سلسله مراتب خويشاوندی در قرآن کريم (4)

سلسله مراتب خويشاوندی در قرآن کريم (4)

ترتب حقوقي

در مسائل حقوقي و مالي، مانند ارث و اکل از خانه‌هاي يکديگر، ترتب ميان خويشاوندان در قرآن، تابعي از رحامت مورد استفاده از آية وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ (انفال: 75) است، که سبب استحقاق ارث را نزديک بودن رحِمي معرفي كرده است. از اين روي، درجة افراد با درجة قرابت آنها سنجيده مي‌شود و در نتيجه، ‌مثلاً نوة ميت با وجود فرزند بي‌واسطة وي، ارث نمي‌برد؛ هرچند هر دو در فرزند ميت بودن شريک‌اند. همچنين ديدگاه تعصيب (‌مطرح در ميان اهل سنت) باطل است؛ زيرا برحسب اين ديدگاه، در فرض اجتماع دختر ميت با عمو يا پسرعموي وي، نصف ترکة ميت، به جهت تعصيب، به يکي از آن دو داده مي‌شود؛ در حالي که بر حسب ظاهر آية مزبور، با وجود دختر، هيچ يک از کساني که در مقايسه با او، قرابت دورتري از ميت دارند، ارث نمي‌برند و همة ارث به وي تعلق دارد.(ر.ک: مرحوم جواد کاظمي،‌ مسالک الافهام الي آيات الاحکام،‌ ج 4، ص 164.)

يکي از آياتي که به موضوع ارث ميان خويشان پرداخته است، آية کريمة يازدهم از سورة نساء است:

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً؛ خداوند به شما دربارة فرزندانتان سفارش مي‌كند. سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر همة ورثه دختر و از دو تن بيشتر باشند، سهم آنان دوسوم ماترك است و اگر دختري كه ارث مي‌برد يكي باشد، نيمي از ميراث از آن اوست و براي هر يك از پدر و مادر وي (متوفي) يك‌ششم از ماترك مقرر شده است؛ اين در صورتي است كه متوفي فرزندي داشته باشد، ولي اگر فرزندي نداشته باشد و تنها پدر و مادرش از او ارث برند، براي مادرش يك‌سوم است و بقيه را پدر مي‌برد و اگر او برادراني (ص181)

داشته باشد، مادرش يك ششم مي‌برد. البته همة اينها پس از انجام وصيتي است كه او بدان سفارش كرده يا ديني كه بايد استثنا شود. شما نمي‌دانيد پدران و فرزندانتان كدام يك براي شما سودمندترند. اين فرضي است از جانب خدا؛ زيرا خداوند داناي حكيم است.

در آية فوق، با توجه به تقدم موضوع ارث فرزندان، جايگاه ويژة آنان در قرابت روشن مي‌شود، و در ادامه نيز به گونه‌اي با محور قرار دادن فرزندان، ارث والدين ‌مطرح شده،‌ گويا مقدار ارث پدر و مادر، ‌داير مدار وجود و عدم فرزندان گشته است. جالب اينکه در پايان آيه نيز، هرچند آباء‌ بر ابناء‌ مقدم شده‌اند، ليکن با توجه به اينکه خطاب در آباؤکم و ابناؤکم به ورثه است نه به مورّث،(ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، ‌الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 210؛ ‌زمخشري،‌ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌1، ص 484؛ بروسوي، تفسير روح البيان، ج‌2، ص 172.

) باز ارث فرزندان مقدم بر والدين مطرح شده است؛ زيرا آباء‌ در آيه، مورث‌‌هايي هستند که فرزندان از آنان ارث مي‌برند.

مرحوم علامه از تقديم آباء بر ابناء در ذيل آيه، برداشت مي‌کند که آباء در نفع‌رساني به فرزندان نزديک‌تر از فرزندان به آباء هستند؛ چنان‌که از لحاظ عواطف انساني نيز چنين است؛ زيرا انسان‌ها در مقايسه ميان فرزندان و والدين خويش، به فرزندان علاقه‌مندترند، و لازمة بناگذاري ارث بر اين اصل اين است که‌ در انتفاع ارثي، سهم ارث فرزندان از والدين بيش از سهم ارث والدين از فرزندان باشد، و اين نکته بيانگرخاستگاه تکويني حکم ارث مانند ساير احکام فطري اسلام است. ‌علامه در پايان احتمال مي‌دهد که از تقدم مزبور، ‌بتوان پيشگامي نوه را بر جد و جده در ارث بري، استفاده كرد؛ زيرا اين دو نفر، با وجود نوه ارث نمي‌برند.(ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن،‌ ج 4، ص 210. )

