اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(4)

اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(4)

اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(4)

سيّد جواد مصطفوي
14ـ نهي از حسد
«وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً؛ (نساء/32) آرزو مكنيد چيزي را كه به وسيلة آن خدا شما را بر يكديگر برتري داده است مردان را از آنچه كرده اند، بهره اي هست و زنان را از آنچه كرده اند، بهره اي هست. خدا را از كرمش سؤال كنيد كه خدا به همه چيز داناست.»
«وَ لا تَحاسَدَوُا فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمانَ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ؛ (خطبة 85) بر يكديگر حسد نبريد زيرا حسد ايمان را مي خورد چنانكه آتش هيزم را مي خورد.»
«... وَ الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَواعٍ إِلَي التَّقَحُمِّ فيِ الذُّنُوبِ؛ (حكمت 363) حرص و تكبر و حسد موجب فرو افتادن در گناهان است.»
«وَ لا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرٍ عَلَي اَبْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ ما فَضْلٍ جَعَلَهُ اللهُ فيهِ سِوي ما أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَداوَةِ الْحَسَدِ...؛ (خطبة 234) و مانند آن بر پسر مادرش گردنكشي كرد، نباشيد ـ مقصود قابيل است كه از روي حسد برادر خود هابيل را كشت ـ كه بر او تكبّر نمود بدون آنكه خداوند در او برتري قرار داده باشد جز آنكه خودبيني ناشي از دشمني حسد، به او روي آورد.»
«صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ؛ (حكمت 248) درتس تن از كمي رشگ بردن است.»
«اَلْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسّادِ عَنْ سَلامَةِ الْأَجْسادِ؛ (حكمت 216) شگفتا از غافل ماندن رشگ بران از سلامتي بدنهايشان.»
15ـ چگونه باطل با حق اشتباه مي شود
قرآن مجيد دربارة قوم يهود كه بعضي از تورات را كه متضمن صفات پيغمبر خاتم (صلّي الله عليه و آله) بود، قبول نكردند و قسمتهاي ديگر آن را پذيرفتند، مي فرمايد:
«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ (بقره/42) شما در حالي كه مي دانيد، حق را به باطل مياميزيد و حق را نهان مداريد.»
«يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؟؛ (آل عمران/71) اي اهل كتاب چرا حق را به باطل مي آميزيد و حق را در حالي كه مي دانيد، نهان مي داريد؟»
«فَلَوْ أَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَي الْمُرْتادينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ فَيُمْزَجانِ فَهُنالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيطانُ عَلي أَوْلِيائِهِ وَ يَنْجُو الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهَ الْحُسْني؛ (خطبة 50) اگر باطل از آميزش با حقّ خالص مي شد، بر جويندگان مخفي نمي گشت و اگر حق از آميزش با باطل خالص مي شد، زبان ستيزه كنندگان از آن بريده مي گشت؛ ليكن دسته يي از حق گرفته مي شود و دسته يي از باطل، آنگاه شيطان بر دوستان خود تسلّط پيدا مي كند، و كساني كه لطف خدا شامل حالشان است، نجات مي يابند.»
16ـ آرزوي بدون عمل، حماقت است
«وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ؛ (بقره/111) گفتند: «هرگز به بهشت داخل نشود مگر كسي كه يهودي يا نصراني باشد.»اين سخن از جملة آرزوهاي آنها است؛ بگو: اگر راست مي گوييد دليلتان را بياوريد.
«وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ؛ (بقره/78) بعضي از يهودان بي سوادند و از تورات جز آرزوهايي به پندار خود، چيزي نمي دانند.»
هم چنين قرآن مجيد، خطاب به مشركين، مي فرمايد:
«لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلَ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ؛ (نساء 123و124) جزاي اعمال، مطابق آرزوهاي شما و آرزوهاي اهل كتاب نيست (كه شما بگوييد قيامت و عذاب دروغ است و اهل كتاب بگويند غير از ما كسي داخل بهشت نشود)؛ هر كه گناهي مرتكب شود، بدان سزا داده مي شود و غير از خدا براي او يار و ياوري پيدا نمي گردد و هر كس از مرد و زن كه مؤمن باشد و كارهاي شايسته كند، داخل بهشت مي شود.»
«أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّي فَلِلَّهِ الْ آخِرَةُ وَ الْأُولي... وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري ثُمَّ يُجْزيهُ الْجَزاءَ الْأَوْفي؛ (نجم/ 24و39و40و41) مگر چنين است كه انسان هر چه آرزو كند، به دستش آيد؟ دنيا و آخرت از آن خدا است... و انسان جز نتيجة كوشش خويش بهره يي ندارد و حاصل كوشش او بزودي ديده مي شود، آنگاه به او پاداش كامل مي دهند.»
قرآن مجيد بعد از بيان اين كه منافقين از مؤمنين در قيامت تقاضايي مي كنند و نتيجه نمي گيرند، مي فرمايد:
«... أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلي وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّي جاءَ أَمْرُ اللَّهِ... (حديد/14) مگر ما در دنيا با شما نبوديم؟)اهل ايمان(مي گويند: آري. ليكن شما خويشتن را به فتنه افكنديد و منتظر مانديد و شك آورديد و آرزوها فريبتان داد تا فرمان خدا آمد.»
علي  (علیه السلام) به پسر ارجمند امام مجتبي  (علیه السلام) مي نويسد:
«وَ إِيّاكَ وَ الْإِتِّكالَ عَلَي الْمُني فَإِنَّها بَضائِعُ النَّوْكي...؛ (نامة 31) از پشت گرمي به آرزوها برحذر باش، زيرا آرزوها سرماية نابخردان است.»
«... وَ الْأَمانِيُّ تُعْمي أَعْيُنَ الْبَصائِرِ...؛  (حكمت 267) آرزوها ديده هاي بينايي را كور مي گرداند.»
17ـ استقراض خداوند از بندگانش
«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ (بقره 245) كيست كه به خدا وامي نيكو دهد تا خدا وام او را به چند برابر افزون كند؟ خداست كه تنگي آرد و گشادگي دهد و به سوي او بازگشت مي يابيد.»
«وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ وَ إِنَّما أَرادَ أَنْ يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ (خطبة 182) و خداوند از شما وام مي طلبد در صورتي كه خزانه هاي آسمان و زمين از اوست و او بي نياز وستوده است و فقط مي خواهد شما را بيازمايد كه كداميك كردارتان نيكوتر است.»
بيان:
مراد از وام خواستن خداوند از بندگان، ترغيب كردن به اعمال مستحب و نوافل است و كلمة قرض در اين مورد مجاز است؛ زيرا كه حقيقت قرض در مورد احتياج مستقرض به كار مي رود و چون خداوند متعال از هر گونه احتياجي منزّه و مبّري است، بدين جهت استعمال اين كلمه در اين مورد خارج از معني حقيقي خودش مي باشد.
چون اين آيه شريفه نازل شد، يهود گفتند: «خداوند از ما قرض خواسته است، پس ما غني هستيم و او فقير است». لذا آية شريفه نازل شد:
«لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ؛ (آل عمران/ 181) خدا گفتار آن كسان را كه گفتند خدا فقير است و ما توانگرانيم، بشنيد و ما گفتارشان را با قتل ناحق پيغمبران ثبت مي كنيم و مي گوييم عذاب سوزان را بچشيد. »
18ـ از گمان و پندار پيروي مكنيد
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً؛ (اسراء/36)چيزي كه به آن يقين نداري، پيروي مكن زيرا كه گوش و چشم و دل همة اينها بازخواست شدني است.»
«إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثي وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً؛ (نجم/27و28) كساني كه دنياي ديگر را باور ندارند، ملائكه را به نام مادگان مي نامند و در اين باره چيزي ندانند و چر گمان را پيروي نكنند و گمان به هيچ وجه از حق بي نياز نمي كند.»
«وَدَعِ الْقَوْلَ فيما لا تُعْرِفُ وَ الخِطابَ فيما لَمْ تُكَلَّفْ وَ اَمْسِكْ عَنْ طَريقٍ اِذا خِفْتَ ضَلالَتَهُ فَاِنَّ الْكَفَّ عِنْدِ حَيْرَةِ الضَّلالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْاَهْوالِ؛ (نامة 31) درباة چيزي كه نمي داني، سخن مگو و در آنچه تكليف نداري، گفتگو مكن و از راهي كه ترس گمراهي از آن داشته باشي، خودداري كن، زيرا خودداري در هنگام سرگرداني و گمراهي از انجام كارهاي وحشتناك، بهتر است.»
منبع: رابطه قرآن با نهج البلاغه

 اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(3)
نويسنده: سيّد جواد مصطفوي
9ـ يتيم نوازي
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ؛ (اسراء/34) به مال يتيم نزديك مشويد مگر به طريقي كه نيكوتر است تا زماني كه به قوّت خويش برسد، يعني بالغ و رشيد شود.»
«فأما اليتيم فلا تَقْهَرْ؛ (الضّحي/9) بر يتيم پيروزي مجوي.»
«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ؛ (فجر/ 17ـ15) و اما آدمي، چون گرفتار گردد و روزي او تنگ شود، گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است. چنين نيست بلكه شما يتيم را محترم نمي داريد.»
همچنين در 22 مورد ديگر، قرآن راجع به يتيم توصيه و سفارش كرده است. علي  (علیه السلام) در نامه خويش به مالك اشتر مي نويسد:
«وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فيِ السِّنِّ مِمَّن لا حيلَةَ لَهُ وَ لا يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذلِكَ عَلَي الْوُلاةِ ثَقيلٌ وَ الْحَقُّ كُلُّهُ ثَقيلٌ؛ (نامة 53) به يتيمان و پيران سالخورده كه چاره اي ندارند و خود را در معرض سئوال در نمي آورند، رسيدگي كن؛ اگر چه اين مطلب بر زمامداران سنگين و گران است ولي هر مطلب حقّي سنگين و گران است.»
و نيز در بستر مرض و حالت احتضار كه فرزندانش را نصيحت مي كرد، فرمود:
«اللهَ اللهَ فيِ الْأَيْتامِ فَلا تُغِبُّوا أَفْواهَهُمْ وَ لا يَضيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ؛ (نامة 47) خدا را به ياد آوريد! خدا را به ياد آوريد! دربارة يتيمان. براي خوراك آنها نوبت قرار ندهيد ـ گاه سير و گاه گرسنه شان نگذاريد ـ ايشان در نزد شما ضايع و تباه نشوند.»
10ـ بيهوده خرج كردن
«وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً؛ (اسراء/ 26و27) بيهوده خرج مكن كه بيهوده خرج كنندگان، همزادان شيطانند و شيطان نسبت به پروردگار خويش ناسپاس است.»
علي  (علیه السلام) در جواب كساني كه از روي اعتراض به وي گفتند: «چرا بيت المال را ميان مسلمين مساوي تقسيم مي كني و پيشينيان در اسلام و مردم باشرف را بر ديگران ترجيح نمي دهي؟»مي فرمايد:
«اَلا وَ اِنَّ اِعطاءَ المْالِ في غَيْرِ حَقِّهِ تِبْذيرٌ وَ اِسْرافٌ وَ هُوَ يَرْفَعٌ صاحِبَهُ فيِ الدُّنْيا وَ يَضَعُهُ فيِ الْاخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فيِ النّاسِ وَ يُهينُهُ عِنْدَ اللهِ وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مالَهُ في غَيْرِ حَقِّهِ وَ عِنْد اَهْلِهِ اِلاّ حَرَمَهُ اللهُ شُكْرَهُمُ وَ كانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ فَاِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتاجَ اِلي مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّخَدينٍ وَ اَلْأَمُ خَليلٍ؛ (خطبة 126) همانا بذل مال در غير موردش، بيهوده خرج كردن و اسراف است و چنين كاري، بذل دهنده را در دنيا بلند و در آخرت پست مي كند و در نظر مردم محترم و نزد خدا خوار مي گرداند و هر كس مالش را بي جا به غير متسحق داد، خداوند او را از سپاسگزاري ايشان محروم مي كند و دوستي آنها براي غير او مي باشد. پس اگر روزي قدمش بلغزد ـ و برايش گرفتاري پيش آيد ـ و او به ياري ايشان نيازمند گردد، همان گيرندگان مال، بدترين يار و سرزنش كننده ترين دوست او مي باشند.»
بيان:
از آية شريفه استفاده مي شود كه بيهوده خرج كردن، كاري شيطاني است و باعث ناسپاسي خداوند مي گردد. علي  (علیه السلام) نيز كه در اين خطبة شريفه به شرح يكي از موارد بيهوده خرج كردن مي پردازد، شيطاني بودن اين عمل را توضيح مي دهد و معلوم مي كند كه چگونه بيهوده خرج نمودن، موجب ناسپاسي خداوند مي شود.
11ـ در توبه كردن عجله كنيد
«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ؛ (نساء/17و18) بازكشت به سوي خدا فقط براي كساني است كه از روي ناداني بدي مي كنند و سپس به زودي توبه مي نمايند اينان را خدا مي بخشد همانا خدا دانا و فرزانه است. بازگشت به سوي خدا براي كساني نيست كه گناه مي كنند و تا چون مرگ يكي از آنها در رسد، مي گويد اينك توبه مي كنم.»
قرآن مجيد از قول فرعون نقل مي كند:
«حَتَّي إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ الْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ؛ (يونس/ 90و91) چون غرق شدنش فرا رسيد، گفت: ايمان آوردم كه خدايي جز همان خدا كه بني اسراييل به او ايمان دارند، نيست و من از گردن نهادگانم. خداوند در جوابش مي فرمايد: «حالا ديگر!! تو كه از پيش نافرماني كرده ايي و از تبهكاران بوده يي.»
علي  (علیه السلام) به طلحه و زبير چنين مي نويسد:
«وَ تُوبا إِلي اللهِ مِنْ قَريبٍ؛ (نامة 54) تا زود است به سوي خدا بازگشت نماييد.»
به مردي كه از حضرت درخواست موعظه نمود، فرمود:
«وَ لا تَكُنْ مِمَّنْ... عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ...؛ (حكمت 142) از كساني مباش كه چون خواهش نفس به او روي آورد، نافرماني پيش گيرد و توبه را تأخير اندازد.»
«وَ الشَّيْطانُ مَوَكَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَها وَ يُمَنّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَها حَتّي تَهْجُمَ مَنِيّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ ما يَكُونُ عَنْها؛ (خطبة 63) شيطان به انسان گماشته شده است، گناه و نافرماني خدا را براي او مي آرايد تا مرتكب شود و او را به توبه اميدوار مي نمايد كه آن را به تأخير اندازد؛ ناگاه مرگ او را در مي يابد در حالي كه از آن بسيار غافل باشد.»
«فَاعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ يُرْفَعُ وَ التَّوْبَهُ تَنْفَعُ؛ (خطبة 221) تا عمل بالا مي رود و توبه سود مي بخشد، براي آخرت كار كنيد.»
«اَفَلا تائِبٌ مِنْ خَطيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ؛ (خطبة 28) آيا كسي هست كه پيش از فرا رسيدن مرگش از گناه توبه كند؟»
بيان:
مراد از بالا رفتن عمل كه در جمله ماقبل آخر، ذكر شده، قبول شدن آن است كه زماني كه عمل بالا نمي رود، همان بعد از مرگ است كه عملي نيست تا بالا رود و اين سخن از قبيل سالبة به نفي موضوع است كه در لغت تازي بسيار به كار مي رود مانند: «علي لاحب لا يهتدي بمناره ـ يعني علي طريق لا منار فيها حتي يهتدي به»و سود نبخشيدن توبه هنگام مرگ است، چنانكه از آيات شريفه استفاده مي شود و به اين معني در نهج البلاغه جملات بسيار ديگري نيز هست مانند: «وَ التَّوبَةُ مَسْمُوعَةٌ ـ وَ إِنْظارِ التَّوْبَةِ ـ وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ»[1] كه از تمام اين جملات استفاده مي شود، زماني هم هست كه توبه پذيرفته نيست و راهش مسدود است و آن حالت احتضار و زمان فرا رسيدن مرگ است. فقط جملة آخري كه از نهج البلاغه ذكر شد، ظاهرش اين است كه تا فرا رسيدن مرگ اگرچه حال احتضار باشد، توبه قبول است.
آنچه اكنون در جواب اين اشكال به نظر مي رسد، اين است كه اين يك جمله تاب مقاومت با نصّ صريح قرآن و جملات ديگر را ندارد، پس بايد گفت مراد به «قبل از مرگ»قبل از حالت احتضار است و فقط حالت احتضار از اين مدت استثنا مي شود.
12ـ صله رحم و بخشش به خويشاوندان
«إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ؛ (بقره/ 83) از پسران اسراييل پيمان گرفتيم كه جز خداي يكتا را نپرستند و با پدر و مادر و خويشان و يتيمان و فقيران نيكي كنند.»
«... وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ؛ (بقره/ 177) آدم خوب كسي است كه به خدا و روز جزا و فرشتگان و كتابهاي آسماني و پيغمبران ايمان آورد و ازمال خويش كه آن را دوست دارد به خويشان و يتيمان و تنگ دستان و در راه ماندگان و سؤال كنندگان بدهد.»
و همچنين در 17 آيه قرآن راجع به خويشان به كلمه «قربي»و «اقربين»سفارش شده است.
«فَمَنْ أَتاهُ اللهُ مالاً فَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرابَةَ وَ لْيُحْسِنْ مِنْهُ الضِّيافَةَ...؛ (خطبة 142) پس كسي كه خداوند به او ثروتي عطا فرمايد، بايد با آن مال به خويشانش كمك كند و مهماني شايسته نمايد.»
«... وَ ِصَلةُ الرَّحِمِ فَإنَّها مِثْرَأَةٌ فيِ المْالِ وَ مَنْسَأَةٌ فيِ الْأَجَلِ؛ (خطبة 109) صلة رحم موجب زيادي مال و تأخير مرگ است.»
13ـ يافتن وسيله جهت تقرّب به بارگاه خدا
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ؛ (مائده/35) شما كه ايمان داريد، از خدا بترسيد و در راه او دستاويزي را طلب كنيد. »
و نيز قرآن مجيد، نسبت به كساني كه به دامن غير خدا دست زده اند، مي گويد:
«أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ؛ (اسراء/ 57) كساني را كه شما مي خوانيد هر كدامشان به پروردگار نزديكتر است، در راه خدا طلب دستاويز مي كند.»
«أِنَّ أَفْضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَي اللهِ ـ سُبْحانَهُ وَ تَعالي ـ الْإيمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهادُ في سَبيلِهِ فَإِنَّهُ ذَرْوَةُ الْإِسْلامِ وَ كَلِمَةُ الْإِخْلاصِ فَإِنَّها الْفِطْرَةُ وَ إقامُ الصَّلوةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ وَ إيتاءُ الزَّكوةِ فَإِنَّها فَريضَةٌ واجِبَةٌ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقابِ وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتِمادِهِ فَإِنَّها يَنْفِيانِ الْفَقْرَ وَ يَرْحَضانِ الذَّنْبَ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّها مَثْرَأَةٌ فيِ الْمالِ وَ مَنْسَأَةٌ في ِالْأَجَلِ وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّها تُكَفِّرُ الْخَطيئَةَ وَ صَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَإِنَّها تَدْفَعُ مَيْتَهَ السُّوءِ وَ صَنائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّها تَقي مَصارِعَ الْهَوانِ؛ (خطبة 109) برترين چيزي كه تقرّب جويندگان در راه خدا دستاويز خود قرار مي دهند، ايمان به خدا و فرستادة او و جهاد در راه خدا مي باشد (تا آنجا كه ده چيز را مي شمارد و آثار و خواص هر يك را بيان مي كند كه به طور اختصار آن ده چيز، عبارت است از: 1ـ ايمان 2ـ جهاد 3ـ كلمه اخلاص 4ـ نماز 5ـ زكوة 6ـ روزه 7ـ حج 8ـ صله رحم 9ـ صدقه پنهان و آشكار 10ـ كارهاي نيك).»
پی نوشت:
[1] ـ نهج البلاغه؛ خطبه 93، خطبه 82، خطبه 237.
منبع:رابطه قرآن با نهج البلاغه

 مشتركات قرآن و نهج البلاغه(4)
نويسنده: سيّد جواد مصطفوي
23ـ هر كسي در گرو اعمال خويش است
«كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ؛ (طور/ 21) هر كسي در گرو كاري است كه انجام داده است.»
«فَإِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِما أَسْلَفْتُمْ وَ مَدينُونَ بِما قَدَّمْتُمْ؛ (خطبة 232) شما درگرو آنچه پيش فرستاده ايد، مي باشيد و به خاطر آنها مجازات مي شويد.»
بيان:
شيخ طوسي در بيان آية فوق مي فرمايد: «با هر انساني طبق آنچه عملش استحقاق دارد، معامله مي شود؛ اگر طاعت انجام داده است، پاداش مي بيند و اگر گناه كرده، مجازات مي شود و هيچكس به گناه ديگري موأخذه نمي شود و همچنان كه گروگان نزد مرتهن[1] حبس مي شود تا آنچه لازم است، راهن[2] بپردازد و سپس گروگان آزاد مي شود، انسان هم در مقابل اعمالش محبوس است تا زماني كه معلوم شود آن اعمال را طوري كه لازم بوده، انجام داده است آن گاه خلاص مي شود وگرنه گرفتار مي گردد.»[3]
24ـ نعمتهاي خدا از اندازه خارج است
خداوند پس از آنكه مقداري از نعمتهاي خويش را از قبيل خلقت زمين و آسمان و باران و دريا و ميوه ها تذكّر مي دهد، مي فرمايد:
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ (ابراهيم/ 34) و اگر بخواهيد نعمت خدا را بشماريد، نمي توانيد آن را شماره كنيد.»
و نيز در سورة نحل (آية 18) نعمتهاي بيشتري را متذكّر مي شود و سپس همين جمله را تكرار مي كند.
در ابتداي نهج البلاغه مذكور است:
«وَلا يُحْصي نَعْماءَهٌ العادُّونَ؛ (خطبة 1) و شماره كنندگان، نعمتهاي او را شماره نتوانند كرد.»
25ـ خداوند بر انسان سخت گيري نكرده است
قرآن مجيد بعد از آنكه راجع به معاف بودن مريض و مسافر از گرفتن روزه دستور داده مي فرمايد:
«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛ (بقره/ 185) خدا براي شما آساني مي خواهد و مشقت و سختي نمي خواهد»
«وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ (حج/ 78) خدا براي شما سختي و مشقتي در دين قرار نداده است.»
علي  (علیه السلام) در هنگام مراجعت از جنگ صفّين ضمن جوابي كه به مرد شامي داده است، مي فرمايد:
«اِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ... كَلَّفَ يَسيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسيراً؛ (حكمت 75) خداوند به كار آسان تكليف كرده و به كار دشوار دستور نداده است.»
26ـ تنها خردمندان پند مي پذيرند
خداوند در ذيل بسياري از آياتي كه نعمتهاي خود را شرح مي دهد، مي فرمايد:
«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (رعد/ 4) همانا در آنچه ذكر شد، نشانه ها و عبرتهايي براي گروه خردمندان است.»
در سورة روم بعد از آنكه براي كساني كه براي خدا شريك قرار مي دهند، مثالي مي زند، مي فرمايد:
«كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (روم/ 28) اين آيه ها را براي گروهي كه خرد دارند، شرح مي دهيم.»
علي  (علیه السلام) در خطبه يي كه مزاياي اسلام را شرح مي دهد، مي فرمايد:
«فَجَعَلَهُ)الاسلام(... فَهْماً لِمَنْ عَقَل و لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ؛ (خطبه 105) دين اسلام باعث فهم است، براي كسي كه خرد خود را به كار اندازد و موجب عقل و خرد است، براي كسي كه تفكّر و انديشه نمايد.»
و بعد از آن راجع به مُردن مي فرمايد:
«فَكَفي واعِظاً بِمَوتي؛ (خطبة 230) و مرگ براي پند دادن خردمند، كافي است.»
27ـ مرگ مي رسد و انسان در غفلت است
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ؛ (انبياء/1) وقت حساب دادن مردم نزديك شد و آنها در حالت بي خبري روي گردانند.»
علي  (علیه السلام) بعد از آنكه بندگان خدا را از فريب شيطان و انجام گناه به اميد توبه برحذر مي دارد، مي فرمايد:
«وَالشَّيْطانُ مٌوَكَّلٌ بِهِ... حَتْي تَهْجٌمَ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ اَغْفَلَ ما يَكُونُ عَنْها؛ (خطبة 63) تا اينكه ناگاه مرگ بر او حمله كند در حالتي كه از آن بسيار غافل باشد.»
28ـ فرار از جهاد، سودي ندارد
قرآن مجيد درباره كساني كه نسبت به رفتن به جنگ بهانه جويي كرده و مي خواستند فرار كنند، مي فرمايد:
«قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً؛ (احزاب/ 16 و 17) بگو اگر از مردن يا كشته شدن فرار كنيد، فرار كردن سودتان ندهد و در اين صورت جز مدّت كمي برخوردار نخواهيد شد. بگو كيست كه شما را در برابر خدا، اگر محنتي و يا رحمتي برايتان بخواهد، نگه مي دارد؟»
علي  (علیه السلام) ضمن كلامي كه اصحابش را به جهاد ترغيب مي كند، مي فرمايد:
«وَ أَيْمُ اللهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مَنْ سَيْفِ الْعاجِلَةِ لا تِسْلمُوا مِنْ سَيْفِ الْاخِرَةِ... إِنَّ فيِ الْفِرارِ مَوْجِدَةَ اللهِ وَ الذُّلَّ اللاّزِمَ وِ الْعارَ الْباقِيَ وَ إِنَّ الْفارَّ لَغَيْرُ مَزيدٍ في عُمْرِهِ وَ لا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ؛ (خطبة 124) سوگند به خدا اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت به سلامت نمي مانيد... همانا فرار از جنگ سبب خشم خدا و ذلت و بيچارگي و ننگ هميشگي است و به عمر فرار كننده افزوده نمي شود و فرار مانع از مرگش نمي گردد.»
29ـ در خرج كردن، ميانه روي كنيد
قرآن كريم ضمن بيان صفات بندگان حقيقي خدا مي فرمايد:
«وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً؛ (فرقان/67) و كساني هستند كه چون خرج كنند، اسراف نكنند و بخل نورزند و ميان اين دو معتدل باشند.»
«كُنْ سَمْحاً وَ لا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لا تِكُنْ مُقَتِّراً؛ (حكمت 32) بخشنده باش ولي نه به حد اسراف و ميانه رو باش و سخت گير مباش.»
30ـ رخسار و گفتار انسان بر ضميرش گواهي مي دهد
قرآن مجيد درباره منافقين كه خلاف آنچه در دل داشتند به زبان مي آوردند، خطاب به پيغمبر اكرم مي فرمايد:
«فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ؛ (محمّد/30) آنها را به وجناتشان شناختي و آهنگ گفتارشان مي توان بشناسي.»
«ما اَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً اِلاّ ظَهَرَ في فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِهِ؛ (حكمت 25) كسي چيزي را در دل پنهان نمي كند مگر آنكه در سخنان بي انديشه و پرده هاي رخسارش هويدا مي گردد.»
31ـ در راه خدا از سرزنش باك نداشته باش
قرآن حكيم در ستايش قومي مي فرمايد:
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ (مائده/54) در راه خدا كارزار كنند و از ملامت ملامتگران نهراسند.»
علي  (علیه السلام) به پسر ارجمندش امام حسن  (علیه السلام) مي نويسد:
«وَ جاهِدْ فيِ اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ لا تِأْخُذْكَ فيِ اللهِ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ (نامه 31) در راه خدا جهاد كن، جهادي كه شايستة اوست و در راه خدا از سرزنش ملامتگر باك نداشته باش.»
32ـ منّت گذاشتن، احسان را باطل مي كند
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذي؛ (بقره/ 264) شما كه ايمان داريد صدقه هاي خويش را با منّت و اذيت باطل نكنيد.»
در نامه يي كه علي  (علیه السلام) به مالك اشتر نوشته، تذكّر داده است:
«وَ إِيّاكَ وَالْمَنَّ عَلي رَعِيَّتِكَ بِاِحْسانِكَ... فَإِنَّ الْمَنَّ يُبّطِلُ الْاِحْسانَ... ؛(نامة 53) بپرهيز از اينكه به احساني كه مي كني به رعيتت منّت گذاري... زيرا منّت گذاشتن احسان را باطل مي كند.»
33ـ دليل زنده شدن پس از مرگ
قرآن مبين در پاسخ به اشكال فردي كه استخوان پوسيدة انساني را نزد پيغمبر اكرم آورد و گفت كه چگونه ممكن ست اين دوباره زنده شود، مي فرمايد:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ؟ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ (يس/78 و 79) براي ما مثلي مي زند در حالي كه خلقت خويش را از ياد برده است؛ مي گويد چه كسي استخوانهاي پوسيده را زنده مي كند، بگو: همان كه دفعة اول آن را ايجاد كرده است، زنده اش مي كند.»
«وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةِ الْاُخْري وَ هُوَ يَرَي النَّشْأَةَ الْأُولي؛ (حكمت 121) و شگفت دارم از كسي كه خلقت ديگر را انكار مي كند و حال آنكه خلقت اوّل را مي بيند.»
بيان:
خداوند در ابتدا انسان را از كتم عدم بوجود مي آورد و پس از آنكه مدّتي زندگي كرد، بدن ظاهريش را معدوم مي كند و از بين مي برد. بار دوم طبق قانون معاد جسماني، او را زنده مي كند و به ظاهر زندگي اول برمي گرداند. اگر انسان خلقت اول خويش را از ياد ببرد و نسبت به آن غافل باشد، زنده شدن پس از مرگ را مستبعد مي شمرد و بلكه منكر مي شود و مي گويد چگونه ممكن است استخوانهاي پوسيده و بدن خاك شده انسان زنده شود و به حالت اوّل برگردد؟
قرآن مجيد، اين اشكال را نقل مي كند و جوابش را كه همان تذكّر به خلقت اول است، بيان مي كند. چگونه ممكن است انسان متذكّر باشد كه قدرتي خارج از تصوّر انسان به ايجاد معدوم صرف، تعلّق گرفت و انساني ايجاد كرد و اكنون همان قدرت از ايجاد دوبارة آن عاجز باشد، در صورتي كه از بديهيات اوليه به شمار مي رود: «چونكه صد آمد نود هم پيش ماست»و خلقت دوباره به مراتب آسانتر از خلقت اول است. البته اين سنجش و قياس نسبت به قدرت محدود مخلوق و ممكن است كه خلقت دوم را آسان تر نام مي نهد وگرنه نسبت به قدرت نامحدود و بي پايان ذات باري آسان و آسان تر معني ندارد و به ملاحظة همين سنجش و قياس است كه قرآن مجيد در آية ديگري كلمه «أهون»به كار برده و فرموده است:
«وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ؛ (روم/ 27) اوست كه مخلوق را ايجاد كرده و سپس آن را برمي گرداند و برگردانيدن براي او آسانتر است.»
34ـ اگر خدا دست انسان را نگيرد، به گناه مي گرايد
قرآن حكيم از قول حضرت يوسف  (علیه السلام) نقل مي كند:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي؛ (يوسف/53) همانا ضمير انساني پيوسته به گناه فرمان مي دهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند.»
علي  (علیه السلام) نيز به نمايندة خويش ـ مالك اشتر ـ طي نامه يي امر مي فرمايد:
«وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ وَ يَزْعَمَها عِنْدَ الْجَمَعاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ اللهُ؛ (نامه 53) هنگام شهوات، نفس خود را فرو نشان و هنگام سركشي ها بازش دار زيرا نفس به گناه فرمان مي دهد مگر آن را كه خدا رحم كند.»
35ـ اوّلين سفارش پدر به پسر، نهي از شرك است
قرآن عظيم، وصاياي حضرت لقمان را به پسرش يادآور شده، مي فرمايد:
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ (لقمان/12) و آن دم كه لقمان به پسر خويش كه پندش مي داد، گفت: پسركم به خدا شرك نياور كه شرك ستمي بزرگ است.»
علي  (علیه السلام) هنگامي كه از ضربت شمشير ابن ملجم ملعون در بستر خوابيده بود و اندكي بعد بدرود حيات گفت، به فرزندانش املا فرمود:
«وَصِيَّتي لَكُمْ أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئاً؛ (نامه 23) سفارش من به شما اين است كه چيزي را شريك خدا نسازيد.»
و نيز در خطابه يي كه در همان حال احتضار بيان مي نمود، فرموده است:
«أَمَّا وّصِيَّتي فّاللهُ لا تُشّرِكُوا بِهِ شَيْئاً؛ (خطبة 149) اما سفارش من به شما درباره خدا است كه چيزي را شريك او قرار ندهيد.»
پی نوشت:
[1]. مرتهن: وام دهنده.
[2]. راهن: وام گيرنده.
[3]. تبيان في تفسير القرآن، شيخ طوسي، ج 9، ص 409.
منبع:رابطه نهج البلاغه با قرآن

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

 جامعیت و جاودانگى قرآن كریم در نهج البلاغه

جامعیت و جاودانگى قرآن كریم در نهج البلاغه

بسیارى از مخالفان قرآن كوشیده اند چنین شبهه افكنى كنند كه این كتاب آسمانى با دنیاى امروز كه عصر پیشرفت علوم و تكنولوژى است، متناسب نیست ؛ بلكه فقط اعجاز عصر پیامبر ختمى مرتبت صلى الله علیه وآله است و صرفا براى زمان ایشان شمولیت داشته است و اكنون همانند كتاب مقدس انجیل صرفا براى استفاده فردى قابلیت دارد.
  اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغهʁ)

اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(1)

واحدي كه مبدأ كثرت است و كم متصل و منفصل را به وسيلة آن تقسيم مي‌كنند و خلاصه آن يك كه بعدش دو، سه و چهار شمرده مي‌شود كه خداوند واحد به اين معني نيست زيرا اولاً: خدا يكي است كه ثاني و ثالث ندارد؛ ثانياً: از اوصاف اين معني قلت و كمي است يعني دو و سه و چهار بيشتر از آن است و خداوند موصوف به قلت نمي‌شود زيرا تمام اوصاف كماليه در ذات باري به نحو اتمّ و اكمل موجود است. علي (عليه السّلام)در عبارت اوّل و پنجم مذكور به اين معني اشاره فرموده و چنين وحدتي را از خداوند نفي نموده است.
 مشتركات قرآن و نهج البلاغهʄ)

مشتركات قرآن و نهج البلاغه(4)

خداوند در ذيل بسياري از آياتي كه نعمتهاي خود را شرح مي‌دهد، مي‌فرمايد:«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (رعد/ 4) همانا در آنچه ذكر شد، نشانه‌ها و عبرتهايي براي گروه خردمندان است.»
 مشتركات قرآن و نهج البلاغهʃ)

مشتركات قرآن و نهج البلاغه(3)

مولي الموحّدين نيز در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «بَعَثَ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلي خَلْقِهِ لِئَلّا تَجِبَ الْحُجَُّة لَهُمْ‌ بِتَر‌كِ الْإعْذارِ إِلَيْهِمْ؛‌(خطبة 144) خداوند پيغمبرانش را با اختصاص وحي، برانگيخت و ايشان را بر مخلوقش، حجّت گردانيد تا آنها را بر خدا دستاويزي و عذري نباشد.»
 اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم ʁ)

اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم (1)

قرآن، يگانه معجزة ماندگار بشريت است كه بر زبان انسان عالم كون و مكان جاري گشت و قلبها را متحول و مجذوب خود ساخت و اعتراف دوست و دشمن را به اعجاز خود واداشت. پس از كلام وحي، تنها كلامي كه توانست مافوق كلام خلق و مادون كلام خالق قرار گيرد، كلام علي (ع) بود؛ كلامي كه اعجاب بزرگ ترين اديبان را برانگيخت و آنان را از همانند آوري عاجز و ناتوان ساخت، و اين به علّت اثرپذيري آن از وحي بود. هدف ما از اين بحث، آشنايي اجمالي با برخي از جنبه هاي اين اثرپذيري در كلام علي (ع) است و اينكه كلام او داراي چه خصوصياتي است كه ما آن را متاثّر از وحي مي دانيم.

پر بازدیدترین ها

 قرآن در نهج البلاغه

قرآن در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه ای از نهج البلاغه در توصیف این کتاب آسمانی چنین می فرماید: «قرآن نوری است که خاموشی ندارد، چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که رونده آن گمراه نگردد.
 اقتباس های قرآنی در نهج البلاغه

اقتباس های قرآنی در نهج البلاغه

پيوند ناگسستني و همه سويه نهج البلاغه با قرآن کريم، از مسائل حائز اهميت است. يکي از مظاهر اين پيوند، اقتباس هاي قرآني نهج البلاغه است. اهميت بررسي اين اقتباس ها به چند امر باز می گردد: نخست، گونا‌گوني اقتباس هاي قرآني است. دوم، کارکردهاي متفاوت اين اقتباس ها.در اين نوشتار می ‌کوشيم با رويکردي تحليلي اين اقتباس ها را بررسي کنيم. گونه هاي اقتباس قرآني نهج البلاغه عبارت است از: اقتباس کامل، جزئي، متغير، اشاره اي و نهايتاً استنباطي.
 مشتركات قرآن و نهج البلاغهʄ)

مشتركات قرآن و نهج البلاغه(4)

خداوند در ذيل بسياري از آياتي كه نعمتهاي خود را شرح مي‌دهد، مي‌فرمايد:«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (رعد/ 4) همانا در آنچه ذكر شد، نشانه‌ها و عبرتهايي براي گروه خردمندان است.»
 اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم ʁ)

اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم (1)

قرآن، يگانه معجزة ماندگار بشريت است كه بر زبان انسان عالم كون و مكان جاري گشت و قلبها را متحول و مجذوب خود ساخت و اعتراف دوست و دشمن را به اعجاز خود واداشت. پس از كلام وحي، تنها كلامي كه توانست مافوق كلام خلق و مادون كلام خالق قرار گيرد، كلام علي (ع) بود؛ كلامي كه اعجاب بزرگ ترين اديبان را برانگيخت و آنان را از همانند آوري عاجز و ناتوان ساخت، و اين به علّت اثرپذيري آن از وحي بود. هدف ما از اين بحث، آشنايي اجمالي با برخي از جنبه هاي اين اثرپذيري در كلام علي (ع) است و اينكه كلام او داراي چه خصوصياتي است كه ما آن را متاثّر از وحي مي دانيم.
  اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغهʁ)

اجمال و تفصيل قرآن و نهج البلاغه(1)

واحدي كه مبدأ كثرت است و كم متصل و منفصل را به وسيلة آن تقسيم مي‌كنند و خلاصه آن يك كه بعدش دو، سه و چهار شمرده مي‌شود كه خداوند واحد به اين معني نيست زيرا اولاً: خدا يكي است كه ثاني و ثالث ندارد؛ ثانياً: از اوصاف اين معني قلت و كمي است يعني دو و سه و چهار بيشتر از آن است و خداوند موصوف به قلت نمي‌شود زيرا تمام اوصاف كماليه در ذات باري به نحو اتمّ و اكمل موجود است. علي (عليه السّلام)در عبارت اوّل و پنجم مذكور به اين معني اشاره فرموده و چنين وحدتي را از خداوند نفي نموده است.
Powered by TayaCMS