موضوع کلی: کلام

موضوع عام:ولایت

نمایه ها: علی علیه السلام - فضائل علی علیه السلام - جانشینی علی علیه السلام - ولایت علی علیه السلام - آیه ولایت- حدیث کساء- مباهله- غدیر.

احتجاج امام علی علیه السلام با ابوبكر

حضرت امام صادق عليه السلام از پدرانش روايت مى كند، چون ابوبكر پايه هاى خلافت خود را محكم يافت جهت عذر آوردن نزد امام على عليه السلام مى رود و به حضرت مى گويد: يا اباالحسن به خدا سوگند ميل و رغبتى به خلافت نداشتم و خود را از ديگران به اين مقام سزاوارتر نمى دانم .

امام على عليه السلام : اگر مساءله چنين است پس چه چيز تو را به اين كار وادار كرد؟

ابوبكر عرض كرد: از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: خداوند امت مرا به گمراهى جمع نمى كند، چون جماعت مردم را ديدم و مخالفانى مشاهده نكردم اين مقام را پذيرفتم .

امام على عليه السلام : آيا من و گروهى چون سلمان ، عمار، ابوذر و... كه از بيعت با تو امتناع ورزيدند، افرادى از اين امت بودند يا نه؟

ابوبكر: آرى شما و همه ايشان از امت بوديد.

امام على عليه السلام : در اين صورت حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با مخالفت اين گروه را، براى خود دليل خلافت محسوب مى كنى؟

ابوبكر: من تا خاتمه كار خلافت، از مخالفت ايشان بى اطلاع بودم و چون مطلع شدم ترسيدم با كنار كشيدنم، مردم از دين برگردند.

امام على عليه السلام :بگو چه خصوصياتى را خليفه بايد داشته باشد؟

ابوبكر: خيرخواهى و وفا و عدم چاپلوسى و نيك سيرتى و عدالت خواهى و عالم بودن به كتاب و فصل الخطاب و داشتن زهد و دفاع از مظلومين .

امام على عليه السلام : تو را به خدا اين صفاتى را كه گفتى ، آيا در وجود خود مى يابى يا در وجود من؟

ابوبكر: در وجود تو يا اباالحسن

امام على عليه السلام :تو را به خدا آيا دعوت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را، نخست من اجابت كردم يا تو؟

ابوبكر: البته تو.

امام على عليه السلام : آيا سوره برائت را در موسم حج به مشركان من ابلاغ كردم يا تو؟

ابوبكر: بلى ؛ تو قرائت كردى .

امام على عليه السلام : آيا در موقع هجرت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم من جان خود را سپر آن حضرت قرار دادم يا تو؟

ابوبكر: الحق كه تو بودى .

امام على عليه السلام : آيا در روز غدير من مولاى تو و همه مسلمانان شدم يا تو؟

ابوبكر: بلكه ، تو.

امام على عليه السلام : آيا در آيه زكات ، ولايتى كه بر ولايت خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هم رديف آمده مربوط به تو است يا من ؟

ابوبكر: مربوط به تو است .

امام على عليه السلام : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى مباهله مشركين نصارا با اهل و فرزندان من به سوى آنها خارج شد يا با تو و فرزندانت؟

ابوبكر: نه با شما و فرزندانت خارج شد.

امام على عليه السلام : آيا آيه تطهير درباره من و اهل بيتم نازل شده يا درباره تو و اهل بيت تو؟

ابوبكر: يقينا براى تو و اهل بيت تو نازل شد.

امام على عليه السلام : آيا در زير كساء من و همسرم و فرزندانم به دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مشمول واقع شديم يا تو؟

ابوبكر: بلى تو و اهل و فرزندانت بودند.

امام على عليه السلام : آيا منم صاحب آيه يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شرده مستطيرا يا تو هستى؟

ابوبكر: البته تويى.

امام على (عليه السلام ) آيا تو بودى آنكه آفتاب براى او برگشت تا او نماز خود را خواند سپس آفتاب غروب كرد يا من بودم ؟

ابوبكر: تو بودى .

امام على (عليه السلام ): آيا تو بودى آنكه در روز احد از جانب آسمان او را چنين خطاب كردند. لا سيف الا ذوالفقار لا فتى الا على يا من بودم ؟

ابوبكر: البته تو بودى ...

امام على (عليه السلام ): آيا آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را به سوى طايفه جن ماءموريت داد و او ماءموريت را پذيرفت تو بودى يا من ؟

ابوبكر: يا على تو بودى .

امام على (عليه السلام ): آيا منم كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به علم قضا و فصل الخطاب دلالت كرد و فرمود: على اقضاكم يا تويى ؟

ابوبكر: تو بودى

امام على (عليه السلام ): آيا تو بودى آن كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حق او به فاطمه عليهاالسلام فرمود: تو با كسى ازدواج كردى كه از حيث ايمان و اسلام بر همه مقدم است يا من بودم ؟

ابوبكر: آن شخص تو بودى .

امام على (عليه السلام ): آيا تو بودى در روز بدر كه ملك هاى هفت آسمان به او سلام دادند، يا من بودم ؟

ابوبكر: البته تو بودى [1]...

امام على (عليه السلام ) از مناقب خويش مى گفت و ابوبكر آن را تصديق مى كرد. آنگاه امام به او فرمود: پس چه چيز تو را از خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و دين خدا باز داشته و مقامى را كه اهليت آن را ندارى تصاحب كردى ؟

ابوبكر در اين حال به گريه افتاد و عرض كرد: راست فرمودى امروز را به من مهلت بده تا در اين مبارزه بينديشم . آنگاه به سوى خانه خود مراجعه كرد. سحرگاه ابوبكر به خدمت امام على (عليه السلام ) آمد و گفت : يا اباالحسن دستت را باز كن تا با تو بيعت كنم و ماجراى خواب شب گذشته خود را كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به او بى اعتنايى كرده و به او فرموده ، كه حق را به اهلش بازگرداند را براى حضرت تعريف كرد.

على (عليه السلام ) دست خود را گشود و ابوبكر با امام دست بيعت داد و آنگاه امام على (عليه السلام ) به او فرمود: اين واقعه را براى مردم در مسجد بازگو كنند. ابوبكر به سوى مسجد روان شد، لكن در راه عمر با او برخورد كرد و چون ماجرا را شنيد او را از اين عمل بازداشت [2]