حضرت زهرا علیهاالسلام در پاسخ حرف های فریبکارانه ابوبکر، می فرمايد: «سُبْحانَ اللّهِ، ما كانَ أَبی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَنْ كِتابِ اللّهِ صادِفاً وَ لا لِأَحْكامِهِ مُخالِفاً». «سُبْحانَ اللّه، هيچ گاه پدر من از كتاب خدا اعراض نكرد و با احكام قرآن مخالفت نكرد». حضرت با گفتن سبحان اللّه تعجب خود را از حرف های ابوبكر نشان می دهد، بعد می فرمايد: من احكام قرآن را برایت گفتم تو حديث جعلی می آوری كه من از پدر تو اطاعت كردم و با اين حيله به پدر من نسبت می دهی كه با قرآن مخالفت كرده است. وقتی قرآن می فرمايد: «وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ»[1]؛ «پيامبران ارث می گذارند»، تو حدیث می آوری که پدر من گفته پیامبران ارث نمی گذارند؛ يعنی درد ديگری هم بر من اضافه كردی و آن اين كه به پدر من تهمت می زنی كه در حديث، خلاف قرآن سخن گفته حال آنكه پدر من هرگز مخالفت با قرآن نكرد.
«بَلْ كانَ يَتَّبِعُ أَثَرَهُ وَ يَقْفُو سُورَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَی الْغَدْرِ اعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتانِ»؛ «بلكه همواره از احكام قرآن تبعيت می كرد و دنباله رو سوره های قرآنی بود»؛ يعنی از همان آيه ها كه برای تو خواندم پيروی كرد. آيا شما همگی برای خيانت مجتمع شده ايد؟ بعد هم برای تائید خيانتتان دروغ و بهتان به پدر من نسبت می دهيد؟ حضرت زهرا علیهاالسلام در اين عبارت ابتدا می فرمايد: پدر من كه همواره تابع و مطيع همۀ قرآن بود امّا آمديد اجماع كرديد عليه قرآن و بعد هم با جعل حديث و دروغگويی پدر مرا به مخالفت به قرآن متهم كرديد.
در اينجا يك مسئلۀ ديگر هم مطرح می شود كه اجماع تا كجا حجّيت دارد و اصلاً در چه مواردی است؟ مثلاً در قرآن كريم آمده است: «اَلزّانِيَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما»[2]؛ «زانی و زانيه را حد بزنيد».
حال فرض كنيد گروهی يك انتخابات راه انداختند و رأی گيری كردند بعد گفتند اكثريت مسلمين گفتند زنا اشكال ندارد. آيا اين رأی و اجماع معتبر است؟ يا مثلاً در مورد دزدی و حد آن رأی گيری كنند بگويند با رأی گيری و اجماع آيۀ «فَاقْطَعُوا اَيْدِيَهُما»[3]؛ «دست دزد را قطع كنيد» را كنار می گذاريم. آيا اصلاً چنين اجماعی صحيح است؟ پاسخ روشن است، نه اجماع و اكثريت كه حتّی خود پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم هم حق ندارد با كتاب خدا مخالفت كند و بر خلاف احكام آن عمل كند. فقهای شيعه اجماع را تنها بعنوان اين كه كاشف از قول معصوم است معتبر می دانند و حتّی قول معصوم هم تا آنجا حجّيّت دارد كه با كتاب خدا مخالفت و تعارض نداشته باشد. در روايات هم آمده كه اگر ديديد روايتی با آيۀ قرآن مخالف است آن روايت را «اِضْرِبْهُ عَلَی الْجِدارِ»؛ «به ديوار بزنید» و به آن روايت عمل نكنید؛ بنابراين با اجماع مسلمين و اكثريت و اين قبيل مسائل كه نمی توان احكام خدا را كنار گذاشت. لذا حضرت زهرا علیهاالسلام می گويد: شما اجماع در خيانت كرديد بعد هم بجای اين كه مثلاً حديثی جعل كنيد كه حداقل ظاهراً مخالف صريح قرآن نباشد آمده ايد حديثی جعل كرده ايد درست مخالف قرآن و آن را به پدر من نسبت داده ايد، يعنی يك حرف باطل و تهمت را به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داديد و اين خيانت ديگری است كه شما غير از آن جعل حديث مرتكب شديد.
«وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِی لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَياتِهِ»؛ «و اين عمل خيانتی كه شما بعد از وفات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم كرديد. نظير همان غائله هايی است كه در زمان حيات آن حضرت انجام داديد». اين عبارت حضرت زهرا علیهاالسلام روشن می كند كه اين كارها تازگی ندارد و اين گروه قبلاً هم غائله می كردند، غائله نوعی از توطئه است يعنی شما قبلاً هم توطئه می كرديد يعنی شما سابقه دار هستيد و من شما را از قبل می شناسم. می دانيد توطئه های بسياری عليه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم صورت گرفت شايد آخرين آن ها هم رم دادن مركب ايشان بود كه برخی در آن دست داشتند. بعد از اينكه حضرت پس از اشاره به اين كه شما را خوب می شناسم به پاسخ مطالب ابوبكر می پردازد و می فرمايد:
«هذا» كِتابُ اللّهِ حَكَماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً يَقُولُ «يَرِثُنی وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ»
[4]
«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ»
[5]؛ «اين كتاب خداست كه داوری عادلانه می كند و حق و باطل را از هم جدا می سازد. قرآن می فرمايد: حضرت زكريا از خدا خواست فرزندی به من عطا كن كه از من و آل يعقوب ارث ببرد و خداوند يحيی را عنايت كرد و در آيۀ ديگر می فرمايد: و سليمان از داود ارث برد».
تا اينجا حضرت زهرا علیهاالسلام مسئلۀ ميراث بردن فرزندان انبياء از انبياء را مطرح فرمود.
«فَبَيّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فيما وَزَّعَ عَلَيْهَ مِنَ الْأَقْساطِ وَ شَرَّعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَ الْميراثِ وَ أباحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرانِ وَ الاناثِ ما أزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ»؛ «و خداوند در قرآن ارث را توزيع و واجبات ارث و حدود ميراث و سهم پسر و دختر را بيان فرموده است».
به طوری هم بيان فرموده كه «وَ أزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبُهاتِ فِی الْغابِرينَ»؛ «گمان ها و شبهات افراد بيهوده گو و دروغ گو را از بين برده است». اشاره به اينكه آيات ارث به قدری واضح و بيان آن رساست كه جايی برای ابهام باقی نگذاشته است و همين، كار شما را در جعل حديث افشا می كند و جايی برای فتنه باقی نمی گذارد.
حضرت می فرمايد: من از قرآن شاهد می آورم قرآن هم كه صريحاً احكام را بيان كرده و شبهات كسانی مثل شما را كه در آينده بخواهند در ذهن ها ايجاد كنند زائل كرده است؛ بنابراين چرا با خيانت و جعل دروغ منكر قرآن شده ايد. البته دليلش روشن است و علت يك چيز بيشتر نيست:
«كَلاّ بَلْ سَوَّلَتُ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً»؛ «نه چنين است كه می گويید، بلكه هواهای نفسانی بر شما غالب شده است». «فَصَبْرٌ جَميلٌ»؛ «پس بايد صبر پسنديده پيشه كرد». حضرت زهرا علیهاالسلام چقدر زيبا ضمن استفاده از آيات سورۀ يوسف می فرمايد: شما كه دست بردار نيستيد پس ما بايد صبر كنيم تا نزد خدا پسنديده باشد، طوری كه نه ضربه به اسلام بخورد و نه ما كوتاه آمده باشيم؛ يعنی طوری صبر می كنيم كه طبق وظيفۀ شرعی مان عمل كرده باشيم. اشاره به اينكه اوّلاً منشاء عمل شما دين و دلسوزی برای مسلمين و مصلحت آنان نبود بلكه حبّ جاه و رياست طلبی شما بود.
ثانياً؛ شما دست بردار نيستيد و قرآن هم در شما اثر ندارد.
ثالثاً؛ ما هم به شما مقابله نمی کنیم و صبر پسندیده پیشه می کنیم.
رابعاً؛ ما از تهمتی كه به پيامبر می زنيد و توجيهات شيطانی شما، به خداوند پناه می بريم.
