یکی از خصوصیات فرهنگ شیعه که از اشارات و هدایت ها و تعالیم خود اهل بیت(ع) ناشی می شود، توجه به آستان معصومین(ع) و زیارت آن هاست. این عمل آثار اجتماعی فراوانی در طول تاریخ و در شکل گیری جامعه و احیای فرهنگ شیعی داشته و هم در پرورش روحی افراد و آحاد جامعه تشیع نقش بسزایی را ایفا نموده است. دلیل عمده آن، به خاطر ممتاز و فوق العاده بودن این عمل است و اینکه روح همه عبادات به همین مطلب باز می گردد. در مجامع روایی، روایاتی در این باره آمده است. مرحوم مجلسی در کتاب «بحارالانوار» روایاتی را در باب مستقلی تحت عناوین زیر آورده است: «صلاة، زکات، حج و صوم». روایات دارای مضامین بسیار بلندی هستند که ذیل باب ها آورده شده اند. از جمله این ها می توان به مضمون زیر اشاره نمود: «همه خیرات ما هستیم و شرور و بدی ها دشمنان ما هستند.» باید تمامی این روایات خوانده و روی مضامین آنها دقت شود.
روایتی از ابن صفّار در کتاب «وسائل الدرجات» نقل شده که حضرت(ع) فرمودند: «ظاهر محرّمات همین گناهانی است که می بینید. همه این ها حرام و باطنش اعضای ما هستند. ظاهر و محدوده حلال ها همین است که مشاهده می کنید و نتیجه می گیریم که باطنش ما هستیم.». این روایت، ذیل این آیه شریف است که خدای متعال دستور می دهد که از فواحش اجتناب کنید:
«ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ»
،[1]
«آنچه ظاهر، آشکار یا پنهان است».
البته فهم این روایات نسبت به قدیم هم دشوار بوده است. از این رو، بعضی بر اثر کج فهمی منحرف شدند. مثل «ابن خطّاب» که حضرت او را لعن کردند و اتباعش هم منحرف شدند و نتوانستند این روایات را درک کنند که مقصود از این عبادات، ما هستیم. یعنی چه منظور از گناهان، دشمنان ما هستند؟ همین قدر که انسان به حسب ظاهر محبت اهل بیت(ع) را داشت، همه تکالیف را انجام داده و دیگر لازم نیست واجبی را بیاورد. اگر برائت از دشمنان داشت یا این ویژگی را داشته و همه محرّمات را ترک کرده و دیگر هر کاری انجام دهد، اشکالی ندارد. این نوع فهم و معارف اشتباه است.
معنای این روایات همان طوری که در سایر روایات توضیح داده شده این هست که باطن هر فرقه ای، ولایت ولیّ الله، یعنی «ولایت خدای متعال» است و اگر ما همه عبادات را در قوس نزول یعنی از بالا به پایین ببینیم، همان جریان ولایت خدای متعال و اولیایش است و این ها مناسک جریان ولایت خدای متعال هستند. و اگر در قوس صعود یعنی از پایین به بالا ببینیم، فعل یا عبادتی که انجام می دهیم، تولّی به «ولایت الله» است.
