حفظ آبروی خود و دیگران 2

حفظ آبروی خود و دیگران 2

حفظ آبروی خود و دیگران2

آیه:

واژه آبرو : آبرو به معنای اعتبار، قدر، جاه، شرف، عِرض و ناموس است.

توضیح کوتاه:

حدیث:

داستان:

نمونه ای از آبرو داری امام رضا علیه السلام

خلاصه داستان:

متن کامل:

کمک به دیگران و حفظ آبرویشان

خلاصه داستان:

متن کامل:

حفظ آبروی خود و دیگران2

آیه:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا ( حجرات/12)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمان ها گناه است و هرگز (در کاردیگران) تجسّس نکنید.

واژه آبرو : آبرو به معنای اعتبار، قدر، جاه، شرف، عِرض و ناموس است.

توضیح کوتاه:

طبق روایات متعدد از وظایفِ دینیِ هر انسانی این است که همواره مراقبِ عزّتِ خویش و عزّتِ برادرانِ ایمانی خودباشد، نه قدمی بردارد که مایه ذلّتِ خودش شود و نه به آبرویِ برادرانِ دینی خود آسیب برساند.

در اهمیت حفظ آبروی دیگران همین بس که، اسلام برای اثبات زنا، چهار شاهد مقرّر کرده است، و حتّی اگر سه شاهد گواهی دهند و نفر چهارمی برای شهادت پیدا نشود هر سه شلّاق می خورند، چراکه تا امکان دارد نباید آبروی شخص گناهکار برود ولی برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است. بازار شایعات را داغ نکنیم و با نقل شنیده های بی اساس، آبرو و حقوق افراد را از بین نبریم. آبروی زن و مرد مومن، محترم و لطمه زدن به آن گناه بزرگی است.

حسابِ شخصیّت های مذهبی را از حساب خانواده و نزدیکان آنها جدا کنیم. چرا که در خانواده انبیا نیز،مسایل ضد اخلاقی همچون حسد و حیله میان فرزندان بوده است. عیوب مردم را به بهانه ی دلسوزی و همدردی بازگو نکنیم و در مجالس و دور هم نشینی ها اجازه ندهیم علاوه بر غیبت و تهمت آبروی شخصی از بین برود خصوصا شخص غایب.

حدیث:

قال الصادق (علیه السلام) : مَنْ رَوَی عَلَی مُومِنٍ رِوَایَهً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَی وَلَایَهِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ. (الکافی/ ج2)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هر کس به زیان مومنی سخن بگوید و از آن رسوایی او و از بین بردن مردانگی اش را بخواهد تا از چشم مردمان بیفتد، خداوند او را از ولایت خودش به ولایت شیطان می اندازد ولی شیطان هم او را نمی پذیرد.

داستان:

یکی ازاساتید دانشگاه اصفهان که شاگرد آیه الله جوادی (دامت برکاته) بوده است اظهار داشت یکی از شهداء انقلاب جمهوری اسلامی را در خواب دیدم، گفت برائت نامه ام را به دستم دادند دیدم روی آن ضربدر کشیده و آن را باطل ساخته اند، گفتم به چه مناسبت ضربدر بطلان خورده است؟ گفتند شما موقعی که درآموزش و پرورش بودی خانمی را بی جهت از کار بر کنار کردی واین مظلمه است که برائت نامه شما را باطل ساخته است و از من خواست که درباره ی استحلال ازآن خانم تلاش کنم. من از خواب بیدار شدم به سراغ برادر آن شهید رفتم و با هم به سراغ آن خانم رفتیم و مطلب را اظهار کردیم آن خانم گفت اوحیثیت و آبروی مرا از بین برد و مرا بیچاره کرد من راضی نمی شوم گفتیم نصف اموال او را به شما می دهیم راضی شو راضی نشد.

آبی است آبرو که نیاید به جوی باز از تشنگی بمیر و مریز آبروی

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ (الصحیفه السجادیه)

بار الها! آبرویِ مرا در جامعه با معیشت سهل و آسان حفظ فرما! و قدر و منزلتم را نزد مردم با تنگدستی سبک و خوار مگردان!

