مقدمه:

يكي از سنّت هاي خداوند در مورد انسان هاي مكّلف، سنّت ابتلا و امتحان است. خداوند همۀ نسان ها را در هر زمان و شرايطي در بوتۀ آزمايش و ابتلا قرار مي دهد. ابتلا و امتحان الهي قرار گرفتن انسان در مقابل رويداد و حادثه اي است كه مي تواند در آن يكي از دو راه خوب و بد و يكي از دو طريق سعادت و شقاوت را انتخاب نمايد.

سنّت امتحان همانند ديگر سنن خداوند به زمان خاصّي از حيات آدمي اختصاص ندارد، آدمي آن گاه كه مكلّف به تكاليف الهي مي گردد تا آخرين لحظه هاي حيات در معرض امتحانات پي در پي خداوند قرار مي گيرد. همچنين فراگير است و همۀ انسان ها را در برمي گيرد؛ مؤمنان، كفار، منافقان، انبياء، اولياء ائمه و.... همه و همه سوار بر امواج گاه آرام و گاه بسيار تند و شديد امتحانات الهي قرار مي گيرند، گروهي سربلند و سرافراز با صبر و پايداري و تحمّل رضايت به ساحل پيروزي دست مي يابند و دسته اي ديگر به سختي در آن ساحل آرام مي گيرند و عده اي هم غرق گشته و در پيش گاه خداوند مردود و رسوا مي شوند.

و اين سنت نه قابل نسخ است و نه متغيّیر و نه استثناء پذير، زيرا قوانين آفرينش، هيچ كدام استثناء پذير نيستند. مسئله امتحان الهي ابعاد مختلفي دارد كه هر كدام مي تواند محور يك پژوهش قرار گيرد امّا از ميان موضوعات مختلف پيرامون فلسفه امتحان مي پردازيم.

امتحان در لغت از ريشۀ «م- ح- ن» به معناي تازيانه زدن و گداختن گرفته شده است؛ امتحنتُ الذهب، يعني طلا را در آتش قرار دادم تا آزمايش شده و خالص شود.[1] به گفتۀ برخي ، تصفيه و تخليص از آثار و لوازم امتحان است.[2] امتحان با توجه به معناي آن در مواردي به كار مي رود كه با سلب آسايش و آرامش ظاهري همراه است.

واژه هاي ديگري چون «تمحيص»، «ابتلاء» و «فتنه» به نوعي مفيد معناي آزمايش و هر يك داراي خصوصيتي است. تمحيص آزموني است كه با آن چيزي را از آلودگي پيراسته و از عيوب و زوايد خالص سازند.[3] ابتلا، از ريشۀ بلْو يا بلْي به معناي امتحان است.[4] فتنه به معناي آزمودن[5] و با توجه به معناي ريشۀ آن، آزمودنی است كه با امور به ظاهر زيبا و فريبا صورت پذيرد. و همچنين به معناي قرار دادن طلا در كورۀ آتش است، تا گداخته شود و ميزان خلوص و عدم خلوص و عيار آن مشخص گردد.[6] و اگر طلا مورد چنين آزمايشي قرار نگيرد، به راحتي طلاي تقلبّي به مشتريان داده مي شود و مردم خسارت مي بينند و فريب مي خورند.

و در اصطلاح قرآني از منظر مفسران به وجوه گوناگون تفسير شده است؛ از جمله:

1- تربيت انسانها و دعوت ايشان به سوي حسن عاقبت و سعادت[7]

2- تشريع اوامر و نواهي و جعل تكاليف براي مردم[8]

3- تمرين دادن و آماده ساختن بندگان[9]

4- ايجاد شناخت و معرفت در قلب انسان[10]

5- بخشيدن صبر و مقاومت در برابر مشكلات[11]

در يك جمع بندي شايد بتوان گفت كه امتحان در فرهنگ قرآن، قرار دادن انسان ها در بستر حوادث گوناگون تلخ و شيرين با هدف رسيدن آنان به كمال لايق خويش است و در آيات پرشماري با واژه هاي ياد شده و غير آنها مطرح گرديده است.[12]

مفهوم امتحان خداوند:

اصولاً شخص عاقل و صاحب درك و شعور، كارش هدف دار است و بدون جهت و غرضِ عقلايي كاري را انجام نمي دهد. حال، سؤال اين است كه هدف از آزمودن غير چيست؟ در پاسخ بايد گفت: هدف از آزمودن غير، هميشه يك جور و يكسان نيست؛ گاهي انسان، شخصي را مورد آزمايش قرار مي دهد تا او را بشناسد و قابليّت هاي او را دريابد و به استعدادهاي او پي ببرد. در بعضي موارد نيز غرض آن است كه آنچه را آزمايش شونده در باطن خويش پنهان كرده است، آشكار نمايد تا بدين وسيله مستّحق پاداش و يا عقاب شود و يا گاهي، ديگران به ماهيّت و حقيقت شخص آزمايش شونده پي ببرند و نسبت به او شناخت حقيقي پيدا نمايند. مثلاً، معلّمي را در نظر بگيريد كه براي دادن نمرۀ مناسب به دانش آموزان، ناچار است از آن ها امتحان به عمل آورد تا هر كسي به تناسب ميزان آگاهي و تلاش و كوشش خود نمره بگيرد[13]

اين مسأله در مورد ما انسان ها صادق است امّا در مورد امتحان ها الهي براي كشف يك مجهول يا افزايش علم خدا نيست، چون او از همه چيز خبر دارد، مي آزمايد تا هم وضعيّت برخود شخص روشن گردد، هم براي ديگران، به علاوه در آزمون هاي الهي، عبرتها و پندهاي فراوان براي مردم است كه اگر هوشيار باشند، از اين امتحان ها درس مي گيرند و راه زندگي را درست مي پيمايند و به چاله و چاه غفلت و گناه نمي افتند. حضرت علي (ع) در حديثي واجب ساختن روزه را براي آزمونِ اخلاص مردم مي داند: والصيام ابتلاءً لِاِخلاصِ الخلق.[14]

خداوند، بندگان را آفريد و به پرستش فرمانشان داد و طاعت و عصيان را به اختيار خودشان گذاشت، آگاهانه راه خير و عمل صالح را برگزينند و بر اين انتخاب، پاداش يا كيفر يابند، او مي دانست كه هر كس با استفاده از قدرت اختيار، چه راهي را خواهد پيمود و چه سرنوشتي خواهد داشت. دوزخيان و بهشتيان براي خدا از آغاز روشن اند، امّا براي اتمام حجّت و براي اثبات ايمان و صداقت در عقيده و براي اينكه خودشان نتيجۀ امتحان را ببينند و فرداي قيامت ادعّايي عليه خدا نداشته باشند، صحنه هاي آزمايش براي بشر پيش آورده است تا هر كس سيماي واقعي خود را در «آيينۀ امتحان» تماشا كند.[15]

اكنون به جزئيات فلسفۀ امتحان از ديدگاه قرآن مي پردازيم.

توبه:

خداي متعال برخي بندگان خود را به شادي ها و غم ها، بدي ها و نيكي ها آزموده تا اندرز گرفته توبه كنند و به حق باز گردند:«وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»[16] براساس آيه اي ديگر منافقان به رغم آنكه مي ديدند در يك سال يك يا دو بار آزموده مي شوند باز هم توبه نمي كردند:«أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ»[17] توجه به اين مسأله كه ما در طول زندگي همواره در معرض آزمونيم و عملكرد ماست كه درستي ادعاهاي ما را ثابت مي كند بسيار سازنده است خداوند هم براي تنبيّه و عبرت انسان، صحنه هاي امتحان برايش پيش مي آورد تا از غفلت درآيد و واقع گرا شود.

  • گر تو نقدي يافتي مگشا دهان هست در ره سنگ هاي امتحان
  • سنگ هاي امتحان را نيز پيش اتحان ها هست در احوال خويش
  • گفت يزدان از ولادت تا به حين يفتنون كل عام مرتين
  • امتحان بر امتحانت اي پدر هين به كمتر امتحان خود را مخر
  • زامتحانانت قضا ايمن مباش هان ز رسوايي بترس اي خواجه تاش[18]