باطن هر عمل خیری، تولّی به ولایت الله است. از این رو، اگر تولّی به ولایت نبود، عمل و عبادت ما محاسبه نمی شد. این مطلب را تا حد وضو می فهمیم. در باب نیّت، اگر کسی همه عبادات را بیاورد ولی نیت نکند این عبادت خدای متعال نیست بلکه ریاکاری است. بدون شک، این عمل باطل است و قرب الله هم نمی آورد. با وجود این که کار دشواری است و ریاضت به شمار می آید. حقیقت عبادت، قصد به قرب خدای متعال است. این روح عبادت است و بقیه پیکره این روح هستند. مناسک تقرب بنده به خدای متعال هستند. اگر کسی روح عبادت را نیاورد و پیکره را آورد در واقع این عبادت قبول نیست؛ چراکه نیت مقدم عبادت است. حقیقت عبادت، قصد بندگی و عزم خدا کردن است و اگر کسی عبادت را آورد و عزم نداشته باشد، به آن عبادت نمی گویند. ولایت هم به همین شکل است. اگر در زیارت امام عصر(ع) گفته شده: «اشهدُ انَّ بولایتک تقبل الاعمال و تزكو (وتوكر) الافعال و تضعف الحسنات و تمحی السیئات»[2]
این به منزله اذن دخول به سرداب سامراست. این شهادت مفصّل است. فرد در گواهی دادن حجاب ها را کنار زده و شهادت می دهد که ولایت شما را قبول دارم. قبول کردن ولایت سبب پاک شدن اعمال، تعالی رشد، فزونی حسنات و از بین رفتن بدی ها می شود. معنای آن این است که باطن عمل ما، تولّی به ولایت الله و طریق قرب به خدای متعال است.
بعضی از بزرگان این فراز را این گونه معنا می کردند. بنابراین تنها راه برای قرب، راه ولایت ولیّ الله است که همان سبیل و صراط مستقیم است. بنابراین، روح عبادت و توجه به عنایت ولیّ الله است و هر عبادتی بدون تولّی به ولیّ الله، دارای روح عبادت نیست. مثل عبادت بدون نیت و بدون قصد تقرّب است. همه عبادات از طرف ما، باطن شان، حقیقت شان، جانشان، روحشان چیزی جز ولایت تولّی به ولیّ الله نیست. عبادات مناسک تولّی است. دایره حلال ها چیزی جز دایره ولیّ الله نیست. دایره محرمّات نیز چیزی جز دایره اولیای طاغوت نیست. باطن همه محرمات، تولّی به اولیای ابلیس، طاغوت و خروج از ولایت خدای متعال است و اشکال اصلی گناه همین است و غیر از این ما تکلیفی نداریم. تکلیف، یک کلمه بیشتر نیست و آن، انسان از دایره ولایت خدای متعال که همان ولایت ولیّ الله است، خارج نشود.
این روایات عین این آیه شریفه معنا می شوند:
«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»
[3]
روایت متعددی هست که ائمه فرمودند: «نعیم، ولایت ماست.»
از امام رضا(ع) پرسیدند: خدای متعال سؤال در باب فرات، لباس و مسکن می کند و این که چه خوردی، چه پوشیدی و از کجا آوردی؟ حضرت فرمودند: «شما اگر مهمان داشته باشید و کسی را دعوت کنید که سر سفره تان بنشیند و بعداً از او حساب و کتاب بکشید که چه خوردی، چه پوشیدی، آیا این خوب است؟ حالا خوب است اگر خدای متعال این کار را بکند؟ هرگز خدای متعال این کار را نمی کند. سؤال از ولایت ماست. نعیم، یعنی ولایت ما.» جمع این روایات و آن روایاتی که می فرماید:
«انتم المسئول حتی عن الوقاء والبحائم»[4]
«شما را در باب زمین و چهارپایی که دارید مورد سؤال و باز خواست قرار می دهند.»؛
به همین معناست. روح سؤال یک کلمه بیشتر نیست؛ «نعمت حقیقی ولایت ولیّ الله.»
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
«الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتی»
[5]
آیا از دایره ولایت ولیّ خدا خارج شدی یا نه؟! اگر همه نعمت های او در مسیر ولایت ولیّ الله قرار گرفته باشد، تکلیف انجام شده و اگر قرار نگرفته، تکلیف انجام نشده است. از این رو، همه سؤال ها با تمام کثرتش یک سؤال بیشتر نیست؛ سؤال از نعمت ولیّ الله که همان نعمت ولایت الهی است. اگر کسی متمسّک به ولایت ولیّ الله بود، درباره افعالش در بهشت که پس از عالم دنیا، عالمی که خدای متعال به هر دلیل اجازه وسوسه ابلیس را داده به نحوی با محدوده محیط ولایت ولیّ خدا و ولایت ابلیس آمیخته شده است، سؤال و جواب نیست. در عالم آخرت دستگاه ولیّ الله از ولایت ابلیس جدا می شود. ابلیس اولیایش در جهنم است و بهشت محدوده ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. مراتب بهشت، مراتب ولایت امیرالمؤمنین(ع) و مراتب نعمت های بهشتی و مراتب میل انسان به باطن ولایت امیرالمؤمنین(ع) است.
