حکمت 219 نهج البلاغه : ارزش‏ها و ضدّ ارزش‏ها

حکمت 219 نهج البلاغه : ارزش‏ها و ضدّ ارزش‏ها

متن اصلی حکمت 219 نهج البلاغه

موضوع حکمت 219 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 219 نهج البلاغه

219 وَ قَالَ عليه السلام مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا يَشْكُو رَبَّهُ وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلْثَا دِينِهِ وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ كَانَ مِمَّنْ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ

موضوع حکمت 219 نهج البلاغه

ارزش ها و ضدّ ارزش ها

(اخلاقى، اجتماعى)

ترجمه مرحوم فیض

219- امام عليه السّلام (در زيان برخى از صفات ناشايسته) فرموده است

1- كسيكه براى (بدست نياوردن كالاى) دنيا اندوهگين شود بقضاء و قدر خدا خشمگين گشته است (زيرا راضى نبودن شخص بنصيب و بهره دنيا در حكم راضى نبودن او است بآنچه براى او مقدّر شده است) 2- و كسى كه از اندوهى كه باو رو آورده (نزد ديگرى) گله نمايد از پروردگارش شكايت كرده (و اين نشانه ضعف و سستى ايمان است، زيرا صبر و شكيبائى را از دست داده) 3- و كسيكه نزد توانگرى رفته براى توانگريش باو فروتنى كند دو سوّم دينش از دست رفته (زيرا اهميّت دادن بمال و دارائى ضعف و سستى است در يقين و باور بخدا و فروتنى عملى است براى غير خدا پس باقى نمانده مگر اعتراف به زبان) 4- و كسيكه قرآن بخواند و پس از مرگ به آتش برود از كسانى است كه آيات خدا را استهزاء ميكنند (زيرا اگر قرآن را با اعتقاد و باور بخواند بايد بمضمون آن عمل كند و عمل بقرآن مستلزم بهشت رفتن است پس خواننده قرآن اگر به دوزخ برود دليل بر آنست كه بمضمون آن اعتقاد نداشته است) 5- و كسيكه دلش به دوستى دنيا شيفته گردد دلبسته شود از دنيا بسه چيز: اندوهى كه از او جدا نگردد (زيرا اگر نيابد اندوهگين باشد و اگر يافت براى افزونى و نگهدارى اندوه خورد) و حرصى كه دست از او بر ندارد (و پيوسته دلش را در كشاكش بيم و اميد دارد) و اميد و آرزويى كه بآن نرسد.

( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1187 و 1188)

ترجمه مرحوم شهیدی

228 [و فرمود:] آن كه از دنيا اندوهناك است، از قضاى خدا خشمناك است. و آن كه از مصيبتى كه بدو رسيده گله آرد، از پروردگار خود شكوه دارد و آن كه نزد توانگر رفت و به خاطر مالدارى وى از خود خوارى نشان داد دو ثلث دينش را به باد داد، و آن كه قرآن خواند و مرد و راه به دوزخ برد از كسانى بود كه آيات خدا را به فسوس گرفت و افسانه شمرد، و آن كه دلش به دوستى دنيا شيفته است دل وى به سه چيز آن چسبيده است: اندوهى كه از او دست بر ندارد، و حرصى كه او را وانگذارد، و آرزويى كه آن را به چنگ نيارد.

( ترجمه مرحوم شهیدی، ص 398 و 399)

شرح ابن میثم

213- و قال عليه السّلام:

مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً- فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً- وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ- فَقَدْ أَصْبَحَ فَإِنَّمَا يَشْكُو رَبَّهُ- وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ- وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ- فَهُوَمِمَّنْ كَانَ مِمَّنْ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً- وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ- هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ

أشار إلى خمس خصال نفّر عن كلّ منها بما يلزمه من الشرّ:

إحداها. الحزن على فائت الدنيا. و يلزمه سحظ العبد لقضاء اللّه

لأنّ فوت ذلك كان بقضاء منه و سحظ قضائه كفر.

الثانية: شكوى المصيبة. و يلزمها الشكوى من اللّه

لأنّ اللّه تعالى هو المبتلى بها.

الثالثة: التواضع للغنىّ باعتبار غناه. و يلزمه ذهاب ثلثى دين المتواضع

لوجوه: أحدها: أنّ مدار الدين على كمال النفس الإنسانيّة بالحكمة، و كمال القوّة الشهويّة بالعفّة و قوّة الغضب بالشجاعة. و لمّا كان التواضع للغنىّ من جهة غناه يستلزم زيادة محبّة الدنيا و الخروج عن فضيلة الشهوة إلى طلب الفجور حتّى كأنّه عابد لغير اللّه، و يستلزم الخروج عن الحكمة الّتى مقتضاها وضع كلّ شي ء موضعه و هى فضيلة النفس الناطقة كان خارجا عن فضيلتي هاتين القوّتين و هما ثلثا الدين. الثاني: أنّ مدار الدين على الاعتقاد بالقلب و الإقرار باللسان و العمل بالأركان. و من شأن المتواضع للغنىّ لغناه اشتغال لسانه بمدحه و شكره و اشتغال جوارحه بخدمته عن طاعة اللّه و القيام بشكره فهو مهمل لثلثى دينه. قيل: إنّ التواضع للغنىّ لغناه يستلزم حبّ الدنيا و حبّها رأس كلّ خطيئة. فاستعمل عليه السّلام لفظ الثلثين هنا في الأكثر مجازا إطلاقا لاسم الملزوم على لازمه.

الرابعة: كون قراءة القرآن مع دخول النار مستلزما لكون القاري ممّن كان يتّخذ آيات اللّه هزوا

و ذلك أنّ قراءة القرآن للّه بالإخلاص و العمل بمقتضاه يستلزم دخول الجنّة فعدم دخولها و دخول النار يستلزم عدم الإخلاص في قراءة القرآن و عدم العمل به فيكون في قراءته إذن كالمستهزئ بآيات اللّه إذ شأن المستهزء أن يقول ما لا يعتقده و لا يعمل به. فاستعار له لفظ المستهزء.

الخامسة: و من لهج قلبه بحبّ الدنيا التاط

أى لصق و اختلط منها بثلاثة.

و وجه لزوم الثلاثة للحرص و الولوع بها أنّ حبّها يستلزم الجدّ في طلبها و جمعها، و لمّا كان حصولها مشروطا بأسباب مقدورة للعباد و أسباب غير مقدورة و المقدورة منها قد لا يكون مقدورة للطالب و إن كانت لكنّها تكون متعسّرة منه لتوقّفها على أسباب كثيرة أو عسرة لا جرم يلزمه الحزن غالبا في تحصيلها و الهمّ الّذى لا يغبّه: أى لا يأتيه غبّا و هو يوم لا و يوم نعم ثمّ في حفظها و خوف فوتها و الحرص على استخراجها من وجوهها و طول الأمل في وجوه مكاسبها و أرباحها و تجاراتها و عماراتها. و نبّه على طوله بقوله: لا يدركه. و نفّر عنه بذلك.

( شرح ابن میثم، ج 5 ص 356 - 358)

ترجمه شرح ابن میثم

213- امام (ع) فرمود:

مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً- فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً- وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ- فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ- وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ- وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ- فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً- وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ- هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ

ترجمه

«كسى كه بر امور دنيا غمگين شود، بر قضاى الهى خشم گرفته است، و كسى كه از مصيبتى كه بر او وارد شده نزد ديگران شكوه كند، از پروردگارش شكوه كرده است. و كسى كه در نزد توانگرى به خاطر ثروتش كرنش كند، دو سوم دينش را از دست داده است. و هر كس قرآن را بخواند، با اين همه پس از مردن وارد جهنم شود از كسانى است كه قرآن را به مسخره گرفته است. و هر كه به محبت دنيا دل ببندد، دلش دربند سه چيز بماند: غمى كه از او جدا نشود، حرصى كه او را ترك نكند، و آرزويى كه هرگز بدان نرسد».

شرح

امام (ع) به پنج خصلت اشاره فرموده است و از هر كدام نيز به دليل پيامدهاى بدى كه دارند برحذر داشته است: 1- غم و اندوه بر متاع دنيايى كه از دستش رفته است، پيامد آن خشم بنده در برابر قضاى الهى است چون از دست رفتن دنيا مربوط به قضاى الهى است. و خشم بر قضاى الهى كفر و ناسپاسى است.

2- شكوه از مصيبت، لازمه آن شكوه از خداست، زيرا كه خداى متعال است كه بنده را به مصيبتى مبتلا مى سازد.

3- كرنش به توانگر، براى توانگرى اش، پى آمد آن از بين رفتن دو سوّم دين كرنش كننده است به چند دليل:

اوّل: گردش دين بر محور كمال نفس انسانى به وسيله حكمت است و كمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت كمال و قوّه غضبى به داشتن شجاعت است. و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندى اش باعث علاقه زياد به دنيا و بيرون شدن از فضيلت عفّت به جانب تبهكارى مى شود به حدّى كه گويى او جز خدا را مى پرستد، و همچنين مستلزم بيرون شدن از دايره حكمتى كه اقتضاى آن قرار دادن هر چيزى به جاى خود است، مى باشد، در حالى كه آن فضيلت نفس ناطقه به شمار مى رود، بنا بر اين بيرون رفتن از اين دو فضيلت به منزله بيرون رفتن از دو سوّم دين است.

دوم: دين عبارت از عقيده قلبى، اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح است. كسى كه در برابر توانگرى- به خاطر توانگرى اش- كرنش مى كند، يعنى به زبان، مدح و ثناى او را مى گويد، و اعضا و جوارحش به جاى بندگى و سپاس خدا در اطاعت اوست، به اين ترتيب دو سوم دينش را باطل كرده است. بعضى گفته اند، چون فروتنى براى توانگر به خاطر توانگرى اش برخاسته از علاقه به دنياست و دلبستگى به دنيا اساس همه خطاهاست، به اين دليل، امام (ع) عبارت: ثلثين را در اينجا به صورت مجاز- از باب اطلاق ملزوم به نام لازم- براى اكثر به كار برده است.

4- تلاوت قرآن با ورود در آتش جهنّم مستلزم آن باشد كه قارى قرآن از جمله كسانى بوده است كه قرآن را به استهزاء مى گرفته است. توضيح آن كه خواندن قرآن براى خدا از روى اخلاص، و مطابق آن رفتار كردن، باعث ورود به بهشت است بنا بر اين وارد نشدن به بهشت و ورود به آتش جهنّم لازمه اخلاص نداشتن در تلاوت قرآن و عمل نكردن بر طبق آن است، و در اين صورت تلاوت قرآن به منزله استهزاى آيات الهى است، زيرا كسى كه قرآن را مسخره مى كند، در حقيقت چيزى را مى گويد كه به آن عقيده ندارد و عمل نمى كند، به اين ترتيب امام (ع) كلمه مستهزء را از چنان كسى استعاره آورده است.

5- هر كه دل به دنيا ببندد، دلش در بند سه چيز گرفتار شده است. دليل رابطه با آن سه چيز به خاطر حرص و آزمندى به دنياست، چون حبّ دنيا باعث كوشش و تلاش در طلب دنيا و جمع آورى مال دنيا مى گردد، و از طرفى به دست آمدن دنيا مشروط به وسايل مقدور و غير مقدور براى بندگان خداست. و اسباب مقدور هم گاهى غير مقدور مى شوند، با اين كه وجود دارند اما به دليل اين كه مربوط به عوامل زياد و يا دشوارى هستند، خود دشوار و غير ممكن مى گردند، ناگزير بيشتر اوقات فراهم آوردن، غم و اندوه مى گردد، روزى هست و روزى نيست به علاوه نگهدارى دنيا، بيم از دست رفتنش و حرص به دست آوردن از راههاى مختلف، و آرزوى زياد در راه كسب سود و داد و ستد و عمران آبادى اش همه اينها باعث اندوه است. امام (ع) با عبارت: يدركه، هم به طول اين اندوه اشاره فرموده و هم از آن برحذر داشته است.

( ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 605 - 607)

شرح مرحوم مغنیه

227- من أصبح على الدّنيا حزينا فقد أصبح لقضاء اللّه ساخطا. و من أصبح يشكو مصيبة نزلت به فقد أصبح يشكو ربّه. و من أتى غنيّا فتواضع لغناه ذهب ثلثا دينه. و من قرأ القرآن فمات فدخل النّار فهو ممّن كان يتّخذ آيات اللّه هزوا. و من لهج قلبه بحبّ الدّنيا التاط قلبه منها بثلاث: همّ لا يغبّه، و حرص لا يتركه، و أمل لا يدركه.

المعنى

(و من أصبح على الدنيا إلخ).. أي على فواتها، و المعنى ان من جعل الدنيا كل همه و اهتمامه فلا يسره شي ء إلا ما يناله منها، و لا يحزنه شي ء إلا ما يفوته من حطامها، و معنى هذا في واقعه انه لا يرضى عن اللّه إلا بأجر الدنيا يقبضه سلفا- فصدق عليه قوله تعالى: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ- 58 التوبة (و من أصبح يشكو إلخ).. من تحدث عن مصابه لمجرد التنفيس عن قلبه و كفى فلا إثم عليه، و من تحدث عنه كناقم على ما حل به فهو آثم لأنه يشكو و يتظلم منه تعالى علوا كبيرا. و يأتي قول الإمام: «من شكا الحاجة الى المؤمن فكأنما شكا الى اللّه، و من شكاها الى كافر فكأنما شكا اللّه».

(و من قرأ القرآن فمات فدخل النار إلخ).. فهو لا شك واحد من الذين قرءوه للتسول به، أو للطرب و التغني، أو للهزء و السخرية، لأن القرآن لغة العقل يؤمن به و ينقاد له، و نداء القلب يخشع له و يطمئن، و نجوى الضمير ينطق عنه و يعبر، فمن قرأه جادا لا هازلا، و متدبرا لا عابثا أثر فيه أثره، و دفع به الى طاعة اللّه و مرضاته، و ابتعد به عن غضبه و عذابه.

(و من لهج قلبه بحب الدنيا إلخ).. التاط: التصق، و لا يغبه: لا يفارقه، من باب «زر غبا» و المعنى من جعل الدنيا كل همه و اهتمامه تراكمت عليه مصائبها و مشكلاتها، و عاش في حزن دائم على ما فات، و شغل شاغل في الحرص على ما نال، و أمل خادع كاذب دونه ألف حجاب. و بعد، فإن لحديث الدنيا عند الإمام شجونا و فنونا.

( فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 353 و 354)

شرح شیخ عباس قمی

299- من أصبح على الدّنيا حزينا فقد أصبح لقضاء اللّه ساخطا، و من أصبح يشكو مصيبة نزلت به، فإنّما يشكو ربّه ، و من أتى غنيّا فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دينه، و من قرأ القرآن فمات فدخل النّار فهو ممّن كان يتّخذ آيات اللّه هزوا، و من لهج قلبه بحبّ الدّنيا التاط منها بثلاث: همّ لا يغبّه، و حرص لا يتركه، و أمل لا يدركه. قيل في قوله عليه السلام: «و من أتى غنيّا..» إلى آخره وجوها، منها: أنّ مدار الدين على الاعتقاد بالقلب و الإقرار باللّسان و العمل بالأركان، و من شأن المتواضع للغنيّ لغناه اشتغال لسانه بمدحه و شكره، و اشتغال جوارحه بخدمته عن طاعة اللّه و القيام بشكره، فهو مهمل لثلثي دينه.

قوله عليه السلام: «التاط بقلبه» أي لصق. و «لا يغبّه»، أي لا يأخذه غبّا- و هو يوم و يوم لا- بل يلازمه دائما، و ذلك لأنّ حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة، و حبّ الدّنيا هو الموجب للهمّ و الغمّ و الحرص و الأمل و الخوف على ما اكتسبه أن ينفذ، و الشحّ بما حوت يده، و غير ذلك من الأخلاق الذميمة

( شرح حکم نهج البلاغه شیخ عباس قمی، ص 227)

شرح منهاج البراعة خویی

السابعة عشرة بعد المائتين من حكمه عليه السّلام

(217) و قال عليه السّلام: من أصبح على الدّنيا حزينا فقد أصبح لقضاء اللَّه ساخطا، و من أصبح يشكو مصيبة نزلت به فإنّما يشكو ربّه، و من أتى غنيّا فتواضع [له ] لغناه ذهب ثلثا دينه، و من قرأ القرآن فمات فدخل النّار فهو ممّن كان يتّخذ آيات اللَّه هزوا، و من لهج قلبه بحبّ الدّنيا التاط قلبه [منها] بثلاث: همّ لا يغبّه، و حرص لا يتركه، و أمل لا يدركه.

اللغة

(لهج): و قد لهج بالشي ء بالكسر يلهج لهجا إذا أغرى به و أولع فيه من اللّهج بالشى ء الوقوع فيه. و هذا الشي ء لا يلتاط بقلبى أي لا يلصق به- مجمع البحرين (أغبّ) القوم: جاءهم يوما و تركهم يوما- المنجد.

الاعراب

بثلاث، اسم عدد حذف تميزه و عوّض عنه التنوين ثمّ فسّر بعده، همّ لا يغبّه خبر مبتدأ محذوف.

المعنى

قد حذّر عليه السّلام في هذا الكلام عن خمس خصال مذمومة هي امّهات الرذائل: 1- الحزن على الدّنيا لفوت منفعة أو تلف مال أو غيره من متاع الدّنيا، فانّه ناش عن حبّ الدّنيا، و هو رأس كلّ خطيئة.

2- الشكوى من المصيبة عند النّاس على وجه الاعتراض باللّه فيكون شكوى من اللَّه عند خلقه، و هي خطأ عظيم مهلك.

3- التواضع للأغنياء طمعا في مالهم و عطاياهم أو خضوعا تجاه ما نالوه من دنياهم، و هو يمسّ بكرامة البشرية، و إعراض عن اللَّه إلى خلقه، فهو موبقة من الموبقات المهلكة.

4- من قرأ القرآن و هو يفهم معناه فلم يعمل به و لم يهتد بهداه حتّى استوجب من اللَّه العقوبة و دخل النّار، فهو غير معتقد باللّه و اليوم الاخر، فكان قراءته للقرآن و تظاهره به نوعا من الاستهزاء بكلام اللَّه، و هو كفر صريح و إن لم يظهر من فيه.

5- من أولع بحبّ الدّنيا و كان عليها حريصا بمالها و جاهها و سائر شهواتها فقد ابتلى بأمراض مزمنة لا يفارقها، و هي الهمّ الدائم، و الحرص الملازم، و آمال متلاطمة لا تدرك.

الترجمة

فرمود: هر كس بر دنيا اندوه خورد بتقاضاى خداوند خشم ورزيده، و هر كس از مصيبتى كه بوى وارد شود بخلق شكايت برد محققا از خداى خود شاكى است و هر كس نزد توانگرى آيد و براى ثروتش بدو تواضع و كرنش كند دو سوّم دينش از دستش رفته باشد، و هر كس قرآن خوانده و فهميده و مرده و بدوزخ رفته او از كسانى است كه عقيده نداشته و آيات خدا را بيمايه و مسخره پنداشته، و هر كس از دل دوستدار و فريفته دنياست سه درد بر دلش بچسبد: اندوهى دائم، و آزى پيوسته و آرزوئى ناشدنى.

  • هر كه بر دنيا بود اندوهبار خشم كرده بر قضاى كردگار
  • از مصيبت گر برد شكوى بخلقكرده شكوى از خدا در نزد خلق
  • هر كه بر پاى توانگر سر نهد از دو ثلث دين پاكش بگذرد
  • هر كه قرآن خواند و داند كه چيستليك در دوزخ رود چون گشت نيست
  • از كسانى باشد آن بد عاقبت كه بقرآن كرده استهزاء سمت
  • هر كه بر دل حبّ دنيا نقش كردبر دل خود اين بلاها پخش كرد
  • همّ دائم، حرص لازم، آرزو كه نيايد هرگز اندر دست او

( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص296-298)

شرح لاهیجی

(258) و قال (- ع- ) من اصبح على الدّنيا حزينا فقد اصبح لقضاء اللّه ساخطا و من اصبح يشكو مصيبة نزلت به فانّما يشكو ربّه و من اتى غنيّا فتواضع لغناه ذهب ثلثا دينه و من قرء القران فمات فدخل النّار فهو ممّن كان يتّخذ آيات اللّه هزوا و من لهج قلبه بحبّ الدّنيا التاط منها بثلث همّ لا يغبّه حرص لا يتركه و امل لا يدركه يعنى و گفت (- ع- ) كه كسى كه صبح كرد در حالتى كه اندوهناك باشد بر فقد دنيا پس بتحقيق كه صبح كرده است در حالتى كه خشم كننده مر قضاء خدا را و راضى نيست بقضاء او و كسى كه صبح كرد در حالتى كه شكايت كند از مصيبتى كه نازل شده است باو پس شكايت نكرده است مگر از پروردگار خود و كسى كه بيايد بسوى شخص مالدارى يعنى توكّل باو كند پس تواضع و فروتنى كند از جهة مال داشتن او رفته است دو ثلث دين او زيرا كه ضايع كرده است اعتقاد بجنان و عمل باركانرا زيرا كه اتيان بخلق و تواضع خلق از جهة مال اعراض از خداء است بسوى خلق كه بمنزله شركست و فساد اعتقاد و تواضع خلق بجهة مال بمنزله عبادتست از براى غير خدا و فساد است بعمل باركان اگر چه اقرار بلسان بربوبيّة او نداشته باشد پس رفته است از او دو ثلث دينش و كسى كه بخواند قران را پس بميرد و داخل گردد باتش بسبب خواندن قران پس ان خواننده قران از كسى بوده است كه بر داشته است آيات خدا را از روى استهزاء و سخريّه كردن و الّا خواندن قران موجب دخول بهشتست نه اتش و كسى كه حريص شد دل او در دوستى دنيا چسبيده است و لازم گشته است از دنيا بسه چيز اندوهى كه منفك نشود از ان و حرصى كه وانگذارد انرا و آرزوى كه در نيابد انرا

( شرح نهج البلاغه (لاهیجی) ص 312)

