نبوت شناسی

نبوت شناسی

نبوت شناسی

232. هدايت كننده انسان ها
اصطفى سبحانه من ولده (اءى آدم) اءنبياء اءخذ على الوحى ميثاقهم، و على تبليغ الرسالة اءمانتهم، لما بدل اءكثر خلقه عهدالله اءليهم فجهوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته، فبعث فيهم رسله، و واتر اءليهم اءنبياه ليستاءدو هم ميثاق فطرته
233. برترين آفريده
اختار آدم عليه السلام، خيرة " من خلقه، و جعله اول جبلته
خداى بزرگ آدم را از ميان آفريدگانش برگزيد و او را نخستين و برترين آفريدگانش قرار داد. (1)
234. وصف عيسى (ع)
فى صفة عيسى عليه السلام -: لم تكن له زوجة تفتنه، و لا ولد يحزنه، و لا مال يلفته
در وصف عيسى عليه السلام مى فرمايد: نه همسرى داشت كه او را به فتنه در افكند، نه فرزندى كه غمگينش سازد و نه مالى كه او را به خود مشغول گرداند. (2)
235. زهدى موسى (ع)
ان شئت ثنيت بموسى كليم الله صلى الله عليه و آله حيث يقول: (رب انى لما اءنزلت اءلى من خير فقير) و الله، ما ساله الا خبزا يا كله، لانه كان يا كل بقلةُ الارض
اگر بخواهى دوباره پيامبرى را پيروى كنى از موسى عليه السلام پيروى كن آن گاه كه فرمود: (پروردگار! من به آنچه از خير و نيكى برايم فرستاده اى نيازمندم ) به خدا سوگند، حضرت موسى عليه السلام به جز نانى كه مى خورد از خدا نخواست، زيرا او گياهان زمين مى خورد. (3)
236. پيامبر زداينده شبهات
اشهد ان محمدا عبده و رسوله، ارسله بالدين المشور، و العلم الماءثور، و الكتاب المسطور، و النور الساطع، و الضياء اللامع، و الامر الصادع، ازاحة للشبهات، و احتجاجا بالبينات، و تحديرا بالايات
گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده خداست، او را با دين بلند آواز و نشانه برگزيده و كتاب نوشته و نور درخشان و پرتو تابان و فرمان آشكار و آشكار كننده حق از باطل فرستاد، تا شبهات را بزدايد و با دليل و برهان حجت آورى كن و با آيات هشدارشان دهد. (4)
237. پزشك امت
رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه، قدا حكم مراهمه، و اءحمى مواسمع، يضع ذلك حيث الحاحة اليه
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش ‍ همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد. (5)
238. نشانه رستاخيز
ان الله جعل محمدا صلى الله عليه و آله علما للساعة، و مبشرا بالجنةُ، و منذرا بالعقوبه
همانا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را نشانه رستاخيز قرار داد و نويد دهنده بهشت و بيم دهنده از كيفر. (6)
239. وصف على عليه السلام در زمان مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله
ارسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الامم، و عتزام من الفتن... و الدنيا كاسفة النور... عابسة فى وجه طالبها. ثمرها الفتنه، و طعامها الجيفُة
خداوند پيامبر را زمانى فرستاد كه مدت ها بود پيامبرى نيامده بود و مردم در خوابى دراز به سر مى بردند و فتنه ها نيرومند شده بود... و دنيا بى فروغ شد بود... و به روى طالب خود رو ترش كرده بود. ميوه اش فتنه و گمراهى بود و خوراكش مردار. (7)
240. نزول وحى بر جان پيامبر (ص)
ثم اءنزل عليه الكتاب نورا تطفا مصابيحه.. و تبياتا لا تهدم اءركانه. و شفاء لا تخشى اءسقامه، و عزا لا تهزم اءنصاره، و حقا لا تخذل اءعوانه... جعله الله ريا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب االفقهاء... و معقلا منيعا ذورته، عزا لمن تولاه