«لَهُمْ ما یشاؤُنَ فِیها وَ لَدَینا مَزِید»
[6]
هرچه انسان بهره مند شود، سؤالی ندارد. همه سؤالات به خاطر همین کلمه است که انسان می تواند از دایره ولایت ولیّ خدا خارج شود. یعنی از دایره حلال ها به دایره ولایت اولیای طاغوت گام بگذارد که دایره حرام هاست. آیا از محیط خارج شدی یا نشدی؟ اگر کسی این جواز را داشت یعنی از محیط ولایت امیرالمؤمنین(ع) خارج نشده است قطعاً این جواز بهشتی است و سؤال و جواب دیگری نیست. روح همه سؤال ها یک سؤال است. کما اینکه روح همه عبادت ها یک سؤال است. جان همه عبادت ها در سبیل خدا حرکت کردن است. تولّی به ولایت خدای متعال داشتن است یعنی تولّی داشتن به ولایت علی بن ابیطالب(ع). اگر این مطلب قابل قبول باشد آن گاه معلوم می شود که زیارت معصوم(ع) جزء ممتازترین عبادت هاست. در روایات درباره آثار آن بسیار گفته شده است.
در بعضی روایات آمده یک قدم که در زیارت امام برمی داری معادل با یک حج و عمره است. حج عمره، یک عبادت کامل است. زمانی که انسان قصد حرکت و کوچ می کند برای آن مناسکی است. دلیلش این است که انسان قصد ولیّ خدا را می کند و در این قصد روح همه عبادات نهفته است. از این رو، زیارت یک ظاهر و یک باطن دارد. مناسک ظاهری اش همین هاست که بارها انجام داده ایم. باطن زیارت، یک سیر جامع و کامل دارد، مثل نماز که یک عبادت جامع است و از قصد شروع می شود. انسان وقتی می خواهد به طرف خدای متعال برود، اول باید طاهر بشود با همان آدابی که آداب باطنی طهارت است. بعد قصد خدای متعال را می کند. تکبیرة الاحرام را پشت سر می گذارد. یک سفر و یک سیر باطنی جامع و تمام عیار است که از نقطه ای شروع می شود. نماز، معراج مؤمنین است. اگر مؤمن اهل نماز باشد، با هر نمازی به معراج می رود و دوباره برمی گردد و رجوع می کند.
در کلمات بزرگان هست که انسان در پایان نماز دوباره سلام می کند. هرچند که اینجا تعبیر صحیح نبود. این در واقع رجوعی است که از معراج دارد. رفته و برگشته و دوباره با مؤمنین مواجه می شود. سلام و رحمت و برکات خدا را از این سفر معنوی برای مؤمنین با خودش می آورد. حج نیز همین گونه است. یک سیر جامع دارد. زیارت ولیّ الله نیز بدین گونه است. یک سیر تمام عیار و سلوک کاملی به شمار می آید. یک حلقه کامل است. از یک نقطه شروع می شود و نقطه آغازش، قصد ولیّ الله است.
مؤمن شیعی مُحبّ، قصد ولیّ خدا می کند. اراده تقرّب به آستان ولیّ خدا را دارد که همان اراده قرب به خدای متعال هست.
«مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ إِلَیكُم.»
[7]
«هر کس قصد خدا را می کند، باید به آستان شما توجه کند. هر قاصدی متوجه این نکته می شود.»
انگیزه های عبادت
این نقطه به حسب ظاهر سهل الوصول است. انسان قصد می کند به طرف ولیّ خدا حرکت کند. البته این قصدها مراتب دارد. کما این که مراتب نیت ها یکسان نیست. همه نیت ها خوب است ولی نیت عبادت درجاتی دارد. ممکن است که کسی عبادت را برای منافع دنیایی انجام می دهد. فقها این عبادت را صحیح می دانند هرچند ممکن است از دید عرفا شرک باشد. از لحاظ شرک بودن درست است ولی شرک خفیف است. انگیزه بر عبادت حوائج دنیایی است یا اینکه داعی بر عبادت به خاطر درجات بهشت است یا داعی بر عبادت به خاطر خود خدای متعال است.
«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ حبا»[8]
«فقط خدا را دوست می دارند.»
این مورد مسئله مهمی به شمار می آید. انسان می تواند به مرحله ای برسد که خدا را دوست بدارد. از خودش و غیر بگذرد. این گونه نیست که انسان در همه مراحل سلوک اسیر محبت خودش شود و دنبال خوشی و لذت خودش باشد. انسان می تواند به جایی برسد که خدا را دوست بدارد. از این رو، اعمالی را که انسان را به خدا نزدیک می کند، دوست می دارد.
در مناجات «خمس عشر» می خوانیم:
«اللهمَ انی أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ یحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنِی إِلَی قُرْبِك»
[9]
«انسان وقتی خدای متعال را دوست داشت، اولیایش و اعمالی را که وجود تقرب به اوست، دوست می دارد.»
بنابراین، عبادت را انجام می دهد. هم خدا را و هم عبادت خدا را دوست دارد. هیچ نیتی هم برای این ندارد. چیزی هم نمی خواهد. تنها خدا و مناجات با خدا را دوست می دارد. از گفت وگو با خدا لذت می برد. البته باید یادآور شوم که لذت خودش هم حساب نیست. در آن محدوده اخلاص، اصلاً لذت موضوعیت ندارد. محبت خدای متعال را می رساند. این گونه نیست که انسان تا آخرین مرحله حتماً باید خودش و لذتش را بخواهد. اگر این گونه موضوع را مطرح کنیم معنایش این است که میل انسان به شرک و بت پرستی است و هیچ وقت از بت پرستی نمی تواند آزاد شود. منتها بت هایش عوض می شود. آخرین بت، خود و لذتش است. انبیا اگر ما را به توحید دعوت کردند معنایش این است که انسان می تواند موفق شود و می تواند به جایی برسد که «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ حبا،[10] وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً» در این مرحله چیزی از خدا نمی خواهد. «بل وجدتك اهلا للعبادة»[11] چون او خداست و منِ بنده تنها او را عبادت می کنم.
ولیّ خدا هم همین گونه است. انسانِ قاصد ولیّ الله، قصدش درجات و تابع درجات است. معرفتش ولیّ خداست. یک عده از زائرها ولیّ خدا را می خواهند. از اینجا که حرکت می کنند چیزی جز ولیّ خدا نمی خواهند. مقصد همه زائرها قرب معرفت و آستان اوست. دیدار و تجدید عهد با ولیّ خداست. هیچ نیتی جز نیت ولیّ الله ندارد. حاجاتش را پشت سر انداخته و تنها ولیّ خدا را پیش رو قرار می دهد.
برای نمونه، زیارت جامعه کبیره عرض ادب به آستان ولیّ خداست. پایان زیارت یک حاجت دارد و آن حاجت نیز یک کلمه بیشتر نیست:
«یا ولی اللَّه ان بینی و بین اللَّه عز و جل ذنوبا لا یأتی علیها إلا رضاك»
[12]
«بین من و خدای عزوجل خطاهایی است که جز رضای شما این خطاها را محو نمی کند.»