زندگي ماشيني امروز به گونه اي است كه انسان كمتر متّوجه خطاها و اشتباهات خود مي شود و قاعدتاً متنبّه نشده و توفيق توبه پيدا نمي كند؛ مانند شاگردي كه به جاي درس خواندن، به تفريحات و ماجراجويي مي پردازد و اگر تذكّرها و هشدارهاي معلّم نباشد، آخرسال نتايجي ضعيفي ازيك سال تحصيل نصيب او خواهد شد. اگر دانش آموزي به دليل اعمال بد خود از سوي معلّم توبيخ نشود، روز به روز بر غفلت او افزوده شده و فاصله اش با دانش آموزان موفّق بيشتر مي شود، تا آن جا كه شايد ديگر فرصت جبران گذشته را از دست بدهد. ممكن است خود آن شاگرد، توبيخ ها و تنبيهات معلّمش را ناخوش بدارد و گاه انتقاد كند ، ولي در واقع وسيلۀ موفقيت و عامل بازگشت او خواهد بود. ما انسان ها دقيقاً چنين وضعي داريم؛ يعني در اين جهان آفرينش، شاگردي هستيم كه درس انسانيّت مي آموزيم. در اين مسير راهزنان مترصّدند تا ما را از راه به در كرده و از رسيدن به هدف باز دارند. حوادث تلخ دنيا نقش تنبيه و توبيخ را ايفا مي كنند و چوب بيدار باش براي ما هستند. در روايات اسلامي به صراحت اين مطلب مهمّ اشاره شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ يُذَكِّرُهُ الِاسْتِغْفَار...[19]

مرحوم علامه مجلسي پس از نقل رواياتي در مورد امتحان ، مي فرمايد :« از روايات استفاده مي شود كه بلاها و مصيبت ها، نعمت هاي خداوند هستند تا انسان پند گرفته، متذكّر شود و معصيت را ترك كند .[20]

قرآن كريم در چند مورد به اين نكتۀ تنبّه و تذكّر اشاره كرده است. در مورد حضرت داوود (ع) مي فرمايد:

«... وظَنَّ داوُد انّما فَتَنّاه فاستغْفَر ربّه وحَزّ راكعاً وأناب* فَغَفَرْنا له ذلك»[21]

و در جاي ديگر دربارۀ حضرت سليمان (ع) مي فرمايد:

ولَقَدْ فَتنّا سليمان والقينا علي كرسيّه جسدأ ثم أناب...[22]

در اين دو آيه، ابتدا كلمۀ «فتنّا» مطرح مي شود و سپس از آن توبه و انابه و بازگشت به سوي خدا. از نحوۀ ارتباط آن دو (فتنه و توبه) استفاده مي شود كه فتنه سبب و علّت براي تذكر، توبه و انابه است.[23]

ظاهر ساختن باطن انسان ها و جداسازي انسان هاي پاك از خبيث (تصفيه صفوف)

امتحان براي ظاهر كردن سريره هاي انسان ها و پيدا شدن اخلاص يا نفاق آنان است؛«...وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ...»[24] بنابراين خداوند براساس سنّت امتحان پاكان را از افراد خبيث و پليد جدا مي سازد«...حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»[25]. زيرا در جامعه اي كه همۀ گروه ها خود را انقلابي قلمداد كرده و به ظاهر از آن دفاع مي كنند؛ در حالي كه گروهي از آنان منافق و ضد انقلاب هستند، بهترين وسيله براي شناساندن افراد درست از نادرست و مؤمن از منافق، آزمايش هاي الهي است. در غير اين صورت همۀ گروها با نقاب انقلابي در يك صف قرار گرفته و از يكديگر تميز داده نمي شوند.[26] انسان ها از نظر ايمان و ميزان پايبندي به فرامين پروردگار، در يك درجه نيستند؛ بعضي داراي ايماني قوي و مِثلِ «جَبَل راسخ» اند[27] و عده اي ايمانشان سست بوده و به تعبيري داراي «ايمان عاديه اي» هستند.[28] در شرايط معمولي اين ها از هم متمايز نيستند، بلكه سست ايمان ها با تظاهر، خود را معتقد و مؤمن به وعده اي الهي معرّفي مي كنند. حتّي گاهي او به خود انسان نيز مشتبه مي شود و انسان خود را بيش از آن كه هست مي بيند. اين گونه اشخاص، در شرايط حساس و بحراني، دچار تزلزل مي شوند و بر خودشان و ديگران روشن مي شود كه مسأله آن گونه كه گمان مي كرده اند نيست.

«إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا*هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا».[29]

اين آيه مربوط به جنگ احزاب است. وقتي آتش جنگ شعله ور شد و زمان آن طولاني گشت و پيروزي به تأخير افتاد، از يك طرف منافقان شناخته شدند و از طرف ديگر مؤمنان ضعيف نيز دچار شك و ترديد و متزلزل شدند. اين از آثار امتحان خداوند است. بلاها مثل غربال هستند كه خوبان را از بدان جدا مي كنند و در بين خوبان نيز، افراد قوي را از اشخاص ضعيف متمايز مي سازند. چه بسا افرادي كه اظهار ايمان مي كنند و در اين ادعّا صادق نيز هستند، ولي نور ايمان در عمق جانشان نفوذ نكرده است. به عبارت روشن تر، سه گروه در ميان جمعيّت مسلمانان وجود دارند كه براي افراد عادّي تشخيص آنها ممكن نيست: يك گروه مؤمنان واقعي هستند؛ گروه دوّم تظاهر به اسلام مي كنند (منافقان)؛ و گروه سوم كساني هستند كه داراي درجات ضعيف ايمان مي باشند. وقتي آزمايش شوند، هر سه گروه از هم متمايز مي شوند؛ نظير همين آيه در سورۀ آل عمران نيز آمده است.[30]

حضرت اباعبداله الحسين (ع) بيان جالبي در اين باره دارد. آن حضرت، پس از آن كه در جريان قيام تاريخي خود، مكّه را به قصد كوفه ترك مي كند، در بين راه با فرزدَقِ شاعر برخورد مي كند. امام از او مي پرسد: از كجا مي آيي؟ او در پاسخ مي گويد: از كوفه. امام مي فرمايد: از كوفه چه خبر؟ او مي گويد: مردم كوفه دلشان با شماست و در دل شما را دوست دارند، ولي شمشيرهايشان با بني اميّه و در حمايت از آنان است. امام (ع) پس از اين مكالمه، چنين فرمود: «اِنّ الناس عبيدُ الدنيا والدّين لعق علي ألسنتهم، يحوطونه ما درّت معائشهم، فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيانون».[31]

اين بيان، بسيار زيبا و رساست و مي گويد: دينداران واقعي اندكند، ولي اين حقيقت پس از امتحان و آزمايش روشن خواهد شد.[32]

  • حق تعالي گرم و سرد و رنج و درد بر تن ما مي نهد اي شير مرد
  • خوف و جوع و نقص اموال و بدن جمله بهر نقد جان ظاهر شدن
  • پس محك مي بايدش بگزيده ايي در حقايق امتحان ها ديده يي
  • تا شود فاروق اين تزويرها تا بود دستور اين تدبيرها[33]

مشخص كردن ميزان صداقت و كذب افراد

امتحان براي آن است كه ميزان صداقت افراد در ايمان و اعتقادشان روشن شده و آنان كه صادقند از خدا اطاعت كرده و رسول وي را اجابت مي كنند از دروغگويان كه براي منافع دنيوي به او مي گرايند مشخص شوند. «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»يكي از نشانه هاي صداقت آن است كه باطن انسان مخالف ظاهرش نبوده و در نتيجه در آشكار و نهان خدا ترس باشد، چنان كه خداوند با برخي از احكام ديني، مؤمنان را مي آزمايد تا مشخص شود چه كسي در پنهاني از خداوند مي ترسد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِّنَ الصَّيْدِ... لِيَعْلَمَ اللّهُ مَن يَخَافُهُ».

بر طبق سنت الهي، حوادث و مصائب و ابتلائات بايد پيش آيد چه در مورد مؤمن و چه در غير مؤمن زيرا سنت و حكمت خداوند اين نيست كه مؤمنان را به همان حال و وضعي كه دارند ثابت و راكد واگذارد، بايد گرفتاري ها و مصائب و مشكلات روي آورند تا آلودگان به كيفر و جاهليت و زينت هاي دنيا و جاذبه هاي آن از مؤمنان صادق و راستين و از پيشروان حق و حقيقت و رهروان طريق تقوا و علمداران صبي و ايثار جلی او ممتاز گردند و به تعبير اميرالمؤمنين (ع) امتحان و ابتلاء موجب غربال شدن انسان و تصفيه و خلوص وي مي گردد، مي فرمايد: والذي بَعَثَهُ بالحقَّ لَتُبلْبَلُنَّ بَلْبلَةً وَلَتُعَزْ غَرْبلةً ولتساطُنَّ سَوطَ القدِر حتّي يعودَ اسفَلُكم أعلاكُم وَأعلاكم اسفلكم.[34]

البته هر كسي و هر چيزي به نوع خاص و وسيلۀ جداگانه اي امتحان مي شود. مثلاً ميزان معلومات دانش آموز با امتحان، قدرت بدني كسي با وزنه برداري، ميزان و كيفيت يك گوهر با محك زدن، قدرت روحي و صبوري كسي با تحمّل سختيها، شجاعت كسي با رويارويي با حريف در ميدان جنگ، سلامتي يا بيماري فرد با مراجعه به پزشك، ميزان بندگي كسي با اطاعت فرمان و... شناخته و معلوم مي شود. اگر آزموني در كار نباشد، خوب و بد، ضعيف و قوي، خالص و ناخالص، اصلي و تقلبّي، فرمانبردار و نافرمان و دانا و نادان شناخته نمي شود و هر كس ادعا مي كند كه قوي ترين، پاك ترين و داناترين انسان است و هر توليد كننده اي كالاي خود را برترين جنس و هر شخصي خود را مسلمان ترين افراد معرّفي مي كند. آنچه تعيين كنندۀ ميزان خلوص و بندگي و اصالت و قدرت و علم اشخاص است، امتحان است.[35]

مولوي در وجوب و ضرورت امتحان به منظور جدايي مراتب انسانها مي گويد:

  • درخلايق روح هاي پاك هست روح هاي تيره گلناك هست
  • اين صدفها نيست در يك مرتبه در يك درّ است و درّ ديگر شبه
  • واجب است اظهار اين نيك و تباه همچنان كه اظهار گندم ها ز كاه
  • بهر اظهار است اين خلق و جهان تا نماند گنج حكمت ها نهان[36]

«سهل خراساني» به حضور امام صادق (ع) آمد و از وي اعتراض گفت: چرا با اينكه حق با تو است نشسته اي و قيام نمي كني. حال صد هزار نفر از شيعيان تو هستند كه به فرمان تو شمشير را از نيام برمي كشند، و با دشمن تو خواهند جنگيد. امام براي اينكه عملاً جواب او را داده باشد، دستور داد، تنوري را آتش كنند، و سپس به سهل فرمود: برخيز و در ميان شعله هاي آتش تنور بنشين.

سهل گفت: اي آقاي من، مرا در آتش مسوزان، حرفم را پس گرفتم، شما نيز از سخنتان بگذريد، خداوند به شما لطف و مرحمت كند.

در همين ميان يكي از ياران راستين امام صادق (ع) به نام هارون مكّي به حضور امام رسيد. امام به او فرمود: كفشت را به كنار بينداز و در ميان آتش تنور بنشين، او همين كار را بي درنگ انجام داد و در ميان آتش تنور نشست. امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان براي او مطلبي فرمود، گوئي خودش از نزديك در خراسان ناظر اوضاع آن سامان بوده است. سپس به سهل فرمود: برخيز به تنور بنگر، چون سهل به تنور نگاه كرد، ديد هارون مكّي چهار زانو در ميان آتش نشسته است.

امام فرمود: در خراسان چند نفر مثل اين شخص وجود دارد؟ عرض كرد: سوگند به خدا حتّي يك نفر در خراسان، مثل اين شخص وجود ندارد. فرمود: من خروج و قيام نمي كنم در زماني كه (حتّي) پنج نفر يار راستين براي ما پيدا نشود، ما به وقت قيام آگاه تر هستيم.[37]

اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: فيِ تقلُبِ الأحوال عِلمُ جواهرِ الرجال؛[38]

اين همان پيش پيش آمدنِ «محك تجربه» است كه در شعر حافظ به آن اشاره شده تا سيه رويي افراد، يا صدق و سلامتشان را آشكار سازد.

  • خوش بود گرمَحكِ تجربه آيد به ميان تا سيه رو شود هر كه در او غش باشد.

فراز و نشيب حوادث و سرد و گرم روزگار، گاهي جوهرۀ اشخاص را بروز مي دهد و درستي ادعّاها را آشكار مي كند و پاكي و آلودگي افراد را روشن مي سازد.

ما در تمام عمر،

هر لحظه درك كش يك آزمايشيم،

ايمان و اعتقاد،

هنگام آزمايش و در صحنۀ عمل

اثبات مي شود.

و «لحظه لحظه امتحان ها مي رسد

سرّ دل هاي نمايد در جسد[39]

ورنه در ادّعا، همه بي عيب و كامل اند

با اين همه شعار مسلماني بايد عيان شود كه «مسلمان» كيست،

يعني كسي كه تابع و تسليم او اوست.[40]

1- دستيابي به تقوا:

خداوند مؤمنان را تمرين داده يا سختي و مشقت را بر آنان تحميل مي كند تا با اين امتحان الهي، قلبهايشان به تقوا متخلّق گردد. نتيجه اين گونه دستيابي به تقوا آن است كه شخص به رسول اكرم (ص) احترام گذاشته و هنگام سخن گفتن در محضر ايشان صداي خود را فرود مي آورد:«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى».[41]

بنابراين مؤمن همواره در معرض امتحان خداوندي است و همواره درگير مشكلات و شدايد و در اين ميان هر اندازه ايمانش بيشتر و عميق تر بشود بلا و گرفتاريش هم بيشتر است چنانكه امام موسي بن جعفر (ع) فرمود:

«مثلُ المُؤمن مَثَلُ كفّتَي الميزان كُلمّا زيدَ في ايمانهِ زيد في بلائه»[42]

  • «هر كه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند.[43]

صاحب تفسير «منهج الصادقين» ذيل آيۀ «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم…»[44] مي گويد: در حديث آمده كه «اِنّ لأهل البلايا في الدنيا لدرجات في الآخرة ما تنال بالأعمال حتّي اِنّ الرجلَ ليتمنّي اَنّ جَسَده في الدنيا كان يُقرض بالمقاريضِ مماّ يَري مِن حسُنِ ثواب الله لأهل البلايا من المُوحّدينَ»

  • هر بلائي را عطائي باوي است هر كدورت را صفاي در پي است
  • زير هر رنجي است گنجي عتبر خار ديدي چشم بگشا گل نگر[45]

خداوند، مؤمنين را امتحان مي كند و با سختي ها و مشكلات روبرو مي نمايد تا هر كسي را به كمال لايق خود رساند، فلسفۀ شدايد و بلاها تنها سنجش وزن و درجۀ افراد نيست، بلكه افزايش وزن و بالا بردن درجات عنوي بندگان مورد نظرات به همين دليل آنكه بيشتر مورد توجه و عنايت خداوند است بيشتر و شديدتر هم مورد امتحان قرار مي گيرد.[46]

  • ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست عاشقي شيوۀ ؟؟ بلاكش باشد

«هارون الرشيد» خليفه عباسي خواست كسي را براي قضاوت بغداد تعيين نمايد، با اطرافيان خود مشورت كرد، همگي گفتند: براي اين كار جز بهلول صلاحيت ندارد. بهلول را خواست و قضاوت را به وي پيشنهاد كرد. بهلول گفت: من صلاحيت و شايستگي براي اين سمت ندارم.

هارون گفت: تمام اهل بغداد مي گويند جز تو كسي سزاوار نيست، حال تو قبول نمي كني: بهلول گفت: من به وضع و شخصيت خود از شما بيشتر اطلاع دارم، و اين سخن من يار است يا دروغ، اگر راست باشد شايسته نيست كسي كه صلاحيت منصب قضاوت را ندارد متصدي شود. اگر دروغ است شخص دروغگو نيز صلاحيت اين مقام را ندارد. هارون اصرار كرد كه بايد بپذيرد، و بهلول يك شب مهلت خواست تا فكر كند. فردا صبح خود را به ديوانگي زد و سوار بر چوبي شد و در ميان بازارهاي بغداد مي دويد و صدا مي زد دور شويد، راه بدهيد اسبم شما را لگد نزند. مردم گفتند: بهلول ديوانه شده است. خبر به هارون الرشيد رساندند و گفتند: بهلول ديوانه شده است. گفت: او ديوانه نشده و ليكن دينش را به اين وسيله حفظ و از دست ما فرار نمود تا در حقوق مردم دخالت ننمايد.[47]

آري آزمايش هر كس نوع مخصوص است نه تنها رياست براي بهلول آماده بود بلكه غذاي خليفه را براي او مي آوردند و مي گفت: غذا را ببريد پيش سگهاي پشت حمام بياندازيد، تازه اگر سگ ها هم بفهمند از غذاي خليفه نخواهند خورد.[48]

5- سنجش ميزان صبر بر محرويت ها و رضايت از برخورداري ها:

انسان ها به وسيله يكديگر امتحان مي شوند تا اينكه شكيبايي آنها معلوم گردد:«وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ...»[49]

و رضايت هر كس به آنچه از آن برخوردار شده يا از آن محروم گشته آشكار شود.[50]

يكي از وسايل آزمايش مردم، خود مردم اند. كسي ثروتمند است نامعلوم شودشكر مي كند يا طغيان. و كسي فقير است تا آزمايش شود كه آيا صبر مي كند يا ثرتمند حسد مي ورزد. كليد موفقيت در آزمايش هاي الهي صبر است.[51]

  • اندر بلاي سخت پديد آيد فضل و بزرگواري و سالاري[52]

عدهّ اي، وقتي بلا و مصيبت به آنان روي مي آورد، آه و ناله سرمي دهند؛ گِلِه و شِكوِه و به تعبير قرآن«جَزَع»مي كنند.

اين عدهّ وقتي دچار مشكل و مصيبتي مي شوند، چرخ و فلك، بخت و اقبال، شانس و سرنوشت و امثال اين ها را به باد تهمت و ناسزا مي گيرند. گاه پيراهن چاك مي زنند، صورتشان را خراش مي دهند و به اين وسيله عدم رضايت خود را در مقابل خواست و ارادۀ خداوند ابراز مي كنند.[53]

گروهي ديگر از مردم، با ايمان به وعده هاي خداوند به اميد دست يافتن به پاداش صابران، به هنگام روي آوردن بلا و مصيبت، خويشتن داري كرده و بردباري پيشه مي نمايند. با خود مي گويند، آنچه كه در دست ما بود از آن خدا بود، او داده و اكنون خود او نيز بازستاند.[54]

  • خوف و جوع و نقص اموال و بدن جمله نقد جان ظاهر شدن
  • اين وعيد و وعده ها انگيخته است بهر اين نيك و بدي كاميخنه است
  • پس محك مي بايدش بگزيده اي در حقايق امتحان ها ديده اي[55]
  • كوتاه ديدگان همه راحت طلب كنند عارف بلا كه راحت او در بلاي اوست.[56]

امام زين العابدين (ع) مي فرمايد: الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد، ولايمان لمن لاجسد له.[57]

  • هركه او اندر بلا صابر نشد مقبل اين درگر فاخر نشد.[58]

اين كه پيرانه سرم صحبت يوسف بنواخت اجر صبريست كه در كلبۀ احزان كردم.[59]

براي رعايت اختصار از جزئيات ديگر فلسفه امتحان صرف نظر كرده و به صورت فهرست وار ذكر مي كنيم.

6- شناخته شدن خوبان از بدان[60]

7- كيفر و كفارۀ گناهان[61]

8- تذكر و تنبه[62]

9- شكوفايي استعدادها و تربيت انسان ها[63]

10-افزايش ايمان و پيدايش يقين[64]

نتيجه گيري:

از همۀ آيات و روايات در اين زمينه مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه امتحان الهي نقش باغباني را دارد؛ آن گاه كه باغبان دانه مستعدي را در سرزين مي كارد، دانه با استفاده از واهب طبيعي شروع به رشد مي كند و با انبوهي از مشكلات روبهرو مي گردد و با طوفان هاي سخت و سرماي كشنده و گرماي سوزان آن قدر پيكار مي كند تا سرانجام شاخه گلي يا ميوه شيريني را كه به صورت زمينه در دل آن دانه وجود داشت، ظاهر مي سازد. و اگر اين دانه در كوران اين حوادث قرار نمي گرفت، هرگز چنين كمالي را از خود نشان نمي داد و قوه و توان آن ميوه نمي شد.

  • گندمي را زير خاك انداختند پس زخاكش خوشه ها برساختند
  • بار ديگر كوفتندش زآسيا قيمتش افزون و نان شد جان فزا
  • باز نان را زير دندان كوفتند گشت عقل و جان و فهم سودمند

باز آن نان چون كه محو عشق گشت يعجب الزّراع آمد بعد كشت.[65]

باري... گذراندن «دورۀ زندگي» هراه با امتحان هاي گوناگون است. آنچه عبور از اين دوره را با موفقيّت همراه مي سازد تقويت ايمان، خودسازي، تمرين براي تحمّل سختي ها و توجّه به مرحلۀ آخرت است. كسي كه در دنيا، از امتحان هاي سخت سرافراز بيرون آمده باشد، در آخرت هم حسابش آسان و عبورش از «صراط» سريع و بي خطر و جايگاهش بهشت خواهد بود. به اين اميد كه از فرزندان آخرت باشيم نه از بردگان دنيا.

فهرست منابع

1-نهج البلاغه، (ترجمه) دشتي، محمد، قم، دفتر نشر الهادي، 1379، اول.

2-ابتلاء از ديدگاه قرآن و سنت، بيگلري، مجتبي، تهران، انتشارت رمز، 1380، اول.

3-اقرب الموارد، الشرتوتي اللبناني، تهران، دارالاسوة، 1416 ق، اول.

4-امتحان، محدثي، جواد، مشهد، مؤسسه چاپ انتشارت قدس رضوي، 1384، اول.

5-بحارالانوار، مجلسي، محمد باقر، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 ق، سوم.

6-بلاها و بلاديدگان، هدايت نيا گنجي، فرج الله، قم، مؤسسه بوستان كتاب، 1381، اول.

7-تاج العروس من جواهر القاموس، الحسيني الزبيدي الحنفي، سيد محمد مرتضي، بيروت، دارالفكر، 1414 ق، اوّل.

8-التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مصطفوي، حسن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1374 ش، اوّل.

9-تفسير قاسمي (محاسن التأويل)، قاسمي، محمد جمال الدين، بيروت، دارالفكر، 1398 ق، دوّم.

10-التفسير الكبير، فخر الرازي، محمد عمر، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ق، چهارم.

11-تفسير نور، قرائتي، محسن، تهران، ركز فرهنگي درسهايي از قرآن، 1383 ش، دوّم.

12-جامع البيان من تأويل آي القرآن، طبري، محمد بن جرير، بيروت، دارالفكر، 1415 ق، اول.

13-دايرة المعارف قرآن كريم، مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1385، اوّل.

14-روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، آلوسي، سيد محمود، بيروت دارالفكر، 1417 ق، اول.

15-الصحاح ، تاج اللغة و صحاح العربيه، جوهري، اسماعيل بن جماد، قاهره، 1376 ق، اوّل.

16-كافي، كليني، محمد بن يعقوب، بيروت، دارالتعارف، 1401 ق، سوم.

17-لسان العرب، ابن منظور، بيروت، دارالحياء التراث العربي، 1408 ق، اوّل.

18-مثنوي معنوي، رومي، جلال الدين، تصحيح نيلكسون، هران، اميركبير، بي تا.

19-مجمع البحرين، طريحي، فخرالدين، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1408 ق، دوم.

20-مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، دمشق، دارالقلم، 1412ق، اول.

21-مقتل الحسين، موسوي مقرم، عبدالرزاق، بيروت، دارالكتاب الاسلامي، 1399 ق، پنجم.

22-منشور جاويد، سبحاني، جعفر، قم، مؤسسۀ امام صادق (ع) 1383، اوّل.

23-نهج الصادقين، كاشاني، فتح الله، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، 1385ق، اول.

24-الميزان (ترجمه)، طباطبايي، سيد محمدحسين، موسوي همداني، سيد محمدباقر، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1366.

25-ميزان الحكمة (ترجمه)، محمدي ري شهري، محمد، قم، دارالحديث، 1377، اول.

26-النهايه في غريب الحديث والاثر، ابن اثير، قم، اسماعيليان، 1367 ش.

27-وسايل الشيعه، الحرالعاملي، محمدبن الحسن، قم، مؤسسۀ آل البيت، 1412ق، اوّل.

28-يكصد موضوع 500 داستان، صداقت، سيدعلي اكبر، قم، مهر اميرالمؤمنين، 1383، اوّل.

نويسنده: سيد علي اكبر ركني حسيني