پس از طرح سهم‌الارث فرزندان و والدين، در آية بعد (‌آية دوازدهم) به سهم همسران پرداخته است که از جنبة حقوقي در رتبة بعدي قرار گرفته‌اند، و در نهايت به موضوع ارث برادران و خواهران اشاره فرموده است:

وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ  (ص182)

فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ؛ «و نيمي از ميراث همسرانتان از آنِ شما شوهران است. اگر آنان فرزندي نداشته باشند و اگر فرزندي داشته باشند، يك‌چهارم ماترك آنان از آنِ شماست؛ البته پس از انجام وصيتي كه بدان سفارش كرده‌اند، يا ديني كه بايد استثنا شود و يك‌چهارم از ميراث شما براي آنان است. اگر شما فرزندي نداشته باشيد و اگر فرزندي داشته باشيد يك‌هشتم براي ميراث شما از ايشان خواهد بود؛ البته پس از انجام وصيتي كه بدان سفارش كرده‌ايد يا ديني كه بايد استثنا شود

و اگر مرد يا زني كه از او ارث مي‌برند، كلاله (بي‌فرزند و بي‌پدر و مادر) باشد و براي او برادر يا خواهري باشد، پس براي هر يك از آن دو يك‌ششم ماترك است، و اگر آنان بيش از اين باشند در يك‌سوم ماترك مشاركت دارند؛ البته پس از انجام وصيتي كه بدان سفارش شده يا ديني كه بايد استثنا شود؛ به شرط آنكه از اين طريق زياني به ورثه نرساند. اين است سفارش خدا و خداست كه داناي بردبار است».

در اين آيه نيز شبيه آية قبل، ‌مقدار وکميت ارث همسر، ‌داير مدار وجود و عدم فرزند است.

در آية ارث کلاله (نساء: 176) نيز، اصل ارث‌بري وي منوط به فقدان فرزند مورّث شده است:

يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ؛ «از تو دربارة كلاله فتوا مي‌طلبند. بگو: خدا دربارة كلاله فتوا مي‌دهد. اگر مردي بميرد و فرزندي نداشته باشد و خواهري داشته باشد، نصف ميراث از آن اوست، و آن مرد نيز از او ارث مي‌برد. اگر براي او خواهر فرزندي (ص183)

نباشد، پس اگر ورثه فقط دو خواهر باشند، دوسوم ميراث براي آن دو است، و اگر چند خواهر و برادرند، پس نصيب مرد مانند نصيب دو زن است. خدا براي شما توضيح مي‌دهد تا مبادا گمراه شويد، و خداوند به هر چيزي داناست».

شاهد ديگر قرآني بر تقدم فرزندان در موضوع ارث، دو آية ديگر از آيات مربوط به اين بحث است که سهم‌بري فرزندان بر خويشاوندان ديگر مقدم شده است:

لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (نساء: 7) ؛ «براي مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان آنان بر جاي گذاشته‌اند، سهمي است و براي زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان آنان بر جاي گذاشته‌اند، سهمي خواهد بود؛ خواه آن مال كم باشد، يا زياد نصيب هر كس مفروض شده است».

وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيداً (نساء: 33)؛ «و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان و كساني كه شما با آنان پيمان بسته‌ايد، بر جاي گذاشته‌اند، براي هر يك از مردان و زنان وارثاني قرار داده‌ايم. پس نصيبشان را به ايشان بدهيد؛ زيرا خدا همواره بر هر چيزي گواه است».

در هر دو آية فوق، گويا وارثان به دو دستة کلي فرزندان و سايرين تقسيم شده‌اند و اولاد نسبت به همة افراد ديگر پيشگام‌اند.

در مسئلة جواز خوردن از خانه‌هاي يکديگر نيز، ترتب حقوقي ميان خويشاوندان مشابه موضوع ارث ديده مي‌شود:

لَيْسَ عَلَي الْأَعْمي حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلي أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلي أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (نور: 61)؛ «بر نابينا و لنگ و بيمار و بر شما  (ص184)

ايرادي نيست كه از خانه‌هاي خودتان بخوريد، يا از خانه‌هاي پدرانتان، يا خانه‌هاي مادرانتان، يا خانه‌هاي برادرانتان، يا خانه‌هاي خواهرانتان، يا خانه‌هاي عموهايتان، يا خانه‌هاي عمه‌هايتان، يا خانه‌هاي دايي‌هايتان، يا خانه‌هاي خاله‌هايتان، يا آن خانه‌هايي كه كليدهايشان را در اختيار داريد، يا خانة دوستتان. همچنين بر شما باكي نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده. پس چون به خانه‌هايي كه گفته شد درآمديد به يكديگر سلام كنيد؛ درودي كه نزد خدا مبارك و خوش است. خداوند آيات خود را اين‌گونه براي شما بيان مي‌كند. اميد كه بينديشيد».

ترتيب در خانه خويشان بدين صورت است: خانة خود، ‌پدر، ‌مادر، برادر، خواهر، عمو، عمه‌، دايي، خاله.

پس در آية فوق نيز ترتيب حقوقي ميان خويشاوندان، شبيه بحث ارث است؛ با اين تفاوت که به موضوع خانة فرزندان و همسر تصريح نشده است، که البته اين عدم صراحت، از جايگاه آنان در قرابت نمي‌کاهد؛ زيرا عنوان «‌بيوتکم» بنا به ظهور برخي روايات(عبد علي حويزي، تفسير نور الثقلين، ج‌3، ص 627؛ جارالله زمخشري، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌3، ص 256. )

و تصريح برخي مفسران، شامل خانة فرزند و همسر نيز مي‌شود. مرحوم طبرسي در اين باره مي‌نويسد: «أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أي بيوت عيالكم و أزواجكم و بيت المرأة كبيت الزوج وقيل معناه من بيوت أولادكم فنسب بيوت الأولاد إلي الآباء لأن الأولاد كسبهم وأموالهم كأموالهم ويدل عليه قوله(ع) أنت و مالك لأبيك ‌وقوله(ع) إن أطيب ما يأكل المؤمن كسبه وإن ولده من كسبه و لذلك لم يذكر الله بيوت الأبناء حين ذكر بيوت الآباء والأقارب اكتفاء بهذا الذكر ثم ذكر بيوت الأقارب بعد الأولاد فقال: أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ إلي قوله: أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ. (فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌7، ص 245؛ همچنين ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي،‌ الميزان في تفسير القرآن، ج ‌15، ص 165؛ زمخشري، ‌الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌3، ص 256؛ فخر رازي،‌ مفاتيح الغيب، ج ‌24، ص 422؛ ابوحيان،‌ البحر المحيط في التفسير، ج ‌8، ص 71. )

برداشت نهايي از ترتب فوق چنين است كه برحسب حرمت‌گذاري قرآن به علقه‌هاي تكويني و عاطفي انسان‌ها، جنبه‌هاي حقوقي و مالي، متأثر از روابط عاطفي و علايق تكويني آنهاست و طبعاً افراد با قرابت بيشتر، از حقوق مالي بيشتري برخوردارند. (ص185)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

سهيم بودن نسلهاي آينده در اعمال گذشتگان

سهيم بودن نسلهاي آينده در اعمال گذشتگان

تمام مؤمنان امروز، و آنها که در رحم مادرانند و هنوز متولّد نشده اند يا کسانى که قرنها بعد از اين از صلب پدران در رحم مادران منتقل و سپس متولّد و بزرگ مى شوند، در ميدان جنگ «جمل» حضور داشته اند! چرا که اين يک مبارزه شخصى بر سر قدرت نبود، بلکه پيکار صفوف طرفداران حق در برابر باطل بود و اين دو صف همچون رگه هاى آب شيرين و شور تا «نفخ صور» جريان دارد و مؤمنان راستين در هر زمان و مکان در مسير جريان حق و در برابر جريان باطل به مبارزه مى خيزند و همه در نتايج مبارزات يکديگر و افتخارات و برکات و پاداشهاى آن سهيم اند.
No image

اطلاعات عمومی (1)

حضرت علی(علیه السلام)در مورد مسلمان واقعی می‌فرماید: مسلمان واقعی كسی است كه مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند مگر آن جا كه حق اقتضا كند. و آزار رساندن به هیچ مسلمانی جز در مواردی كه موجبی( به حكم خدا) داشته باشد روا نیست.
بهترین ترجمه های نهج البلاغه کدامند؟

بهترین ترجمه های نهج البلاغه کدامند؟

گاهی در بعضی مجالس دینی و مذهبی پاره ای از کلمات این کتاب را خوانده و معنی می کردم. شنوندگان به شگفت آمده و می گفتند: اگر علما و رجال دینی ترجمه فرمایشات امام علی(ع) در کتاب نهج البلاغه را به طوری که در خور فهم فارسی زبانان باشد نوشته بودند، همه از آن بهره مند می شدند ولی افسوس که از ترجمه و شرح هایی که در دسترس است، چنا نکه باید استفاده نمی شد. بنابراین بر نگارنده واجب شد که دست از کار بردارم و این کتاب جلیل را به زبان فارسی سلیس و روان ترجمه کنم.
كتابي معتبرتر از نهج البلاغه

كتابي معتبرتر از نهج البلاغه

گروهى از هوى پرستان مى گويند: بسيارى از نهج البلاغه گفتارهايى برساخته است كه گروهى از سخنوران شيعه آنها را پديد آورده اند و شايد هم برخى از آنها را به سيد رضى نسبت داده اند. اينان كسانى اند كه تعصّب ديده هايشان را كور كرده و از سر كجروى و ناآگاهى به سخن و شيوه هاى سخنورى ، از راه روشن روى برتافته، و كجراهه در پيش گرفته اند
تفاسير نهج البلاغه

تفاسير نهج البلاغه

ترجمه اى كه مؤلف براى متن نهج البلاغه ارائه مى دهد ترجمه اى روان است، گرچه كه بلاغت و فصاحت متن پارسى شده به متن عربى نمى رسد، چونان كه مؤلف خود نيز در مقدمه كوتاهى بر جلد نخست بدين حقيقت تصريح مى كند كه «هيچ ترجمه اى هر اندازه هم دقيق باشد نمى تواند معنايى را از زبانى به زبان ديگر چنان منتقل نمايد كه هيچ گونه تغيير و تصرفى در آن معنا صورت نگيرد

پر بازدیدترین ها

 بررسي‌ نظام‌ غايي‌ قرآن‌، در نهج‌البلاغه‌

بررسي‌ نظام‌ غايي‌ قرآن‌، در نهج‌البلاغه‌

آن‌ فاعل‌ غيرمتناهي‌ هم‌،اوّل‌، و مبدأ فاعلي‌ بالذات‌ تمام‌ ماسوي‌ است‌؛ و هم‌، آخِر، و مبدأ غايي‌ بالذات‌همة‌ ماعدي‌. هدفمند بودن‌ نظام‌ هستي‌ ـ كه‌ قرآن‌ تكويني‌ است‌ ـ و نيز هدفدار بودن‌قرآن‌ حكيم‌ ـ كه‌ جهان‌ تدويني‌ است‌ ـ بر اساس‌ دو اسم‌ از اسماي‌ حسناي‌خداوند خواهد بود.
قاطعیت، برای اجرای عدالت

قاطعیت، برای اجرای عدالت

بنابر این، با این دوگانگی نمی توانم، با شما باشم، سپس فرمود:« ای مردم مرا در راه اصلاح و سامان یافتن جامعه خودتان كمك كنید، و ایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخزامته، حتی اورده منهل الحق وان كان كارها؛ سوگند به خدا داد مظلوم را از ستمگر می گیرم، و افسار ستمگر را می كشم، تا او را به آبشخور حق، وارد سازم، هر چند ناخوشایند او باشد»
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
حج در سخنان امیر المومنین علیه السلام

حج در سخنان امیر المومنین علیه السلام

الكعبة جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما، و للعائذين حرما، فرض ‍ حقه، و اءوجب حجه، و كتب عليكم و فادته فقال سبحانه: و لله على الناس ‍ حج البيت من استطاع اليه سبيلا، و من كفر فاءن الله غنى عن العالمين خداوند سبحان كعبه را نشانى براى اسلام و حرم امنى براى پناه آورندگان به آن قرار داد. حج و اداى حق آن را واجب گرداند و همه را به زيارت آن فراخواند و فرمود: بر هر كسى كه بتواند، زيارت (كعبه واجب ) است و آن كس كه كفر ورزد، خداوند از همه جهانيان بى نياز است.
ادله جامعيت و جاودانگي قرآن كريم در نهج البلاغهʁ)

ادله جامعيت و جاودانگي قرآن كريم در نهج البلاغه(1)

نهج البلاغه، اخو القرآن و بهترين و نابترين منبعي است كه مي تواند ره پويان طريق را در شناخت صحيح و حقيقي قرآن مجيد ياري دهد. در نگاه اميرمؤمنان علي عليه السلام، قرآن نسخه اي جامع و جاوداني است كه از نيازهاي بشر براي رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شيوه هاي زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگي پرداخته است ؛ در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه[1] با استناد به آيات قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است.
Powered by TayaCMS