«وَ اللّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ»
[6]؛ «و خداوند در مقابل آنچه شما توصيف كرديد به ما كمك كننده است». در اينجا حضرت زهرا علیهاالسلام می فرماید: شما نه تنها ظلم كرديد بلكه تهمت هم می زنيد آن هم نه فقط به پدرم كه به من هم تهمت می زنيد، زيرا به من می گوييد چيزی را در اختيار داشته ام كه غصب بوده و ارث پدرم نبوده است و اين آنجايی است كه فقط خدا بايد در مقابل اين خيانت ها و تهمت های شما به ما كمك كند. آيه ای را هم كه حضرت زهرا علیهاالسلام تلاوت می كند مربوط به حضرت يوسف است كه نه تنها مظلوم واقع شد بلكه مورد تهمت هم قرار گرفت. حضرت زهرا سلام الله علیها هم می گويد شما زير پوشش دين و مقدّس بازی حق را پايمال می كنيد و بعلاوه به من هم تهمت می زنيد. امان از هنگامی كه خلاف شرع را در قالب شرع جلوه دهند و متشرّع را خلافكار و برعكس، خلافكار را متشرّع جلوه دهند كه در اين صورت وَ عَلَی الإسْلامِ السَّلام.
«فَقالَ أَبُوبَكرٍ: صَدَقَ اللّهُ وَ رَسولُهُ[7] وَ صَدَقَتْ اِبْنَتَهُ وَ أَنْتِ مَعْدَنُ الْحِكْمَةِ وَ مَوْطِنُ الْهُدی وَ الرَّحْمَةِ وَ رُكْنُ الدِّينِ وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ لاأَبْعَدُ صَوابِكِ وَ لاأَنْكِرُ خِطابِكِ»؛ «سپس ابوبكر گفت: خدا و پيامبرش راست گفتند و دختر پيامبر هم راست گفت و تو ای دختر پيامبر كانون حكمت، پايگاه هدايت، ركن دين و پيكرۀ حجّت خدايی. من نمی خواهم حق تو را از تو دور كنم و خطابه ات را هم منكر نيستم». چگونه می شود با مطالبی كه بين حضرت علیهاالسلام و ابوبكر مبادله شد اين جمله را معنا كرد؟!
حضرت زهرا علیهاالسلام گفتۀ قرآن را مطرح كرد و آن اين كه فرزندان انبياء از انبياء ارث می برند و به طور كلّی منسوبين مؤمنين از يكديگر ارث می برند و امّا آنچه را که ابوبكر به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داد حديثی بود كه فرزندان انبياء از انبياء ارث نمی برند؛ آنچه حضرت زهرا علیهاالسلام گفت همان چيزی بود كه در كتاب اللّه يعنی قرآن بود، حال چطور ابوبكر می گويد: هم خدا، هم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و هم حضرت زهرا علیهاالسلام راست گفتند؟ چون اگر خداوند راست می گويد كه فرزندان انبياء ارث می برند پس طبق نقل ابوبكر در آن حديث مجعول پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم (نعوذ باللّه) دروغ گفته كه فرزندان انبياء ارث نمی برند و اگر آنچه را كه ابوبكر از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل كرده است راست است پس كتاب خدا (نعوذ باللّه) دروغ است و اگر حضرت زهرا علیهاالسلام راست گفته كه فرموده من هم ارث می برم پس آنچه ابوبكر به پيامبر نسبت داده دروغ است.
بنابراين در هر صورت ثابت می شود كه اين ابوبكر است كه دروغ می گويد نه خداوند و نه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نه حضرت زهرا علیهاالسلام ؛ از جمله دروغ های ابوبكر همين جملۀ است كه می گويد: «صَدَقَ اللّهُ وَ رَسولُهُ[8]وَ صَدَقَتْ اِبْنَتَهُ» چون اجزای آن بنا بر ادعاهای خود ابوبكر با هم سازگار نيستند پس معلوم می شود ابوبكر به همين جملۀ خودش هم باور نداشته و دروغ گفته است.
