لَا خَيْرَ فِي شَيْ ءٍ مِنْ أَزْوَادِهَا إِلَّا التَّقْوَى مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ وَ مَنِ اسْتَكْثَرَ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُوبِقُهُ وَ زَالَ عَمَّا قَلِيلٍ عَنْهُ كَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ وَ ذِي طُمَأْنِينَةٍ إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ وَ ذِي أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً وَ ذِي نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلًا سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ وَ عَيْشُهَا رَنِقٌ وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ وَ حُلْوُهَا صَبِرٌ وَ غِذَاؤُهَا سِمَامٌ وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْتٍ وَ صَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْمٍ مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ وَ عَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ وَ مَوْفُورُهَا مَنْكُوبٌ وَ جَارُهَا مَحْرُوبٌ
لغات
أوبقه: او را نابود كرد رمام: پوسيده ها و خردشده ها فدحه الأمر: آن كار او را غافلگير و گرانبار كرد مناسم: كف پاى شتران فجعة: مصيبت غضارة: خوشى زندگى أبّهة: بزرگى محروب: كسى كه داراييش غارت شده است
ترجمه
جز تقوا و پرهيزگارى هيچ خير و خوبى در زاد و توشه آن نيست، هر كس به اندك آن بسنده كرد آرامش بيشترى يافت، و كسى كه از آن بهره بسيار برگرفت اسباب هلاكت خود را زياد كرد، و هر چه را به دست آورد به زودى از كف داد، چه بسيارند كسانى كه به آن اعتماد كردند، و آنان را دردمند ساخت، و كسانى كه به آن آرامش يافتند و آنان را بر زمين زد، و چه مردان با عظمت و شكوهى را كه خرد و زبون گردانيد، و چه فخر فروشان و متكبّرانى را كه به خاك مذلّت افكند، قدرت و دولت آن در گردش و ناپايدار، و زندگى آن تيره و مكدّر است، گوارايش شور، و شيرينش تلخ، و طعامش زهرناك و ريسمانهاى خرگاه وجودش پوسيده است، زنده اش در تير رس مرگ، و تندرستش در معرض بيمارى است، ملك و دارايى آن از دست مى رود، و قدرتمند آن مغلوب، و ثروتمند آن دچار نكبت مى گردد، و همسايه اش غارتزده مى شود.
شرح
7 در جمله لا خير في شي ء من أزوادها إلّا التَّقوى
يعنى: جز تقوا هيچ خير و فايده اى در زاد و توشه دنيا نيست، چيزى را استثنا فرموده كه غرض اصلى در آفرينش جهان بوده و در همين دنيا موجود است، و آن تقوايى است كه انسان را به مرتبه قرب پروردگار برساند، و اين كه تقوا را از جمله زاد و توشه دنيا شمرده براى اين است كه آن را جز در دنيا نمى توان به دست آورد، و امام (ع) پيش از اين در گفتار خود بدان اشاره و فرموده است: فتزوّدوا من الدّنيا ما تحررون به أنفسكم غدا يعنى: از دنيا توشه اى برگيريد كه در فرداى قيامت شما را حفظ و نگهدارى كند و آشكار است كه در هر چه غير از تقوا و پرهيزگارى است، و خير و فايده اى نيست زيرا فانى و از ميان رفتنى است و براى آخرت نيز زيانبار است.
8 من أقلّ منها استكثر ممّا يؤمنه:
هر كس بهره كمتر از آن برگرفت، از آنچه او را ايمن مى گرداند بيشتر برخوردار شد، مراد اختيار زهد در دنياست، و پيش از اين گفته شد كه چگونه مى توان از عذاب خداوند ايمنى يافت، و مراد از عبارت: و من استكثر منها استكثر ممّا يوبقه يعنى: هر كس بهره بيشتر از آن برد، به آنچه او را هلاك مى سازد بيشتر گرفتار شده است، ملكات بد و صفات زشتى است كه از دلبستگى به خوشيها و لذّات زودگذر و ناپايدار دنيا پديد مى آيد و پس از زوال آنها و رفتن از دنيا موجب هلاكت و نابودى اوست.
9 واژه عذب (گوارايى) و حلو (شيرينى) را براى لذّات دنيا،
و الفاظ اجاج (شورى) و صبر (تلخى) را براى بيمارى و دگرگونيهايى كه خوشيها و لذّات آن را تيره و مكدّر مى سازد، استعاره فرموده، و وجه تشبيه اشتراك آنها در احساس لذّت و الم است.
10 واژه هاى غذاء و سمام را براى لذّات دنيا استعاره آورده است،
سمام جمع سمّ است كه به معناى زهر مى باشد، و وجه مشابهت آن با لذّتهاى دنيوى اين است كه همان گونه كه آشاميدن سمّ موجب نابودى است، فرو رفتن در لذّات دنيا نيز باعث هلاكت در آخرت است.
|