آن گاه قرآن را بر پيامبر فرو فرستاد كه نورى است كه چراغ هايش خاموش ‍ نمى شود... و بناى روشنگرى است كه پايه هايش ويران نمى گردد و شفا و دارويى است كه ترس از بيمارى هاى آن نمى رود و عزتى است كه هوادارنش شكست نمى خورند و حقى است كه يارانش بى ياور گذاشته نمى شود... خداوند آن را سيراب كننده عطش دانشوران قرار داده است و بهر دل هاى فهميدگان... و پناهگاهى كه ستيغ آن دست تسخير ناپذير است و براى كسى كه آن را سرپرست خود گيرد مايه عزت مى باشد. (8)
241. اجراى پيمان الهى
بعث فيهم رسله، و واتر اءليهم اءنبياءه، ليستادو هم ميثاق فطرته، و يذكر و هم منسيى نعمته، و يحتجوا عليهم بالتبليغ، و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة: من سقف فوقهم مرفوع، و مهاد تحتهم موضوع، و معايش تحييهم، و اءجال تفنيهم
فرستادگان خود را در ميان مدرم برانگيخت و پيامبرانش را پياپى به سوى ايشان فرستاد تا از آنان بخواهند پيمان الهى را كه در فطرتشان است به جاى آوردند... و نشانه هاى قدرت خدا را به ايشان نشان دهند: از آسمانى كه بر فراز سرشان برافراشته شده است تا زمينى كه زير پاهايشان نهاده شده و نعمت هايى كه زنده نگاهشان مى دارد و مرگ هايى كه نابودشان مى كند. (9)
242. فضيلت پيامبر صلى الله عليه و آله
سيرته القصد، و سنته الرشد، و كلامه الفصل، و حكمه العدل
راه و رسم پيامبر معتدل، سنت و روشش صحيح و پايدار، سخنانش جدا كننده حق از باطل و قضاوتش عادلانه بود. (10)
243. وصف پيامبر صلى الله عليه و آله
واعيا لوحيك، حافظا لعهدك، ماضيا على نفاذ اءمرك
پيامبر و حى تو را فهميد و پيمانت را حفظ كرد و در راه اجراى آن حركت كرد. (11)
244. بهترين راه و روش
اقتدوا بهدى نبيكم فانه افضل الهدى. و استنوا بسنته فانها اهدى السنن
به راه و رسم پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه و روش است و رفتارتان را به سنت و روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روش هاست. (12)
245. علم پيامبر
قد علمتم اءن رسول الله صلى الله عليه و آله رجم الزانى المحصن، ثم صلى عليه، ثم ورثه اءهله؛ و قتل القاتل و ورث ميراثه اءهله. و قطع السارق و جلد الزانى غير المحسن، ثم قسم عليها من الفى ء، و نكحا المسلمات
شما خوب مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زناكارى را كه همسر داشت سنگبران كرد، سپس بر مرده اش نماز خواند و اموالش را ميان ورثه اش تقسيم نمود و دست دزد را قطع كرد و زناكار بدون همسر را تازيانه زد، سپس از در آمد بيت المال سهم آنان را داد و هر دو خطا كار با زنان مسلمان ازدواج كردند. (13)
246. آشكار كننده حق
اءرسله و اءعلام الهدى دارسة، و مناهج الدين طامسة، فصدع بالحق؛ و نصح للخلق
خداوند او را در موقعى فرستاد كه نشانه هاى هدايت كهنه گشته و مسيرهاى روشن دين محو شده بود، او براى حق قيام و آن را براى مردم آشكار ساخت. (14)
247. سرمشق از پيامبر صلى الله عليه و آله و رفتار او
و لقفد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله كاف لك فى آلاسؤ ة. و دليل لك على ذم الدنيا و عيبها، و كثرة مخازيها و مساويها، اذ قبضت عنه اءطرافها و وطئت لغيره اءكنافها، و فطم عن رضاعها، و زوى عن زخارفها... فتاءس بنبيك الاطيب الاطهر صلى الله عليه و آله فان فيه اءسؤ ةُ لمن تاءسى، و عزاءء لمن تعزى و اءحب العباد اءلى الله المتاسى بنبيه، و المقتص لاتر قضم الدنيا قضما، و لم يعرها طرفاء. اءهضم اهل الدنيا كشحا، و اءخمصهم من الدنيا بطنا. عرضت عيله الدنيا فاءبى اءن يقبلها، و علم اءن الله سبحانه اءبغض شيئا فابغضه، و حقر شيئا فحقره، و صغر شيئا فصغره و لو لم يكن فينا اءلا حبنا ما اءبغض الله و رسوله، و تعظيمنا ما صغر الله و رسوله، لكفى به شقاقاللله، و محادة عن اءمر الله. لقد كان - صلى الله عليه و اله و سلم - ياءكل على الارض، و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العارى، و يردف خلفه، و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: يا فلانة - لا حدى اءزواجه - غيبه عنى فاءنى اذا نظرت اءليه ذكرت الدنيا و زخارفها فاءعرض عن الدنيا بقلبه، و اءمات ذكرها من نفسه، و اءحب اءن تغيب زينتها عن عينه، لكيلا يتخذ منها رياشا، و لا يعتقدها قرارا، و لا يرجو فيها مقاما، فاخرجها من النفس و اءشخصها عن القلب، و غيبها عن البصر. و كذلك من اءبغض شيئا اءبغض اءن ينظر اءليه، و اءن يذكر عنده، و لقد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله ما يدلك على مساويى الدنيا و عيوبها. اذ جاع فيها مع خاصته، و زويت عنه زخارفها مع خاصته، و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته. فلينظر ناظر بعقله، اءكرم الله محمدا بذلك اءم اءهانه! فان قال: اءهانه، فقد كذب و الله العظيم - بالافك العظيم، و ان قال: اءكرمه فليعلم اءن الله قد اءهان غيره حيث بسط الدنيا له، و زواها عن اءقرب الناس منه. فتاءسى متاءس بنيه، و اقتص اءثره، و ولج مولجه، و الا فلا يا من الهكة، فان الله جعل محمداصلى الله عليه و آله علما للساعه، و مبشراء بالجنة، و منذرا بالعقوبه. خرج من الدنيا خميصا، و ورد الاخرة سليما. لم يضع حجرا عى حجر، حتى مضى لسبيله، و اءجاب داعى ربه، فما اءعظم منه الله عندنا حين اءنعم علينا به سلفا نتبعه، و قائدا نطا عقبه!
سر مشق بودن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى تو كافى است و راهنمايى است براى اين كه به نكوهيدگى و ننگين بودن دنيا و فراوانى رسوايى ها و بدى هايش پى ببرى، چه آن كه دنيا از آن حضرت گرفته شد و براى ديگران فراهم گشت و از شير مادر دنيا باز گرفته شد و از زيبايى ها و زخارف آن دور گشت... پس به پيامبر پاك و پاكيزه ات اقتدا كن؛ زيرا كه آن حضرت براى كسى كه بخواهد به كسى تاءسى جويد و از و پيروى كند. لقمه دنيا را با اطراف دندان مى خورد (به اندازه ضرورت از دنيا بر مى گرفت) و گوشه چشمى هم به دنيا نداشت. پهلوهايش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود. دنيا به او پيشنهاد شد، اما از پذيرفتن آن سرباز زد و دانست كه خداى سبحان چيزى (علاقه به دنيا) را دشمن دارد او هم آن را دشمن گرفت، چيزى را خرد مى شمارد او هم خرد مى شمارد. اگر در ما هيچ (عيبى) نبود جز همين كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن دارند دوست داشته باشيم و آنچه را خدا و پيامبرش خرد شمرده اند بزرگ و با ارزش ‍ شماريم، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى بود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله روى زمين غذا مى خورد و همچون بردگان مى نشست با دست خود كفشش را مى دوخت و جامه اش را وصله مى زد و بر الاغ برهنه سوار مى شد و پشت سر خود شخصى ديگرى را هم سوار مى كرد.
پرده اى با نقش و نگار بر در خانه اش آويخته ديد، به همسرش گفت: اى زن! اين پرده را از جلو چشم من بردار؛ زيرا هرگاه به آن مى نگرم به ياد دنيا و زرق و برق آن مى افتم. او از ته دل از دنيا روى برتافت و نام ياد آن را در جانش ‍ ميراند و دوست داشت كه زيب و زيور دنيا از جلو چشمش دور باشد، تا از آن جامه زيبايى تهيه نكند و آن را در جاى آرامش ندارند و اين ماندن هميشگى در آن نداشته باشد. پس دنيا را از جان خود بيرون راند و از دلش ‍ دور كرد و از چشمانش پنهان ساخت. آرى! اين چنين كسى كه چيزى را دشمن بدارد از نگاه كردن به آن و از اين كه ياد و نام آن در حضورش برده شود نفرت دارد. راه و رسم رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را به بدى ها و عيب هاى دنيا رهنمون مى شود، چه، او و نزديكانش در دنيا هميشه گرسنه بودند و با اين كه مقام و منزلت عظيمى (نزد خداوند) داشت، زيب و زيورهاى دنيا از او دور نگه داشته شد، پس هر بيننده اى، با ديده خرد خود بنگرد و ببيند كه آيا خداوند با اين كار محمد را تكريم كرده يا خوار و كوچكش نموده است؟اگر بگويد، او را خوار و بى مقدار كرده است، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ و بهتان بزرگى زده است اگر بگويد: او را گرامى داشته است، پس بداند كه خداوند ديگران را خوار و حقير كرده است؛ چرا كه دنيايى را كه از نزديك ترين و مقرب ترين افراد خود گرفته براى آنان گسترده است. پس آن كه خواهان پيروى است به پيامبر خود تاءسى جويد و گام در جاى گام هاى او گذارد و هر جا كه او در آمده است درآيد و گر نه از تباه شدن ايمن نباشد؛ زيرا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت قرار داد و بشارت دهنده بهشت و بيم دهنده از كيفر و عقوبت. او با شكم گرسنه از دنيا رفت و با سلامت به آخرت قدم گذاشت. تا زمانى كه عمرش به سر آمد و دعوت پروردگارش را اجابت كرد، سنگى روى سنگ نگذاشت. چه منت بزرگى خداوند بر ما نهاده كه نعمت وجود آن حضرت را به ما ارزانى داشت كه پيشروى وى است كه ما از او پيروى مى كنيم و پيشوايى است كه گام در جايى گام او مى نهيم. (15)
248. عظمت پيامبر صلى الله عليه و آله
كان لى فيما مضى اءخ فى الله، و كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه، و كان لا يشكو و جعا الا عند برئه
گذشته برادرى در مسير جاذبيت الهى داشتم، كوچكى دنيا در چشمش او را در چشم من بزرگ مى كرد و از هيچ دردى شكايت نمى كرد مگر زمانى كه از آن درد بهبود حاصل شده بود. (16)
249. پيام هاى پيامبر
اءرسله داعيا اءلى الحق و شاهدا على الخلق، فبلغ رسالات ربه غير وان و لا مقصر، و جاهد فى الله اءعدآءه غير واهن و لا معذر اءمام من اتقى، و بصر من اهتدى
و پيامبر صلى الله عليه و آله را فرستاد تا به حق فرا خواند و بر آفريدگان گواه باشد. او پيام هاى پروردگارش را رسان و در اين راه نه سستى كرد و نه كوتاهى ورزيد و در راه خدا با دشمنان او جنگيد، بى آن كه ناتوانى به او راه يابد، يا آن كه عذر و بهانه آورد. او پيشواى پرهيزگاران و ديده ره يافتگان است. (17)
250. عامل جلوگيرى از عذاب خدا
كان فى الارض اءمانان من عذاب الله، و قد رفع احد هما، فدونكم الاخر فتمسكوابه: اءما الامان الذى رفع فهو رسول الله صلى الله عليه و آله و اءما الامان الباقى فالاستغفار. قال الله تعالى: (و ما كان الله ليعذبهم و اءنت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون)
بر روى زمين دو عامل ايمن كنده از عذاب خدا وجود داشت كه يكى از آن دو از دست رفت. پس آن ديگرى را بگيريد و بدان چنگ زنيد. اما آن ايمنى بخشى كه از دست رفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و آن كه باقى است، آمرزش خواهى است. خداى متعال مى فرمايد: (اى محمد)! تا تو را در ميان آنان هستى، خدا عذابشان نمى كند و تا زمانى كه آمرزش مى طلبند، خدا عذابشان نكند. (18)
دامه بخش سوم: نبوت
251. اراده و عزم نبوى
قائما باءمرك مستوفزا فى مرضاتك، غير ناكل عن قدم، و لا واه فى عزم
پيامبر بر پا دارنده كار و فرمان توست و شتابنده در تحصيل رضايت تو، بى آنكه از پيشروى بترسد و عقب بنشيند و در عزم و اراده اش سستى نشان دهد. (19)
252. نشانه قيامت
جعل محمدا صلى الله عليه و آله علما للساعه
خدايى بزرگ حضرت محمد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت قرار داده است. (20)
253. واسطه از بين رفت گمراهى ها
اهل الارض يومئذ ملل متفرقه، و اءهواء منتشره، و طرائق متشتتة، بين مشبه لله بخلقه، اءو ملحد فى اسمه، اءو مشير الى غيره، فهذا هم به من الضلالُة
در آن روزگاران كه خداوند ذوالجلال خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله را برانگيخت، مردم روى زمين مللى پراكنده و اقوامى با تمايلات متفرق در پيچاپيچ طرق درهم و برهم سرگردان و حيرت زده بودند، گروهى از آنان خدا را تشبيه به مخلوقاتش مى كردند و گروهى ديگر در اسماء مقدسش ‍ الحاد مى ورزيدند، جمع ديگرى با نام هاى الهى اشاره به موهومات و موجودات پست مى نمودند. خداوند سبحان آنان را به وسيله پيامبر اكرم از گمراهى نجات داد. (21)
254. حجت هاى خداوند
بعث الله رسله بما خصهم به من وحيه، و جعلهم حجة له على خلقه، لئلا تجب الحجُة لهم بترك الاعذار اليهم، فدعا هم بلسان الصدق الى سبيل الحق
خداوند، پيامبران خود را با آنچه از وحى خود به آنان اختصاص داده بود مبعوث گردانيد و ايشان را بر مخلوقات خويش و دليل خود قرار داد تا آن ها
(يعنى مخلوقات) نتوانند نبودن حجت را وسيله عذر آوردن خود (به آگاه نبودنشان از او امر و نواهى الهى) قرار دهند، آن گاه خداوند با زبانى راستگو (يعنى زبان پيامبران) ايشان را به راه حق دعوت كرد. (22)
--------------------------
1-خطبه 91.
2-خطبه 160.
3-خطبه 160
4-خطبه 2.
5-خطبه 108.
6-خطبه 160.
7-خطبه 89.
8-خطبه 198.
9-خطبه 1.
10-خطبه 94.
11-خطبه 72.
12-خطبه 110.
13-خطبه 127.
14-خطبه 195.
15-خطبه 160.
16-حكمت 289.
17-خطبه 116.
18-حكمت 88.
19-خطبه 72.
20-خطبه 160.
21-خطبه 144.
22-خطبه 144.
23-خطبه 161.
24-خطبه 94.
25-خطبه 160.
26-نامه 38.
27-خطبه 133.
28-خطبه 16.
29-خطبه 191.
30-خطبه 94.
31-خطبه 94.
32-خطبه 26.
33-خطبه 94.
34-خطبه 196.
35-خطبه 196.
36-خطبه 196.
37-خطبه 158.
38-خطبه 192.
39-خطبه 151.
40-خطبه 151.
41-خطبه 105.
42-خطبه 108.
43-خطبه 106.
44-خطبه 20.
45-خطبه 160.
46-خطبه 72.
47-نامه 53.
48-خطبه 95.
49-خطبه 161.
50-خطبه 213.
51-خطبه 192.
52-خطبه 192.
53-خطبه 214.
54-خطبه 94.
55-خطبه 192.
56-نامه 9.
57-خطبه 183
58-خطبه 222.
59-خطبه 1.
60-خطبه 166.
61-خطبه 192.
62-خطبه 83.
63-خطبه 192.
64-خطبه 109.
65-حكمت 96.
66-خطبه 192.
67-خطبه 72.
68-خطبه 160.
69-خطبه 1.
منبع :نهج البلاغه موضوعی (عباس عزیزی) ناشر:صلاة ؛چاپ عترت ؛محل نشر:قم سال نشر: ١٣٨٠

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS