسير نور الثقلين و الميزان و روح المعانى (با تفاوت مختصرى) ذيل آيه مورد بحث) 

تفسير : مبارزه با چشم‌چرانى و ترك حجاب‌

پيش از اين هم گفته ‌ايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است، و بحثهاى مختلف آن از اين نظر انسجام روشنى دارد، آيات مورد بحث كه احكام نگاه كردن و چشم‌چرانى و حجاب را بيان میدارد نيز كاملا به اين امر مربوط است و نيز ارتباط اين بحث با بحثهاى مربوط به اتهامات ناموسى بر كسى مخفى نيست.نخست مى‌گويد:« به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه كردن به زنان نامحرم و آنچه نظر افكندن بر آن حرام است) فرو گيرند، و دامان خود را حفظ كنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).

« يغضوا» از ماده « غض» (بر وزن خز) در اصل به معنى كم كردن و نقصان است و در بسيارى از موارد در كوتاه كردن صدا يا كم كردن نگاه گفته مى‌شود، بنا بر اين آيه نمى‌گويد مؤمنان بايد چشمهاشان را فرو بندند، بلكه مى‌گويد بايد نگاه خود را كم و كوتاه كنند، و اين تعبير لطيفى است به اين منظور كه اگر انسان به راستى هنگامى كه با زن نامحرمى روبرو مى‌شود بخواهد چشم خود را به كلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممكن نيست، اما اگر نگاه را از صورت‌ و اندام او بر گيرد و چشم خود را پائين اندازد گويى از نگاه خويش كاسته است و آن صحنه‌اى را كه ممنوع است از منطقه ديد خود به كلى حذف كرده.

قابل توجه اينكه قرآن نمی‌گويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيرند (و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف كرده) تا دليل بر عموم باشد، يعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است چشم برگيرند.

اما با توجه به سياق آيات مخصوصا آيه بعد كه سخن از مسأله حجاب به ميان آمده به خوبى روشن مى‌شود كه منظور نگاه نكردن به زنان نامحرم است، شان نزولى را كه در بالا آورديم نيز اين مطلب را تاييد مى‌كند ( در اينكه" من" در جمله" يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ" چه معنى دارد، مفسران احتمالات مختلفى داده‌اند بعضى آن را براى" تبعيض" و بعضى" زائده" و بعضى" ابتدائيه" دانسته‌اند، ولى ظاهر همان معنى اول است.)

از آنچه گفتيم اين نكته روشن می‌شود كه مفهوم آيه فوق اين نيست كه مردان در صورت زنان خيره نشوند تا بعضى از آن چنين استفاده كنند كه نگاههاى غير خيره مجاز است، بلكه منظور اين است كه انسان به هنگام نگاه كردن معمولا منطقه وسيعى را زير نظر مى‌گيرد، هر گاه زن نامحرمى در حوزه ديد او قرار گرفت چشم را چنان فرو گيرد كه آن زن از منطقه ديد او خارج شود يعنى به او نگاه نكند اما راه و چاه خود را ببيند و اينكه« غض» را به معنى كاهش گفته‌ اند منظور همين است (دقت كنيد)دومين دستور در آيه فوق همان مسأله حفظ« فروج» است.

" فرج" چنان كه قبلا هم گفته‌ ايم در اصل به معنى" شكاف" و فاصله ميان دو چيز است، ولى در اينگونه موارد كنايه از عورت مى‌باشد و ما براى حفظ معنى كنايى آن در فارسى كلمه" دامان" را به جاى آن مى‌گذاريم.منظور از" حفظ فرج" به طورى كه در روايات وارد شده است پوشانيدن‌ آن از نگاه كردن ديگران است، در حديثى از امام صادق (ع) میخوانيم:

كل آية فى القرآن فيها ذكر الفروج فهى من الزنا الا هذه الاية فانها من النظر:

" هر آيه‌ اى كه در قرآن سخن از حفظ فروج مى‌گويد، منظور حفظ كردن از زنا است جز اين آيه منظور از آن حفظ كردن از نگاه ديگران است" (اصول كافى و تفسير على بن ابراهيم (طبق نقل نور الثقلين جلد 3 صفحه 587 و 588).

و از آنجا كه گاه به نظر مى‌رسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده، در پايان آيه مى‌فرمايد:" اين براى آنها بهتر و پاكيزه‌تر است " (ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ).

سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوس‌آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‌افكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مى‌كنند مى‌گويد:" خداوند از آنچه انجام مى‌دهيد مسلما آگاه است" (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ).

در آيه بعد یعنی آیه31سوره نوربه شرح وظائف زنان در اين زمينه مى‌پردازد، نخست به وظائفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده مى‌گويد:" و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند (و از نگاه كردن به مردان نامحرم خوددارى كنند) و دامان خود را حفظ نمايند" (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).

و به اين ترتيب" چشم‌چرانى" همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مى‌باشد،و پوشانيدن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است.

سپس به مساله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:

1-" آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است" (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).

در اينكه منظور از زينتى كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكارى كه در اظهار آن مجازند چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است.

بعضى زينت پنهان را به معنى زينت طبيعى (اندام زيباى زن) گرفته‌اند، در حالى كه كلمه" زينت" به اين معنى كمتر اطلاق مى‌شود.

بعضى ديگر آن را به معنى" محل زينت" گرفته‌اند، زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايى مانعى ندارد، اگر ممنوعيتى باشد مربوط به محل اين زينتها است، يعنى گوشها و گردن و دستها و بازوان.

بعضى ديگر آن را به معنى خود" زينت آلات" گرفته‌اند منتها در حالى كه روى بدن قرار گرفته، و طبيعى است كه آشكار كردن چنين زينتى توام با آشكار كردن اندامى است كه زينت بر آن قرار دارد.

(اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هر چند از دو راه مساله تعقيب مى‌شود)

حق اين است كه ما آيه را بدون پيشداورى و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معنى سوم است و بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى يا چادر مى‌پوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.

در روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت ع نقل شده نيز همين معنى ديده مى‌شود كه زينت باطن را به" قلاده" (گردنبند)" دملج" (بازوبند)" خلخال" (پاى برنجن همان زينتى كه زنان عرب در مچ پاها مى‌كردند) تفسير شده است (تفسير على بن ابراهيم ذيل آيه مورد بحث.)

و چون در روايات متعدد ديگرى زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده مى‌فهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهايى است كه نهفته و پوشيده است (دقت كنيد)

2- دومين حكمى كه در آيه بيان شده است كه:" آنها بايد خمارهاى خود را بر سينه‌هاى خود بيفكنند" (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ).

" خمر" جمع" خمار" (بر وزن حجاب) در اصل به معنى پوشش است، ولى معمولا به چيزى گفته مى‌شود كه زنان با آن سر خود را مى‌پوشانند (روسرى)

" جيوب" جمع" جيب" (بر وزن غيب) به معنى يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان مى‌شود و گاه به قسمت بالاى سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مى‌گردد.

از اين جمله استفاده مى‌شود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانه‌ها يا پشت سر مى‌افكندند، به طورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مى‌شد، قرآن دستور مى‌دهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد. (از شان نزول آيه كه قبلا آورديم نيز اين معنى به خوبى استفاده مى‌شود)

3- در سومين حكم مواردى را كه زنان مى‌توانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مى‌دهد:

آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ).

" مگر (در دوازده مورد):

1- براى شوهرانشان" (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).

2-" يا پدرانشان" (أَوْ آبائِهِنَّ) 3-" يا پدران شوهرانشان" (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ(

4-" يا پسرانشان" (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).

5-" يا پسران همسرانشان" (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).

6-" يا برادرانشان" (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).

7-" يا پسران برادرانشان" (أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ).

8-" يا پسران خواهرانشان" (أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ).

9-" يا زنان هم كيششان" (أَوْ نِسائِهِنَّ).

10-" يا بردگانشان" (كنيزانشان) (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ).

11-" يا پيروان و طفيليانى كه تمايلى به زن ندارند" (افراد سفيه و ابلهى كه ميل جنسى در آنها وجود ندارد) (أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).

12-" يا كودكانى كه از عورات زنان (امور جنسى) آگاه نيستند" (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ)

4- و بالآخره چهارمين حكم را چنين بيان مى‌كند:" آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود" (و صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش رسد) (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ)

آنها در رعايت عفت و دورى از امورى كه آتش شهوت را در دل مردان شعله‌ور مى‌سازد و ممكن است منتهى به انحراف از جاده عفت شود، آن چنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى را كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خود دارى كنند، و اين گواه باريك بينى اسلام در اين زمينه است.

و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان مى‌دهد، مى‌گويد:" همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان!، تا رستگار شويد" (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)

و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام داده‌ايد اكنون كه حقايق احكام اسلام براى شما تبيين شد از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آئيد كه رستگارى تنها بر در خانه او است، و بر سر راه شما لغزشگاههاى خطرناكى وجود دارد كه جز با لطف او، نجات ممكن نيست، خود را به او بسپاريد! درست است كه قبل از نزول اين احكام، گناه و عصيان نسبت به اين امور مفهومى نداشت، ولى مى‌دانيم قسمتى از مسائل مربوط به آلودگيهاى جنسى جنبه عقلانى دارد و به تعبير مصطلح از" مستقلات عقليه" است كه حكم عقل در آنجا به تنهايى براى ايجاد مسئوليت كافى است.

نكته‌ ها

1- فلسفه حجاب‌

بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‌اند و افراد غربزده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى‌دانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه‌اى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزونى كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.

البته در محيطهاى اسلامى و مذهبى، مخصوصا در محيط ايران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسيارى از مسائل حل شده، و به بسيارى از اين سؤالات عملا پاسخ كافى و قانع كننده داده شده است، ولى باز اهميت موضوع ايجاب مى‌كند كه اين مساله به طور گسترده‌تر مورد بحث قرار گيرد.

مساله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس (جز آميزش جنسى) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد.

بحث در اين است كه آيا زنان در يك مسابقه بى پايان در نشاندادن اندام خود و تحريك شهوات و هوسهاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع بر چيده شود، و به محيط خانواده و زندگى زناشويى اختصاص يابد؟! اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مى‌شود، در حالى كه غربيها و غرب‌زده‌هاى هوسباز طرفدار برنامه اولند! اسلام مى‌گويد كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت‌گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مى‌باشد كه جمله" ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ" در آيات فوق اشاره به آن است.

فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:

1- برهنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوه‌گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى‌دهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمار گونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى‌گردد، مگر اعصاب انسان چقدر مى‌تواند بار هيجان را بر خود حمل كند؟ مگر همه پزشكان روانى نمى‌گويند هيجان مستمر عامل بيمارى است؟

مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه‌دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفته‌اند" هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى‌كنيد مگر اينكه پاى زنى در آن در ميان است"!آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله‌ور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانه‌اى است؟

اسلام مى‌خواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند، و اين يكى از فلسفه‌هاى حجاب است.

2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‌دهد كه با افزايش برهنگى در جهان طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است، چرا كه" هر چه ديده بيند دل كند ياد" و هر چه" دل" در اينجا يعنى هوسهاى سركش بخواهد به هر قيمتى باشد به دنبال آن مى‌رود، و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مى‌بندد و با ديگرى وداع مى‌گويد.

در محيطى كه حجاب است (و شرائط ديگر اسلامى رعايت مى‌شود) دو همسر تعلق به يكديگر دارند، و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است.

ولى در" بازار آزاد برهنگى" كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لا اقل در مرحله غير آميزش جنسى) در آمده‌اند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمى‌تواند داشته باشد و خانواده‌ها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشى مى‌شوند و كودكان بى‌سرپرست مى‌مانند.

2- گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاى بى حجابى است كه فكر مى‌كنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است، آن قدر عيان است كه حاجتى به بيان ندارد.

نمى‌گوئيم عامل اصلى فحشاء و فرزندان نامشروع منحصرا بى حجابى است، نمى‌گوئيم استعمار ننگين و مسائل سياسى مخرب در آن مؤثر نيست، بلكه مى‌گوئيم يكى از عوامل مؤثر آن مساله برهنگى و بى حجابى محسوب مى‌شود.

و با توجه به اينكه" فحشاء" و از آن بدتر" فرزندان نامشروع" سر چشمه انواع جنايتها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناك اين مساله روشن‌تر مى‌شود.

هنگامى كه مى‌شنويم در انگلستان، در هر سال- طبق آمار- پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنيا مى‌آيد، و هنگامى كه مى‌شنويم جمعى از دانشمندان انگليس در اين رابطه به مقامات آن كشور اعلام خطر كرده‌اند- نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى- بلكه به خاطر خطراتى كه فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آورده‌اند، به گونه‌اى كه در بسيارى از پرونده‌هاى جنايى پاى آنها در ميان است، به اهميت اين مساله كاملا پى مى‌بريم، و مى‌دانيم كه مساله گسترش فحشاء حتى براى آنها كه هيچ اهميتى براى مذهب و برنامه‌هاى اخلاقى قائل نيستند فاجعه آفرين است، بنا بر اين هر چيز كه دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده‌تر سازد تهديدى براى امنيت جامعه‌ها محسوب مى‌شود، و پى‌آمدهاى آن هر گونه حساب كنيم به زيان آن جامعه است.

مطالعات دانشمندان تربيتى نيز نشان داده، مدارسى كه در آن دختر و پسر با هم درس مى‌خوانند، و مراكزى كه مرد و زن در آن كار مى‌كنند و بى بند و بارى در آميزش آنها حكمفرما است، كم كارى، عقب افتادگى، و عدم مسئوليت به خوبى مشاهده شده است.

3- مسأله" ابتذال زن" و" سقوط شخصيت او" در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است كه نيازى به ارقام و آمار ندارد، هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خودنمايى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبليغ كالاها و دكور اطاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهند، در چنين جامعه‌اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى‌كند، و ارزشهاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مى‌شود، و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خودنمائيش مى‌شود.

و به اين ترتيب مبدل به وسيله‌اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سركش يك مشت آلوده فريبكار و انسان‌نماهاى ديو صفت! در چنين جامعه‌اى چگونه يك زن مى‌تواند با ويژگي هاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والايى گردد؟! براستى درد آور است كه در كشورهاى غربى، و غرب زده، و در كشور ما قبل از انقلاب اسلامى، بيشترين اسم و شهرت و آوازه و پول و در آمد و موقعيت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود كه به نام" هنرمند و هنر پيشه"، معروف شده بودند، و هر جا قدم مى‌نهادند گردانندگان اين محيط آلوده براى آنها سر و دست مى‌شكستند و قدمشان را خير مقدم مى‌دانستند! شكر خدا را كه آن بساط بر چيده شد، و زن از صورت ابتذال سابق و موقعيت يك عروسك فرنگى و كالاى بى ارزش در آمد و شخصيت خود را باز يافت، حجاب بر خود پوشيد اما بى آنكه منزوى شود و در تمام صحنه‌هاى مفيد و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلاميش ظاهر شد.

اين بود قسمتى از فلسفه‌هاى زنده و روشن موضوع حجاب در اسلام كه متناسب اين بحث تفسيرى بود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
Powered by TayaCMS