شرح ابن ابی الحدید

224: مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً- فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً- وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ- فَإِنَّمَا يَشْكُو رَبَّهُ- وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ- وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ- فَهُوَ كَانَ مِمَّنْ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً- وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ مِنْهَا بِثَلَاثٍ- هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ إذا كان الرزق بقضاء الله و قدره- فمن حزن لفوات شي ء منه فقد سخط قضاء الله- و ذلك معصية لأن الرضا بقضاء الله واجب- و كذلك من شكا مصيبة حلت به- فإنما يشكو فاعلها لا هي لأنها لم تنزل به من تلقاء نفسها- و فاعلها هو الله و من اشتكى الله فقد عصاه- و التواضع للأغنياء تعظيما لغناهم- أو رجاء شي ء مما في أيديهم فسق- . و كان يقال لا يحمد التيه إلا من فقير على غني- فأما قوله ع و من قرأ القرآن فمات فدخل النار- فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزوا- . فلقائل أن يقول- قد يكون مؤمنا بالقرآن ليس بمتخذ له هزوا- و يقرؤه ثم يدخل النار لأنه أتى بكبيرة أخرى- نحو القتل و الزنا و الفرار من الزحف و أمثال ذلك- . و الجواب أن معنى كلامه ع هو- أن من قرأ القرآن فمات فدخل النار لأجل قراءته القرآن- فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزوا- أي يقرؤه هازئا به ساخرا منه- مستهينا بمواعظه و زواجره غير معتقد أنه من عند الله- . فإن قلت إنما دخل من ذكرت النار- لا لأجل قراءته القرآن- بل لهزئه به و جحوده إياه و أنت قلت- معنى كلامه أنه من دخل النار لأجل قراءته القرآن- فهو ممن كان يستهزئ بالقرآن- . قلت بل إنما دخل النار- لأنه قرأه على صفة الاستهزاء و السخرية- أ لا ترى أن الساجد للصنم- يعاقب لسجوده له على جهة العبادة و التعظيم- و إن كان لو لا ما يحدثه- مضافا للسجود من أفعال القلوب لما عوقب- . و يمكن أن يحمل كلامه ع على تفسير آخر- فيقال إنه عنى بقوله- إنه كما كان ممن يتخذ آيات الله هزوا- أنه يعتقد أنها من عند الله و لكنه لا يعمل بموجبها- كما يفعله الآن كثير من الناس- . قوله ع التاط بقلبه أي لصق- و لا يغبه أي لا يأخذه غبا بل يلازمه دائما- و صدق ع فإن حب الدنيا رأس كل خطيئة- و حب الدنيا هو الموجب للهم و الغم و الحرص و الأمل- و الخوف على ما اكتسبه أن ينفد- و للشح بما حوت يده و غير ذلك من الأخلاق الذميمة

( شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 19 ، صفحه ى 52-53)

شرح نهج البلاغه منظوم

[218] و قال عليه السّلام:

من أصبح على الدّنيا حزينا فقد أصبح لقضاء اللّه ساخطا، و من أصبح يشكو مصيبة نزلت به فإنّما يشكو ربّه، و من أتى غنيّا فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دينه، و من قرأ القرآن فمات فدخل النّار فهو كان ممّن يتّخذ آيات اللّه هزوا، و من لّهج قلبه بحبّ الدّنيا التاط قلبه منها بثلاث: همّ لا يغبّه و حرص لا يتركه، و أمل لا يدركه.

ترجمه

هر آنكه بر جهان انده خورد (و از بدست نياوردن درهمش درهم شود) بر قضاى خداوندى خشمگين گشته است (چرا كه كارها را اندازه بدست خدا است، و تيمار جهان خوردن با خداوند جهان نبرديدن است) و هر آنكه از درد و اندوهى كه بوى رسد شكوه بديگرى برد از پروردگارش گله مند بوده است، هر آنكه بنزد توانگرى رود، و براى دارائيش با وى فروتنى كند دو سوّم دينش را از دست داده است، هر آنكه با خواندن قرآن بميرد و بآتش در افتد او از كسانى است كه آيات خداوندى را مورد سخريّه قرار داده است، و هر آنكه دلش بدوستى دنيا دربند افتد از دنيا بسه چيز دچار و بسته شود اندوهى هميشگى، حرصى بى پايان، آرزوئى دراز و نرسيدنى.

نظم

  • هر آن كس در جهان دارد غم و دردبفرق بخت ريزد بيجهت گرد
  • بغم بودن جهان را مى نشايدبراى درهمش درهم نبايد
  • براى زر كس ارحالش نزار استبخشم از خواست پروردگار است
  • خدا خودكار گيتى نيكو آراستبشر را در غنا و فقر او خواست
  • ز بى زرّى به تن جامه دريدن بود از حكمت حق سركشيدن
  • ز درد دل بكس گر مرد حاكى استهمانا از خداى خويش شاكى است
  • چنان بادام لب را دار برهم چو غنچه با دل خونين مزن دم
  • مشو در نزد دارايان فروتنمكن خم بهر مال خلق گردن
  • كه كس گر بهر زر گردن نهاده استدو سوم دين خود از دست داده است
  • بدنيا بنده گر خواند قرآنبعقبا رفت اندر نار سوزان
  • نبوده است او دلش ز ايمان و دين پربآيات خدا كرد او تمسخر
  • چرا زيراكس ار قرآن بخواندعمل را رخش در ميدان جهاند
  • چونى بندد كمر در كار و كردار بهشت عدن را گردد سزاوار
  • چو قرآن خواند و از آن دست برداشتبمحشر جاى در قعر سقر داشت
  • زر و زيب زمانه گر دلى شيفتكسى را جان بزرق و برق بفريفت
  • بسه چيز مهمّ سازد دچارشنمايد از سه غصّه بيقرارش
  • يكى رنجى كه آن پيوسته با او استدگر حرصى كه چون مغزيست در پوست
  • سه ديگر آرزوهاى درازشبدارد اين سه چيز از كار بازش
  • دلا حرص جهان بگذار از دست ز درد درد آلودش مشو مست
  • ز رنج و حرص و آمالش بپردازدل و چون باز كن آزاد پرواز
  • عجوز دهر را با كس وفا نيست بچشمان سپيد وى حيا نيست
  • يلان را با كمندش مى كشاندسر خاك سيهشان مى نشاند

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10 ص 3 - 5)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

حکمت 17 نهج البلاغه : ضرورت رنگ كردن موها

حکمت 17 نهج البلاغه موضوع "ضرورت رنگ كردن موها" را مطرح می کند.
No image

حکمت 2 نهج البلاغه : شناخت ضدّ ارزش‏ها

حکمت 2 نهج البلاغه موضوع "شناخت ضدّ ارزش‏ها" را مطرح می کند.
No image

حکمت 31 نهج البلاغه : ارزش و والايى انجام دهنده كارهاى خير

حکمت 31 نهج البلاغه به تشریح موضوع "ارزش و والايى انجام دهنده كارهاى خير" می پردازد.
No image

حکمت 16 نهج البلاغه : شناخت جايگاه جبر و اختيار

حکمت 16 نهج البلاغه به موضوع "شناخت جايگاه جبر و اختيار" می پردازد.
No image

حکمت 1 نهج البلاغه : روش برخورد با فتنه ها

حکمت 1 نهج البلاغه موضوع "روش برخورد با فتنه‏ ها" را بررسی می کند.

پر بازدیدترین ها

No image

حکمت 306 نهج البلاغه : روش برخورد با متجاوز

حکمت 306 نهج البلاغه موضوع "روش برخورد با متجاوز" را بیان می کند.
No image

حکمت 61 نهج البلاغه : غفلت دنيا پرستان

حکمت 61 نهج البلاغه موضوع "غفلت دنيا پرستان" را بررسی می کند.
No image

حکمت 436 نهج البلاغه : ارزش تداوم کار

حکمت 436 نهج البلاغه به موضوع "ارزش تداوم کار" اشاره می کند.
No image

حکمت 74 نهج البلاغه : دنيا شناسى

حکمت 74 نهج البلاغه به موضوع "دنيا شناسى" می پردازد.
No image

حکمت 411 نهج البلاغه : مشکلات انسان

حکمت 411 نهج البلاغه به موضوع "مشکلات انسان" می پردازد.
Powered by TayaCMS