نمونه ای از آبرو داری امام رضا علیه السلام

خلاصه داستان:

کمک امام به شخص در راه مانده با حفظ شان و حیثیت آن فرد.

متن کامل:

یسع بن حمزه می گوید: در مجلس حضرت رضا (علیه السلام) بودم و جمعیّت بسیاری در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سؤال می کردند و از احکام حلال و حرام می پرسیدند و امام رضا (علیه السلام) پاسخ آنها را می دادند، در این میان ناگهان مردی بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و سلام کرد و به امامِ هشتم (علیه السلام) عرض نمود: من از دوستان شما و دوستان پدر و اجداد پاک شما هستم. در سفر حج، پولم تمام شد و خرجی راه ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد، خرجی راه را به من بدهید تا به وطنم برسم. خداوند مرا از نعمتهایش برخوردار نموده است وقتی به وطن رسیدم، آن چه به من داده اید معادل آن را از جانب شما صدقه می دهم، چون خودم مستحق صدقه نیستم.

امام رضا (علیه السلام) به او فرمود: بنشین، خدا به تو لطف کند. سپس امام(علیه السلام) رو به مردم کرد و به پاسخ سؤالهای آنها پرداخت. سپس مردم همه رفتند و تنها آن مرد مسافر و من و سلیمان جعفری و خثیمه در خدمت امام ماندیم. امام (علیه السلام) به ما فرمود: اجازه می دهید به خانه اندرون بروم؟ سلیمان عرض کرد: خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدّم داشته است. حضرت برخاست و وارد حجره ای شد و پس از چند دقیقه بازگشت و از پشت در فرمود: "آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟" خراسانی برخاست و گفت: "این جا هستم." امام (علیه السلام) از بالای در دستش را به سوی مسافر دراز کرد و فرمود: "این مقدار دینار را بگیر و خرجیِ راهِ خود را با آن تأمین کن و این مبلغ مال خودت باشد. دیگر لازم نیست از ناحیه من، معادل آن را صدقه بدهی، برو که نه تو مرا ببینی و نه من تو را ببینم.

مسافر خراسانی پول را گرفت و رفت. سلیمان به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: فدایت گردم که عطا کردی و مهربانی فرمودی، ولی چرا هنگام پول دادن به مسافر خود را نشان ندادی و پشت در خود را مستور نمودی؟! امام رضا (علیه السلام) در پاسخ فرمود: مَخَافَه اَن اَری ذل السُّوالِ فی وَجْهِهِ لِقَضَایی حاجتَه از آن ترسیدم که شرمندگی سؤال را در چهره او بنگرم، از این رو که حاجتش را برآورم.

کمک به دیگران و حفظ آبرویشان

خلاصه داستان:

خریدن کاهوی نامرغوب از فروشنده به خاطر کمک و حفظ آبرویش

متن کامل:

از طلبه ای نقل شده که گفت: روزی به مغازه سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم حاج میرزاعلی قاضی (استادِ عرفانِ علاّمه طباطبایی و خیلی از بزرگان) خم شده و مشغول جدا کردنِ کاهو می باشد، ولی بر خلافِ معمول کاهوهایِ پلاسیده و خشن را بر می دارد. بعد از خرید، به دنبالِ او رفتم و علّتِ این کار غیرِ عادّی را سؤال نمودم. مرحومِ قاضی رحمه الله فرمودند:

آقا جان من! این مردِ فروشنده انسانِ شریف و محتاجی است و من چون نمی خواهم چیزی بلا عوض به او بدهم تا عزّت و شرفِ او پایمال شود و نیز برای این که به کمک بلا عوض عادت نکند از این کاهوهایی که خریداری ندارد و در نهایت برای فروشنده ضرر است بر می دارم تا هم از ضررِ او جلوگیری کرده و هم بدین وسیله کمکی به وی نموده باشم. در ضمن برای ما هم فرقی ندارد که کاهویِ لطیف و نازک بخوریم یا کاهوی پلاسیده و کلفت.

برگرفته از سایت تخصصی تبلیغ (لسان حق)

پاورقی

    Powered by TayaCMS