از ولیّ خدا می خواهیم وساطت کند تا خطاها از بین برود بصورتی که رفع این گناهان رفع حجب و مرتبه دیگری از قرب انسان است. پس اولین قدم در وادی زیارت، قصد ولیّ خدا کردن است به این «قصد درجات» می گویند. انسان های تابع درجات قصد، به آستان ولیّ خدا راه پیدا می کنند. چنین انسان هایی مشتاق و بی قرارند و چیزی جز زیارت معصوم(ع) و تجدید عهد با معصوم(ع) نمی خواهد. این، گام اول است.
بعضی از این آداب مخصوص زیارت است و بعضی ها نیست. وقتی انسان می خواهد به سمت ولیّ خدا حرکت کند، غسل می کند:
«لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»
[13]
«کسی جز مطهرون نمی تواند آستان ولیّ خدا را لمس کند»
و می داند روح آلوده به آستان ولیّ خدا راه ندارد. آلودگی روح، برای ولایت ابلیس است.
در روایات داریم که:
«نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ»
[14]
همه فواحش، همه ناپاکی ها، از ولایت اولیای طاغوت است. کسی که آلوده است به میزانی که ولایت اولیای طاغوت جاری است، راه به آستان ولیّ الله ندارد. از این رو، باید غسل کند. این غسل، یک طهارت ظاهری و یک طهارت باطنی می آورد. از این رو می توان اسرار عبادات را از این دعاها فهمید.
در زیارت امام رضا(ع) نقل شده است که وقتی از منزل می خواهید حرکت کنید غسل کنید و این دعا را بخوانید:«اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی»[15]
«خدایا مرا پاک کن. قلبم را برای من پاک کن.»
آلودگی های قلب را از من بگیر و آن را بصورت پاک به من برگردان.
«طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی،»
[16]
«شرح صدر به من بده تا بتوانم به مقام اسلام برسم و تسلیم ولیّ خدا شوم.»
«وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مَحَبَّتَكَ وَ مِدْحَتَكَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیك»
[17]
«خدایا قلبم و زبانم را پاک کن. زبان من مجرای صلاحم به تو باشد.»
«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی شِفَاءً اللَّهُمَّ اجْعَلْ لی طهورا و شِفَاءً»[18]
«خدایا این حُسن را طبق پاکی و شفای من قرار بده. شفا از امراض ظاهری و باطنی»
انسانی که عازم ولیّ خدا می شود، باید مطهر و پاک باشد. کسی که می خواهد حرکت کند باید متوجه این مطلب باشد که به میزانی که پاک می شود راهش می دهند. استادی داشتیم که می فرمود، من وقتی به آستان امام هشتم(ع) مشرّف می شوم، جلوی در ورودی که می ایستم، آلودگی های خودم را می بینم. با این آلودگی ها چه طوری وارد آستان ولّی خدا شویم؟ مگر آلوده را به بهشت راه می دهند؟
حضرت فرمود: همه گناه ها بد است ولی شدیدترین گناه ها آن است که گوشت و پوست انسان از آن رشد یابد.
«أَشَدُّ الذُّنُوبُ مَا نَبَتَ عَلَیهِ اللَّحْمُ.»
[19]
بعد حضرت فرمودند:
«لِأَنَّهُ إِمَّا مَرْحُومٌ أَوْ مُعَذَّبٌ.»
[20]
«چنین انسانی را می آمرزند یا نمی آمرزند.»
حضرت ادامه دادند:
«وَ الْجَنَّةُ لَا یدْخُلُهَا إِلَّا طَیبٌ»
[21]
«تا پاکش نکنند به بهشت نمی رود.»
