كاركردهاي روانشناختي دعا(1)

كاركردهاي روانشناختي دعا(1)

بسم الله الرحمن الرحيم

كاركردهاي روانشناختي دعا(1)

 

رسول حسن زاده

مقدمه

 

يكي از مهمترين معارف ديني كه از جايگاه ويژه اي برخوردار است ادعيه اي مي باشد كه از ناحيه حضرات معصومين عليم السلام وارد شده و به اهتمام علماء سلف در متون مختلف دعائي تدوين گرديده است و مي تواند به عنوان منبع عظيم علمي معنوي مورد توجه پژوهشگران و مبلغين قرار گيرد . يكي از ويژگي هاي آموزه هاي ديني بالخصوص ادعيه ، كاربردي بودن اين معارف مي باشد ، دعا در عين اينكه يك مناجات عاشقانه با معبود مي باشد ولي اين ارتباط في نفسه آثار و كاركردهايي در نفس و روان آدمي خواهد داشت.

در حقيقت، دعا، زبانِ استعداد هر آفريده است در مقام عرض خواهش‌هاي خود بر درگاهِ تواناي بي‌نيازي که مبدأ هر بخشش و توان و تاب هر درخشش وجودي و کمالات آن است. يكي از نيازهاي انسان ، نيازهاي رواني وي مي باشد . آدمي وقتي از وجودي كه غني بالذات و صاحب جميع كمالات است ، چيزي طلب مي كند و با او ارتباط برقرار مي سازد ، احساس لذت و سرور مي كند و به عكس ، هنگامي كه از غير خدا چيزي مي خواهد ، احساس مذلت و خواري به او دست مي دهد. اين احساس عزت و لذت در سلامت رواني وي تأثير مي گذارد . دعا يكي از راههاي معنوي – عاطفي ياري جستن از قدرت بي نهايت خداوند است چرا كه اين گرايش در انسان وجود دارد كه درسختي و فشار به تكيه گاهي روي آورد ، و چه قدرتي اصيل تر و استوارتر از قدرت لايزال الهي كه پناهكاه انسان واقع شود.

تأثيرنفس دعا و خواستن بر سلامت روان موضوع پژوهش هاي فراواني بوده است .حال اگر اين دعا از معرفت و از زبان عارفان راستين حق برخيزد ، پژوهشي بيشتر لازم خواهد بود.  كساني كه از مكنونات دل آدمي خبر دارند و به نيازهاي روحي و رواني وي علم و آگاهي داشته و هر لحظه از اين نياز سخن گفته اند و با زبان عاشقانه دعا به نيازهايي چون آرامش ، انس اشاره داشته و از تنهايي و وسواس و دو دلي غم ها و اضطراب ها به خدا شكايت كرده و از خدا براي مديريت اين نارسايي هاي رواني از خدا استمداد مي طلبند.

«وَ أَعُوذُ بِكَ اللَّهُمَّ مِنَ الْهَمِّ وَ الْغَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْعَجْزِ وَ الْكَسَلِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ مِنْ ضَلَعِ الدَّيْنِ وَ غَلَبَةِ الرِّجَالِ ...وَ مِنْ عَيْنٍ لَا تَدْمَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ » [1]

خداوندا من پناه مى‌برم به تو از غم و اندوه و ناتوانى و سستى و ترس دلى و خساست و كج خلقى و از سنگينى بار قرض و از تسلّط يافتن مردمان عوام و از چشمي كه گريان نيست و قلبي كه خشوع ندارد

 

دعا آرامش ميدهد

 

يكي از ضروري ترين نيازهاي فطري آدمي نياز به آرامش مي باشد .آرامشي كه خداي متعال تأمين اين نياز را در انس با خويش قرار داده است . از اين جهت تمدن غرب به خاطر بريدن از خدا و كنار گذاشتن معنويت  دچار فقدان آرامش روحي گرديده  و براي يافتن  پاسخ به اين نياز فطري دچار تلاطم  گرديده و با افزايش تلاش براي يافتن پاسخ در ميان يافته‌هاي مادي خويش همانند تشنه‌اي بوده  كه در ميان شوره‌زار به دنبال آب مي‌گردد ولي آن چه به دست مي آيد چيزي جز سراب نمي باشد. روح انسان بدلیل ملکوتی بودن و حقیقت جوئی، هیچ‌گاه به چیزی، جز رسیدن به خواسته درونی خویش، قانع نشده و آرامش پیدا نمی‌کند، البته این آرامش واقعی با آسایش و رفاه و بی دغدغه بودن فرق می‌کند، چه بسا کسانی هستند که در رفاه کامل هستند اما وقتی پاسخ قانع کننده‌ای برای اندرون خود نداشته باشند و همه افکار خود را بر مادیات و حسابهای مادی متمرکز کنند، دچار بحرانهای روحی و پوچ‌گرایی می‌شوند و نبودن را بر بودن، ترجیح می‌دهند؛ ولی افرادی که به کسی به عنوان مدبر الامور و یا قاضی الحاجات معتقد باشند، در تنگناها و اضطرابهای روحی با او مناجات و راز و نیاز می‌کنند و با اعتماد بر او، هم به آینده امیدوار می‌شوند و هم احساس پوچی و بلاتکلیفی در این دنیا نمی‌کنند، وهرگاه با او به مناجات بپردازند برای لحظه‌ای هم که شده در کنار محبوب خود ارام می‌گیرند و احساسی لذت بخش در درون آنها ایجاد می‌شود:

یا مَوْلای بِذِکْرِکَ عاشَ قَلْبی وَ بِمُناجاتِکَ بَرَّدْتُ اَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّی

ای مولای من به یاد تو قلبم زنده است و با مناجات با تو درد خوف را از خود ساکن و بی اثر می‌کنم.

آدمي در مقام دعا با گشودن اسرار درون و بازگفتن نيازهاي خود در پيشگاه خداوند احساس آرامش مي كند. و فرصتي پيدا مي كند تا آرامش به تاراج رفته وي در دنيا را باز جويد .

اَلَّذینَ امَنوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلوبُهُمْ بِذِکْرِاللّهِ اَلا بِذِکْرِ اللّه تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ

کسانی که ایمان آوردند و دلهایشان به یاد خدا آرام و مطئمن می‌شود، آگاه باشید که دلها به یاد خدا اطمینان و آرامش می‌یابد.

این عده واقعیت آرامش یافتن روح انسان در سایه یاد و مناجات با خدا را در این آیه، به خوبی احساس می‌کنند. برداشت دیگر که مخصوص عده کمتری از مردم است، این نگرش است که دعا، همانند قرآن و حدیث دریای معارف اصیل الهی است، کسانی که با این نگرش، به دعا و مناجات با پروردگار خویش می‌پردازند، علاوه بر اینکه دلهای آنان با یاد حق به آرامش می‌رسد، به علت ویژگی هدایتگرای موجود در معارف دعائی که در آن «حال و قال» با هم توأم و همراه است، به هدایت خاصی دست یافته و تشنگی خویش به لقای محبوب و معبود را با دعا و مناجات فرو می‌نشانند، و هر چه بیشتر خود را به این دریا می‌زنند، زودتر به ساحل آرامش حقیقی می‌رسند.

برداشت آخر که مخصوص خواص درگاه حق است، این است که، انسان جلوه خالق خویش و نفخه روح اوست، و اگر روح انسان از آسیب گناه سالم بماند و هر چه بیشتر جنبه‌های الهی خود را شکوفا کند یک ارتباط خصوصی بین خالق و مخلوق ایجاد می‌گردد که به واسطه آن، خالق با مخلوق خویش مناجات کرده و در ضمیرش با او صحبت می‌کند، و مخلوق هم با خالق خویش همیشه در مناجات است، و به جهتی حکایت او شبیه حکایت نی و نیستان می‌شود. در این مرتبه «نیاز»، غیر از آن چیزهایی است که دیگران به عنوان نیاز تعبیر می‌کنند

 امام سجاد(ع) با عبارت‌های ذیل حال این گروه و نیاز آنها را چنین بیان می‌فرماید:

فَاَنْتَ لا غَیْرُکَ مُرادی وَ لکَ لا لِسِواکَ سَهَری وَ سُهادی وَ لِقاؤُکَ قُرَّةُ عَیْنی وَ وَصْلُکَ مُنی نَفْسی وَ اِلَیْکَ شَوقی وَ فی مَحَبَّتِکَ وَلَهی وَ اِلی هَواکَ صَبابَتی وَ رِضاکَ بُغْیَتی وَ رُؤْیَتُکَ حاجَتی وَ جَوارُکَ طَلِبَتی وَ قُرْبُکَ غایَةُ سُؤْلی وَ فی مُناجاتِکَ رَوْحی وَ راحَتی وَ عِنْدَکَ دَواءُ عِلَّتی وَ شِفاءُ غُلَّتی وَ بَرْدُ لَوْعَتی وَ کَشفُ کُرْبَتی6

بس فقط تو مراد من هستی و شب زنده داری و بی خوابی من فقط برای توست نه غیر تو، و دیدار تو روشنی چشم من، و رسیدن به تو آرزوی جان من، و شوقم فقط به سوی توست، و مناجات تو مایه راحتی و آرامش من است و دوای درد من و شفای عَطَش من و خنکی سوزش (درون من) و برطرف شدن گرفتاری‌ام فقط نزد توست.

 

يكي از عواملي كه انسان دچار بحران آرامش مي شود جدايي وي از اصل خويش مي باشد و دعا تنها امري است كه مي تواند وي را متوجه اصل خويش مي كند

امام صادق (ع) چنين فرمود:

إن القلب يتلجلج في الخوف يطلب الحق فاذا اصابه اطمان و فر[2]

همانا دل در درون آدمي به دنبال حق مي‌گردد و چون به آن رسيد آرام و قرار مي‌گيرد.   

بشنو از ني چون حکايت مي‌کند          از جدايي‌ها شکايت مي‌کند

از نيستان تا مرا ببريده‌اند                   از نفيرم مرد و زن ناليده‌اند

سينه خواهم شرحه شرحه از فراق        تا بگويم شرح درد اشتياق

هر کسي کو دور ماند از اصل خويش     باز جويد روزگار وصل خويش

 

يكي ديگر از عوامل آرامش ، ايمان مي باشد و از عوامل افزايش ايمان فردي ، درخواست ايمان راستين از خدا و تداوم اين ارتباط عاشقانه مي باشد

امام صادق (ع) فرمود:

و ما من مومن الا و قد جعله الله له من ايمانه انسا يسکن اليه حتي لو کان علي قله جبل لم يستوحش[3]

هيچ مومني نيست مگر اين که خدا ايمان او را انيس و همنشين براي او قرار داده که با آن به آرامش مي‌رسد به طوري که اگر در قله هم تنها باشد وحشتي ندارد.

چنانچه امام سجاد عليه السلام در مناجات العارفين مي خواهد در زمره كساني قرار گيرد كه با برگشت به سوي خدا آرام مي گيرند.

الهي فاجعلنا من الذين ترشحت اشجار الشوق اليک في حدائق صدورهم … و اطمانت بالرجوع الي رب الارباب انفسهم[4]

خدايا ما را از کساني قرار ده که درختان شوق در سينه‌هاي آن‌ها جاي گرفته … و قلب‌هاي آن‌ها با بازگشت به پروردگار آرامش يافته است.

 

يكي ديگر از عوامل ايجاد آرامش بندگي و اطاعت در برابر گناه و معصيت مي باشد و دعا عبوديت و بندگي و برگشت از نافرماني الهي مي باشد و حاصل آن مقام سكينه و آرامشي است كه در قلب جاي مي گيرد

پيامبر اسلام (ص) فرمود:

… و الاثم ما ليس يسکن اليه النفس و لم يطمئن اليه القلب[5]

گناه چيزي نيست که نفس به آن آرام گيرد و قلب به آن اطمينان يابد.

ديگر ازعوامل ايجاد آرامش حسن ظن در برابر سوء ظن مي باشد امام علي(ع) فرمود در اين باره مي فرمايد:

حسن الظن راحله القلب و سلامه الدين[6]

حسن ظن مايه آسايش قلب و سلامت دين است

و امام صادق (ع) فرمود:

خذ من حسن الظن بطرف تروح به قلبک و يروح به امرک[7]

بهره‌اي از حسن ظن داشته باش تا قلبت آرام گيرد و کارت آسان شود

و در آموزه هاي ديني بيشترين حسن ظن را بايد نسبت به خدا در اجابت به دعا داشت . حتي از عوامل عدم اجابت دعا سوءظن به خداست

آدمي وقتي خدايي را ندا مي دهد كه همراه سختي هاي وي مي باشد خدايي كه نمي خوابد و دائما شاهد حال بنده است هيچ چيزي باعث اضطراب و نگراني وي نخواهد بود

يَا عُدَّتِي عِنْدَ شِدَّتِي وَ يَا غَوْثِي فِي كُرْبَتِي احْرُسْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لَا تَنَامُ وَ اكْنُفْنِي بِرُكْنِكَ الَّذِي لَا يُرَام‌

با دعا سخت ترين حالات و پرتلاطم ترين طوفان ها آرام مي گيرند پرتلاطم ترين اتفاق طول تاريخ بشريت مربوط به كربلا و عاشورا مي باشد با اين حال امام حسين عليه السلام به دليل زمزمه هاي زير لب دلي آرام داشت و حتي نقل است  دعايي كه موجب ارامش امام حسين عليه السلام شد اين دعا مي باشد

يَا مَنْ لَا يَكْشِفُ الْكَرْبَ غَيْرُهُ وَ لَا يُجَلِّي الْحُزْنَ سِوَاهُ وَ لَا يُفَرِّجُ عَنِّي إِلَّا هُوَ اكْفِنِي شَرَّ نَفْسِي خَاصَّةً وَ شَرَّ النَّاسِ عَامَّةً وَ أَصْلِحْ لِي شَأْنِي كُلَّهُ وَ أَصْلِحْ أُمُورِي وَ اقْضِ لِي حَوَائِجِي وَ اجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لَا أَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ [8]

اى كسى كه برطرف نمى‌كند اندوه را سواى او و زايل نمى‌كند دلگيرى را غير از او و دور نمى‌گرداند از من مگر او، كفايت نماى مرا از شرّ نفس من خصوصا و از شر مردمان عموما و نيكو گردان براى من حال مرا همه آن را و نيكو گردان امرهاى مرا و برآور حاجتهاى مرا و بگردان براى من در كار من گشايشى را و محلّ بيرون رفتنى را، پس به درستى كه تو ميدانى و نمى‌دانم من و تو قادر و توانائى و من قادر نيستم و تو بر همه چيز بسيار توانائى به حق مهربانى تو، اى رحم‌كننده‌ترين رحم‌كنندگان

نام خدا نه تنها دلها را آرام مي كند بلكه موجب ثبات كائنات مي باشد

بِالِاسْمِ الَّذِي اسْتَقَرَّتِ بِهِ الْأَرَضُونَ عَلَى قَرَارِهَا وَ الْجِبَالُ عَلَى أَمَاكِنِهَا [مَنَاكِبِهَا] رَبِّهَا و به حقّ آن نامى كه قرار گرفتند به بركت آن زمينها بر مكان خود، و كوهها بر جايهاى خود.[9]

 

دعا نشاط و شادي مي دهد

 

فرد داعي هر لحظه خود را در مقام سرور و نشاط مي بيند ، نشاطي كه در آن حزني راه ندارد سيره ائمه عليهم السلام و توصيه ايشان در غم ها و ناراحتي ها توصيه به أنس و ارتباط با خدا بوده در سيره امام باقر عليه السلام آمده است وقتي به ايشان حزني مي آمد اهل خانه را جمع مي كرد و دعا مي كرد و همه آمين مي گفتند

 عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَبِي ع إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ جَمَعَ النِّسَاءَ وَ الصِّبْيَانَ ثُمَّ دَعَا وَ أَمَّنُو[10]

 نشاط و شادي از نيازهاي رواني انسان مي باشد به همين خاطر بشر امروز سعي در تأمين اين نياز فطري بر آمده ولي به خاطر عدم شناخت از مبدأ آدمي به اسم شادي بيشتر دچار غم ها مي شوند شادي هاي زودگذر كه موجب حزن طولاني مي شود. شاديهايي كه حاصلي جز گناه و اندوه بي پايان ندارد شادي فقط يك امر حسي نيست بلكه واقعيتي فراتر از يك تجربه حسي زودگذر مي باشد . فرد داعي در كسب رضايت خداست كه نشاط را تحصيل كرده و اين مقام را درك مي كند . اگر امري هم او را محزون كند تنها كسي كه مي تواند غم او بزدايد خداوند متعال مي باشد

                       

يَا مُحَمَّدُ وَ مَنْ كَثُرَتْ هُمُومُهُ مِنْ أُمَّتِكَ فَلْيَدْعُنِي سِرّاً وَ لْيَقُلْ يَا جَالِيَ الْأَحْزَانِ وَ يَا مُوَسِّعَ الضِّيقِ وَ يَا أَوْلَى بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ يَا فَاطِرَ تِلْكَ النُّفُوسِ وَ مُلْهِمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا نَزَلَ بِي يَا فَارِجَ الْهَمِّ هَمٌّ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً وَ صَدْراً حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ غَرَضَ فِتْنَةٍ

اى محمد، هر كس از امت تو غمهاى زيادى داشته باشد، اگر در جاى خلوت مرا بخواهد و بگويد:اى از بين برنده غمها و اى وسعت دهنده تنگيها و اى كسى كه به مردم از خودشان اولى‌ترى و اى بوجود آورنده اين نفوس از عدم و اى كسى كه تقوى را به آنها الهام مى‌كنم. اى محوكننده غمها، به من غم و اندوهى نازل شده و دست و بال مرا بسته است به طورى كه مى‌ترسم در مقابل اينها طاقت نياورم و در معرض فتنه قرار بگيرم.

