حکمت 373 نهج البلاغه : ضرورت رازداری و کنترل زبان

حکمت 373 نهج البلاغه : ضرورت رازداری و کنترل زبان

متن اصلی حکمت 373 نهج البلاغه

موضوع حکمت 373 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 373 نهج البلاغه

373 وَ قَالَ عليه السلام الْكَلَامُ فِي وِثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وِثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ فَرُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً

موضوع حکمت 373 نهج البلاغه

ضرورت راز دارى و كنترل زبان

(اخلاقى، تربيتى)

ترجمه مرحوم فیض

373- امام عليه السّلام (در باره سخن) فرموده است 1- سخن در قيد و بند تو مى باشد تا آنرا نگفته اى و چون به زبان آوردى تو در بند آن هستى (پيشتر تو بر آن مسلّط بودى و اكنون آن بر تو چه سود رساند چه زيان) 2- پس زبانت را (در خزينه دهان) نگاه دار چنانكه طلا و نقره را در خزينه مى نهى كه بسا يك كلمه نعمتى را از دست مى دهد و عذاب و گرفتارى پيش مى آورد (بنا بر اين بايد پرگوئى نكرده پيش از انديشه سخن نگفت).

( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1268)

ترجمه مرحوم شهیدی

381 [و فرمود:] سخن در بند توست تا بر زبانش نرانى و چون گفتى اش تو در بند آنى، پس زبانت را چنان نگه دار كه درمت را و دينار. چه بسا سخنى كه نعمتى را ربود و نقمتى را جلب نمود.

( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 430)

شرح ابن میثم

362- و قال عليه السّلام:

الْكَلَامُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ- فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثَاقِهِ- فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ- فَرُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةًوَ جَلَبَتْ نِقْمَةً

اللغة

الوثاق: الحبل،

المعنى

و أمر بخزن اللسان عمّا لا ينبغي من القول و في غير موضعه و شبّه خزنه بخزن الذهب، و وجه الشبه شدّة الخزن. و نفّر عن قول ما لا ينبغي بضميرين صغرى أحدهما: قوله: الكلام. إلى قوله: وثاقه، و تقدير الكبري: و كلّ كلام كان كذلك فلا ينبغي أن يتكلّم منه إلّا بما ينبغي، و لفظ الوثاق مستعار، و صغرى الثاني: قوله: فربّ كلمة سلبت نعمة: و تقدير الكبرى: و كلّ كلمة كذلك فيجب الاحتراز منها بقلّة القول و التثبّت فيه.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 433)

ترجمه شرح ابن میثم

362- امام (ع) فرمود:

الْكَلَامُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ- فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثَاقِهِ- فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ- فَرُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً وَ جَلَبَتْ نِقْمَةً

لغت

وثاق: ريسمان، بند

ترجمه

«سخن در بند تو است تا آن را نگفته اى، امّا همين كه گفتى تو در بند آنى، پس زبانت را نگاه دار چنان كه طلا و نقره را در خزانه قرار مى دهى. بسا كلمه اى كه باعث از دست رفتن نعمتى مى شود و عذاب و گرفتارى پيش مى آورد.»

شرح

امام (ع) امر فرموده است كه از سخنى كه شايسته گفتن نيست و همچنين سخن نابجا، زبان را نگه دارند، و نگهدارى زبان را به اندوختن طلا تشبيه كرده است و وجه شبه اهميّت در نگهدارى است، و از گفتن سخن ناروا به وسيله دو قياس مضمر بر حذر داشته است كه صغراى يكى از آنها عبارت: «الكلام... وثاقه» و كبراى مقدّرش چنين است: هر سخنى كه چنين باشد، جز در موردى كه سزاوار باشد، شايسته گفتن نيست، و كلمه «وثاق- بند» استعاره است. و صغراى قياس دوم عبارت: «فربّ كلمة سلبت نعمة: بسا كلمه اى كه باعث از بين رفتن نعمتى گشته است، و كبراى مقدّرش چنين است: و هر كلمه اى كه آن طور باشد پس بايد از گفتن آن دورى كرد و سخن اندك و استوار گفت:

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 732 و 733)

شرح مرحوم مغنیه

380- الكلام في وثاقك ما لم تتكلّم به، فإذا تكلّمت به صرت في وثاقه، فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك. فربّ كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة.

المعنى

لك أن تقول ما شئت قبل أن تتكلم، فإذا تكلمت فعليك أن تنسجم مع أقوالك و إلا ناقضت نفسك، و أقمت الحجة منها عليك (فاخزن لسانك) إلا عما يجلب خيرا أو يدفع شرا (كما تخزن ذهبك و ورقك) بكسر الراء أي نقودك، و المعنى: لا فرق بين الكلام و النقود، كل منهما يجب أن يملأ فراغا و يسد حاجة (فرب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة) و هي كلمة الجهل و الحمق و الغضب و العجلة، يطلقها المتسرع بلا تقدير و روية الى أين تنتهي، و ما ذا تهدم و تدمر.

و تقدم الكلام عن ذلك مرات. أنظر شرح الخطبة 94 فقرة «السكوت».

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 442)

شرح شیخ عباس قمی

211-« الكلام في وثاقك ما لم تتكلّم به، فإذا تكلّمت به صرت في وثاقه، فاخزن لسانك كما تحزن ذهبك و ورقك، فربّ كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة.» كان يقال: «لا خير في الحياة إلّا لصموت واع، أو ناطق محس.» و قيل لحذيفة:« قد أطلت سجن لسانك فقال: لأنّه غير مأمون.» و من أمثال العجم:« زبان سرخ سر سبز مى دهد بر باد»

( . شرح حکم نهج البلاغه، ص175)

شرح منهاج البراعة خویی

(366) و قال عليه السّلام: الكلام في وثاقك ما لم تتكلّم به، فإذا تكلّمت به صرت في وثاقه، فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك، فربّ كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة.

اللغة

(الوثاق): الحبل الّذي يشدّ به الأسير.

المعنى

قد حرّض عليه السّلام على حفظ اللسان و ملازمة الصمت بوجهين لطيفين: 1- أفاد أنّ الكلام عبد للانسان و أسير عنده ما دام لم يتفوّه به و لم يطلقه من لسانه، و لكن لما تكلّم و أطلقه ينعكس الأمر فيصير الانسان أسيرا له و مسئولا عنه عند اللَّه و عند النّاس.

2- أنّ اللّسان من أغلا أعضاء الانسان فكانه ذهب عالم وجوده، فينبغي أن يخزنه و لا يشغله بالكلام ليظهر على الأنام، كما يخزن الذّهب و الورق و يخفيان عن أعين النّاس، ثمّ نبّه عليه السّلام على أنّه ربّ كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة، و هذا هو سرّ هذه الحكمة.

الترجمة

فرمود: تا نگفته باشي سخن را در بند خودداري و چون گفتي خود را در بند سخن انداختي و أسير آن ساختي، زبانت را زرت شمار و آنرا در گنج دار چونان كه زر و سيمت را گنج كنى، بسا يك كلمه نعمتي را بر بايد و بلائى را بگشايد.

( . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 471 و 472)

شرح لاهیجی

(416) و قال (- ع- ) الكلام فى وثاقك ما لم تتكلّم به فاذا تكلّمت به صرت فى وثاقه فاحزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك فربّ كلمة سلبت نعمة يعنى و گفت (- ع- ) كه گفتن سخن در قيد و بند تو است ما دامى كه تو نگفته انرا پس در وقتى كه تو گفتى ان سخن را مى گردى تو در قيد و بند ان يعنى در قيد نفع و ضرر ان پس حفظ كن و نگاهدار زبان تو را چنانچه نگاه دارى ميكنى زر تو را و نقره سكّه كرده تو را پس چه بسيار گفتارى است كه سلب ميكند نعمت را از گوينده اش

( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 327)

شرح ابن ابی الحدید

387: الْكَلَامُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ - فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثَاقِهِ - فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ - فَرُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً قد تقدم القول في مدح الصمت و ذم الكلام الكثير- . و كان يقال- لا خير في الحياة إلا لصموت واع أو ناطق محسن- . و قيل لحذيفة قد أطلت سجن لسانك- فقال لأنه غير مأمون إذا أطلق- . و من أمثال العرب رب كلمة تقول دعني- . و قالوا أصلها أن بعض ملوك الحيرة- كان قد استراب ببعض خوله- فنزل يوما و هو يتصيد على تلعة- و نزل أصحابه حوله فأفاضوا في حديث كثير- فقال ذلك الإنسان- أ ترى لو أن رجلا ذبح على رأس هذه التلعة- هل كان يسيل دمه إلى أول الغائط- فقال الملك هلموا فاذبحوه لننظر فذبحوه- فقال الملك رب كلمة تقول دعني- . و قال أكثم بن صيفي- من إكرام الرجل نفسه ألا يتكلم بكل ما يعلم- . و تذاكر قوم من العرب- و فيهم رجل باهلي ساكت- فقيل له بحق ما سميتم خرس العرب- فقال أ ما علمتم أن لسان المرء لغيره و سمعه لنفسه

( . شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 19، ص 322)

شرح نهج البلاغه منظوم

[372] و قال عليه السّلام:

الكلام فى وثاقك ما لم تتكلّم به، فإذا تكلّمت به صرت فى وثاقه، فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك، فربّ كلمة سلبت نعمة وّ جلبت نقمة.

ترجمه

سخن در بند تو گرفتار است، ما دام كه لب بدان نگشاده، همين كه دهان بدان باز كردى تو دربند آن گرفتارى، بنا بر اين زبانت را نگه دار، بدانسانكه طلا و نقره ات را نگه مى دارى كه بسيار افتد يك سخن زشت، و نابهنگام نعمتى را ببرد، و زحمتى را بياورد.

نظم

  • سخن در چنگ انسان تا اسير استهر آن نقشش زنى سكّه پذير است
  • دهان را تا بدان نگشاده باشىز شرّش سروسان آزاده باشى
  • ولى چون پسته تا لب باز كردىعيان از خويش مغز و راز كردى
  • اگر خر مهره يا گوهر فشانىزيان و سود را در بند آنى
  • نگهدارى چنانكه زرّ و دينارسخن را در دهان اينسان نگه دار
  • چسان دارى طلا را در خزينهسخن را كن نهان در گنج سينه
  • بسا ديدم ز حرفى نابهنگامز قومى نعمت آغازش بانجام
  • پريد از قصر دولت باز نعمتنشست اندر ببامش بوم نقمت
  • خوشى را يك سخن از قلبها بردبجايش ناخوشى و زحمت آورد
  • بنا بر اين سخن را آر در بندبهارى را بزن چون غنچه لبخند

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 162 و 163)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

همچنين در هدف اين پيام بحث مى كنيم، آيا هدف در اين حادثه چه بود: رفاه زندگى مادي، برداشتن فاصله طبقاتي، بالا بردن سطح انديشمندى و هوشمندي، مخالفت با قدرتها، با توجه به قدرتها؟، اينها سوالهائى ست كه براى شناختن آن حادثه، حادثه اى كه بى گمان يك واقعيت اجتماعى به حساب مى آيد، لازم است و پاسخ به اين سوالها روشنگر آن حادثه خواهد بود.
 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
 نبوت شناسی

نبوت شناسی

پزشك امت رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه، قدا حكم مراهمه، و اءحمى مواسمع، يضع ذلك حيث الحاحة اليه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش ‍ همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد.
No image

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(1)

پس از قرن ها تحقيق و بررسى درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسيارى از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مى توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله داراى اهدافى مى باشد. با توجه به آيات الهى به برخى از اهداف بعثت انبياء اشاره مى نمائيم.
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.

پر بازدیدترین ها

 نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

ان شئتَ ثنّيتُ بموسى كليم الله حيث يقول: (ربّ انى لِما أنزلت إلىّ من خير فقير)؛ و اللهِ ما سأله الّا خبزا يأكله، لانه كان ياكل بقلة الارض. اگر بخواهى پيامبر دیگرى را به عنوان الگو نام ببرم او موسى عليه السلام است، آن گاه كه فرمود: (پروردگارا! من به آنچه از خير و نيكى برايم نازل کنى نيازمندم) به خدا سوگند، حضرت موسى عليه السلام به جز نانى كه بخورد از خدا نخواست، زيرا او گياهان زمين مى خورد.
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.
 پيامبرى و پيشوايى

پيامبرى و پيشوايى

انسان به طور فطرى عاشق کمال مطلق است و خداوند از نوع انسان پیمانى فطرى گرفته است که جز او را نپرستند، اما عوامل مختلفى چون: استکبار، خودخواهى، حرص، تعلق هاى پست و وابستگى ها بر این فطرت سایه مى افکنند و آدمى مصداق کمال را اشتباه مى گیرد و به پیمان فطرت خود وفا نمى کند. پیامبران در رسالت خود مردمان را به وفاى به پیمان فطرى و رو کردن به کمال مطلق حقیقى فرا مى خوانند.
نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

همچنين در هدف اين پيام بحث مى كنيم، آيا هدف در اين حادثه چه بود: رفاه زندگى مادي، برداشتن فاصله طبقاتي، بالا بردن سطح انديشمندى و هوشمندي، مخالفت با قدرتها، با توجه به قدرتها؟، اينها سوالهائى ست كه براى شناختن آن حادثه، حادثه اى كه بى گمان يك واقعيت اجتماعى به حساب مى آيد، لازم است و پاسخ به اين سوالها روشنگر آن حادثه خواهد بود.
 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
Powered by TayaCMS