عرض کردم: در بهشت ولایت ولی ّالله است. اینکه می گویند بهشت از نور سیدالشهداء آفریده شده است، یعنی چه؟ اگر کسی آلوده به غیر ولیّ الله باشد به بهشت راهش نمی دهند. همه سختی هایی که یک فرد مؤمن در دنیا و حین الموت و برزخ می کشد به خاطر همین است. باید به آستان ولیّ خدا راه پیدا کنید وگرنه به بهشت راه نمی دهند تا زمانی که پاک شوید. اگر در دنیا پاک نشد، موقع مرگ جراحی می کنند و با سختی ها و عقوبت های برزخ پاکش می کنند. بعداً به آستان ولیّ خدا راه پیدا می کند. دنیا هم همین گونه است. در باب آستان ائمه بیان شد که کسی نمی تواند به روضه بهشتی راه پیدا کند الا این که پاک بشود. لذا، مقدمه اش طهارت است. طهارت ظاهری، غسل است و باطنش طهارت واقعی است. اگر قدم دوم طهارت حاصل شد، انسانی که عزم پیدا کرده تطهیر شده است.
انسان باید به سمت خدا کوچ کند و همه را پشت سر بگذارد. وقتی از خانه بیرون می رود همه را به خدا بسپارد. دیگر فکرش به پشت سر نباشد. تمام فکرش به خدا و معصوم(ع) باشد. راه مسافر همین است. وطنش پیشرو باشد. مهاجرِ الی الله باید هجرت به طرف خدا داشته باشد. این دعاهایی که وارد شده است همین مضامین را تأیید می کنند. وقتی می خواهید از منزل بیرون بروید، غسل کنید، بعد دم در خانه بایستید و بگویید:
«اللَّهُمَّ إِلَیكَ وَجَّهْتُ وَجْهِی.»
[22]
«خدایا! به طرف تو می آیم. چهره جانم را به سمت تو کرد ه ام.»
این توجه به ولیّ الله است. «و من قَصَدَهُ تَوَجَهَ الیکم»،[23] انسان به سمت معصوم(ع) توجه دارد. چهره جانم را متوجه تو کردم.
«وَ عَلَیكَ خَلَّفْتُ أَهْلِی وَ مَالِی وَ مَا خَوَّلْتَنِی وَ بِكَ وَثِقْتُ»
[24]
«خدایا هر چه دادی، به خودت سپردم. فکر خودم را می خواهم راحت کنم و به طرف تو حرکت می کنم.»
«ربی و سِرْتُ إِلَیكَ»[25]
«به سمت تو می آیم. به تو اعتماد دارم که تو دست مرا می گیری.»
«فَلَا تُخَیبْنِی یا مَنْ لَا یخَیبُ مَنْ أَرَادَ»
[26]
«ای کسی که هر کس قصد تو را بکند، محروم نمی کنی.»
اگر انسان در زمان کوچ همه چیز را پشت سر انداخته و مطهّر شده و با تمام وجود به سمت ولیّ خدا حرکت می کند از اینجا است که معراج مؤمن شروع می شود. هر قدمی که بر می دارد قدمش در راه آستان ولیّ خداست و به آستان ولیّ خدا نزدیک می شود. بی جهت نیست که ثواب یک حج را به او می دهد. هر قدمش، یک حج است. در هر قدم قصد ولیّ خدا می کند. به تعبیر دیگر، هر قدمش یک عبادت کامل است. به قدم قبلی ربطی ندارد. یک قدم به طرف ولیّ خدا نزدیک شده است. در ظاهر یک قدم به سمت ولیّ خدا برداشته ولی در باطن، یک قدم به حریم ولیّ الله برداشته است. هنوز به حریم نرسیده؛ زیرا حریم ولایت، حریم بلندی است. از این رو، به این راحتی دستش به او نمی رسد. به این راحتی کسی وارد آن حریم نمی شود. «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ»[27]
این عبارات خیلی لطیف است. واقعاً وقتی انسان قصد می کند، نزدیک می شود.
یک قدم جلو می رود و نمی ایستد. یک قدم دیگر برمی دارد از راه برنمی گردد. اگر سیر معنوی شروع شده، برگشت ندارد. متأسفانه ابلیس نمی گذارد ما این را حفظ بکنیم. شخصی به نبی اکرم(ص) عرض کرد: آقا! من وقتی بر شما وارد می شوم حال خوشی دارم. وقتی از محضر شما بیرون می روم و وارد زندگی می شوم و با اهل بیتم و فرزندان و همسر و دوستانم نشست و برخاست دارم، آن حالت های باطنی از من گرفته می شود. یا رسول الله! نکند من منافقم. حضرت فرمود: «این نفاق نیست ولی «صدای پای شیطان به گوش می رسد.»
«ذاکَ خطوات الشیطان»
بعد حضرت فرمود: «اگر بتوانید حالت حضور را حفظ بکنید با ملکوت آدم دست می دهید و مصاحفه با ملائکه می کنید. شیطان کارش همین است.» حالت حضور را می گیرد و الّا اگر انسان یک گام که برداشته بود حالت را حفظ بکند قدم بعدی حج بعدی است. مؤمنی که هر سال حج می رود، معنی ندارد. باید از همان پله اول سیر معنوی را شروع کند. باید حج دومش این سیر معنوی در رتبه بالاتری باشد. در یک حلقه دیگری باشد. همان مناسک است اما در رتبه و با تحول حال دیگری. حتی در زیارت معنی ندارد مؤمن سلام دوم را که می دهد سلام اول باشد. یعنی چه اگر یک سلام داده یک درجه قرب پیدا کرده است، باید سلام دیگری باشد. معنی ندارد لعن دوم همان لعن اول باشد. لعن اول یک مرتبه ای از برائت را در مؤمن ایجاد کرده است. روی سنگ بنای اول، سنگ بنای دوم را می گذارد. حتماً باید لعن کامل را بگذارد. اگر لعن اول انسان با لعن آخر انسان یکی باشد روشن که رشد نکرده است. این همان است که می گویند: «اگر دو روز مؤمن یکی شد، مغبون است.» چه معنا می دهد نماز دیروز مؤمن مثل امروزش باشد. معنایش این است که همه برکاتش از بین می رود.
وقتی یک قدم برمی داری با جسم و روح خودت به آستان ولیّ خدا نزدیک می شوی و نباید قدم دوم همین باشد. حتماً قدم دوم انسان باید متفاوت باشد. شنیدید که وقتی ائمه(ع) مشغول وضو می شدند حالشان عوض می شد. یعنی حال قبل وضو و بعد وضو فرق می کند. با این که آن ها دائم در محضر خدا هستند. وقتی امام حسن(ع) مشغول وضو می شد رنگ شان می پرید؛ حالشان متحول می شد. عرض می کردند: آقا چه شده؟ می فرمودند: «نمی دانید در محضر چه کسی هستیم.» معنی ندارد مؤمن قدم اولش در زیارت با قدم دومش یکی باشد. مگر سرمایه را از دست بدهد، مگر رجعت پیدا کند. در غیر این صورت وقتی به طرف معصوم(ع) حرکت کرد، این حرکت بازگشت ندارد. حتماً گام دوم، مسیر جدید است. حرکت جدید است. سلوک جدید، حج جدید، عمره جدید، برکت جدید است و قرب جدید نیز می آورد. بنابراین مرحله بعد، حرکت به طرف آستان ولّی خداست.
استادی داشتیم؛ خدا رحمتش کند. خانواده اش نقل می کردند که می فرمود: وقتی مشهد می رفتیم، توقف که می کرد اول به حرم نمی رفت. گاهی دو روز می ماند بعد پا می شد غسل می کرد و کفش ها را از سر در می آوردو با یک دشداشه به سوی حرم می رفت. می گفتیم آقا چرا این گونه می روی؟ وقتی وزرا و امراء به دیدار سلاطین می روند لباس فاخر می پوشند. می فرمود: بله! آن ها می خواهند عنوان خودشان را به رخ بکشند. من این طوری نیستم. من یک غلامم و می خواهم هر که می بیند بگوید غلام دارد به دیدن اربابش می رود. نمی خواهم جلالتی برای خودم درست کنم. آن ها دربار سلطان که می روند، منصب دارند و می خواهند منصبشان را حفظ کنند. من منصبی ندارم.