دقت كنيد اولاً ابوبكر باز هم نمی تواند کوچک ترین خدشه ای به شخصيت و سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام وارد كند، زيرا شخصيت حضرت زهرا علیهاالسلام آن قدر عظيم بود كه كسی جرأت نداشت او را انكار كند، از طرفی هم ابوبكر گير كرده كه چه كار كند؟ نه می تواند بصراحت منكر قرآن شود نه می تواند جواب استدلال های حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهد؛ بنابراين سعی می كند راه گريزی پيدا كند و می گويد:
«هوُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْنی وَ بَيْنَكَ، قَلِّدُونی ما تَقَلَّدْتُ وَ بِاِتِّفاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ ما أَخَذْتُ غَيْرَ مُكابِرٍ وَ لاْمُسْتَبِدٍّ وَ لامُسْتَأثِرٍ وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ»؛
ابوبكر می گويد: «اين مسلمان ها بين من و تو حَكَم و شاهد ميان ما باشند. اين ها آمدند قلادۀ خلافت را به گردن من افكندند و با اتّفاق مردم گرفتم آنچه را گرفتم نه از روی خود بزرگ بينی و تكبّر و استبداد و حبّ جاه و هوای نفس و مقدّم داشتن خود بر ديگران و خود اين مردم هم بر اين مطلب شاهدند». در اينجا دو نكته قابل تأمل است:
اوّل بحث ابوبكر با حضرت زهرا علیهاالسلام در مورد فدك بود. اجماع مسلمين هم كه در مورد غصب فدك نبود، پس ابوبكر در واقع می گويد مسلمين در خلافت من اجماع كردند، پيامبر هم گفته است هر كس خليفه است بايد اموال خليفۀ بعدی را در دست بگيرد پس من هم فدك را گرفتم و لذا اجماع مسلمين در مسئلۀ خلافت را با واسطه قرار دادن آن حديث مجعول به مسئلۀ فدك سرايت داده و با يك استدلال ظاهری غصب فدك را به اجماع مسلمين نسبت داده است. در حالی كه همان حديث كه واسطه در اين استدلال است مورد انكار حضرت زهرا علیهاالسلام قرار گرفت و اين نتيجه گيری ابوبكر خود مغلطه ای بيش نيست.
دوّم در اينجا باز هم ابوبكر ميان دعوا نرخ تعيين می كند و می خواهد پايۀ خلافت خودش را محكم كند. در اين عبارت ابوبكر سعی می كند به آن جملۀ حضرت زهرا علیهاالسلام كه از آيۀ سورۀ يوسف استفاده كرد و فرمود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ»؛ «نفستان» شما را گمراه كرد پاسخ دهد «لذا» می گويد: من كه دنبال جاه طلبی نبودم، اين مردم خلافت را گردن من گذاشتند و من با نظر و اتّفاق آنان فدك يا خلافت را گرفتم. در اينجا او از روشی استفاده می كند كه امروز هم رايج است، يعنی گاه بعضی می خواهند خلاف حكم خدا و كتاب خدا عمل كنند به اصطلاح امروزی توپ را از زمين خود خارج می كنند و به زمين مردم می اندازند و می گويند مردم اين طور خواستند یا رأی مردم بود. ما بر اساس دمكراسی عمل كرديم و مردم هم رأی دادند كه خلاف حكم خدا اجرا شود! اينجا هم ابوبكر می گويد: من قبول دارم سخنان تو همه درست است، امّا چون مردم از من خواستند و حكومت را گردن من گذاشتند من هم عمل كردم. البته اين حرف او هم صادقانه نيست زيرا مردم هرگز رأی به او ندادند بلكه فقط پنج نفر در سقيفه جمع شدند و در مورد همه چيز تصميم گيری كردند بعد هم با تهديد و تطميع و... از مردم بيعت گرفتند[9].
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
[1] . نمل /16.
[2] . نور /2.
[3] . مائده /38.
[4] . مريم /6.
[5] . نمل /16.
[6] . يوسف /19.
[7] . نسخۀ ديگر: و صدق رسول.
[8] . نسخۀ ديگر: و صدق رسول.
. [9]دقت كنيد، ابوبكر پای مردم را به دروغ به وسط كشيد. امّا بر فرض كه همۀ مردم هم گفته باشند، آدمی بايد به حُكم خدا عمل كند نه به حُكم مردم. در يك جمله بايد گفت زهرا(س) خداسالاری را مطرح می كند و ابوبكر مردم سالاری را، زهرا (س) خدا محوری و آيات و نص صريح قرآن را مطرح می كند و ابوبكر مردم محوری را.