آثار تربيتي تقوا
تأثير تقوا در زندگي انسان بسيار وسيع و
گسترده است. با توجه به آيات و رواياتي كه در اين باب آمده، ميتوان مجموع آثار
تربيتي تقوا را به دو بخش دنيوي و اخروي تقسيم كرد.
در اين نوشته به آثار تربيتي دنيوي تقوا كه
بيشتر آنها فردي و برخي اجتماعي اسـت اشاره ميشود:
الف ـ شكوفايي عقل
يكي از آثار مهم تربيتي تقوا، رشد و
شكوفايي، بصيرت و بينايي عقل است. در ميان استعدادهاي مخصوص انسان در درجهي اول
استعداد عقلاني اوست در نظام تربيتي اسلام، كشوفايي و پرورش اين استعداد از اهميت
ويژهاي بر خور دار است. اميرالمؤمنين(ع)، رسالت تربيتي وفلسفه بعثت پيام آوران
الهي را گشودن گنجينهي عقلها و هدايت انسان در پرتو آن دانسته و ميفرمايد: «و
يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة»(نهج
البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 43)
خداوند پيام آوران خود را بر انگيخت تا گنجينهي عقلها را استخراج كنند و نشانه
هاي قدرت خداوندي را به آنها بنمايانند.
نيز آن حضرت در توصيف انسان متقي و سالك به
سوي خدا فرموده: «قد احيا عقله و امات نفسه»؛(نهج
البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 337) همانا
خرد خود را زنده و نفس خويش را ميرانده است.
عقل گوهر گرانبهايي است كه به فرمايش پشوايي
موحدان: «عقل سفير حق است. اصلاح كننده و
به سامان آورندهي هر امري است ، سرچشمهي خير وخوبي است ، سپهسالار لشكر خداي
رحمان است.» و به فرمايش امام صادق(ع):
«عقل آن چيزيست كه خداي رحمان به سبب او عبادت و بهشت او كسب ميشود» عقل ملاك تكليف و ثواب و عقاب است، به وسيلهي آن
حق از باطل، خير از شر و راه از بيراهه تميز داده ميشود، از مهمترين ابزار براي
صعود به مقام قرب الهي است. وجود همين ويژگيها در عقل سبب شده كه در مكتب تربيتي
اسلام به پرورش اين استعداد اهمّيت زيادي داده شود.
عوامل
مختلفي از جمله عامل تقوا باعث رشد و شكوفايي بصيرت و بينايي عقل اسـت.
پـيـش از بـيـان كـيـفـيت رشـد و شـكـوفايي
عـقـل بـه واسـطـه تـقـوا به ذكر امـوري ميپردازيم:
1. اهميت عقل در آيات و
روايات
1/1. آيات
قرآن كريم در مناسبتهاي مختلف اهمّيت عقل
را آشكار ساخته است. و علي رغم دروغ پردازيهاي كساني كه مذهب را وسيلهي تخدير
مغزها و عقل را به عنوان وجودي مزاحم و مانع دين و چيزي كه انسان متديّن بايد آن
را كنار بگذارد و الاّ نميتواند ديندار باشد معرّفي ميكردند، قرآن اساس
خداشناسي، تكاليف شرعي و سعادت و نجات را بر عقل و خرد مينهد. بدينسان اسلام دين
عقل است و لذا روي سخنش در همه جا با «تعقّل كنندگان» و دانشمندان و «اولو
الالباب» است. «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ
تَعْقِلُونَ» (بقره / 242) «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ
وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لايَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ» (آل
عـمـران/190) «فَاتَّقُوا اللّهَ يَاأُولِي الْأَلْبَابِ» (مائده / 100).
«الباب» جمع لُب به معناي مغز و اصل هر چيزي
است. اين تعبير ابتكاري قرآن بيانگر اين است كه اصالت و ارزش واقعي انسان به عقل
اوست، بدون عقل، قشري، پوچ و بيارزش است.
در قرآن كريم از عقل با عناوين فراواني
مانند، عقل، لب، فؤاد، قلب، نهي (بر وزن هُما)، صدر، روح و نفس ياد شده است. اين
تعدد و تنوع تعابير نه براي تفنّن، بلكه هر كدام به يكي از ابعاد اين گوهر نفساني
مربوط است.
علاوه بر اين تعبيرات، تعبيرات ديگري درباره
كار و فعاليت عقل، نيز در قرآن مجيد آمده است مانند: ذكر، فكر، فقه، شعور، بصيرت و
درايت.
خـلاصه به گفتهي يكي از دانشمندان اسلامي،
كلمهي عقل و الفاظ مترادف آن و كـلـمـاتي كـه بـيـانـگـر مـحـصـول بـه كـارگـيـري
آن است، بيشترين استعمال را در قـرآن كـريـم دارد.
اساس قرار دادن عقل در اعتقادات و احكام
تكليفيه، استعمال فراوان عقل و مترادفات آن و مخاطب قرار دادن صاحبان عقل همه و
همه حاكي از اهمّيت و ارزش والاي عقل است.
2/1. روايات
در كتاب «پيام قرآن» در اين رابطه آمده است:
«در روايات اسلامي بيش از آنچه تصور شود به گوهر عقل و خرد بها داده شده و به
عنوان اساس دين، بزرگترين غنا، برترين سرمايه، راهوارترين مركب، بهترين دوست، و
بالاخره معيار و ميزان براي تقرّب الي الله و كسب پاداش معرّفي گرديده است.
از ميان دهها يا صدها روايت پر ارزش كه در
منابع مختلف در اين زمينه از پيغمبر اكرم(ص) و ائمه هدي(ع) رسيده است تنها به ذكر
چند روايت به عنوان نمونه قـنـاعـت مـيكـنـيـم:
1.
پيغمبر اكرم(ص) فرموده: «قوام المرء عقله و
لادين لمن لاعقل له؛(مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج11، ص:
208) اساس موجوديت انسان عقل او است، و آن كس
كه عقل ندارد دين ندارد.»
2.
امير مؤمنان علي(ع) ميفرمايد: «لاغني
كالعقل و لافقر كالجهل؛(نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 478) هيچ بينيازي همچون عقل و هيچ فقري همچون
جهل نيست.»
3.
در حديث ديگري از امير مؤمنان(ع) ميخوانيم:
«انّ الله تبارك و تعالي يحاسب الناس علي قدر ما آتاهم من العقول في دار الدنيا؛(مستدرك
الوسائل و مستنبط المسائل، ج11، ص: 203)
خداوند متعال مردم را به مقدار عقلي كه در دنيا به آنها داده است محاسبه ميكند.»
4.
در حديثي از امام صادق(ع) آمده است: «انّ
الثواب علي قدر العقل؛(وسائل الشيعة، ج1، ص: 40) ثواب و پاداش عمل به نسبت بعقل است.»
5.
در حيدث ديگري از پيغمبر اكرم(ص) ميخوانيم:
«ما قسم الله للعباد شيئاً افضل من العقل... و ما ادّي العبد فرائض الله حتّي عَقَل
عنه، و لابلغ جميع العابدين في فضل عبادتهم ما بلَغَ العاقل؛(الكافي
(ط - دارالحديث)، ج1، ص: 29-30) خدا
در ميان بندگانش نعمتي برتر از عقل تقسيم نكرده، و بندگان فرايض الهي را به جا نميآوردند
تا آنها را با عقل خود دريابند، و تمام عابدان در فضيلت عبادتشان به پايه عاقل
نميرسند.»
با ملاحظهي آيات و روايات دربارهي «عقل»
اهمّيت اين گوهر شريف و نعمت پر ارزش بر كسي پوشيده نميماند.
2. معناي عقل
1/2. عقل در لغت
در كتب لغت آمده كه عقل در اصل از عقال است
و عقال به طنابي گفته ميشود كه بر پاي شتر ميبندند تا حركت نكند. با توجه به اصل
و ريشه به نظر ميرسد كه معناي اصل عقل همان منع و بازداشتن است. و لذا هنگامي كه زبان كسي بند ميآيد عرب ميگويد:
«اعتقل لسانه». معاني ديگر عقل از همين معنا اخذ شده و با آن مناسبت دارد مثلاً به
«ديه» عقل گويند چرا كه جلو خونريزي بيشتر را ميگيرد. به «خرد» انسان نيز عقل
گفته ميشود چون او را از كارهاي ناهنجار و هرچه كه خلاف صلاح و سعادت اوست باز ميدارد. جرجاني هم معتقد است كه عقل صاحبش را از انحراف
به كج، منع ميكند.
شخصي از پيامبر ميپرسد: «عقل چيست؟ حضرت
فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل، و النفس مثل اخبث الدّوابّ فان لم تعقل حارت،
فالعقل عقال من الجهل؛(مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج1، ص: 83) هـمـانـا عـقـل پـايبـنـد از نـادانـي
اسـت و نـفس همچون پستترين جانوراني است كـه اگـر بــه وسـيـلـه عـقـل مـهـار
نـشـود نـابـود مـيگـردد و روي اين حساب عقل پايبند از ناداني است.»
2/2. عقل در اصطلاح
دربارهي معناي اصطلاحي عقل، تفسيرهاي
مختلفي صورت گرفته اما معنايي كه در اينجا منظور ميباشد، اينست كه: عقل قوه
درّاكهاي است كه در انسان وجود دارد و توسط آن خير را از شر، سره را از ناسره،
صواب را از خطا و... درك ميكند. عقل به اين معنا در مقابل قواي خيال، و هم و حس
قرار دارد.
3.
اقسام عقل
حكما به يك اعبار عقل را به دو قسم تقسيم
نمودهاند: عقل نظري و عقل عملي. مقصود از حكما اين نيست كه در هر كسي دو قوهي
عاقله هست. بلكه مقصودشان اين است كه قوهي عاقلهي انسان يكي است؛ اما دو نوع
محصول فكر و انديشه دارد كه از اساس باهم اختلاف دارند، پس تقسيم مذكور به اعتبار
مدركات و متعلقات عقل است.
استاد شهيد مطهري دربارهي دو قسم مذكور مينويسد:
«عقل نظري همان است كه مبناي علوم طبيعي و رياضي و فلسفه الهي است. اين علوم همه
در اين جهت شركت دارند كه كار عقل در آن علوم قضاوت دربارهي واقعيتها است كه
فلان شيء اين طور است و يا آن طور؟ فلان اثر و فلان خاصيت را دارد يا ندارد؟ آيا
فلان معنا حقيقت دارد يا ندارد؟ و اما عقل عملي آنست كه مبناي علوم زندگي است،
مبناي اصول اخلاقي است، و به قول قدما مبناي علم اخلاق و تدبير منزل و سياست مُدُن
است. در عقل عملي، مورد قضاوت... وظيفه و تكليف است؛ آيا بايد اين كار را بكنيم يا
آن كار را؟ اين طور عمل كنم يا آن طور؟ عقل عملي همان است كه مفهوم خوبي و بدي و
حسن و قبح و بايد و نبايد و امر و نهي و امثال اينها را خلق ميكند. راهي كه انسان
در زندگي انتخاب ميكند مربوط به طرز كار كردن و طرز قضاوت و عقل عملي او است.»
پس از تقسيم مذكور روشن ميشود كه عقل داراي
دو حوزهي نظري و عملي است. از طرفي طبق آيات و روايات مدعي هستيم كه تقوا موجب
بصيرت و روشن بيني عقل است. حال اين سؤال پيش ميآيد كه: آيا تقوا، عقل را در هر
دو حوزه يا در يكي از آن دو، سبب بصيرت و بينايي ميشود؟
در اين باره استاد شهيد مطهري چنين مينويسد:
«اينكه در آثار ديني وارد شده كه تقوا، عقل را روشن ميكند و دريچهي حكمت را به
روي انسان ميگشايد ـ همچنان كه لحن خود آنها دلالت دارد ـ همه مربوط به عقل عملي
است، يعني در اثر تقوا انسان بهتر درد خود و دواي خود و راهي را كه بايد در زندگي
پيش بگيرد ميشناسد؛ ربطي به عقل نظري ندارد، يعني مقصود اين نيست كه تقوا در عقل
نظري تأثيري دارد و آدمي اگر تقوا داشته باشد بهتر دروس رياضي و يا طبيعي را ميفهمد
و مشكلات آن علوم را حل ميكند.»
البته تأثير تقوا و پاكي نفس در روشن بيني و
اعانت به عقل، به اين معنا نيست كه عقل في المثل چراغ است و تقوا به منزلهي روغن
آن چراغ، و يا اينكه دستگاه عقل به منزلهي يك كارخانهي مولّد روشنايي است كه
فعلاً فلان مقدار كيلووات برق ميدهد و تقوا كه آمد فلان مقدار كيلوواتِ ديگر بر
برق اين كارخانه ميافزايد، بلكه به معنايي است كه از بحث بعد روشن ميشود.
تقوا و شكوفايي عقل
از آيات و روايات استفاده ميشود كه تقوا
باعث ازدياد بصيرت و روشنبيني عقل ميشود. نيروي درك و تميز را تقويت ميكند. حال
اين تقويت و اعانت چگونه است؟ توضيحات ذيل پاسخ اين سؤال را روشن ميسازد:
عقل گوهر گرانبهايي است كه در وجود انسان به
وديعه نهاده شده است تا انسان به وسيلهي آن مصالح و مفاسد، خيرها و شرور، عوامل
سعادت و شقاوت و بالاخره «بايدها» و «نبايدها» را خوب بشناسد و تميز دهد. چنين رسالت
مهم بر دوش عقل نهاده شده و توان آن را هم دارد، اما اموري به عنوان دشمنان و
مخالفان عقل هستند و هميشه با عقل در حال جنگ و ستيزند، دشمنان عقل سعي دارند نور
آن را خاموش و او را از رهبري معزول نمايند و كشور تن را در انحصار خويش درآورند.
آن امور در روايات معرّفي شدهاند:
امير مؤمنان حضرت علي(ع) فرموده است: «العقل
و الشهوة ضدّان...؛(غرر الحكم و درر الكلم، ص: 119) عقل و شهوت ضد يكديگرند.»
«من لم يملك شهوته لم يملك عقله؛(غرر
الحكم و درر الكلم، ص: 653) هركس
كه مالك شهوت خويش نباشد مالك عقلش نيز نخواهد بود.»
«لاعقل مع شهوة،(غرر
الحكم و درر الكلم، ص: 770) عقل
با شهوت جمع نميشود.»
«آفة العقل الهوي؛(غرر
الحكم و درر الكلم، ص: 278) آفت
عقل هواي نفس است.»
«طاعة الهوي تفسد العقل؛(غرر
الحكم و درر الكلم، ص: 434) فرمانبرداري
هوا، عقل را تباه ميكند.»
امام صادق(ع) فرمود: «الهوي عدو العقل و
مخالف الحق و قرين الباطل...؛(مستدرك الوسائل و مستنبط
المسائل، ج11، ص: 212) هواي
نفس دشمن عقل و مخالف حق و همنشين باطل است.»
مولاي متقيان حضرت علي(ع) فرموده است:
«الغضب يفسد الالباب و يبعد من الصـواب(غرر الحكم و درر الكلم،
ص: 73)؛ غـضـب عـقـول را بـه فـسـاد ميكـشانـد و
انـسـان را از حـقـيـقـت دور مـيگـردانـد.»
«شرّ آفات العقل الكبر؛(غرر
الحكم و درر الكلم، ص: 412)
بدترين آفتهاي عقل گردن فرازي است.»
«اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛(غرر
الحكم و درر الكلم، ص: 204) بيشتر
زمين خوردنهاي عقل آنجا است كه برق طمع جستن ميكند.»
«عجب المرء بنفسه احد حساد عقله؛(نهج
البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 507)
خودپسندي انسان يكي از اموري است كه با عقل وي حسادت و دشمني ميورزد.»
اموري كه در روايات ذكر شد، دشمنان عقل
هستند. اين امور اگر از حد اعتدال خارج شوند و طغيان ميكنند و در برابر فرمان
عقل، فرمان ميدهند و در برابر نداي او غوغا ميكنند، در اين صورت كسي نداي عقل
خود را نميشنود. در برابر چراغ عقل، گرد و غبار، دود و مه ايجاد مينمايند آن وقت
چراغ عقل پرتو افكني نميتواند، در نتيجه از درك واقعيات و تشخيص حقايق بازش ميدارند
مثلاً آدم شهوت پرست نميتواند مصالح واقعي خود را بشناسد. انسان خودبين از درك و
شناخت عيوبش عاجز است. همچنين ساير صفات زشت مانند: خشم، حسد، طمع و... اگر يكي از
اينها يا بيشتر بر نفس تسلّط يايد، عقل عملي را از درك واقعيات باز ميدارد و اثر
او را خنثي ميكنند.
نقش تقوا اينست كه تقوا دشمنان عقل را كه
هوا و هوس است رام و مهار ميكند و نميگذارد كه اثر عقل را خنثي كنند، و غبار در
برابرش به وجود آورند. تقوا از اين راه دست عقل را باز ميكند و به او آزادي ميدهد:
«عتق من كل ملكةٍ.»(نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 351) در اين صورت عقل فرمانرواي كشور بدن ميشود،
همهي غزايز و نيروهاي تحت كنترل عقل درآمده و به فرمان او فعاليت ميكنند. طبيعي
است كه هر قدر به فرمان و دستور چيزي عمل شود، آن چيز به همان مقدار رشد و پرورش
مييابد.
قرآن كريم اين اثر تربيتي تقوا را در ضمن دو
آيه بيان فرموده:
1.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا
اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ وَيَجْعَل
لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ؛ (حديد / 28)؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد! تقوا
پيشه كنيد و به پيامبر اسلام(ص)، ايمان بياوريد تا خدا شما را از رحمتش دو بهره،
نصيب گرداند (خير دنيا و آخرت به شما بدهد) و برايتان نوري قرار دهد كه به وسليهي
آن، حركت كنيد و زندگي نماييد.»
در اين آيه شريفه، سخن از بصيرتي است كه به
انسانهاي با تقوا داده ميشود و آنان در پرتو اين بصيرت راه درست را از نادرست به
خوبي تشخيص ميدهند. البته اين نور و بصيرت درجات و مراتبي دارد. هرچه انسان درجه
تقوايش، بالا باشد، نوري كه خداوند به او ميدهد، قويتر است، در نتيجه راه را خوب
زير نظر ميگيرد و كوچكترين پستي و بلنديهاي كه در مسيرش هست، درك ميكند.
در تفسير نمونه ذيل آيه مذكور نوشته است:
«بزرگترين مانع شناخت و مهمترين حجاب بر قلب آدمي، هوا و هوسهاي سركش و آمال و
آرزوهاي دور و دراز، و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنياست، كه به انسان اجازه
نميدهد قضاوت صحيح كند و چهره حقايق را آن چنانكه هست ببيند، هنگامي كه در پرتو
ايمان و تقوا، اين گرد و غبارها فرو نشست. و اين ابرهاي تيره و تار و ظلماني از
آسمانِ روح انسان كنار رفت، آفتاب حقيقت بر صفحه قلب ميتابد و حقايق را آن چنان
كه هست در مييابد و لذّتِ توصيف ناشدني از اين درك صحيح و عميق نصيب مؤمن ميشود،
و راه خود را به سوي اهداف مقدسي كه دارد ميگشايد و پيش ميرود.»
2.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن
تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً؛ (انفال/29) اي اهل ايمان اگر تقواي
الهي داشته باشيد خداوند به شما فرقان (نيروي تشخيص حـق از بـاطـل) مـيدهـد.»
«فرقان» يعني چيزي كه ميان دو شيء فرق ميگذارد. از جمله اسامي قرآن كريم «فرقان» است؛ زيرا حق
از باطل، به وسيلهي قرآن كريم روشن ميگردد. «در اين آيه شريفه، منظور از «فرقان»
اين است كه: خداوند، نوري در درون انسان با تقوا قرار ميدهد كه به وسيلهي آن،
بتواند به خوبي حق را از باطل، تشخيص دهد، به وسيله همين نور دروني است كه انسان
ميتواند ايمان را از كفر، هدايت را از ضلالت، فكر صحيح را از غلط، بينش الهي را
از بينش شيطاني جدا نمايد. وحتي در جريانات اجتماعي و سياسي هم ميتواند صاحبش را
از ضلالت و گمراهي نجات دهد. اگر شخص فاقد اين نور دروني باشد، قطعاً در مسير
منحرفين قرار ميگيرد.»
در روايات نيز اين اثر تربيتي تقوا با
عبارات گوناگون مطرح شده است:
امير مؤمنان حضرت علي(ع) فرموده است: «من لم
يهذّب نفسه لم ينتفع بالعقل؛(غرر الحكم و درر الكلم، ص: 651) كسي كه تهذيب نفس نكرده باشد از عقل بهرهمند
نخواهد شد.»
«اوصيك و نفسي بتقوي من لايحل لك معصيته و
لايرجي غيره و لا الغني الا اليه فانّ من اتقي الله، عزّ و قوي و شبع و روي و رفع
عقله عن اهل الدنيا...؛( الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص:
136) تو را و خودم را به تقواي كسي سفارش ميكنم
كه نافرماني او بر تو روا نيست و اميدي جز او نميباشد و نيازي جز به او نيست؛
زيرا كسي كه از خدا پروا كند عزيز و نيرومند و سير و سيراب شود و خردش از مردم
دنيا فراتر رود و در نتيجه جسمش با مردم دنيا باشد و دل و خردش بيناي آخرت و با
نور دل خود آن چه را ديدگان او از محبّت و دوستي دنيا ببينند خاموش گرداند.»
امام جواد(ع) در نامهي به سعد الخير نوشت:
«ان الله عزّوجلّ يقي بالتقوي عن العبد ما عزب عنه عقله و يجلّي بالتقوي عماه و
جهله...؛(الكافي (ط - دارالحديث)، ج15، ص: 139-140)خداوند از طريق «تقوي» بندهي خود را از مواردي كه عقل
او بدان نميرسد حفظ ميكند و در موارد جهل وي را از روشنبيني خاصّي برخوردار ميسازد.»
پيامبر گرامي اسلام(ص) فرموده است: «جاهدوا
انفسكم علي شهواتكم تجل قـلـوبـكـم الحكـمـة؛(مجموعة
ورام، ج2، ص: 122) بـا خـواهـشهـاي
نـفـس خـود بـستيـزيـد، دلـهـايـتـان را حـكـمـت فـرا ميگيرد.»
خلاصه
با توجه به آيات و روايات، تقوا از بهترين و
مؤثرترين عوامل بصيرت و روشن بيني عقل است. البته اثر مستقيم تقوا، رام و مهار
كردن دشمنان عقل است و نتيجهي آن آزاد شدن عقل و حاكميّت او در كشور بدن، در اين
صورت عقل به دور از دخالت هوا و هوس، به انجام وظيفه كه درك واقعيّات و تشخيص
حقايق و شناخت «بايدها» و «نبايدها» است ميپردازد. همهي غرايز و نيروها را در
جهت عبادت رحمان و كسب جنان و رضوان جانان، سوق ميدهد. بدين ترتيب، انسان به هدف
نهايي تربيت كه قُرب و وصل او به خداوند است، نايل ميشود.