حقیقت هم همین است. انسان وقتی به آستان ولیّ خدا می رسد، حالش دیگر باید متحول بشود. مثل این که انسان تکبیرات افتتاحیه نماز را که می گوید باید حالش عوض بشود. معنا ندارد انسان مثل بنده باشد. تکبیرات افتتاحیه را بگوید و با قبلش فرق نکرده باشد. بعد از این حرکت، قرب به آستان ولیّ خداست.
به نقل سید بن طاوس(ره) و سید مرتضی(ره)، وقتی که به کربلا می رسی آنجا که حبه حضرت را مشاهده می کنی چه دعائی می کنی؟! چه حالی باید در تو ایجاد بشود. در آن صحنه لطائفی نهفته است. اگر کسی اهل باشد زمانی که به آستان معصوم(ع) که نزدیک می شود حال و هوایش عوض می شود. آنجا ملائکه به استقبال می آیند. یعنی در محیط امن و در محاصره ملائکه هستند، حرم معصوم(ع) پر از ملائکه است. در باب حرم سیدالشهداء(ع) وارد شده در مورد بقیه معصومین(ع) هم هست. در روایت است که باب امام رضا(ع) محل رفت وآمد ملائکه است. در روایت در باب سیدالشهداء آمده است که وقتی به «حائر» می رسیم ملائکه به استقبالت می آیند. یکی از عزیزان که اهل معنا بود می گفت: «وقتی که به «حائر» رسیدیم من حضور ملائکه را لمس کردم. پرسیدم: به «حائر» نزدیک شدیم، گفتند: بله!» اگر کسی اهل زیارت باشد به اینجا که می رسد باید فضا و حال و هوایش عوض شود.
حجةالاسلام والمسلمین میرباقری
[1]. انعام، آیه 151
«قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ. نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ به لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»
[2] . المصباح للكفعمي، ابراهیم کفعمی، 495، و أما زيارة المهدي ع ...، ص 495
[3]. سوره تکاثر، آیه 8
4. آسمان و جهان، ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج 8، 7، تفسير ص 4
[5]. سوره مائده، آیه 3
[6]. بحارالأنوار، ج 8، ص 77، باب 23، الجنة و نعيمها رزقنا الله و....
[7] . عيون أخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، 276، زيارة أخری جامعة للرضاعلي بن موسی ع و لجميع الأئمة(ع)، ص 272
[8] . تحريرالمواعظ العددية، علی مشکینی، الفصل الثالث مماروته الخاصة والعامة عن النبي صلى اللهعليه واله...، ص 241
[9] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 91، ص 148، باب 32، أدعية المناجاة ...، ص 9
[10] . نهج البلاغة، 510، ص 510
[11] . مصباح الشريعة، ترجمه عبد الرزاق گيلانى، 40، شرح ...، ص 32
[12] . عيون أخبار الرضا، ترجمه آقا نجفى، ج 2، 529. باب هفتادم در ذكر زيارت جامعه ديگر از براى آن جناب و از براى جميع ائمه هدى عليهم صلوات الله اجمعين، ص 524
[13]. سوره واقعه، آیه 79
[14]. بحارالأنوار الجامعة لدررأخبارالأئمة الأطهار، مجلسی، ج 24، 303، باب 66، أنهم الصلاة و الزكاة، ص 286
[15]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، 525، باب سياق مناسك الحج ...، ص 525
[16]. همان
[17]. همان
[18]. همان
[19]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 70، 317، باب 137، الذنوب و آثارها و النهي عن
[20]. همان
[21]. همان
[22] همان
[23] . همان
[24] . همان
[25] . همان
[26] . همان
[27] . بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 2، 71، باب 13، «النهي عن كتمان العلم والخيانة وجواز الكتمان عن غیر أهله خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ دَعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَ وَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَلَيْنَا إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان»