ان تقوى الله حمت اولياء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت
لياليهم و اظمأت هواجرهم (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 169) .
تقواى الهى
اولياى خدا را در حمايت خود قرار داده،آنان را از تجاوز به حريم منهيات الهى باز
داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهاى آنان قرار داده است،تا آنجا كه شبهايشان را
بى خواب(به سبب عبادت)و روزهايشان را بى آب(به سبب روزه)گردانيده است.
در اينجا
على عليه السلام تصريح مىكند كه تقوا چيزى است كه پرهيز از محرمات الهى و همچنين
ترس از خدا،از لوازم و آثار آن است.پس در اين منطق تقوا نه عين پرهيز است و نه عين
ترس از خدا،بلكه نيرويى است روحى و مقدس كه اين امور را به دنبال خود دارد.
فان التقوى فى اليوم الحرز و الجنة و فى غد الطريق الى الجنة (نهج البلاغة
(للصبحي صالح)، ص: 284) .
همانا تقوا
در امروز دنيا براى انسان به منزله يك حصار و به منزله يك سپر است و در فرداى آخرت
راه به سوى بهشت است.
در خطبه 156 تقوا را به پناهگاهى بلند و مستحكم تشبيه فرموده كه دشمن قادر نيست در آن
نفوذ كند.
در همه
اينها توجه امام معطوف است به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى كه بر روح
مىگذارد،به طورى كه احساس ميل به پاكى و نيكوكارى و احساس تنفر از گناه و پليدى
در فرد به وجود مىآورد.
نمونه هاى
ديگرى هم در اين زمينه هست و شايد همين قدر كافى باشد و ذكر آنها ضرورتى نداشته
باشد.
تقوا مصونيت است
نه محدوديت سخن در باره عناصر موعظهاى نهج البلاغه بود.از عنصر«تقوا»آغاز
كرديم.ديديم كه از نظر نهج البلاغه تقوا نيرويى است روحى،نيرويى مقدس و متعالى كه
منشأ كششها و گريزهايى مىگردد،كشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حيوانى،و گريز از
پستيها و آلودگيهاى مادى.از نظر نهج البلاغه تقوا حالتى است كه به روح انسان شخصيت
و قدرت مىدهد و آدمى را مسلط به خويشتن و مالك«خود»مىنمايد .
تقوا مصونيت است
در نهج البلاغه بر اين معنى تأكيد شده كه تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجير و
زندان و محدوديت.بسيارند كسانى كه ميان«مصونيت»و«محدوديت»فرق نمىنهند و با نام
آزادى و رهايى از قيد و بند،به خرابى حصار تقوا فتوا مىدهند.
قدر مشترك
پناهگاه و زندان«مانعيت»است،اما پناهگاه مانع خطرهاست و زندان مانع بهرهبردارى از
موهبتها و استعدادها.اين است كه على عليه السلام مى فرمايد:
اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزيز،و الفجور دار حصن ذليل، لا
يمنع اهله و لا يحرز من لجأ اليه.الا و بالتقوى تقطع حمة الخطايا (نهج البلاغة
(للصبحي صالح)، ص: 221) .
بندگان
خدا!بدانيد كه تقوا حصار و بارويى بلند و غير قابل تسلط است،و بىتقوايى و هرزگى
حصار و بارويى پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نيست و آن كس را كه به آن پناه
ببرد حفظ نمىكند.همانا با نيروى تقوا نيش گزنده خطاكاري ها بريده مىشود.
على عليه
السلام در اين بيان عالى خود گناه و لغزش را كه به جان آدمى آسيب مىزند،به
گزندهاى از قبيل مار و عقرب تشبيه مىكند،مى فرمايد نيروى تقوا نيش اين گزندگان
را قطع مىكند.
على عليه السلام
در برخى از كلمات تصريح مىكند كه تقوا مايه اصلى آزادي هاست،يعنى نه تنها خود قيد
و بند و مانع آزادى نيست،بلكه منبع و منشأ همه آزاديهاست.
در خطبه 230(نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 351) مىفرمايد:
فان تقوى الله
مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من كل ملكة و نجاة من كل هلكة.
همانا تقوا
كليد درستى و توشه قيامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است.
مطلب روشن
است،تقوا به انسان آزادى معنوى مىدهد،يعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد
مىكند،رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مىدارد و به اين ترتيب
ريشه رقيتها و بردگيهاى اجتماعى را از بين مىبرد.مردمى كه بنده و برده پول و مقام
و راحت طلبى نباشند،هرگز زير بار اسارتها و رقيتهاى اجتماعى نمىروند.
در نهج
البلاغه درباره آثار تقوا زياد بحث شده است و ما لزومى نمىبينيم در باره همه آنها
بحث كنيم.منظور اصلى اين است كه مفهوم حقيقى تقوا در مكتب نهج البلاغه روشن شود تا
معلوم گردد كه اينهمه تأكيد نهج البلاغه بر روى اين كلمه براى چيست.
در ميان
آثار تقوا كه بدان اشاره شده است،از همه مهمتر دو اثر است:يكى روشنبينى و بصيرت،و
ديگر توانايى بر حل مشكلات و خروج از مضايق و شدايد.و چون در جاى ديگر به تفصيل در
اين باره بحث كردهايم (رجوع شود به كتاب گفتار ماه،جلد اول،سخنرانى دوم،[يا به
كتاب ده گفتار.]) و بعلاوه از هدف اين بحث كه روشن كردن مفهوم حقيقى تقواست بيرون
است،از بحث درباره آنها خوددارى مىكنيم.
ولى در پايان
بحث«تقوا»دريغ است كه از بيان اشارات لطيف نهج البلاغه در باره تعهد
متقابل«انسان»و«تقوا»خوددارى كنيم.
تعهد متقابل
در نهج البلاغه با اينكه اصرار شده كه تقوا نوعى ضامن و وثيقه است در برابر گناه و
لغزش،به اين نكته توجه داده مىشود كه در عين حال انسان از حراست و نگهبانى تقوا
نبايد آنى غفلت ورزد.تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا،و اين دور محال
نيست بلكه دور جايز است.
اين نگهبانى
متقابل از نوع نگهبانى انسان و جامه است كه انسان نگهبان جامه از دزديدن و پاره
شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرماست،و چنانكه مىدانيم قرآن كريم از
تقوا به«جامه»تعبير كرده است:«و لباس التقوى ذلك خير» (اعراف/ .26) .
على عليه
السلام در باره نگهبانى متقابل انسان و تقوا مىفرمايد:
ايقظوا بها نومكم و اقطعوا بها يومكم و اشعروها قلوبكم و ارحضوا بها
ذنوبكم...الا فصونوها و تصونوا بها (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 284) .
خواب خويش
را به وسيله تقوا تبديل به بيدارى كنيد و وقت خود را با آن به پايان رسانيد و
احساس آن را در دل خود زنده نماييد و گناهان خود را با آن بشوييد...همانا تقوا را
صيانت كنيد و خود را در صيانت تقوا قرار دهيد.
و هم مىفرمايد:
اوصيكم عباد الله بتقوى الله فانها حق الله عليكم و الموجبة على الله
حقكم و ان تستعينوا عليها بالله و تستعينوا بها على الله (نهج البلاغة
(للصبحي صالح)، ص: 284) .
بندگان
خدا!شما را سفارش مىكنم به تقوا.همانا تقوا حق الهى است بر عهده شما و پديد
آورنده حقى است از شما بر خداوند.سفارش مىكنم كه با مدد از خدا به تقوا نائل
گرديد و با مدد تقوا به خدا برسيد.