در اين فراز از دعا به برخي از آثار نامطلوب غم ها اشاره مي كند برخي غم ها انسان را زمين گير و ناتوان مي كند تا حدي كه او را دچار مشكلاتي مي كند كه نجات از آن كار ساده اي نيست

يَا اللَّهُ وَ بِذِكْرِكَ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ قَلِّبْ قَلْبِي مِنَ الْهُمُومِ إِلَى الرَّوْحِ وَ الدَّعَةِ وَ لَا تَشْغَلْنِي عَنْ ذِكْرِكَ بِتَرْكِكَ مَا بِي مِنَ الْهُمُومِ إِنِّي إِلَيْكَ مُتَضَرِّعٌ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي لَا يُوصَفُ إِلَّا بِالْمَعْنَى لِكِتْمَانِكَ هُوَ فِي غُيُوبِكَ ذَاتِ النُّورِ اجْلُ بِحَقِّهِ أَحْزَانِي وَ اشْرَحْ صَدْرِي بِكُشُوطِ مَا بِي مِنَ الْهَمِّ

اى خداوندى كه با ياد تو قلبها آرام مى‌شوند، اى تغيير دهنده قلبها، قلب مرا از هم و غم به شادى و آرامش برگردان و مرا از ذكر خودت دور مكن، تا با ترك كردن اين غمها من به ذكر تو مشغول شوم چون من به سوى تو رو آورده‌ام. از تو بوسيله آن نامت مسألت مى‌كنم كه به جز معناى واقعيش قابل توصيف نيست. چون تو آن نامت را در غيب ذاتت كه داراى نور جلاله است، كتمان كرده‌اى. پس به حق همان نامت، غمهاى مرا از بين ببر و سينه مرا از تاريكيهاى اين غمها خلاص كن، اى بخشنده و مهربان.[11]

قلب انسان داعي در دست خداست و هر حالت و احساسي از جانب او خواهد بود چون او مقلب القلوب است و در اين فراز تغيير دل از غم به نشاط و شادي را از خدا مي خواهد قَلِّبْ قَلْبِي مِنَ الْهُمُومِ إِلَى الرَّوْحِ

بحث  نشاط و شادي تا حدي در ادعيه به آن اشاره شده حتي دنيا نيز نمي تواند اين شادي را به داعيان واقعي اعطا كند.

إِلَهِي كَيْفَ تَفْرَحُ بِصُحْبَةِ الدُّنْيَا صُدُورُنَا وَ كَيْفَ تَلْتَئِمُ فِي غَمَرَاتِهَا أُمُورُنَا وَ كَيْفَ يَخْلُصُ لَنَا فِيهَا سُرُورُنَا[12]

خدايا چگونه سينه‌هاى ما بمصاحبت دنيا شاد گردد، و چگونه كارهاى ما با سختيهاى آن ملائم گردد، و چگونه خوشيها و شاديهاى ما در آن خالص گرد

تغيير حالات از شادي به و از غم به شادي ها بسته به نوع ارتباطشان با معطي اين امور مي باشد

إِلَهِي إِذَا تَلَوْنَا مِنْ صِفَاتِكَ شَدِيدَ الْعِقَابِ أَسِفْنَا وَ إِذَا تَلَوْنَا مِنْهَا الْغَفُورَ الرَّحِيمَ فَرِحْنَا فَنَحْنُ بَيْنَ أَمْرَيْنِ فَلَا سَخَطُكَ تُؤْمِنُنَا وَ لَا رَحْمَتُكَ تُؤْيِسُنَا[13]

خدايا هر گاه در ميان صفات تو «شديد العقاب» (سخت كيفر) را ميخوانيم تأسف خوريم و هر گاه صفت «غفور رحيم» (آمرزنده مهربان) را برخوانيم شاد و خورسند گرديم، و بدين ترتيب ما در اين ميان مانده‌ايم زيرا نه خشم (كيفر بارت) ما را ايمن سازد. و نه مهر و رحمتت ما را مأيوس گرداند

راه لـــذت از درون دان نــــز برون               ابلهي دان جستن از قصر و حصون

آن‌يكي دركنج‌مسجد، مست‌وشاد                    و آن دگر در باغ، ترش و بي مراد

 

در آموزه هاي ديني تمامي غم ها مذوم نيست و تمامي شاديها هم ممدوح نيست. اهل بيت عليهم السلام از لذت بدون ذكر وياد خدا و از راحتي بدون انس و از شادي بدون قرب به خدا استغفار مي كنند .

أستغفرك من كلّ لذّة بغير ذكرك، و من كلّ راحة بغير انسك، و من كلّ سرور بغير قرب

از ويژگي مناجاتيان اين است كه شادي را تنها براي خود نمي خواهند و با شادي خانواده شان شاد هستند با ندك تأملي در متون روائي و دعائي مي توان نتيجه گرفت كه خاستگاه شادي حقيقي در بستر خانواده شكل مي گيرد

و لقني كل سرور و اقلبني إلى أهلي بالفلاح و النجاح محبورا في العاجل و الآجل إنك على كل شي‌ء قدير

وتمام شادماني را به من ارزاني دار و با پيروزي و كاميابي و در حال شادماني در دنيا و آخرت به سوي خانواده و بستگانم برگردان به راستي كه تو بر هر چيز توانايي

 

 

دعا انسان را توانگر مي كند

تعبير قرآن از انسان به لحاظ وجودي و خلقت موجودي ضعيف مي باشد «خلق الانسان ضعيفا» ولي اين وجود ضعيف اگر به مبدأ خويش متصل شود تبديل به وجودي توانا مي شود كه در مقابل قدرتش تمامي هستي سرتعطيم فرود مي آورد قدرتي كه نشأت گرفته از قدرت الهي است . چنين انساني هيچ وقت احساس سستي و زبوني به وي دست نمي دهد . لازمه دريافت اين قدرت به كارگيري جوارح و جوانح با هم مي باشد جسم و دل كه هردو بايد در مسير الهي باشد

يا ربّ قوّ على خدمتك جوارحى و اشدد على العزيمة جوانحى وهب لى الجدّ فى خشيتك و الدّوام فى الإتّصال بخدمتك حتّى اسرح اليك فى ميادين السّابقين و اسرع اليك فى المبادرين و اشتاق الى قربك فى المشتاقين[14]

 پروردگارا، نيرو ده بر انجام خدمتت اعضاى مرا و دلم را براى عزيمت بسويت محكم گردان، و بمن كوشش در ترس و خشيتت و مداومت در پيوستن بخدمت را عطا فرما، تا تن و جانم را در ميدانهاى پيشتازان بسويت برانم، و در زمره شتابندگان بسويت بشتابم، و در صف مشتاقان اشتياق تقربت را جوي

نمي توان با تزلزل و وسستي به قدرت و قوت رسيد از همين رو در ادعيه از خدا ثبات قدم و پايداري از خدا خواسته شده است

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الثَّبَاتَ فِي الْأَمْرِ[15]

 

دعا شجاعت مي دهد

در متون روايي نسبت به دعا تعبيرهايي چون سنان و سپر[16] بيانگر اين مطلب است كه هركس سپر و نيزه دعا را داشته باشد هيچ وقت ترس به دل راه نمي دهد.

داعي هر لحظه خود را در محضر خدا حاضر مي بيند و هر لحظه در زندگي عنايات خداوند را شاهد و نظاره گر است خدايي كه او را در سختي ها تنها نگذاشته ، او را از تاريكي ها نجات داده و به سوي نور خويش هدايت مي كند ، با همراهي خويش نگذاشته وحشت تنهايي را حس كند . داعي هر لحظه خود را در حصن حصين و امن الهي حس مي كند از همين رو بخش معظمي از ادعيه را استعاذه هايي است كه در آن از شياطين انس و جن و دشمنان به عزت و قدرت و شكوه الهي روي مي آورد در اين صورت ترس از ماسوي الله جاي خود را به شجاعت و عزت و قدرت الهي مي دهد

أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَلَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ مِنْ شَرِّ مَا أَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِي

اهل دعا در تاريكي ها و تنهايي ها از نور الهي بهره مي جويند به همين خاطر نه از تنهايي مي ترسند و نه از تاريكي مي هراسند «يا نور المستوحشين فى الظّلم» از همين رو امام مناجاتيان اميرمؤمنان عليه السلام در ميادين جنگ نه تنها ترسي نداشت بلكه در دل دشمنان ترس مي افكند ولي اين شجاعت برگرفته از ترس دل شب از خوف الهي مي باشد

«أَنْتَ الَّذِي تَأْخُذُ [لِي‌] مِنَ الْأَعْدَاءِ بِظُلَامَتِي[17]»‌ و توئى كه حق مرا از دشمنان بازستان

قرآن كريم در جريان اصحاب كهف ايشان را شجاعاني معرفي مي كند كه ترسي به دل راه نداده و در مقابل ظلم ايستادگي كردند و در ادعيه از اين شجاعت اهل كهف را مي خواهد 

وَ كَمَا رَبَطْتَ عَلَى قُلُوبِ أَهْلِ الْكَهْفِ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطاً وَ نَحْنُ نَقُولُ كَذَلِكَ فَارْبِطْ عَلَى قُلُوبِنَا

 

دعا هويت مي دهد

آدمي به دليل اقتضاي وجود امكاني و اعتباري خويش هر وقت از اصل خويش بريده شود ديگر معني خود را از دست مي دهد . زماني مي تواند معنا و هويت پيدا كند كه به اصل خويش بپيوندد وقتي به بي نياز مطلق وصل شود او نيز بي نياز خواهد بو وقتي به حقيقت مطلق بپيوندد تمام تجلي حق خواهد شد و آينه تمام نماي زيبايي هاي خداوند متعال خواهد بود.  

هويت آدمي به مبدأ هستي اش مي باشد به نوري كه وجودش به آن مستنير گشته اهل ايمان نورشان را از خداوند متعال گرفته و با آن نور ، به عالم نورافشاني مي كنند

أَنْتَ الَّذِي قَدِ اسْتَنَارَ بِنُورِكَ أَهْلُ سَمَاوَاتِكَ وَ اسْتَنَارَ بِنُورِكَ أَهْلُ أَرْضِكَ يَا اللَّهُ يَا اللَّه

آري هويت آدمي به خداست والا تمامي موجودات در تحير و سردرگمي به سرمي بردند

يا دَليلَ المُتَحَيِّرينَ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ [18]

دعا اميد مي دهد

دعا حس اعتماد و اطمينان به خداوند را درل زنده مي كند و اميد به اينكه تنها كسي كه مي تواند از بدي هاي وي بگذرد همان كسي است كه او را با نام يا عافي مي خواند اميد به عفو و بخشش .اميد به اينكه تنها كسي كه مي تواند نيازهاي وي را براورده كند.« وَ أَنْتَ أَهْلٌ أَنْ لَا تُخَيِّبَنِي وَ لَا تَقْطَعَ رَجَائِي »

اگر كسي احساس كند تكيه گاهي دارد و در سختي ها و تنهايي ها به او تكيه كند كسي كه هر آن دوست دارد به نام « اميد » خوانده شود.او نه تنها اميد مي دهد بلكه او خود اميد است و اين اميد را با القاء اسماي زيبايش مثل دلسوز ، رفيق و همراه در دل دوستانش ايجاد مي كند

يَا رَجَائِي فِي الْمَضِيقِ يَا رُكْنِيَ الْوَثِيقَ يَا إِلَهِي بِالتَّحْقِيقِ يَا رَبَّ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ يَا شَفِيقُ يَا رَفِيقُ اكْفِنِي مَا أُطِيقُ وَ مَا لَا أُطِيقُ وَ فُكَّنِي مِنْ حَلَقِ الْمَضِيقِ إِلَى فَرَجِكَ الْقَرِيبِ وَ اكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي وَ مَا لَمْ يُهِمَّنِي[19]

اي اميدمن در سختي و تنگنا اى ركن استوار من.اى معبود مسلم من، اى پروردگار خانه كعبه، اى مهربان، اى رفيق.آزادم ساز از حلقه‌هاى تنگ (روزگار) و بگردان از من هر غم و اندوه و فشارى را، و كفايت كن مرا از شر هر آنچه طاقتش را ندارم، و كمكم ده بر آنچه طاقتش را دارم

در يك مناجات عاشقانه اي فاصله بين اميدواري و نااميدي به زيبايي ترسيم مي شود «تو به من نعمتهاى بسيارداده اي و من  به نفس خود گناهان بسيار داده ام، گناهان من بسيار است و تقصير من بزرگ است و خواهشهايم مرا احاطه كردند و به سبب آنها سينه من تنگ شده و عاجز گشته است از آنها كردار من و به سبب آنها شكرگزارى من سست شده » در اين دعا علت نا اميدي را گناهاني مي داند كه بين او و خدايش فاصله انداخته ولي در ادامه دعا اين رحمت الهي است كه نور اميد را در دل او زنده مي كند و اين دعا است كه رحمت الهي را بر فرد نازل مي كند

...وَ قَدْ كِدْتُ أَنْ أَقْنَطَ مِنْ رَحْمَتِكَ إِلَهِي وَ أَنْ أُلْقِيَ إِلَى التَّهْلُكَةِ بِيَدِيَ الَّذِي أَيْأَسُ مِنْهُ عُذْرِي وَ ذِكْرِي مِنْ ذُنُوبِي وَ مَا أَسْرَفْتُ بِهِ عَلَى نَفْسِي وَ لَكِنَّ رَحْمَتَكَ رَبِّ الَّتِي تُنْهِضُنِي وَ تُقَوِّينِي وَ لَوْ لَا هِيَ لَمْ أَرْفَعْ رَأْسِي وَ لَمْ أَقِمْ صُلْبِي مِنْ ثِقَلِ ذُنُوبِي فَإِيَّاكَ أَرْجُو إِلَهِي أَنْتَ أَرْجَى عِنْدِي مِنْ عَمَلِيَ الَّذِي أَتَخَوَّفُهُ وَ أُشْفِقُ مِنْهُ عَلَى نَفْسِي إِلَهِي وَ كَيْفَ لَا أُشْفِقُ مِنْ ذُنُوبِي وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ تَكُونَ أَوْبَقَتْنِي وَ قَدْ أَحَاطَتْ بِي وَ أَهْلَكَتْنِي

و به تحقيق كه نزديك شده‌ام من آنكه نااميد شوم من از رحمت تو اى خداوند من و آنكه افتاده شوم بسوى هلاكت به دست خود آنچنان نااميدى كه مأيوسم من از جهت آن از عذر خود و از ياد آورى من گناهان خود را و آنچه را كه ستم نموده‌ام به سبب آن بر نفس خود و ليكن رحمت تو اى پروردگار من آن چيزى است كه بر پاى داشته است مرا و قوّت داده است مرا و اگر نبود آن رحمت تو بالا نمى‌كردم سر خود را  و راست نمى‌كردم پشت خود را از سنگينى گناهان من پس بدرستى كه من به سوى تو اميدوارم اى خداى من تو اميد داشته‌ترى در نزد من از كردار من كه مى‌ترسم از آن و بيمناكم از جهت آن بر نفس خود اى خداوند من و چگونه نترسم من از گناهان خود و حال آنكه به تحقيق كه مى‌ترسم آنكه باشند گناهان من كه هلاك كنند مرا و بتحقيق كه فرا گرفته‌اند آنها مرا و هلاك كرده‌اند مرا

 

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْآيِسِينَ فَلَا تُبْطِلْ صِدْقَ رَجَائِي لَكَ بَيْنَ الْآمِلِين[20]

اى خداى من! نگماشته‌ام بر گمان نيك خود به تو نااميدى نااميدان را. پس باطل مكن راستى اميد مرا به تو در ميان اميدواران

دعا به زندگي معني مي دهد

 

يكى از نيازهاى اساسى انسان ، نياز به خداست . تا خدا در زندگى انسان نباشد ، آن زندگى ، بى معنا خواهد بود ، و زندگى بى معنا ، سرد و بى روح است . اگر همه امكانات ، فراهم باشد ، ولى خدا در زندگى نباشد ، زندگى ، خسته كننده و ملال آور خواهد بود؛ زيرا خداوند ، اصل و ريشه انسان است و قطع ارتباط با ريشه ، موجب پژمردگى و افسردگى مى شود . از اين روست كه خداوند مى فرمايد:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُو مَعِيشَةً ضَنكًا

و هر كس از ياد من روى گرداند ، زندگى سختى خواهد داشت .

 

مَن ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً ، ومَن ذَا الَّذي آنَسَ بِقُربِكَ فَابتَغى عَنكَ حِوَلاً.

 

 كيست كه حلاوت محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو برگزيد؟! و كيست كه نزد تو اُنس گرفت و روى از تو برگرفت؟!

خداوند، بزرگ ترين و مهم ترين نياز انسان است . بدون ارضاى اين نياز، نمى توان به لذّت زندگى دست يافت . با خدا بودن ، عامل اساسى معنابخشي به زندگى است.



[1] بحارالأنوار ج : 83 ص : 170

 

[2] مشکاه‌الانوار في غرر الاخبار، 255

[3] بحارالانوار، ج70: 111

[4] صحيفه سجاديه مناجات العارفين

[5] کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، ج3: 426

[6] غرر الحکم و درر الکلم، ح4816

[7] بحار الانوار، ج78: 209

[8] مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 92

[9] مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 85

[10] الكافي ج : 2 ص : 488

[11] الجواهر السنية-كليات حديث قدسى، ص: 362

[12] صحيفه علويه  ص: 138

[13] صحيفه علويه، متن‌عربى، ص: 138

[14]  صحيفه علويه، متن‌عربى، ص: 205

[15] مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 109

[16] الدُّعَاءُ تُرْسُ الْمُؤْمِن الكافي ج : 2 ص : 469

[17] صحيفه علويه، متن‌عربى، ص: 322

[18] دعاي جوشن كبير

[19]  صحيفه علويه، ص: 65

[20] مناجات الهيات حضرت امير عليه السلام، متن، ص: 4

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
Powered by TayaCMS